۷/۰۸/۱۳۹۴

سپتامبر طلائی!




زمانیکه پای در مراحل نهائی مذاکرات هسته‌ای گذاشتیم‌ و نهایت امر یک «توافق تاریخی» به دست آمد،    شاهد بودیم که مواضع آندسته گروه‌ها و تشکل‌های سیاسی «شناخته شده»،  آنچنان که باید و شاید بازتاب منافع ملی نبود!  حتی تشکل‌ها،  گروه‌ها و محافل که در داخل و یا فراسوی مرزها خود را هماهنگ با مذاکرات هسته‌ای می‌نمایاندند،‌   از پیامدهای احتمالی این مذاکرات نگرانی‌هائی ابراز می‌داشتند!   و نگرانی‌های اینان به دور از واقعیات نبود؛  ‌ واقعیاتی که به منافع گروهی،  جناحی و محفلی خودشان بازمی‌گردد تا به مسائل واقعی ملت ایران.   مسلماً در وبلاگ امروز جای بررسی تک‌تک این نگرانی‌ها و تذبذب‌ها نخواهد بود؛   مطلب امروز ما بیشتر به این اصل می‌پردازد که مذاکرات هسته‌ای چه تبعاتی برای کل جامعه به همراه خواهد آورد،   و به چه ترتیب مسائل استراتژیک مبتلا به ملت ایران و خصوصاً روابط جامعة بین‌الملل با ایرانیان تحت‌ تأثیر آن قرار خواهد گرفت. 

پس از توافق هسته‌ای،   نه تنها روند مسائل منطقه به طور کلی دچار تغییر شده،   که حتی در برخی مناطق،‌  خصوصاً در اروپای شرقی و آفریقا تأثیرات گستردة جهانی این توافق خود را به نمایش گذارده.   مواضع واشنگتن که پیش از توافق کذا پیوسته در «مصاف» با مسکو رقم می‌خورد،   به تدریج تلطیف می‌شود،  و صورت «تلاش جهت دستیابی» به توافقات کلی به خود می‌گیرد.   از سوی دیگر،   نقش قدرت‌های نوین منطقه‌ای ـ  روسیه،  چین و هند ـ  قاطعانه‌تر از پیش پای به میانة میدان استراتژی‌ها گذارده.   خلاصه اگر،   روزگاری جرج والکر بوش با تکیه بر ابهاماتی از قماش «خواست جامعة جهانی» دست به حملة غیرقانونی به کشور عراق ‌زد،  جانشینان وی،   خصوصاً پس از توافق هسته‌ای حتی تصور دست‌یازدیدن به چنین اعمالی نیز به ذهن‌شان خطور نخواهد کرد.   

به استنباط ما،   این تغییرات می‌باید در چارچوب پدیده‌ای مورد بررسی قرار گیرد که بارها تحت عنوان «بازنگری در نتایج جنگ جهانی اول» مطرح کرده بودیم.  شاید لازم باشد شمه‌ای از نتایج جنگ اول جهانی را در کشورمان یادآور شویم.  تا آنجا که به مسائل منطقه مربوط می‌شود در میعاد پایان جنگ اول،  هم استقلال سلطنت سنتی کشور ایران نابود شد،  هم امپراتوری عثمانی از هم فروپاشید،  و هم از خاکستر تزاریسم روسیه،  اتحادجماهیر شوروی سر برداشت.   این سه عامل به طور کلی نقشة استراتژیک منطقه را در ارتباط با ایران دچار دگردیسی کرد و به همین دلیل نیز با بازگشت روسیه به مراودات بین‌الملل شاهدیم که تغییرات گسترده‌ای در این نقشة استراتژیک آغاز شده.

دقیقاً در تلاش جهت حفظ این صورت‌بندی پساجنگ اول بود که غرب،  خصوصاً انگلستان در مقام برندة اصلی جنگ اول،    در مورد کشورهای ترکیه،  ایران،  عراق و ... دست به بازنگری‌هائی جهت حفظ منافع خود زد.  کار بجائی رسید که شخص ملکة انگلستان علیرغم چشم‌انداز مبهم منطقه‌ای به سفری رسمی به امارات و ترکیه دست یازید!   اگر فراموش نکرده باشیم،  طی همین مدت شاهد «کش» دادن مذاکرات هسته‌ای بودیم،  مذاکراتی که عملاً در ارتباط با «تروئیکای اروپا» صورت می‌گرفت،  و به نوبة خود قسمتی از همین تلاش‌ها بود.   خلاصه بگوئیم،  روسیه به تدریج به معادلات منطقه‌ای بازمی‌گشت و انگلستان تلاش می‌کرد تا سفرة چپاول خود را تا حد امکان دست‌نخورده نگاه دارد.  

ولی احدی قادر نیست در برابر روند تغییرات غیرقابل اجتناب سنگ‌اندازی کند.  این تغییرات پیش خواهد آمد و تبعات آن به احتمال زیاد نه فقط کشورهای خاورمیانه که قسمتی عمده‌ای از اروپای شرقی و شمال و شرق آفریقا را نیز تحت‌تأثیر قرار خواهد داد.  در همین راستاست که می‌باید به نقش‌آفرینی‌های دولت‌ها و محافل در ایران،  عراق،  سوریه و ... نگاهی بیاندازیم.    

از آنجا که مسئلة سوریه،  خصوصاً به دلیل ملاقات‌هائی که امسال در حاشیة نشست عمومی سازمان ملل صورت گرفته،   بیش از دیگر مسائل منطقه‌ای چشم‌گیر شده،   نخست به اینکشور بپردازیم.  همانطور که شاهد بودیم،   در راستای تغییرات سیاسی تحمیلی بر رژیم‌های منطقه،   که در چارچوب همان تلاش‌های استعماری لندن جهت حفظ منافع کهن انگلستان صورت می‌گرفت،  سوریه نیز به ویروس «بهارعرب» مبتلا شد.   قضیه روشن‌تر از آن است که قابل لاپوشانی باشد.  هنگ‌های آماده و سازمان یافتة مسلمان و غیرمسلمان،  تحت عناوین متفاوت ـ  اینان گاه تحت پوشش مبارزه با اسلامگرائی نیز به منطقه اعزام می‌شوند ـ  به درون کشور مورد نظر نفوذ کرده،  دست به اقدامات خرابکارانه،  ترور،  چپاول و گسترش ناامنی زده کل کشور را دچار بحران می‌کنند.  از این مفر،  کار شبکه‌های خبرسازی و خررنگ‌کنی غرب ساده می‌شود.  اینان عملیات مزدوران غرب را به حساب رژیم حاکم می‌نویسند،   و همه در سراسر «جهان»،  خصوصاً نیروهای نظامی و امنیتی کشور مورد نظر،  به این نتیجه خواهند رسید که برای جلوگیری از فاجعه،  آشفتگی و بحران می‌باید رژیم را ساقط کرد. 

حداقل ما ایرانیان از این مرحله گذشته‌ایم؛    به صراحت دیدیم که طی چند هفته با همین «ترفندها» رژیم پهلوی را به نفع یک رژیم تئوکراتیک استبدادی و به مراتب سرکوبگرتر،  از صحنة‌ سیاست کشور بیرون راندند.   این همان سناریوئی است که در سوریه به مورد اجرا گذاشته شده،   با این تفاوت که دیگر اتحاد شوروی وجود خارجی ندارد،  و به دلیل منافع گستردة فدراسیون روسیه،  مسکو حاضر نیست همچون گذشته در برج عاج مارکسیست‌لنینیست خود بنشیند و صرفاً نظاره‌گر عملیاتی باشد که سرمایه‌داری غرب میان «خودی‌ها» به راه می‌اندازد.      

در رابطه با بحرانی که انگلستان و ایالات‌متحد در سوریه به راه انداخته‌اند همان پروسة نخ‌نما و تکراری ایران «انقلاب اسلامی» در دست اجراست،   و به همین دلیل نیز «سخنرانی‌های» دیوید کامرون و باراک اوباما در مورد سوریه تا این حد قابل پیش‌بینی شده.   اینان چه از تریبون سازمان ملل و چه در میعادهای دیگر همان خط «خبری» دروغ‌پردازانة خبرسازی‌های «خودی» را بازتولید می‌کنند:   حمایت از دمکراسی،  مخالفت با استبداد،  تلاش جهت حذف دولتی که به ملت خود «احترام» نمی‌گذارد،  دستیابی به صلحی پایدار،  و ...  خلاصه بگوئیم،  شعارهای خررنگ‌کنی که حداقل طی غائلة 22 بهمن 57،‌   بی‌بی‌سی و دیگر شبکه‌های تحمیق افکارعمومی کم به خورد ملت ایران ندادند.   ولی هدف روشن است؛  جایگزینی فاشیسم فرسوده و ناتوان با فاشیسمی کارآمد و به مراتب سرکوبگرتر.   منصف باشیم،   اگر ویندوز برای حفظ انحصار خود ویراست‌های‌اش را مرتباً به‌روز می‌کند،  چرا «ام. آی. 6» اینکار را نکند؟   ولی در این مقطع بهتر است از مایکروسافت فاصله گرفته به مرکز عملیاتی «ام. آی. 6» یعنی حکومت جمکران بازگردیم.

همانطور که شاهد بودیم شبکة وابسته به آتلانتیسم در ایران بازتاب «توافق هسته‌ای» را به خیال خود شاهراهی جهت بازگشت ایران به دوران آریامهری تصور کرده بود.   حتی آن‌ها که در خیل بسیجی‌ها و پاسدارها خیلی «انقلابی» تشریف دارند،   و در گنداب رهبری کاملاً «ذوب» شده‌اند نیز هنگام انتقاد از توافق هسته‌ای کلیشه‌هائی را «نقد» می‌کردند که پیشتر توسط «انقلابیون» آمریکای لاتین در دوران جنگ سرد مدنظر قرار می‌گرفت.   باید اذعان داشت که دولت روحانی نیز جز این «چشم‌اندازها» نمی‌دید؛   به همین دلیل دستپاچه با شعارهای مسخره و عوام‌پسند ـ  کارآفرینی،  بازگشت سرمایة ایرانیان به کشور،  تعامل با جهانیان و ... ـ  به نیویورک دوید و تلاش کرد تا از این شعارهای احمقانه،   مکملی برای شعارهای استعماری اوباما و کامرون بسازد.  

ولی در نیویورک حنای روحانی نگرفت؛  دلائل نیز بی‌شمار است.   در مجموع،‌  نقش دولت روحانی در چند زمینه به شدت با سد سیاست‌های مسکو برخورد کرد،‌   و روحانی دست از پا درازتر به بهانة «فاجعة منا» از نیویورک به تهران گریخت.   نخستین سد سیاست مسکو مربوط به نقش جمکرانی‌ها در سوریه می‌شود.   همانطور که بارها نیز گفته‌ایم،   سیاست جمکران در سوریه مکمل سیاست انگلستان است،    و هیچ ارتباطی با حمایت از لائیسیتة حاکم بر حزب بعث ندارد.   هیچ عقل سلیمی نیز نمی‌تواند یک حکومت تئوکراتیک را متحد یک حزب لائیک ببیند.  ولی سال‌هاست است که حکومت اسلامی تحت عنوان «حمایت» از دولت بعث سوریه،‌   به زدن نعل‌وارونه در منطقه نشسته تا زمینة «صدور دمکراسی» آتلانتیست‌ها را هموار کند.   به همین دلیل صداوسیمای حکومت اسلامی سخنرانی ولادیمیر پوتین در نشست مجمع عمومی سازمان ملل را،  به فرمان خبرگزاری‌های ارباب «سانسور» کرد!    بله،  فرازهای اصلی این سخنرانی توسط خبرگزاری‌های غرب و پادوهای جمکرانی‌شان عملاً سانسور شد،   و نویسندة این وبلاگ فقط از طریق اینترنت توانست به کل این سخنرانی دست یابد.

رئیس فدراسیون روسیه در سخنرانی خود به هیچ عنوان از فعالیت‌های حکومت اسلامی جمکران در سوریه سخنی به میان نیاورد؛   ‌ از ملایان نیز برای تلاش‌های‌شان در سوریه قدردانی نکرد.   کاملاً برعکس!   وی به صراحت اعلام داشت که فقط گروه‌های کرد و ارتش سوریه با داعش در جنگ‌اند و «دیگران»‌ از این بحران نظامی حمایت می‌کنند و فقط شعار مبارزه با تروریسم می‌دهند.

ولی همزمان و در مسیری کاملاً متخالف،  در سخنرانی‌های اوباما و خصوصاً فرانسوا اولاند در سازمان ملل،  شاهد بودیم که مرتباً نام حکومت اسلامی ایران به عنوان یکی از کشورهای شرکت‌کننده در مذاکرات سوریه بر زبان آورده می‌شد!   باید پرسید،   پاریس و واشنگتن که خود را حامیان دمکراسی و حقوق‌بشر جا زده‌اند،   به چه دلیل از حضور یک حکومت فاسد،  دست‌نشانده و سرکوبگر در مذاکراتی حمایت به عمل می‌آورند که فرضاً هدف اصلی‌اش حمایت از حقوق بشر در سوریه معرفی می‌شود.   حکومت جمکران که امثال اولاند و اوباما در میزگرد سوریه برای‌اش «جا» بازکرده‌اند،    در داخل مرزهای خود دست به کشتار و سانسور و فاجعه‌سازی زده و می‌زند.   چگونه می‌توان در راه حمایت از حقوق‌ انسان‌ها در سوریه دست به عملیاتی زد که کارگزارش مشتی ملای آدمکش و فاسد و شرور و تروریست باشد؟   این چه نوع حمایت از حقوق انسان‌هاست؟! 

عدم هماهنگی «مسکو ـ واشنگتن» پیرامون نقش ملایان تهران در بحران سوریه را ما بازتاب حساب‌سازی‌هائی می‌بینیم که واشنگتن به خیال خود برای «آریامهریسم» پساتوافق در ایران باز کرده بود.   آتلانتیسم پیش از این نشست،   به نوچه‌های‌‌اش در تهران نیز حالی کرده بود که زمان خوشرقصی برای عموسام فرارسیده و می‌باید «جای دوست و دشمن» را در نشست‌های عمومی به جهانیان آنچنان که شایسته است «نشان» دهند.   ولی رخدادهائی دست جمکرانی‌ها را رو کرد،‌  و روحانی را متواری نمود.

مسلماً نخستین رخداد چیزی نبود جز اطلاع هیئت جمکرانی از مواضع‌ قاطعانة پوتین در برابر واشنگتن،‌   یعنی مخالفت صریح با صدور انقلاب و حتی «دمکراسی صادراتی» به دیگر کشورها.   جمکرانی‌ها دریافتند که در ارتباط با موضع‌گیری فدراسیون روسیه در قبال بحران سوریه نخواهند توانست آنطور که اربابان یانکی‌شان انتظار دارند سخنگوی «اسلام سیاسی» در مذاکرات شوند.   و اینکه حتی اگر به جمکرانی‌ها در مذاکرات سوریه نقشی اعطاء گردد،  ارتباط «تهران ـ مسکو» به شیوه‌ای متحول خواهد شد که حضور در این مذاکرات تفی باشد «سربالا» به صورت حکومت ولایت‌فقیه.  

ولی رخداد دومی نیز در کار بود:   آگاه شدن روحانی از شکست تلاش‌های کودتائی جمکران در عربستان!‌   باید اذعان داشت که رسانه‌های‌ حکومت اسلامی صحنة بسیار مسخره‌ای از برخورد این حکومت با «رخدادهای» منا ارائه دادند!‌   در این سناریوی «کمدی ـ  درام»،   روحانی علیرغم اطلاع کامل از «فاجعة منا» به نیویورک مسافرت می‌کند،   ولی به بهانة همین فاجعه ملاقات‌های‌اش را در نیویورک نیمه‌تمام گذارده به تهران بازمی‌گردد!   باید قبول کرد که این نوع «برنامه‌ریزی» مسخره‌تر از آن است که بتوان به هر صورت ممکن آن را توجیه نمود.   ولی در عمل،   آنچه در منا رخ داد پیشتر نیز در بسیاری کشورهای منطقه تحت عنوان «بهار عرب» به منصة ظهور رسیده بود.   هر چند در حادثة منا که همچون دیگر میعادهای «بهاری»،   اینبار قرار بود عربستان را به سرنوشت لیبی و تونس و مصر و ... دچار کند،   آشوبی که عوامل آمریکا،   دست در دست تروریست‌های وابسته به محافل «اسلام ‌سیاسی» آماده کرده بودند، ‌ همچون جریان جنگ و برادرکشی فعلی در سوریه به «سد» مسکو برخورد نمود.   تروریست‌های جمکرانی‌ ارسالی از سوی بیت مقام معظم و دولت «تکفیر و تکبیر» توسط پلیس سعودی دستگیر و زندانی شدند؛   تشت رسوائی حکومت دست‌نشاندة جمکران از بام‌ها فروافتاد؛   نقش سپاه پاسداران حکومت اسلامی در هماهنگی با عوامل کودتاساز آمریکا در منطقه علنی شد؛‌    و ...  و به همین دلیل نیز روحانی سراسیمه از نیویورک متواری شد. 

با این وجود،   آنچه در شبه‌جزیرة عربستان در شرف تکوین است از منظر استراتژیک بسیار قابل توجه می‌باید تلقی شود.   هیئت حاکمة عربستان به نوعی «بازسازی» شده؛   جوان‌گرائی مدنظر قرار گرفته،  و تکیة بی‌قیدوشرط حاکمیت اینکشور بر صادرات نفت خام مورد تجدیدنظر و در حال فروپاشی است.   همین چند نکتة «کوچک» و ظاهراً بی‌اهمیت می‌تواند بسیاری از داده‌ها را در اقتصاد استعماری انگلستان و آمریکا در منطقه دچار بحران کند،‌  و از اینرو صدور «بهار عرب» به عربستان هم در دستور کار لندن و واشنگتن قرار گرفته بود.    و جهت پیام‌آوری این بهار که بیشتر به «وبا» می‌ماند،   چه کسی بهتر از آدمکشان و تروریست‌های جمکرانی که ملت ایران را چهار دهه است به صلابه کشیده‌اند.  

روزی که توافق هسته‌ای به امضاء رسید،‌   در همین وبلاگ صریحاً گفتیم که این توافق می‌باید به عنوان سند مرگ حکومت‌های استعماری در ایران تلقی شود.   به استنباط ما محافل «شیخ‌وشاه» که طی یکصدسال گذشته خاک ایران را به توبره کشیده‌اند،  ‌ و امروز در فراسوی مرزها در قوالب متفاوت از قماش فدائی،   مجاهد،  اصلاح‌طلب،  جبهة ملی و ...  و یا در داخل،   تحت عنوان  مخالفان و موافقان اصلاحات،   اصولگرایان و غیره لانه کرده‌اند،   در سایة این توافق یا دچار دگردیسی عمیق و بنیادین خواهند شد،  یا از صحنه حذف می‌شوند.   واماندگی و بدبختی روحانی در نشست سازمان ملل در نیویورک نمونة کوچکی است از آنچه در انتظار محافل شیخ‌وشاهی نشسته.     گذشت آن روزگاری که علی خامنه‌ای با حمایت آمریکا در کمال افتخار در همین مجمع عمومی «سرفصل‌های» انقلاب اسلامی و «جنگ به نام خدا» و مزخرفات مشابه را برای جهانیان بازگو می‌کرد.   امروز روزگار افلاس فاشیست‌مسلمانان است.   و با آنچه در منطقه در شرف تکوین است،   مسلماً در ماه‌های آینده واماندگی‌های «شیخ‌وشاهی» به مراتب از افلاس دولت روحانی در این سپتامبر طلائی فراتر خواهد رفت.    

  

هیچ نظری موجود نیست: