۱/۰۲/۱۳۸۵


تصمیمی که ملت ایران می‌باید بگیرد!
...
اگر بخواهیم از حوادث قابل ذکر، در روزهای آغازین سال 1385 سخنی به میان آوریم، مسلماً می‌باید بیانات جورج بوش و اظهارات «رهبر» حکومت اسلامی ایران، علی خامنه‌ای را مورد بررسی قرار داد. در واقع، در چرخشی نه چندان دور از انتظار، جورج بوش، رئیس جمهوری آمریکا که آخرین لحظات عمر حاکمیت جناح خود را این روزها عملاً به چشم می‌بیند، نخست آغاز سال نو را به ایرانیان تبریک می‌گوید! و در همان حال، در آغاز نشست شورای امنیت ـ نشستی که به دلیل برخورد چین و روسیه ـ نتایج آن از پیش روشن بود، کشور ایران را تهدید به دخالت نظامی هم می‌کند! این سیاست چماق و شیرینی که سال‌های سال از ویژگی‌های ارتباطات حکومت اسلامی ایران با شهروندان ایرانی بود، هم اکنون گویا تبدیل به روند «سیاست‌گذاری» از جانب قدرت‌های بزرگ در قبال کشور ایران هم شده است!

از طرف دیگر رهبر حکومت اسلامی در ایران، فردی که از طرف جناح‌های مختلف سیاسی، چه در خارج و چه در داخل، به عنوان «سخنگوی تندروها! و منبع الهام ریاست جمهوری جدید معروف شده»، در سخنرانی‌هایش به دولت «منتخب!» مأموریت می‌دهد که در مورد مسائل عراق با ارتش اشغال‌گر آمریکا «مذاکره!» کند.

اگر این بازی‌های سیاسی را، که یکی از پی دیگری به راه افتاده، در ارتباط با مذاکرات روسیه در چین، و توافقات رضایت بخشی که این مذاکرات، حداقل از نظر مسکو، به همراه آورد، مورد نظر قرار دهیم، می‌توان نتیجه گرفت که تحول عمیقی در صحنة سیاست منطقه در حال شکل‌گیری است. از یک طرف دولت آمریکا، به دلیل عدم موفقیت در طرح‌های اشغالگرانه‌اش در عراق دست به دامان دست‌نشانده‌های «تهرانی» خود شده، و از طرف دیگر همکاری این «دولت‌ مستقل!» را وجه‌المصالحة حفظ موجودیت حاکمیت اسلامی در ایران قرار داده است. سیاست «تهدید» و «تشویق» را می‌باید در همین برخورد دوگانة «حاکمیت آمریکا» با کشور ایران جستجو کرد.

اجازة رسیدن به توافق‌های مورد نظر به مسکو در ارتباط با چین نیز، مسلماً در ارتباطی تنگاتنگ با همین سیاست از طرف آمریکا ارائه شده است. و از اینرو، سخنرانی‌های «تهدید‌آمیز» جورج بوش در قبال «مسائل هسته‌ای!!» ایران، قبل از تشکیل شورای امنیت، می‌تواند بیشتر مصرف داخلی ـ چه ایرانی و چه آمریکائی ـ داشته باشد. ولی در این میان نباید دل به این گونه سخنگوئی‌ها و اظهار نظرها خوش کرد. دلایل شکست این نوع برخورد بسیار است، و نمی‌توان صرفاً به دلیل آنکه آمریکا، روسیه و چین به توافقی در مورد عراق دست یافته‌اند، و مجری این توافق را نیز «رهبری» حکومت اسلامی قرار داده‌اند، سراسیمه و شتابزده به این نتیجه رسید که بحران عراق رو به پایان است.

عراق کشوری اشغال شده است، و در شرایط اشغال یک کشور به دست نیروهای مسلح خارجی بسیاری از مسائل داخلی را نمی‌توان از پیش تعیین کرد. در واقع، ارائة نقش «ژاندارمی آمریکا» در عراق به دولت «اسلامی ایران»، هدیة زهرآلودی است که نهایتاً زهر آن در کام ملت ایران فرو خواهد ریخت. این عمل، یعنی در گیر شدن در بحران عراق، به منظور ارائة راه‌حل خروجی جهت ارتش آمریکا، نه تنها عملی نیست - چرا که ارتش آمریکا در هر حال می‌باید بدون هر گونه چشم‌داشت «راهبردی»، «اقتصادی» و «استراتژیک» خاک عراق را ترک کند، و اینکار را مسلماً طی چند سال آینده صورت خواهد داد - که کشور ایران را به عنوان یک کشور شیعی مذهب در گیر جنگ مذاهب در خاک عراق خواهد کرد. «رهبری»‌ حکومت اسلامی و دولت مورد تأئید وی، در داخل کشور از هر گونه حمایت توده‌ای بی‌بهره‌اند، و اینگونه درگیری‌ها با ملت عراق که مستقیماً مورد ظلم قرار گرفته‌، آن هم در راه حفظ حاکمیت «ضد مردمی» در داخل کشور ایران، و مستحکم کردن حاکمیت «آمریکائی» در خاک عراق، برای این حکومت اسلامی و بنیادهای آن بسیار گران تمام خواهد شد.

چه کسی باید هزینة سهمگین این بی‌سیاستی‌ها را بپردازد؟ این سئوالی است که مسلماً‌ آقای آیت‌الله خامنه‌ای ‌جوابی برای آن ندارند، چرا که در تبلیغات و هیاهوئی که دولت «منتخب»‌ ایشان صورت داده، این مذاکرات فرضاً از موضع «قدرت!!» صورت می‌گیرد. ولی کدام قدرت؟ کدام دولت از موضع قدرت حاضر است خود را در گیر مذاکره با دولتی اشغالگر کند که نهایت امر راهی جز فرار از صحنة درگیری برای خود نمی‌بیند؟ این سئوال را نیز دولت منتخب ایشان مسلماً بی‌جواب خواهد گذاشت.
امروز ملت ایران در برابر یک سئوال اساسی قرار گرفته: تا کی می‌باید یک حکومت قشری که صرفاً بر طیف ناچیزی از شیعیان تندرو و زهد فروش داخلی و خصوصاً بازاری تکیه دارد، برای تمامی ملت ایران که نه همگی مسلمان شیعی مذهب‌اند، و نه همگی معتقد به دین اسلام‌، تعیین تکلیف کند، و آینده‌اشان را رقم زند؟ در روزهای آینده، زمانی که حکومت اسلامی ایران، برای حفظ سیاست‌های آمریکا در منطقه، آشکارا و مستقیماً خود را در گیر جنگ داخلی عراق خواهد کرد، ایرانیان برای احتراز از نابودی کشور که در چنگال مصلحت‌جوئی‌های یک حاکمیت منزوی و بی‌ریشه گرفتار آمده، می‌باید برای این سئوال جوابی بیابند.

هیچ نظری موجود نیست: