۷/۰۱/۱۴۰۱

خروج از استبداد!

  

درگیری‌های شهری که پس قتل مهسا امینی در اکثر مناطق کشور به راه افتاد بار دیگر نشان ‌داد که نارضایتی در ایران ریشه‌هائی بسیار عمیق دارد.  و در این میانه،  پاسخ حکومت اسلامی و مخالفان‌اش به خشم عمومی چند لایۀ مجزا پیدا کرده است.   گروهی از ملایان و توله‌ملایان که امروز در قدرت ‌اند،  این درگیری‌ها را دخالت خارجی و پروژه‌های براندازی اجنبی در کشور معرفی می‌کنند!  گروه دیگری از همین حکومتی‌ها که مواضعی به اصطلاح «پاستوریزه‌تر» دارند،  در مقام سوپاپ اطمینان،   انگشت اتهام را به سوی عملکرد حکومت در زمینۀ «حجاب اجباری» می‌گیرند!   اینان وانمود می‌کنند که مشکل چیزی نیست جز «حجاب‌اجباری» و برخی رفتارهای ناهنجار رژیم!    و پر واضح است که مخالفان و مخالف‌نمایان نیز با بهره‌گیر از هیاهوئی که رسانه‌های داخل و خارج به راه انداخته‌اند،   رسماً سخن از براندازی و انقلاب به میان ‌بیاورند!   ولی ببینیم واقعاً چه پیش آمده که کشور پای به چنین شرایط هولناکی گذارده؟    

 

نخست باید پرسید،   به چه دلیل،  ملایانی که طی روز‌های براندازی 22 بهمن 57 ،  با تکیه بر همین روش‌ها ـ هیاهوی رسانه‌ای،  درگیری‌های خیابانی با مأموران انتظامی،  حمایت محافل خارجی از مطالبات مردم ایران،  حمایت از حقوق‌بشر توسط آمریکائی‌ها و ... ـ   «انقلاب اسلامی» خودشان را توجیه کرده‌اند،   تحولات اخیر را توطئۀ خارجی معرفی می‌کنند؟   اگر آنچه امروز در خیابان‌ می‌گذرد توطئۀ اجنبی است،  پس براندازی 22 بهمن 57 نیز یک توطئه بوده.  در ثانی،  سال‌هاست که شاهد عروتیز ملایان و اوباش شهری،   پیرامون حضور میلیونی «مردم» در حمایت از حکومت اسلامی و ولایت‌فقیه هستیم.   ولی این کدام مردم‌اند که حکومتی‌ها از آن سخن می‌گویند؟  و به چه دلیل امروز «مردم» حکومتی و «مردم» کوچه‌وخیابان سخنانی متفاوت بر زبان می‌رانند؟   

 

البته فاشیسم همیشه دیدگاه‌های خود را فراگیر و غیرقابل تردید می‌نمایاند.  برای فاشیست یک دیدگاه واحد وجود دارد؛  دیدگاه فاشیستی او!   و از منظر وی،   دیگران از هر قبیل و هر دسته و جماعت می‌باید حذف شوند.   پس جای تعجب نیست که در این گیرودار،  سرکوب «مردم» غیرحکومتی واجب شرعی هم بشود.   ولی موضع‌گیری دولتی‌ها به هیچ عنوان اصل مسئله،  یعنی نبود قدرت اجرائی جهت حفظ امنیت و ثبات اجتماعی و اقتصادی کشور را حل نمی‌کند.   به عبارت دیگر،   این حکومت قادر نیست جز به ضرب گلوله و قتل‌عام و سرکوب خیابانی جامعه را کنترل نماید،  و اگر کشور به این سادگی که شاهدیم پای در آشوب می‌گذارد،  می‌باید اذعان داشت که این دستگاه هم فاقد پایه و اساس است،  و هم فاقد حمایت عمومی. 

 

از سوی دیگر،  اصلاح‌طلبان اسلامگرا در داخل و خارج،  در توضیح شرایط فعلی زیاده‌خواهی و تمامیت‌خواهی اصولگرایان را مذموم دانسته،  وانمود می‌کنند که این تمایلات متهم نخست در ایجاد این شرایط می‌باید تلقی شود.   اینان وانمود می‌کنند که نسخه‌ای جهت بهبود شرایط کشور در کف دارند،   هر چند واقعیت جز این است.   چرا که در مقام سوپاپ اطمینان دستگاه ولی‌فقیه،  هرگاه نظام به فس‌وفس اوفتاده،  این حضرات سر وکله‌شان پیدا شده،   «رهنمود» پشت «رهمنود» حوالۀ‌ ملت و دولت و جهانیان ‌کرده‌اند،   ولی آن‌زمان که در قدرت بودند،  با علم کردن بهانه‌های عجیب و غریب،  کوچک‌ترین قدمی در راه بهبود شرایط برنداشته‌اند.   تاریخچۀ اصلاح‌طلبان نشان می‌دهد که برای «رهنمودهای» اینان می‌توان دو دلیل متفاوت ارائه داد.  اصلاح‌طلب یا داروئی است جهت آرام کردن موقت تنش‌های اجتماعی،   و یا ابزاری است جهت فراهم آوردن زمینۀ کودتای نظامی!   خلاصه بگوئیم،  اصلاح‌طلب هیچگاه در عمل،   راه‌حلی جهت برون رفت از بن‌بست و مهلکۀ «ولایت فقیه» ارائه نداده. 

 

ولی در این میان نمی‌باید خارج‌نشینان را نیز از نظر دور داشت.   چرا که موضع‌گیری مخالفان و خصوصاً مخالف‌نمایان خارج‌نشین تماشائی‌تر از دیگران است.   اینان به چندین دسته و قوم و قبیله تقسیم شده‌اند؛  راستگرایان ‌افراطی و مذهب‌پرور همچون جبهۀ ملی و مجاهدین خلق،   سلطنت‌طلب‌های فاشیست و رضامیرپنجی،  استالینیست‌ها و بلشویک‌ها و استبدادپرستان توده‌ای و خلقی و ... خلاصه دستجات و گروه‌هائی که اگر هر کدام به قدرت برسد،  آنچه امروز در کشور می‌گذرد ـ  سرکوب،  فساد دستگاه اداری،  ممنوعیت‌های روزنامه‌نگاری،  نوشتاری،  هنری و یا حتی مقولۀ آزادی زن ـ   در عمل از جمله پیش‌فرض‌های اینان به شمار می‌رود.  این گروه‌ها وانمود می‌کنند که در صورت فروپاشاندن حکومت ملایان،  درهای باغ بهشت به روی ملت گشوده خواهد شد!     

 

ولی در عمل،  مسئله به صورت دیگری خود را نشان ‌داده است.   وابستگان به اینان در شبکه‌های اجتماعی فعال‌اند؛  دست به تعرض کلامی به این و آن می‌زنند؛  تحت عنوان «حفظ اتحاد» تلاش در خفه کردن نظریات و عقاید دیگران دارند؛   در راه مبارزه با دیگران،  از فحاشی و فضاحت و تعرض نیز رویگردان نیستند.  اینان نظرات مخالف را نقد نمی‌کنند،  فقط تعرض می‌کنند،  و حاضر نیستند که نقد نظریات‌شان نیز مطرح شود.   ولی راه دور نرویم،  مسیر این حضرات قابل پیش‌بینی است.   اینان جملگی یک هدف واحد دنبال می‌کنند:  کشاندن کل جامعه به سوی اجماعی فاشیستی،   فراگیر و نوین از نوع «جنبش اسلامی خمینی!»  اجماعی که وانمود ‌می‌کند،  فروپاشاندن رژیم،   مترادف با بهبود شرایط کشور خواهد بود!   و می‌دانیم که این موضع‌گیری از همان پیش‌فرض‌های تکراری است؛  نادرست  است و فاجعه‌بار!   چرا که در فاجعۀ 22 بهمن 57 نیز ایرانیان آن را عملاً به چشم دیدند،  و برخی با پوست و گوشت و خون خود آن را تجربه کردند.  

 

در عمل،  از آنجا که یک دست صدا ندارد،  دستگاه ولایت‌فقیه نزدیک به نیم قرن است که در هماهنگی کامل با همین «مخالفان» عمل ‌کرده.  کار به اینصورت انجام می‌شود که دولت از طریق سرکوب مدام،  هر گونه برخورد منطقی،  حقوقی و قانونی با مسائل جامعه را به بن‌بست می‌کشاند،    و با همین ترفند بازار «مخالفان» را که عموماً خود نیز سرکوبگر،  تمامیت‌خواه و خصوصاً همچون ملایان وابسته‌اند،   گرم و داغ نگاه می‌دارد.   متأسفانه نمونه‌های زیادی از این هماهنگی‌ها در دست است،   که در حال حاضر فرصت بررسی‌شان وجود ندارد.

 

طی سال‌هائی که امکان بررسی مسائل ایران در این وبلاگ وجود داشته،   علیرغم سانسور شداد و غلاظ رژیم و «مخالفان» خارج‌نشین آن،   در تحلیل شرایط کشورمان تلاش خود را کرده‌ایم.   امروز نیز در چارچوب همین تلاش با هم‌وطنان‌مان سخن می‌گوئیم.  ساده،  بی‌پیرایه و بدون رودربایستی بگوئیم،   بدون برخورداری از احزابی که حاضر به قبول مسئول‌های اجتماعی باشند،   اتحادیه‌های کارگری منضبط،  تشکل‌های صنفی وحرفه‌ای و نهادهای واقعی مردمی،  که نهایت امر در پایه‌ریزی ساختارهای سیاسی کشور به صورت مسئول نقش‌آفرینی کنند،  امکان خروج از استبداد سیاسی وجود نخواهد داشت،   و این مهم الزاماً می‌باید پیش از فروپاشی رژیم فعلی صورت گیرد. 

      

پر واضح است که رژیم دست‌نشاندۀ ملائی،  اگر خود در حدی نیست که شناختی از مسائل سیاسی کشور داشته باشد،  توسط اربابان‌اش در جریان امور قرار می‌گیرد.  محافل درونی این رژیم سال‌هاست که تحت عناوین مختلف در برابر این «مهم»،   یعنی پایه‌ریزی ساختارهای سیاسی،  اقتصادی و حقوقی کشور سدسازی کرده‌اند.   ساده‌تر بگوئیم،  بسیاری از ساختارهای نظامی،  امنیتی،  اطلاعاتی و ... در این نظام وظیفۀ اصلی‌‌شان جز این نیست.   پس اگر می‌خواهیم از مقطع فعلی سربلند بیرون آئیم،  می‌باید در این نبرد ملت ایران پیروز شود؛  می‌باید دست توطئه‌گران،  که هیاهوی کوچه و خیابان را به عنوان پروژه‌های سیاسی، حقوقی و اقتصادی مطرح کنند،  رو کرده،   نشان دهیم که برای آیندۀ کشور برنامه‌های روشن‌تری نیز می‌توان ارائه داد.   در غیراینصورت،   اگر نتوانیم به ساختاری برخاسته از دمکراسی سیاسی تکیه زنیم و از خود و کشور‌مان در برابر استبداد دفاع کنیم،  تا ابد در زمین رژیم‌های استبدادی و مخالف‌نمایان‌اش بازی خواهیم خورد؛   زمینی که در آن جز درگیری خیابانی،  عربده‌جوئی،  سرکوب کردن و سرکوب شدن هیچ نخواهد بود.  و آلوده شدن ملت به تعفن این سیاست استعماری،   به معنای قرار دادن آیندۀ ایرانیان در کف مستبدان خواهد بود.      

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست: