امروز با دستگیری تعداد کثیری از طرفداران مقتدیصدر و برخی روحانیون سنی مذهب در شهر بغداد، زوایای پنهان نسخة «امنیتپذیری» سرزمین اشغال شدة عراق، که گویا توسط وزیر جدید دفاع آمریکا آماده شده بود ـ فردی که خود یکی از سردمداران سازمان سیا بوده ـ علنی میشود. طی چند روزی که از انتصاب وزیر جدید میگذرد، شاهد افزایش ژستهای نظامیگری از جانب ایالات متحد هستیم، و در شرایطی که این ژستها به هیچ عنوان، نه در داخل و نه در خارج از آمریکا، از طرف مخالفان حضور و گسترش حضور واشنگتن در منطقه، از مقبولیت برخوردار نیست، در مورد مأموریت گروههای جدید نظامی در عراق سکوتی مرگبار بر رسانهها حاکم شده بود. امروز، کاملاً روشن است که اعزام چند هزار تفنگدار جدید به منطقه، شرطی بوده که از جانب رهبری جدید پنتاگون در برابر قبول مسئولیت، روی میز جرج بوش قرار گرفته است. و اگر رسانهها از «ماهیت» مأموریت این گروه نظامیان، و نقش تشکیلاتی آنان اصولاً سخنی به میان نمیآورند، به این دلیل است که گویا در ظاهر، افکار عمومی ملت آمریکا و مردم منطقه میبایست این نیروها را از همان قماش نیروهای پیشین به شمار آورند! زهی خیال باطل! چرا که در عمل شاهدیم، درست چند روز پس از ورود «قسمتی» از این نیروها به خاک عراق، و خصوصاً استقرار آنان در بغداد، و همزمان با اعزام یک ناو هواپیمابر جدید به خلیجفارس در مقام هشداری به قدرتهای بزرگ جهانی، شهر بغداد به وسیلة همین نیروهای «تازهنفس»، وارد مرحلة جدیدی از «سرکوب امنیتی» میشود.
در عمل، به این نتیجه میرسیم که این «سرکوب» از هفتهها پیش سازماندهی شده بود، و نیروهای «تازهنفس» میباید در چارچوب مأموریتهای نظامی ویژة خود، این سرکوب امنیتی جدید را مورد حمایت نظامی و لوژیستیک قرار دهند. ولی، از آنجا که از ماهیت نظامیان اعزامی به شهر بغداد عملاً بیخبریم، این گمانه شدت میگیرد که اینان با آندسته از «گاردهای ملی» که از زبالهدانی حلبیآبادها به عراق اعزام شدهاند، میباید متفاوت باشند. این عملیات، که در مقام خود نقطة عطفی در تاریخ تهاجمات استعماری کشور آمریکا به دیگر مناطق جهان میباید تلقی شود، در ظاهر برای نخستین بار سعی دارد شکست ارتش ایالات متحد در جبهة جنگ را از طریق فعالیتها و پیروزیهای فرضی سازمان سیا «تلافی» کند! ولی عملکرد سازمان سیا در اینمورد بسیار ابتدائی سازماندهی شد، و نتیجة این «نوع» برخورد با مسائل نظامی و امنیتی، بر خلاف تصورات وزیر جدید دفاع آمریکا، از پیش روشن است: دولت دستنشاندة مالکی، بیش از پیش در برابر افکار عمومی منزوی خواهد شد، و فعالیت گروههائی که امروز تحت تهاجم قرار میگیرند، بیش از پیش در برابر همان افکار عمومی «توجیه»!
اگر فرض را بر «هوشیاری» فوقالعادة آمریکائیها استوار کنیم ـ و به قول حافظ شیرازی «در خلاف آمد عادت» طلبیم کام ـ میباید این شق را در نظر گیریم که چنین «بازتابی» از پیش مورد نظر آنان قرار داشته! ولی مشکل میتوان چنین «گمانهای» زد، چرا که بیاعتباری دولت آمریکا در برابر افکار عمومی مردم عراق و منطقه، حتی اگر این فرض «فوقهوشیارانه» را نیز مد نظر قرار دهیم، نهایت امر سبب سقوط سیاسی و نظامی ایالات متحد در عراق خواهد شد. خلاصه بگوئیم، بر پایة یک بیآبروئی نمیتوان یک پیروزی مستقر کرد!
در واقع، دولت جرج بوش دیرزمانی است که گام به دوران «پسامالکی» گذاشته. «قتل» صدام حسین در شرایطی که ضربة شدیدی به حیثیت و وجاهت قانونی دولت مالکی، در داخل و خارج از مرزهای عراق وارد آورد، و عکسالعمل «عجیب» و مضحک جرج بوش در «محکوم» کردن شیوة به اصطلاح اعدام صدام حسین در رسانهها، نشان داد که در چشم واشنگتن، مالکی تمام شده است. آخرین نقش مهم ایندولت، در مقام یک «عامل بیاختیار»، صرفاً اجرای اعدام فردی بود که شرایط ویژة منطقه نهایت امر او را به قهرمان مبارزه با استعمار تبدیل خواهد کرد. و حتی جرج بوش نیز جسارت کافی در خود ندید که عملکرد دستنشاندة بیاختیار خود در بغداد را، در برابر افکار عمومی جهانیان «تأئید» کند! و با در نظر گرفتن روند مسائل، به صراحت میتوان گفت که «قتل» صدام حسین نیز یکی دیگر از «پیششرطهای» گیتس برای احراز پست وزارت دفاع در کابینة جرج بوش بوده.
بر خلاف تصور برخی ناظران که، حاکم شدن سازمان سیا بر پنتاگون را سرآغاز برخوردهای جدید «نظامی ـ امنیتی» با مسائل جهانی تلقی میکردند، شاهدیم که این سازمان پیروی از روندهای پیشپا افتادة ارتش ایالات متحد را سرلوحة برنامههای خود قرار داده، و از ابتکار عمل کاملاً بیبهره است؛ سازمان سیا درست پای در مسیر تجربیات هولناک ارتش و ادارة دوم در مورد ویتنام میگذارد؛ با یک تفاوت عمده: در ویتنام شکست نظامی بعد از شکست «برخورد امنیتی» رخ داد، و در عراق شاهدیم که شکست نظامی بر این یک پیشی گرفته.
از طرف دیگر، اگر مشکلات ویتنام محدود به مسئلة قدرتگیری چین و بحرانهای عقیدتی کمونیسم «وارداتی» میشد، مشکلات عراق به تمامی منطقة خلیجفارس، آسیای مرکزی و خاورنزدیک سرایت خواهد کرد. اوجگیری این نوع مشکلات را نمیتوان با سرکوب نظامی متوقف نمود؛ بحران عراق و منطقه نیازمند راه حل سیاسی است. ولی شاهدیم که آقای گیتس از نظر ابتکار عمل چندین گام از رامسفلد هم عقبتر ایستاده، و با عملیات «هوشیارانهاش» عملاً دست اندرکار ایجاد یک بحران شدید سیاسی در منطقه شده. این امر که یک ارتش اشغالگر، بیش از هر پدیدهای نیازمند «متحدان» محلی است، مسلماً در دروس ابتدائی سازمان سیا تدریس میشود؛ علیرغم این واقعیات میبینیم که پنتاگون قصد دارد متحدان «فینفسه» خود را به دشمنان «بالقوه» تبدیل کند. آنهم در شرایطی که بحران سیاسی در حال جارو کردن یکی دیگر از متحدان اصلی آمریکا در منطقه، دولت سینوره در لبنان است!
از آنچه گذشت فقط یک نتیجه میتوان گرفت: فروپاشی آمریکا در منطقه سرعت گرفته، و اگر امروز در ظاهر، پدیدهای به نام دولت «مالکی» و ریاست جمهور «طالبانی» هنوز موجودیت دارند، و اگر سرباز آمریکائی هنوز میتواند بر خاک عراق گام بگذارد، صرفاً به دلیل حمایت دیگر قدرتهای تعیین کنندة جهانی است؛ در چارچوب سیاست حاکم بر آمریکا، این کشور روز به روز بیشتر به همین قدرتها متکی شده است، و آنروز که حمایت این قدرتها به هزاران دلیل، از واشنگتن دریغ شود، روزگار سیاهی برای آمریکائیان آغاز خواهد شد. روزگار «ابرقدرتی» آمریکا، عملاً دیگر به سر رسیده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر