۱/۱۲/۱۳۸۵

ایران، اسلام و استعمار


آیا اسلام در جهان امروز صورت‌بندی‌ای قابل قبول در برخورد با مسائل انسانی و اجتماعی می‌تواند ارائه دهد یا نه؟ این سئوالی است که هنوز بی‌جواب مانده. صد البته اگر از طرفداران حکومت اسلامی ایران جویای جواب شوید، خواهند گفت: «بله! اسلام برای جوامع بشری دستوری کامل و جامع ارائه داده که تا ظهور امام زمان، سعادت و نیک‌بختی انسان‌ها را صرفاً از طریق اجرای این فرامین می‌توان تضمین کرد!»

این سخنان که بیشتر به حکایاتی می‌ماند که مادربزرگ‌ها برای خواب کردن نوه‌هایشان تعریف می‌کنند، در جهانی که امروز ملت‌های مسلمان، خصوصاً ملت ایران، با آن روبروست، بیشتر حکایت «جفنگ گوئی» دارد، تا «حل مسئله». امروز نه تنها اسلام،‌ که تمامی تفکرهای سنتی و گاه، پیشرو چون مارکسیسم لنینیسم، در مورد انسان، نقش او در جامعه، چارچوب‌های فعالیت‌های انسانی در جامعه و ... در تضاد با تعریفی که «سرمایه‌داری» آنرا بر تمامی پهنة گیتی گسترانده، کاملاً‌ درمانده شده‌اند. ولی در مورد ایران امروز، «جواب‌های اسلامی» ارائه شده در برابر «سئوالات انسانی» مطرح شده، بیشتر به پیچیدن دعا و سحر در تکه‌کاغذها نزدیک است ـ که در قدیم برای درمان یک بیماری عفونی مورد استفاده قرار می گرفت ـ تا آنتی‌بیوتیکی که عفونت را از میان بردارد. البته «جواب‌های اسلامی» خنده‌دار و مضحک‌اند، ولی در کمال تأسف «سئوالات انسانی» پا برجا و استوار در مقابل ما قد بر افراشته، و هزاران هزار انسان در انتظار جواب آنان لحظه شماری می‌کنند.
.
از دو حال خارج نیست، یا قادریم نظام اجتماعی سرمایه‌داری را از پایه مورد تردید قرار ‌دهیم، و سعی در ساخت و پرداخت نظام دیگری از روابط داشته باشیم، یا مجبور به پیروی از نظام اجتماعی تحمیل شده از جانب سرمایه‌داری می‌شویم. در اوائل هیاهوی 22 بهمن، گروهی از «فرهیختگان» حکومت اسلامی، از قبیل بنی‌صدر، سروش و ... چنین وانمود می‌کردند که گویا این صورت‌بندی «سحرآمیز» را در جیب دارند، و در عرض چند سال محصولات «اسلامی» را روانة بازار مصرف «خداجویان» خواهند کرد، و از طرف دیگر «اندیشمندان!» دیگر این حاکمیت از قبیل خمینی، طالقانی، بهشتی و ... ادعا می‌کردند که صرفاً با استخراج از قوانین و متون فقهی این معجون سحرآمیز در اسرع وقت در اختیار بشریت قرار می‌گیرد!

اگر خوش‌باوران و کم‌سوادانی آنروزها این «وجعجعات» بی‌سر و ته را قبول می‌کردند، امروز پس از گذشت 27 سال بر همه آشکار شده که این امامزاده نه تنها «معجزه‌ای» ندارد، که خود وسیله و نان‌دانی برای استعمار و عوامل دستاربند و کلاهی داخلی‌اش شده. تضادهای حاکم بر ادارة امور کشور ایران از شمار بیرون است، که نه تنها در مقام یک برخورد اسلامی مسخره‌اند، که درست 180 درجه با قوانین «شرع مبین» در تضاد‌اند.

به طور مثال، در کشوری که بر اساس قوانین جاری آن «پدر حق خون بر فرزند دارد»، یعنی به عبارت دیگر اگر پدری فرزند خود را بکشد، از هر گونه مجازاتی معاف است، در دانشکده‌های پزشکی‌اش 3 دهه است که روانکاوی فروید را، که ریشه در اصل «پدرکشی» به عنوان عامل برخورد با «عصبیت‌های ناخودآگاه» دارد، به دانشجویان رسماً «تدریس» می‌کنند. و اگر در تحقیقی در باب عقاید فروید مشخص شود که وی تحت تأثیر مکتب «نیچه» و خصوصاً تفکر «داروینیستی» از رشد اجتماعی انسان قرار داشته، این حکایت بسیار جالب‌تر نیز می‌شود. باید دید کسانی که انسان را «اشرف مخلوقات» به شمار می‌آورند، در بارة اینکه این «اشرف‌خان» برخاسته از نسل «میمون» است چه توجیهی ارائه می‌دهند، که نظریات بالینی متفکرانی چون فروید، آدلر، و یا ماده‌گرایانی چون طرفداران رفتارگرائی را در دانشکده‌های پزشکی خود وسیلة معالجة نابسامانی‌های روانی آندسته از پاسداران اسلام کرده‌اند که از جبهة حق علیة باطل با یک بار عقده‌ها و ناهنجاری‌های روانی به جامعه بازگشته‌اند.

از این نمونه‌ها، در حکومت اسلامی ایران فراوان می‌توان یافت، و با در نظر گرفتن چنین «آش در هم جوشی» که تحت عنوان «تفکر حکومت اسلامی»، 27 است به خورد ملت ایران داده می‌شود، فقط یک نتیجه‌گیری می‌توان کرد: این حکومت‌ بر اساس پیش‌داوری‌ها، بیسوادی‌ها، عقب‌ماندگی‌های فرهنگی مشتی اراذل و اوباش تشکیل شده، و از آنجا که چنین پشتوانه‌ای برای حفظ یک حاکمیت، آن هم حاکمیتی که مشرف بر شاهراه‌های ارتباطی انرژی جهانی باشد، هیچگاه کفایت نخواهد کرد، باید به پشتوانة آنان حمایت حکومت‌های استعمارگر جهان را نیز اضافه کنیم.
.
جدیدترین نمونه از این ضد و نقیض گوئی‌های اسلامی، مورد یک افغان به نام عبدالرحمان است که به دلایلی از دین اسلام خارج شده و مسیحی شده است. این مطلب که در هزارة سوم میلادی فردی حق ندارد دین خود را انتخاب کند، یکی از «اصول» و «پایه‌های» شرع مبین اسلام است. به عبارت بهتر، بر اساس تفکر اسلامی، ایشان ـ عبدالرحمان ـ واجب‌القتل هستند! و آمریکا که با لشکرکشی به کشورهای مسلمان، فرضاً قصد سرکوبی اسلام‌گرایان تندرو را دارد، در واقع خود تبدیل به حامی چنین وحشیگری‌هائی شده است، و حکومت طرفدار آمریکا در افغانستان بجای اعلام مواضع خود، این افغانی را از کشور فرار می‌دهد تا به ایتالیا پناهنده شود. حاکمیت آمریکائی کرزائی در کابل، و حاکمیت آمریکائی حکومت اسلامی در تهران، در مورد چنین «جرمی»‌ تصمیمی یکسان می‌گیرند، با این تفاوت که اگر عبدالرحمان در افغانستان، زیر نظر ارتش آمریکا، آلمان، انگلستان و ... به قتل نرسید ـ چرا که بی‌آبروئی چنین عملی باقیماندة آبروی ارتش بوش را هم می بردـ ، در تهران، که دولت ادعای مبارزة پیگیر با امپریالیسم را دارد، وی را حتماً به قتل می‌رساندند!

عوامل آمریکائی در ایران نیز، برای ریختن «آب پاکی» بر دیگر «متفکران غیر دولتی!»، یقة آخوند مسخره‌ای به نام منتظری را گرفته‌اند که با سخنانش ملت «اسلام» را راهنمائی کرده و تأئید بفرمایند که در این دین مبین، ترک دین مجازات‌اش اعدام است! و از اینراه آن‌هائی‌ که در نعلین بوگندوی «منتظری‌ها»‌ به دنبال راه و روشی نوین در سازش با اجنبی و نان‌دانی‌های دیگری می‌گردند، خیال‌شان راحت باشد که چنین نان‌دانی‌هائی مشتری داشته، و قبلاً «رهبر»‌ فرزانه با آمریکائی‌ها «چانه‌هایش» را زده.

ایران برای ورود به قرن نوین نمی‌تواند بر اسلام آمریکائی ـ آخوندی یا مجاهد ـ و یا ایرانی‌گرائی و ناسیونالیسم انگلیسی رضا شاهی تکیه کند. دوران جدید، صورت‌بندی‌های جدید می‌طلبد، ولی در این میان از طرف متفکران «واقعی» این کشور، عملاً فعالیتی صورت نمی‌گیرد.

هیچ نظری موجود نیست: