۸/۱۷/۱۳۸۵

آن «روز» و این «روز»!


آنروزها که «مخالفان» واقعی، و در کمال تأسف گروه وسیعی از «مخالف‌نمایان» حکومت اسلامی، سخن از عدم شرکت در انتخابات «ریاست‌جمهوری» به میان می‌آوردند؛ آنروزها که «نسیم» پیروزی طرفداران «رهبری» فضای سیاسی کشور را انباشته بود، و «اصلاح‌طلبان» با به اصطلاح «خودزنی‌های» نمایشی ـ همچون حلالی‌طلبیدن معین از «رهبر» ـ به دست خود احمدی‌نژاد را جلو می‌انداختند؛ در همان روزها، روزی‌نامه‌ای «اینترنتی» بنیانگذاری شد، و در اطراف آن حرف و سخن‌ کم نبود. ولی منصفانه بگوئیم، این «روزی‌نامه» هنوز پای در میدان «قضاوت» خوانندگان فارسی زبان نگذاشته، با چنان سرعت سرسام‌آوری از جانب بسیاری از سایت‌های «مرجع»‌ مورد تأئید و تکریم قرار گرفت، و «لینک‌ها» از داخل و خارج، یکی پس از دیگری تقدیم قدوم‌اش شد، که اگر «غرض» و «مرضی» در میان نمی‌بود، می‌بایست شبهه‌برانگیز تلقی شود. حضور چند «چهرة» شناخته شده، و بسیاری چهره‌های «ناشناخته»، در میان افرادی که نهایت امر «فعالان» این روزی‌نامه بودند، مسلماً نمی‌تواند توجیه کنندة چنین «اقبالی» باشد. چرا که تقریباً تمامی همین «چهره‌ها»‌، خود نیز هنوز از صافی «قضاوت» خوانندگان ایرانی، در چارچوب برخوردهای سیاسی، عقیدتی، و حتی آنچه می‌تواند برخوردهای «تخصصی» و «سبک‌ نگارش» نام گیرد، عبور نکرده‌ بودند.

خلاصه بگوئیم، فضای این «روزی‌نامه» مسئله ‌برانگیز بود؛ هر چند که «برخی» از روی حسن نیت، «وجود» آنرا از «عدم ‌وجودش» کارسازتر تلقی کردند. در واقع، جز یک تن، بقیة «همکاران» این نشریه، به صراحت در شمار «نوقلم‌ها» بودند، و چنین «جنجالی» در اطراف این «نو نهال»، یا نشان از خطی سیاسی داشت که از جانب محافل بسیار قدرتمند مورد حمایت قرار می‌گرفت، و یا نشاندهندة «تشنگی» فزایندة فرهنگی در نزد ایرانیان بود. یک تشنگی فرهنگی‌ که صرفاً می‌توانست به دلیل اسارت در بند یک نظام «استبدادی» ایجاد شده باشد! شخصاً، ترجیح می‌دادم که همین گزینة دوم صحت داشته باشد، چرا که به دلیل دخالت‌های مخرب «استعماری»، که هر دم به صور مختلف به دست ایادی «دولت‌ها»، تحت عناوین «سالم‌سازی»، «مبارزه با فساد»، «حفظ شعائر دینی»، و ... طی 80 سال بر کشورمان حاکم شده، ایرانی عملاً از هر گونه فعالیت‌ سازندة فرهنگی، هنری و خصوصاً روزنامه‌نگاری محروم مانده، و این بار سنگین، با نتایج بسیار زیان‌بار آن، در فرداهای تاریخ این سرزمین بر دوش فرزندان‌مان سنگینی خواهد کرد.

ولی از آنجا که کم پیش آمده تا روزگار به «کام» ما شود، این «یک» نیز نه آنطور که خواجة ‌شیراز خواست: «در خلاف آمد عادت»، که درست در مسیر عادت قرار گرفت. در چند روز گذشته، برخوردهای «اینترنتی» میان «دست‌اندرکاران» و «آشنایان» و همکاران این نشریه، به تدریج پرده از «موجودیتی» بر داشت، که اگر نگوئیم یک «برنامه‌ریزی» کامل جهت استحمار فرهنگی ایرانی بوده، حداقل می‌توان آنرا یک «توطئة» بچگانه و رذیلانه لقب داد.

در اینکه چرا هر نوع فعالیت فرهنگی و سازنده، در ارتباط با فارسی زبانان می‌باید به دلیل دخالت مستقیم «اجانب» و ایادی حکومت دست نشاندة آنان، تحت عناوین مختلف، همیشه «ناکام» بماند، در بالا مطرح شد. و فراموش نخواهیم کرد که، «قدرت» آنان و ذلت «ما»، پیوسته از همین مجرا تأمین ‌شده. امروز، عدم شناسائی «حقوق نویسندگان»، «مترجمان»، «روزنامه‌نگاران»، و حتی نبود «شناخت» حقوقی برای بسیاری محصولات «فرهنگی» دیگر در کشور، از چشم کسی پوشیده نمانده. ولی بررسی ضربات فرهنگی و بازتاب‌های مخربی که به طور مثال، «بستن» و «باز گشودن» ده‌ها نشریه در عرض چند ماه، می‌تواند بر فرهنگ یک کشور اعمال کند، کمتر مورد بررسی قرار گرفته. بازتاب‌های مخرب و سرکوب کنندة این اعمال، که نهایتاً در رسانه‌های استعماری، تحت عنوان مبارزة «اصولگرایان» با «اصلاح‌طلبان» معرفی می‌شود، یک هدف کلی را دنبال می‌کند: جلوگیری از شکل‌گیری یک «صنف» خبرنگار، یک «صنف» نویسنده، تحلیل‌گر امور سیاسی، تحلیل‌گر امور اجتماعی، و ... خلاصه بگوئیم جلوگیری از شکل گرفتن طبقه‌ای اجتماعی و تخصصی در یک کشور، که زندگی اجتماعی نهایت امر نیازمند آن خواهد بود! پر واضح است که این طبقه‌ نیز همانند دیگر طبقات، نه تماماً «سیاه» است و نه کاملاً «سپید»، و چنین انتظاری نیز نمی‌باید داشت.

امروز شاهدیم که بر خطوط اینترنت، برخوردهائی «مضحک» همان «گروهی» را هدف حملات خود قرار می‌دهد، که با استفادة «غیرمنطقی»، اگر نگوئیم «مزورانه» از تمامی امکانات موجود اینترنت فارسی زبان، گویا دیروز می‌باید، «به هر قیمت ممکن»، تحت عنوان «سخنگوی» گزینة سیاسی کشور به ملت ایران «حقنه» شود! اینجاست که مسئله‌ای به وجود می‌آید. اینجاست که سئوالی مطرح می‌شود: آیا «استعمار» ملت ایران را «کودک» تصور کرده، یا اینکه همین استعمار صرفاً جهت بازی‌دادن یک ملت، پیوسته دست بر «افرادی» می‌گذارد که حتی از حداقل «اعتبار» جهت پیش بردن یک فعالیت فرهنگی ـ در حد چاپ یک روزی‌نامة اینترنتی هم ـ بی‌بهره باشند؟

نمونة چنین مسائلی را پیشتر، نه در عهد اینترنت، که در دوران «روزی‌نامه‌های» کاغذی شاهد بوده‌ایم؛ بودجه‌هائی که فرضاً می‌بایست صرف شکل‌گیری مراکز پژوهشی و انتشاراتی شود، و به دلایلی نامشخص به حساب‌های شخصی در بانک‌های سوئیس منتقل می‌شد، و کارمندانی که به کار غیرقانونی گماشته شده بودند و پرداخت حقوق‌شان از طرف افرادی به «تعویق» افتاده بود که، ادعای تأمین «حاکمیت» ملت ایران در سطح بین‌المللی را نیز «یدک» می‌کشیدند، در گذشته‌ها نیز نایاب نبوده. ولی نباید یک واقعیت را فراموش کرد، این افراد واقعاً «هیچکاره‌اند»! در پشت درهای بستة این «جنجال‌های»‌ مطبوعاتی، همانطور که در بالا آمد، دست استعمار خوابیده. دست محافلی خوابیده که هر روز با «بستن» و «باز گشودن» یک روزی‌نامه، در داخل و یا خارج از کشور، هر گونه «تداوم» در تحرک اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اینکشور را به «تعطیل» می‌کشاند.

ولی روزهای واپسین این نوع «سیاستگذاری» نیز از راه می‌رسد، چرا که اگر آنچه را دو دهة پیش با «روزی‌نامه‌های چاپی» انجام دادند، امروز قصد دارند عیناً با یک «روزی‌نامه» اینترنتی تکرار کنند، این خود نشان دهندة‌ واقعیتی است تکاندهنده: استعمار حاضر نیست، عامل گذشت زمان را بپذیرد، حاضر نیست به حکم تاریخ گردن نهد. با تکیه بر همان عوامل و همان اهرم‌ها قصد «تکرار» تاریخ را دارد؛ جهان تغییر کرده، و اگر علیرغم این تغییرات، اینان فکر می‌کنند که هنوز در همان حال و هوای گذشته قادر به تنفس خواهند بود، این بر ما ایرانیان است که استعمار را از خواب خوش بیدار کنیم. و آنروز زیاد دور نیست.

هیچ نظری موجود نیست: