۵/۲۳/۱۳۸۶

گزینة فاجعه!


اظهارنظرهای مختلف سیاستمداران کشورهای منطقه، در مورد مسائل حساس و اساسی، همه به سوی یک گزینة «خطرناک» نزدیک می‌شود. گزینه‌ای که پیشتر در مطالب این وبلاگ‌ در مورد آن بسیار سخن گفته‌ایم. در این گزینه، به صراحت به زبان دیپلماتیک، سخن از عقب‌نشینی آمریکا در میان است، ولی در ازاء این «عقب‌نشینی»، ملت ایران در مقابل مسائلی که ارتش آمریکا در منطقه ایجاد کرده، گویا قرار است «مسئول» نهائی معرفی شود! در این سیاستگذاری جدید، که مسلماً با تأئید برخی قدرت‌های منطقه‌ای چشم به جهان گشوده، امپریالیسم غرب، دست در دست حکومت اسلامی، قصد دارند از طریق قرار دادن ملت ایران در برابر تنشی که لشکرکشی غرب در منطقه به همراه آورده، ما ملت را نهایت امر، «مسئول» نهائی فاجعة اشغال غیرقانونی عراق، و خیمه‌شب‌بازی طالبانیسم آمریکائی در افغانستان معرفی کنند! ‌ این همان گزینة بیشرمانه‌ای است که به صراحت، سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای از چندین ماه پیش در چنتة ما ملت گذاشته‌اند، و در حال ترسیم خطوط اساسی‌اش هستند.

موضع‌گیری‌های اخیر پادشاه عربستان سعودی در «محکومیت» دولت فعلی عراق به عنوان یک دولت «ایرانی»، مستقیماً پای در همین مجرا می‌گذارد، خصوصاً که سفر مالکی به ایران، در «ظاهر» مخالفت «شدید» واشنگتن را نیز به همراه آورد، و جرج بوش در یک سخنرانی تماماً «نمایشی» نزدیک شدن بغداد به تهران را «محکوم» کرده است! این سئوال پیش می‌آید که اگر نزدیک شدن بغداد به تهران تا این اندازه از نظر واشنگتن غیرقابل قبول می‌نماید، چرا کاخ‌سفید با تکیه بر حضور بیش از 150 هزار تفنگچی آمریکائی در اینکشور، از وقوع آن پیشگیری به عمل نیاورد؟ چنین سخنرانی‌های نمایشی‌ای فقط می‌تواند اهدافی استعماری داشته باشد؛ از یک سو «مستقل» نشان دادن حکومت عراق ـ فرضی محال که حتی یک بچه مدرسه‌ای را نخواهد فریفت ـ و از سوی دیگر، ابراز «نگرانی‌های» فرضی ایالات متحد از نزدیکی ایندو دولت‌ «دست نشانده» به یکدیگر! شاید بهتر باشد به حضرت جرج بوش یادآور شویم که مالکی، نخست‌وزیر دولت دست‌نشاندة عراق اشغال‌شده، از فرودگاهی به مقصد تهران پرواز کرده که توسط نیروی هوائی ارتش ایالات متحد اداره می‌شود!!

و اینکه،‌ اینگونه صحنه‌سازی‌های مسخره از جانب آمریکا، اگر در 22 بهمن برای امثال حاج‌روح‌الله، «ید و بیضا» و دکان «ضدامپریالیستی» درست کرده بود، و در کنار آن لشوش و اراذل را به سپاه‌پاسداران و کمیته‌‌ها فرستاد، و احزاب «ضدامپریالیست» دیگر هم ـ بخوانیم جیره‌خواران دیگر کشورهای سرمایه‌داری ـ دکه‌های خرده‌فروشی‌شان را در جوار دکان روح‌الله «مستقر» کردند، امروز دیگر نمی‌تواند وسیله‌ای جهت سرکوب ملت ایران فراهم آورد. نتیجة این به اصطلاح «مبارزات» ضد‌امپریالیستی، امروز در جامعة ایران به صراحت دیده می‌شود: فقر، فحشاء، سقوط سطح‌زندگی، چپاول، وحشیگری، سرکوب و بی‌قانونی در هیچ یک از مراحل تاریخی در کشور ایران ـ جز دوران وانفسای هلاکوی مغول ـ تا به این اندازه «حاکمان» واقعی ما ملت نبوده‌اند؛ آن‌ها که خود را در پس شعارهای احمقانة مشتی آمریکائی‌ پنهان می‌کنند، بدانند که حساب‌شان آخر کار با ملت خواهد بود.

واقعیت این است که نزدیک شدن بغداد به تهران، از دیرباز، در عمل یکی از رئوس سیاست‌های طالبانیسم آمریکائی در منطقة خاورمیانه بوده، و صدام حسین به عنوان یکی از رهبران غیراسلامی، و تشکیلات حزب بعث، در مقام یکی از مهم‌ترین بنیادهای غیرمذهبی حاکم در جهان عرب، از دیرباز خشم آمریکا را برانگیخته بودند. طرح فروانداختن منطقه در دامان مجموعه حاکمیت‌هائی «طالبانی» ـ اعم از شیعی‌‌مسلک و یا سنی ـ از نخستین روزهائی که آخوند جماعت، به دست ساواک و شهربانی محمدرضا پهلوی در ایران به قدرت رسید، یکی از خواب‌های «شیرین» کاخ‌سفید به شمار می‌رفت. این خواب شیرین، همانطور که بعدها دیدیم، پس از فروپاشی اتحادشوروی سریعاً در قالب ایجاد محظورات جدید در راه دولت بغداد، و فراهم آوردن زمینة فراگیر شدن هر چه وسیع‌تر طالبانیسم در ایران، افغانستان و پاکستان، در عمل به واقعیت پیوست. حاکمیت‌ در این کشورها نه تنها همگی در چارچوب «اسلام حکومتی» هر روز بیش از پیش سر بر آستان آمریکا گذاشتند، که در کشور عراق، همان‌هائی سخن از انقلاب «شکوهمند» اسلامی و غیره به راه می‌انداختند که سال‌ها بعد در مقابل ارتش اشغالگر آمریکا فرش قرمز پهن کردند: دستگاه شیعیان جنوب به رهبری آخوندهای ایرانی‌الاصل، یا بهتر بگوئیم ایرانی‌نمای مقیم نجف و کربلا، و بنگاه «کردستانی‌های» جیره‌خوار تهران به رهبری طالبانی! غایب اصلی در کلام این «حقوق‌بگیران» امپریالیسم همان اصل کلی رهبری در چنین «انقلابی» بود؛ و به صراحت دیدیم که اگر رهبری این «بحران» خونین در منطقة خاورمیانه به دست نانخورهای استعمار از قبیل سیستانی، صدر و طالبانی امکانپذیر نشد، دستگاه نوکر سازی آمریکا در منطقه، حوزة علمیة قم نیز نتوانست در برابر فشارهای دیپلماتیک جهانی در هنگام محاصرة بصره دست به اقدامی جهت سرنگونی صدام حسین بزند، جام زهر کوفت کردند، و صدام حسین هم سر پا ماند! فقط سال‌ها پس از این تئاتر هولناک است که عملاً، و به زعامت عموسام، ارتش آمریکا موفق به سرنگونی حزب بعث می‌شود. حال از آن‌ها که سر و جان‌شان را فدای حکومت «ضدامپریالیستی» اسلامی می‌کنند، می‌‌باید پرسید سرنگونی صدام حسین، که در منبر و مسجد همگی‌تان، آنرا نوکر آمریکا می‌خواندید، چرا تا به این اندازه می‌باید برای کاخ سفید مهم باشد؟ آیا صدام حسین نوکر آمریکا بود، یا شما و امثال شما که امروز به صراحت دست در دست ارتش‌ آمریکا گذاشته‌اید؟ این چه نوع مبارزه با امپریالیسم آمریکاست که آخرالامر می‌باید به همکاری با ارتش اشغالگر آمریکا در منطقه و در آسیای مرکزی بیانجامد؟

بله، چنین سئوالاتی جوابی نخواهد داشت، چرا که از روز نخست داده‌ها «غلط» بود، داده‌هائی که مخصوص خوش‌باوران و ساده‌لوح‌ها روی میز طراحی انداختند. و هر چه زمان می‌گذرد به صراحت می‌بینیم که خاستگاه، اهداف، اساس و موجودیت این حاکمیت از محدودة واشنگتن و دهات اطراف آن فراتر نمی‌رود. امروز «اصلاح‌طلبان» که حتی نام‌شان هم ساختگی و جعلی است ـ این نام را از تاریخچة مشروطیت به عاریت گرفته‌اند ـ در دانشگاه‌های آمریکا دفتر و دستک به راه می‌اندازند، و به احتمال بسیار زیاد در آیندة نزدیک شاهد موضع‌گیری «اصول‌گرایان» در دکان‌هائی از قبیل «ام‌آی‌تی» و «هاروارد» نیز خواهیم بود. ایرانیان می‌باید این مسئله را یک بار و برای همیشه در ذهن خود و در تاریخ معاصر خود پاسخ گویند. ریشة این بحران خانمان‌سوز که «انقلاب»‌ اسلامی نام گرفته می‌باید از نظر تاریخی و برخورد اقوام و ملیت‌های مختلف که هموطنان ما هستند و در این سرزمین زندگی می‌کنند، به صراحت و روشنی مشخص شود. این چه نوع برخورد با مسائل کشور است که ما ملت را می‌باید در برابر اجنبی تا به این اندازه خلع‌سلاح کند؟

اگر طرح غیرانسانی ایالات متحد، با همراهی مشتی آخوند جیره‌خوار استعمار در منطقه مستقر شود، ایرانیان تا سال‌های سال روی آرامش و صلح نخواهند دید. آیا کسانی که امروز دست‌های آغشته به خون خود را از شدت ذوق و شوق به هم می‌مالند، و آماده‌اند تا به فرمان کاخ‌سفید ملت ایران را در آغوش یک بحران منطقه‌ای پایدار و دراز مدت فرو اندازند واقعاً می‌دانند به کجا می‌روند؟ مسلماً‌ خیر!‌ اینان اگر عقل و خردی داشتند، در این دستگاه سفله‌پرور و استعماری اصولاً «غایب» می‌ماندند. این «مهم» بر عهده ما ایرانیان خواهد بود که دست این سفله‌گان را از قدرت کوتاه کنیم؛ این هم یکی دیگر از همان بزنگاه‌های تاریخی است، یکی از همان مراحل که ملت‌ها در برابر وظایف تاریخی خود کاملاً تنها می‌مانند!






هیچ نظری موجود نیست: