ضدحملۀ به اصطلاح «تاریخی» نیروهای
نظامی 50 کشور که تحت پوشش ارتش اوکراین در
خاک اینکشور فعالیت میکنند نهایت امر صورت گرفت و نتیجۀ تعیینکنندهای که پایتختهای
غربی از آن انتظار داشتند حاصل نشد. شرایط اسفباری که شکست ضدحملۀ کذا در اوکراین
به بار آورد، به والس دیپلماتیک گستردۀ دیپلماتهای غربی و صندوقداران
سرمایهداری غرب، در چین، ایران، عربستان و دیگر کشورهای جهان منجر شده است. باشد تا
اگر ارتش 50 کشور نتوانست زیر پای روسیه را بکشد،
حداقل دیپلماسی، قولوقرارهای بیخدیواری، حقحسابهای زیرمیزی و ... مفری جهت نجات جبهۀ کذا بگشاید. در کشورمان
نیز این بدهبستانها به آزادی بخشی از دارائیهای ملت ایران که توسط حکومت حقوقبشری
آمریکا توقیف شده انجامید، و گویا قرار است مبالغ قابلتوجهی دلار پشتسبز به
دست خلیفۀ مسلمین برسد. ملایان نیز از هم
اکنون گیسکشیهای نیمقرن اخیر بر سر حجاب را شدت بخشیده، تا حد امکان زنان و جوانان را حسابی سرکوب میکنند.
اینان از سوی دیگر، با بسیج اوباش و زُوار
و برپائی دستگاه حاجیسازی، شیختراشی، گنبدسازی و تأمین خرجومخارج
خانوادههای «محترم» حزباللهی در انگلیس و کانادا و آمریکا و استرالیا، و
خصوصاً تشدید زوزه و روضه برای امام شهید، قرار
است کشور را بیش از اینها «آبادان» نمایند.
در وبلاگ امروز نیمنگاهی به جنگ
اوکراین انداخته، سپس سری به والس
دیپلماتیک جهانی میزنیم و نهایت امر مطلب را با بررسی هیاهوی عوامل ولیفقیه بر
سر حجاب و عفاف و کثافات و نجاسات و اخلاق اسلامی به پایان میبریم. پس نخست برویم به سراغ عملیات ویژۀ روسیه در
اوکراین.
جنگافروزی در مرزهای غربی روسیه و
تلاش جهت فروپاشاندن حاکمیت اینکشور از دیرباز یکی از آرزوهای بزرگ قدرتهای غربی
به شمار میرفته است. ناپلئون و هیتلر نیز دقیقاً از همین مسیر عبور
کردند. خلاصه این اولین بار نیست که در
مرزهای غربی روسیه سیل خون به راه اوفتاده،
هر چند امیدواریم که با نهائی شدن
نتیجۀ جنگ فعلی، این آخرین بار باشد. پیام حکومتهای غربی به زلنسکی و اوباشی که
در اطرافاش تجمع کردهاند روشن است؛ یا
موفقیت نظامی کسب میکنید، یا حمایت ما را
از دست میدهید! به عبارت دیگر، تا جان در بدن دارید باید ملت اوکراین را به گوشت
دم توپ مسکو تبدیل کنید، در غیراینصورت پوتین
میآید دم در خانهتان!
در واقع، به گروگان گرفتن ملتها و قرار دادن تودههای
وحشتزده در برابر لولۀ توپ، یکی از روشهای کهن دولتهای غربی جهت تحکیم
مواضع سیاسیشان بوده است. اگر فراموش
نکرده باشیم در دوران عرعرهای انقلابی روحالله خمینی نیز قضیه دقیقاً همین
بود. آمریکا در عمل با فروپاشاندن ساختار
دولت آریامهری که خودش سر هم کرده بود، به ملتی که عمری را در استبداد سیاسی زندگی
کرده بودند پیام میداد که یا استبداد نوین را میپذیرید، یا با آشوب و بلبشو روزگارتان را سیاه میکنیم.
پاسخ به این پیام نیز کاملاً روشن بود: «حزب
فقط حزبالله!»
ولی با فروپاشی اتحاد شوروی و تغییرات
گستردۀ ژئوپولیتیک که به دنبال آمد، این
نوع سیاستها دیگر کاری از پیش نمیبرد. در
جنگی که چند سال پیش، غربیها از طریق
ارسال اوباش مسلح به سوریه در اینکشور به راه انداخته بودند، دقیقاً همان پیامی را میفرستادند که پیشتر برای
ملت ایران ارسال کرده بودند. متن پیام نیز روشن بود، یا با استبداد اخوانالمسلمین که ما برایتان
پیشبینی کردهایم همراهی میکنید، یا قتلعام
میشوید. فراموش نکردهایم دورانی را که
باراک اوباما با آن لبخند «خررنگکن» روزی پنج نوبت زوزۀ «اسد ماست گو» سر میداد.
ولی اسد خوشبختانه آریامهر نشد، و از
برابر سیاهی لشکر استعمار نگریخت. در نتیجه باراک اوباما و سرجهازیهای اروپائیاش
ـ فرانسوا اولاند، دیوید کامرون و ... ـ جملگی سرافکنده و مغبون بازنشسته شدند!
طی این تجربۀ هولناک دیدیم که چگونه
سیاست غرب در سوریه شکست خورد، و تلاش
دستگاه تبلیغاتی واشنگتن و لندن نیز نتوانست دمشق را در انزوای سیاسی قرار دهد. ولی پایتختهای غربی دستبردار نیستند، و امروز در کشور اوکراین دقیقاً همین روند به
کار اوفتاده. با دخالت مستقیم در مسائل داخلی اوکراین، و پیش انداختن دلقکی به نام زلنسکی ملت اوکراین
را به گوشت دم توپ روسیه تبدیل کردهاند. پیام نیز روشن است؛ برای ملت
بیپناه اوکراین راهی جز جنگیدن و قربانی شدن جهت تحقق اهداف پنتاگون باقی نمانده
است. از هم امروز مسلم است که اوکراین
برندۀ جنگ نخواهد بود، ولی این واقعیت گویا هیچ اهمیتی ندارد. آنها
که در حال حاضر در پایتختهای غربی برای پیروزی اوکراین سرودست میشکنند، بزودی یا جهان را از شر وجودشان پاک میکنند، یا بازنشسته میشوند. به
قولی، از امروز تا آنزمان نه خانی آمده و نه خانی رفته؛
روز از نو،
روزی از نو! این ملت اوکراین است که میباید طی دهههای
متمادی، وزنۀ سنگین میلیونها آواره، فراری و کشته و زخمی و بازسازی کشوری ویرانه را
به دوش بکشد!
در واقع، غرب گویا نتایج نه چندان درخشان ضدحملۀ اوکراین
را قبلاً نیز پیشبینی کرده بود، چرا که والس
دیپلماتیک ویژهای جهت جبران بحرانی که در راه خواهد بود، از هم اکنون به راه انداخته. تقریباً همزمان با نشست اقتصادی سنپترزبورگ در
روسیه، صندوقداران سرمایهداری آمریکا ـ امثال ایلان ماسک، بیلگیتس،
و ... ـ نیز به دیدارهای «اقتصادی
ـ سیاسی» مشغول شدهاند، و دیپلماتها و
عملهواکرۀ کاخسفید و دیگر «کاخها» جهت سربازگیری و حفر خندقهای تدافعی به دامن
عربستان، چین، مغولستان و حتی حکومت ملایان در تهران دخیل
بستهاند.
اینکه آیا اهداف آمریکا با چنین دخیلهائی
به معجزات مورد نظر دست یابد، مسئلهای
است که میباید با نهائی شدن چشمانداز جنگ در اوکراین مشخص شود. ولی به صراحت میتوان گفت که این دیدارها در
قاموس پایتختهای غربی جز گستردهتر کردن جبهۀ جنگ با روسیه معنائی ندارد. آمریکا و شرکاء اینبار در صدد بازتولید نسخۀ
پساجنگ ویتنام یعنی ایجاد جبهۀ گستردۀ «پکن ـ تهران ـ عربستان» بر علیه روسیه
هستند. با این تفاوت که نه کشورهای چین و
ایران و عربستان در شرایط سالهای 1980 قرار دارند و نه اوکراین میتواند
افغانستان دوم باشد.
به هر تقدیر، مشکل بتوان تصور کرد که از دیدارها و خوشوبشهای
«دوستانه» و دیپلماتیک با امثال محمدبنسلمان،
آبی گرم شود. بنسلمان که چند سال پیش قرار بود با کودتای
خونینی تسلیم باند اخوانالمسلمین شود، در
چه شرایطی حاضر خواهد بود بار دیگر سرنوشت خود،
خانواده و تختوتاجاش را به دست کسانی بسپارد که سوءنیتشان را به اثبات
رساندهاند؟! ولی تا آنجا که به ایران مربوط میشود، در راستای حفر خندقهای جدید، آمریکا با تقدیم بخشی از ارزهای مصادره شدۀ ملت ایران
به حکومت ملایان، ظاهراً این حکومت مفلوک
را در مرکز توجهاتاش قرار داده!
حکومت ملایان آشدرهمجوشی است که مشکل
بتوان در هیچ کشوری نمونهاش را یافت. طی نزدیک به نیمقرن، ملایان در دامن سرمایهداری آمریکا نشستهاند؛ از حمایتهای بیدریغ واشنگتن جهت حفظ موجودیتشان
بهرهمند میشوند؛ یک لحظه نیز از حملۀ تبلیغاتی به آمریکا و به
راه انداختن جنگ زرگری و آنچه «نبرد با آمریکا» میخوانند غافل نیستند! این
تضاد ساختاری را چگونه میتوان تبیین کرد؟!
بله،
این حکومت برای ملت ایران نهایت امر تبدیل شده به یک عارضۀ ملی و تاریخی. دستگاه «انقلاب اسلامی» به دلیل وابستگی تام
وتمام به آنگلوساکسونها، چرخش به سوی شرق را نمیپذیرد، و تمامی اهداف و آرمانها و وابستگیهای
تجاری، مالی و صنعتیاش در اردوگاه غرب
متمرکز شده. نوچهها و صادراتیها و عملهواکرۀ
حکومت نیز به کشورهای غربی مهاجرت میکنند، و هر
چند حکومت کذا ادعای مبارزه با غرب دارد،
به صورت زیرجلکی مبلغ لایههای مبتذل فرهنگ عامیانۀ غرب در ایران شده! تولید
را در کشور تعطیل کرده، و ایران را به
بازار مکارۀ چین و دیگر کشورهای حوزۀ دلار تبدیل نموده، هر چند دست
از ادعای استقلال اقتصادی و مالی و سیاسی برنمیدارد. البته
در این میانه آنچه حکومت مهم تلقی میکند و بر سرش هیاهو به راه میاندازد، توضیحالمسائل و آیههای قرآن است و حجاب اسلامی
و بقیۀ دوزو کلکبازیهای مخصوص ملایان!
خلاصه نزدیک به نیم قرن است که ملت
ایران، تحت استیلای یک حکومت سرکوبگر و وابسته به
غرب، پیامدهای شوم شعار «نبرد با آمریکا» را نیز متحمل
میشود! البته این صورتبندی مسلماً
بازتاب منافع کلان بانکها، دولتها و
صنایع در کشورهای غربی است، و سناریوی آن
نیز توسط سازمان سیا و پنتاگون تنظیم شده؛ ملایان بازیگران محلی این سناریو هستند. و همانطور که دیدیم، آمریکائیها که از نتایج «درخشان» طرحشان در
ایران بسیار خرسند بودند، تلاش کردهاند
تا این طرح «شترگاوپلنگ» را در تمامی مناطق مسلماننشین خاورمیانه و آسیای مرکزی
اجرائی کنند. ترکیه،
پاکستان، عراق، افغانستان،
مصر، لیبی و ... چند نمونه از این برنامهاند. ولی فروپاشی اتحادشوروی و ورود فدراسیون روسیه
به میدان دیپلماسی منطقه طرحهای اسلامنوازانۀ واشنگتن را کلهپا کرده. ما هم جهت اجتناب از اطالۀ کلام در مطلب
امروز، صرفاً کلهپا شدن برنامۀ آمریکائیها
در ایران را مورد بررسی قرار میدهیم.
با ورود قدرتمندانۀ فدراسیون روسیه به
مناسبات دیپلماتیک خاورمیانه، هیئت حاکمۀ
«انقلاب اسلامی» هر چند در مجموع نوکر غرب به شمار میرود، در ظاهر به دو گروه تقسیم شده. یک گروه خواستار هماهنگی با سیاست شرق ـ روسیه،
چین و هند ـ میشود، و گروه دیگر ادعا دارد که شرق به درد نمیخورد
و میباید به غرب ـ اروپا، کانادا، آمریکا و استرالیا ـ چسبید.
البته همانطور که گفتیم این ظاهر امر است.
ملایان تلاش دارند با تکیه بر حاشیهای که «شرقدوستی» رسانهایشان تأمین
میکند، هم دیپلماسی یانکیها را تا حد
امکان مورد حمایت قرار دهند، و هم موجودیتشان
را در برابر عکسالعملهای تند مسکو حفظ نمایند. به همین دلیل شاهدیم که طی سه دهۀ اخیر، حکومت ملایان پای در خیزابههای سیاسیای
گذارده که غیرقابل پیشبینی مینمود؛ اصلاحطلبی،
جنبش سبز، و ... که آخرینشان خیزش «زن، زندگی، آزادی» است. این خیزابهها که از نفرت عمومی نسبت به حکومت
ملایان نشأت میگیرد، زمینۀ مناسبی جهت
پیشبرد سیاستهای آمریکا فراهم آورده. چرا
که واشنگتن با هیاهو و تبلیغات این خیزشها را از اهداف واقعی و میهنیشان جدا کرده،
میکوشد تا مهرههای مورد نظرش را به ارزش
بگذارد. و از سوی دیگر، روسیه به دلیل عدم برخورداری از اهرمهای موثر
در سیاست ایران، تلاش خود را متمرکز کرده
تا این بحرانها را تاحد امکان کاهش دهد.
ولی شکست جبهۀ غرب در اوکراین که
مسلماً طی روزهای آینده با صراحت بیشتری به نمایش در خواهد آمد، صورتبندی بالا را به طور کلی درهم ریخته. از یکسو، هیاهو
و تبلیغات محافل وابسته به غرب و عربدۀ «آزادیخواهانۀ» اوباش جذابیتشان را به طور
کلی از دست داده، و اراذل وابسته به غرب
با تحرکات بازاری و مبتذلشان نهایت امر منزوی شدهاند. در همین
راستا، روسیه که تا پیش از جنگ اوکراین در
تحولات سیاسی ایران نقش «آرامبخش» ایفا
میکرد، امروز رسماً نقش کاتالیزور را ایفا میکند. برای مقابله با این کاتالیزور است که آمریکا
سفرهای دیپلماتیک اخیر را به راه انداخته.
تقریباً همزمان با دیدار وزیر امور
خارجۀ آمریکا از پکن، واشنگتن محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان را نیز با طبلودهل جهت ملاقات
با رئیسجمهور فرانسه به کاخ الیزه میفرستد،
و شاهدیم که وزیر امور خارجۀ عربستان نیز سروکلهاش در تهران آفتابی میشود. به عبارتی واشنگتن تلاش دارد تا حد امکان پشتجبهۀ مسکو را
خالی کند! ولی این تلاش به دلیل تحولات سیاسی جهانی مسلماً
ناکام خواهد ماند. به طور مثال، وزیر امورخارجۀ عربستان در اعتراض به وجود عکس
روحالله خمینی و خامنهای خواستار تغییر محل برگزاری نشست خبری میشود و شیعیها
هم ناچار به اطاعت شدهاند. به عبارت سادهتر، فشار مسکو به عوامل آمریکا در تهران، ریاض و حتی پکن تفهیم کرده، که از این پس، خطوط قرمز آمریکا میباید با خطوط قرمز جدیدی
جایگزین شود. و ابراز انزجار هیئت عربستان
از خمینی، خامنهای و قاسم سلیمانی یک
نمونه از این جایگزینی است.
راه دور نرویم، خمینی همان کسی بود که به پیروی از سیاستهای فروپاشانندۀ
واشنگتن، وهابیت را کفر میخواند، و خواستار صدور اسلام مطلوب خود به عربستان بود!
در
نتیجه، دلیلی ندارد که وزیر امور خارجۀ
عربستان زیر عکس خمینی بنشیند. ولی آنچه
رخ داده به مراتب مهمتر از گیسکشی عرب و عجم است؛ تجدید نظر در مواضع حکومت ملایان در ارتباط با سعودیها، معنائی جز به حاشیه راندن سیاستهای منطقهای
لندن و واشنگتن ندارد. و اینهمه پیامد شکست
عملهواکرۀ آمریکا در اوکراین است که واشنگتن و نوکراناش در حکومت اسلامی را
وادار به عقبنشینی کرده. در واکنش به این
عقبنشینی شاهدیم که عملۀ حکومت اسلامی بار دیگر مسئلۀ «حجاب» را از اعماق فاضلاب
سفارت انگلستان بیرون کشیده و سعی دارند با بهرهگیری از زنستیزی رایج در
کشور، کاری کنند تا واشنگتن در سیاست
ایران تا حد امکان دستبالا را داشته باشد.
ولی در صحنۀ سیاست امروز منطقه، تلاشهائی از این دست مذبوحانه مینماید، و در صورت قطعی شدن شکست جبهۀ آمریکا در
اوکراین، بازتولید سیاست دوران «کارتر»
امکانپذیر نخواهد بود؛ واشنگتن جهت باقی ماندن در منطقه الزاماً میباید
در حمایت همهجانبه از حکومتهای اسلامگرا تجدید نظری کلی صورت دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر