۴/۲۵/۱۳۸۵

آمریکا و سیاست جایگزین



در روزهای اخیر شاهد اوج‌گیری تحولاتی بسیار بااهمیت هستیم. پس از سال‌ها تلاش، سازمان تجارت جهانی، اخیراً حاضر به قبول عضویت کشور روسیه در بطن این سازمان شده، و از طرف دیگر همزمان با گشایش کنفرانس سران ژـ8، کشور کرة شمالی از طرف شورای امنیت سازمان ملل در چارچوب اصول «منع گسترش» سلاح‌های هسته‌ای محکوم می‌شود، و این محکومیت درست زمانی اعلام ‌شده که کشور لبنان برای اولین بار در تاریخ به خود «اجازه» داده که از موشک‌های میانبرد جهت پاسخگوئی به تهاجمات تل‌آویو استفاده کند. همزمانی در این مجموعه رخدادهای بسیار با اهمیت به این سئوال در ذهن ناظر جان می‌دهد که در روزهای آینده چه تحولات مهم دیگری می‌تواند در راه باشد.

عضویت روسیه در سازمان تجارت جهانی، سازمانی که حاکمیت بلامنازع ایالات متحد بر آن از چشم هیچ ناظری پنهان نمی‌ماند، اگر بتواند در چارچوب سیاست‌های اقتصادی مسکو، قدمی مثبت به شمار آید ـ هر چند که این مطلب را می‌توان از زوایای بسیار متفاوتی مورد بحث قرار داد ـ برای ایالات متحد خبر خوبی نیست. نقش ایالات متحد در سازمان تجارت جهانی به تنظیم مقررات و مصوباتی جهت حفظ منافع کشورهای سرمایه‌داری جهان محدود نمی‌شود، این کشور در بطن این سازمان در واقع با استفاده از تمامی اهرم‌هائی که مصوبات آن فراهم می‌آورد، با هر گونه توسعة اقتصادی در جهان سوم، و یا کشورهای «غیرسرمایه‌داری» که بتواند به نحوی از انحاء با منافع غرب در تضاد قرار گیرد، به صورتی قاطعانه مقابله می‌کند. و این تقابل تا به امروز نتیجة مطلوب برای ایالات متحد به همراه آورده است. در شرایط فعلی، حضور یک قدرت تعیین کننده ـ کشور روسیه ـ در بطن این سازمان می‌تواند به قطبی شدن موضع‌گیری‌های اقتصادی در تخالف با منافع واشنگتن منجر شود، موضع‌گیری‌هائی که کشورهای اروپائی، ژاپن و چین،‌ به دلیل ضعف نیروهای راهبردی و نظامی خود، تاکنون در بطن این سازمان نتوانسته‌اند بر ایالات متحد تحمیل کنند. عضویت روسیه در این «باشگاه تجاری» را می‌باید همزمان نتیجة عملکرد دو عامل تعیین کننده به شمار آورد: عامل نخست مسلماً ضعف راهبردی روزافزون ایالات متحد است، و دومین عامل «واقعیت گذشت زمان».

این امر که آیا یک «باشگاه تجاری»، که برای خود مأموریتی جهانی نیز قائل است، می‌تواند تا ابد، در چارچوبی مشخص از نظر اقتصادی، فعالیت‌های خود را صرفاً در راستای منافع عالیة یک کشور ـ ایالات متحد ـ متمرکز کند، سئوالی است که مسلماً نیازمند به جواب نیست؛ این عملکرد در برابر عامل «واقعیت گذشت زمان» محکوم است. به عبارت دیگر، طی گذشت زمان این عملکرد با محظورات و راه‌بندهائی رودررو خواهد شد که امروز شاهد آن هستیم. ولی اینکه حاکمیت سرمایه‌داری جهانی بتواند رودرروئی با منافع‌اش را به درستی «هضم» کرده، و بدون ایجاد بحرانی جهانی، پای از دایره‌ای از پیش ترسیم شده بیرون گذارد، مطلب دیگری است.


اگر به این «شکست» اقتصادی و دیپلماتیک، بحران کرة شمالی را نیز بیافزائیم، به صراحت می‌توان ابعاد وسیع آن را مشاهده کرد. کرة شمال، در چنگال سیاست‌های چین، آن هنگام که تضاد منافع این کشور با روسیه در دستورکار مذکرات جهانی قرار می‌گیرد، مهرة تعیین کننده‌ای است. محکومیت «سیاست‌های هسته‌ای» کرة شمالی، از جانب شورای امنیت سازمان ملل، مسلماً‌ بدون در نظر گرفتن «منافع» چین صورت گرفته، و در این مورد بخصوص، نه تنها این کشور جسارت وتوی قطعنامه را به خود نداده، که ایالات متحد نیز، به دلایل بیشمار، حمایت سنتی خود را از چین در برابر منافع روسیه از اینکشور دریغ کرده است. حال باید پرسید که در چه شرایطی نیروهای سیاسی در سطح جهانی می‌توانند به چنین آرایشی دست یابند؟

از طرف دیگر، پایداری «بحران» در عراق، یا بهتر بگوئیم به مقصد نرسیدن «سیاست‌های نوین انرژی جهانی سرمایه‌داری»، ایالات متحد را به معنای واقعی کلافه کرده. اینکشور انتظار نداشت که در برابر سیاست‌های نوین انرژی خود با چنین ترکیب و مجموعه‌ای از کشورها، در قالب «نطفه‌های مقاومت» برخورد کند. در واقع، ایالات متحد با افزایش عامدانة بهای نفت به بیش از 70 دلار در بشکه، معتقد بود که نه تنها در سطح داخلی، همچون سال‌های1970، قادر به بسیج افکار عمومی بر علیة کشورهای تولیدکنندة‌ نفت خواهد بود، که از طریق تزریق این بودجة عظیم که نتیجة متمرکز کردن صدها میلیارد دلار در کف شرکت‌های نفتی است، می‌تواند بر بسیاری از مسائل، چون سقوط مزمن سطح زندگی در ایالات متحد، فروپاشی بهرة پول، انزوای دلار در برابر یورو، و ... جواب‌هائی مناسب بیابد. ولی شاهدیم که، اگر امروز پس از گذشت چندین سال از آغاز این «پیک‌نیک» خونین، امپریالیسم آمریکا به هیچکدام از این اهداف دست نیافته، این کشور مجبور است با بازتاب همین سیاست‌ها در زمینه‌های مختلف بین‌المللی نیز خود را هماهنگ کند. به طور مثال، امروز بازگرداندن قیمت نفت به بشکه‌ای 20 دلار، حتی اگر دولتمردان روسی هر از گاهی در لبیک به این سیاست سخنرانی‌هائی نیز ایراد می‌کنند، دیگر نمی‌تواند امکانپذیر باشد؛ تغییرات وسیعی که بتواند، هم منافع روسیه و هم سیاست‌ کشورهای نفت‌خیزی را که دیگر دلیلی بر پیروی از اوامر واشنگتن نمی‌بینند، به صورتی همزمان در جهت سیاست واشنگتن بسیج کند،‌ بیشتر به شعبده می‌ماند تا سیاستگذاری، چنین عملی در واقع غیرممکن شده.

با عقب‌نشینی چین از منطقه، که بحران کره شمالی نمادی از آن است، درها به روی سیاست روسیه بازهم فراخ‌تر باز خواهد شد، و این امر کمکی به حل مشکلات ایالات متحد نخواهد کرد. امروز شاهدیم که در چارچوب عملیاتی که صرفاً می‌توان آنرا «تروریستی» لقب داد، کشور لبنان هدف حملات ارتش اسرائیل قرار می‌گیرد. ولی همزمان موشک‌های میانبردی که به صراحت معلوم نیست از کدام کانال «امنیتی‌ـ سیاسی» در دسترس حزب‌الله قرار گرفته، برای اولین بار در تاریخ، یکی از مهم‌ترین شهرهای اسرائیل را هدف قرار می‌دهند. با در نظر گرفتن شرایط هولناکی که ایالات متحد، از نظر راهبردی در آن قرار گرفته، شاید بازی کردن با کارت اسرائیل، تنها گزینة «معقول» او می‌نماید.

سیاست‌های «امنیتی» جرج بوش در داخل آمریکا، اینبار از جانب روزنامة معروف نیویورک تایمز، شدیداً مورد «انتقاد» قرار گرفته‌اند. این سیاست‌ها که از 11 سپتامبر تا به امروز اعمال می‌شده‌اند، در عمل هیچ «اعتراضی» به همراه نیاورده بودند. باید قبول کرد که پروژة «بوش دوم»، اگر پس از ملاقات‌های کمپ دیوید و مسافرت نابهنگام جرج بوش به عراق، از طرف تمامی اعضای حزب جمهوریخواه مورد تأئید قرار گرفته، با در نظر گرفتن موضع‌گیری‌های نیویورک تایمز، که در بطن حاکمیت ایالات متحد به جانبداری از دمکرات‌ها معروف است، گویا از اجماع برخوردار نیست. شاید جرج بوش، با باز گذاشتن دست سیاست‌های روسیه، چه در خاورمیانه، و چه در زمینه‌های راهبردی نفت و موشک‌های میانبرد، قصد آن دارد که جناح خود را از شکست مفتضحانه‌ای که انتخابات آینده در ایالات متحد برای دوستانش به همراه خواهد آورد، نجات دهد. فقط این سئوال مطرح می‌شود که اگر یک جرج بوش تضعیف شده، در انتخابات گذشته می‌توانسته مسائل روسیه را حل کند، آیا این کشور می‌تواند برای حل مسائل «نوین» خود باز به نظریة «بوش تضعیف شدة دوم» تکیه کند؟ اگر شرایط سیاسی و اقتصادی جهان را در تحول و تغییر مداوم ببینیم، می‌توان اذعان داشت که نه تنها این پروژه مشکل می‌تواند اینبار مورد تأئید روسیه قرار گیرد، که در درون مرزهای ایالات متحد، سیاستگذاران کشور از فروپاشی روزافزون اقتدار جهانی ایالات متحد نمی‌توانند حمایت به عمل آورند، و‌ شاید از طریق آنچه امروز در خاورمیانه در شرف وقوع است، تمایل به گشودن مفری بر سیاست‌های خارجی اینکشور در دستور کار آنان قرار گرفته.

هیچ نظری موجود نیست: