
در شرایطی که بازار اوراق بهادار در سراسر جهان در راستای تغییرات «کلانسیاسی» در مواضع هیئت حاکمة آمریکا، در حال تنظیم ارزشهای «پولی» بازار با سیاستهای جدید و احتمالیاند، و همزمان بلندگوهای سرمایهداری جهانی از این «تنظیمات» آگاهانه و عامدانه، همچون دفعات گذشته، تحت عنوان «بحران» مالی نام میبرند، شاهدیم که این به اصطلاح «بحران»، در بطن جامعة ایران صورت یک «گردباد» واقعی و سیاسی به خود گرفته. حضور احمدینژاد، رئیس دولت اسلامی، در کنار ولادیمیر پوتین، و رهبران چین و هند، در نشست «پیمان شانگهای»، مسلماً محوری جهت سیاستگذاریهای جدید در منطقه خواهد شد، و همانطور که دیدیم، در عمل، شرکت حکومت اسلامی در این «نشست» در ارتباط مستقیم با برکناری ـ بخوانیم «اخراج» بیحرف و گفتگوی ـ دو وزیر «سنتیتر» دولت، در ارتباطی تنگاتنگ قرار گرفت. این دو وزیر که «مأموریتهایشان» اینک از جانب برخی محافل «سنتیتر» در بطن حاکمیت مورد «حمایت» شدید قرار گرفته، در عمل فدای حضور احمدینژاد در نشست «پیمان شانگهای» شدهاند. و همزمان با حضور رئیس دولت اسلامی در کنار قدرتهای جهانی در این نشست، عکسالعمل هیئت حاکمة آمریکا، در برابر سیاستهای نوین منطقه به نمایش در میآید، و کاخسفید سخن از تروریست خواندن سپاه پاسداران به میان میآورد. و یا حداقل میباید اذعان داشت که برخی رسانهها در داخل و خارج ـ به طور مثال، بیبیسی و گاردین در انگلستان ـ سعی تمام دارند که این مطلب را، حتی پیش از تأئید رسمی منابع آمریکائی آن، علناً در بوق و کرنا بگذارند! فیالواقع، اهداء نشان «تروریست»، به تشکیلات «سپاهپاسداران»، از طرف کاخ سفید و برخی محافل سنا و مجلس نمایندگان در آمریکا، از آندسته سیاستها نیست که همه روزه شاهد شکلگیریشان در سطح جهانی باشیم!
البته این امر از دید «صاحبنظر» دور نخواهد ماند که، تشکیلات سپاهپاسداران در تمامی ابعاد خود، سازمانی «نظامی ـ استعماری» است، سازمانی «ضد کمونیستی» با مأموریتی روشن و واضح! این سازمان که به فرمان آمریکا و در چارچوب منافع سرمایهداری جهانی در سرزمین ایران و در مرزهای اتحاد جماهیر شوروی سابق، پایهریزی شد، وظیفة اصلیاش همچون بدیل سنیمسلک و افغانی آن «طالبان»، همان سرکوب سوسیالیستها، کمونیستها، دمکراتها و دیگر «مزاحمان» کسب و کار سرمایهداری جهانی در ایران است، و در کنار این سرکوب سازمان یافته و بسیار مؤثر، نگاهداری و پاسداری از منافع سرمایهداری وابسته به غرب در مرزهای ایران نیز مورد نظر قرار داشت. در عمل، کارنامة «درخشان» و 28 سالة این تشکیلات در برابرمان قرار گرفته؛ و تغییراتی که اینک میتوان از نظر استراتژیک در سرزمینمان مشاهده کرد، ارتباط زیادی با خواستها و تمایلات این «تشکیلات» نظامی و استعماری نمیتواند داشته باشد. ولی همانطور که در مثل آمده، «غلام میخرم که مرا صاحب گوید!» و آنزمان که نیاز افتد، این «غلاماناند» که میباید از «صاحب» تو سری بخورند، نه دیگران! در آغاز دورة حکومت مهرورزی، شاهد بودیم که رهبران «صاحبنفوذ» این «غلامبچگان» چگونه در هواپیماهائی بر فراز شهر تهران یکی پس از دیگری صحنة مبارزات «امت مسلمان» را ترک گفتند، و به قول خودشان، ندای حق را لبیک! امروز در ظاهر امر، حتی بازماندگان این تشکیلات که ریشه در همان بحرانهای اجتماعی و سرکوبهای وسیع و سازمان یافتة غرب در ایران دارند، میباید یکی پس از دیگری صحنة مبارزات «پرافتخار» خود را ترک کنند، آنهم با برچسبی بسیار پرمعنا و فصیح: «تروریست»!
هیئت حاکمة آمریکا، علیرغم پرخاشهای تند بر علیة «غلامبچگانش»، در حال حاضر در شرایطی بینهایت دشوار گرفتار آمده. حتی شاهدیم که در ماهنامة «لوموند دیپلماتیک»، که تا چندی پیش، این حقیر در امر ترجمة آن همکاری داشت، سخن از این اصل کلی در میان است که «اصلاحطلبان آمریکائی کجایند؟» بله، این «اصلاحطلبان آمریکائی» به زعم «لوموند» همانها هستند که گویا ینگهدنیا را از بحران جنگ ویتنام بیرون کشیده بودند! البته، این مسئله بسیار وسیعتر از آن است که «لوموند دیپلماتیک» مورد بررسی قرار میدهد؛ چرا که در عمل، «اصلاحطلبان» آمریکائی اینک صحنه را همچون همنامهای ایرانینمای خود کاملاً از دست دادهاند، و آمدن و رفتن این کس و آن ناکس، نمیتواند در سرنوشت محتوم ینگهدنیا در خاورمیانه و آسیای مرکزی، خصوصاً در رابطه با جنگهای عراق و افغانستان تغییری ایجاد کند. همانطور که پیشتر در همین وبلاگ، و در تحلیل و نقد سخنان نوآم چامسکی در مورد جنگ عراق عنوان کردهایم، «عراق ویتنام نیست، به مراتب بدتر از ویتنام خواهد شد!»
ظواهر امر نشان میدهد که، به دلایلی بسیار گسترده، که جهت خلاصه کردن مطلب از تحلیل جزء جزء آن در حال حاضر چشم میپوشیم، آمریکا اصولاً از نشست اخیر «پیمان شانگهای» بسیار نگران و ناراضی بود، و این عدم رضایت را به صراحت در تخاصمات بازرگانی و مالی کاخسفید بر علیه دولت چین، که از چند روز پیش از شروع این «نشست» آغاز شده بود، نشان داد. بحران بازرگانی میان آمریکا و چین، از آن دسته بحرانهاست که به دلیل عدم توازن در عرضه و تقاضا، هر دم کاخسفید اراده کند، با تکیه بر واضحات «اقتصادی» و «مالی» میتواند در بوق آن بدمد! ولی انتخاب این مقطع مشخص جهت «بحرانآفرینی» به صراحت نشان داد که آمریکا از اهدافی که روسیه، چین و هند در پس «نشست» پیمان شانگهای در نظر گرفتهاند، بسیار نگران است، و قصد آن دارد که مواضع خود را، حداقل به چین که بیشتر از روسیه و هند به سیاستهای آمریکا نزدیک شده، تفهیم کند! ولی موضعگیری روسیه مطلب جالبتری را نشان داد، چرا که چین نیز به نوبة خود، پیش از ورود به «نشست» شانگهای از جانب روسیه در مورد کمکهای پکن به اسلامآباد اخطاری بسیار تند دریافت کرد، و فقط پس از «تقبل» در عدم ارسال هواپیماهائی با موتورهای روسی به اسلامآباد بود که، چین توانست پای به مذاکرات «پیمان شانگهای» بگذارد! این قدرتنمائیها نخست نشانهای است از عقبنشینیهای استراتژیک آمریکا از منطقه، و در مرحلة بعدی به وضوح نشان میدهد که، خلاء ایجاد شده، در بطن این مواضع استراتژیک، اینبار نه به وسیلة یک دولت و یک حکومت که از طریق مجموعه قدرتهای منطقهای، که در رأس آنها روسیه، چین و هند قرار گرفتهاند، نهایت امر اشباع خواهد شد.
در واقع، اگر امروز تغییراتی بسیار وسیع در ساختار حاکمیت اسلامی و در جامعة ایران شاهدیم، به این دلیل است که دولت احمدینژاد خود در صف نخست همین فعلوانفعالات قرار گرفته! این دولت همانطور که پیشتر نیز گفتیم، علیرغم وابستگی تام و تمام به اقتصاد غرب و در نتیجه، به محافل سیاستگذاریهای غربی، امروز میباید نقش رابط این منافع را نزد مسکو عهدهدار شود. و این برخورد مسلماً در جامعة ایران از نظر کلانسیاسی مطلبی است بسیار جدید، و بازتابهای آن در سطوح مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی تماماً نوین خواهد بود! به طور مثال، جمعآوری لشوش ـ همان حامیان واقعی این حکومت از کوچهها و خیابانها؛ عقبراندن محافل سنتیتر و وابسته به بازار از حیطة عملیات دولتی، که هر چند از روز نخست قابل پیشبینی بود، امروز با بیرون انداختن دو وزیر از کابینه عملاً صورت «علنی» به خود گرفته؛ و عقبنشینی اصلاحطلبان از مواضع «خنثی» و «عوامفریبانة» خود، در جهت دستیابی احتمالی به نوعی «مشروعیت» عمومی، مشروعیتی که کسب آن با در نظر گرفتن خاستگاه اینان دیگر بسیار دور از دسترس مینماید؛ و ... همگی نشان میدهد که ساختارهای نوین استراتژیک در بطن جامعة ایران در حال پایهریزی است. ولی یک امر را شاید این دولت و مخالفان «خودی» آن نمیتوانند امروز مورد بررسی قرار دهند، و آن اینکه، موجودیت خود آنها نیز نهایت امر نمیتواند در چارچوب سیاستهای کلان منطقهای قدرتهای نوین، معنا و مفهومی عمیق پیدا کند؛ این دولت و این ساختار حکومتی در چارچوب منافع آمریکا به قدرت رسیده، و هر چند امروز، به دلیل ضعف استراتژیک آمریکا، در همین چارچوب مجبور به نقشآفرینی در بطن «روابط نوین» شده، عملاً در پیشبرد راهکارهای استراتژیک «جدید» از محظوراتی برخوردار است که موجودیتاش را نهایت امر به زیر سئوال خواهد برد. ولی در این میان یک سئوال مطرح است، «آیا این دولت گزینهای جز پیروی از موج سیاست حاکم بر منطقه خواهد داشت؟» جواب به این سئوال به دلیل نارضایتی وسیع مردم از این حکومت در حال حاضر منفی است؛ این حکومت سر در مسیر امواج سیاسی منطقهای خواهد گذاشت، نه به این دلیل که به این مسیر معتقد است، به این دلیل که، این «همراهیها» تنها راه باقی مانده جهت حفظ موجودیتاش شده.
شاید تغییر موضع «موذیانة» اصلاحطلبان جهت اشباع همین خلاء عملیاتی در جامعه صورت گرفته باشد؛ ولی هر گونه «ماجراجوئی» در میدان سیاستگذاری امروز کشور، در عمل، منوط به یک شرط کاملاً الزامی خواهد بود، شرطی که نشان میدهد، پایهریزی یک سیاست پایدار در ایران، امروز در گرو فروپاشی پدیدهای قرار گرفته، که نام حکومت اسلامی بر خود گذاشته؛ این فروپاشی هر چند به احتمال فراوان با انواع گذشتة خود در تاریخ ایران تفاوتهای زیادی خواهد داشت، امروز دیگر، هم در ابعاد عقیدتی و هم در ابعاد «نظامی ـ امنیتی»، غیرقابل اجتناب مینماید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر