۳/۰۵/۱۳۹۳

رسوائی و روبنائی!




پس از امضاء قرارداد تاریخی گازی بین روسیه و چین،  قراردادی که عملاً اروپا را به مشتری حاشیه‌ای روسیه تبدیل کرده،   تمامی پروژه‌های غرب جهت به بن‌بست کشاندن روسیه از منظر وابستگی به ارز خارجی ابتر شد.   ولی این رخداد،  پس از پیروزی «نارندرا مودی»،   درانتخابات هند ـ   این انتخابات بر پیش‌فرض‌های آتلانتیسم بر مبنای گسترش اسلام مبارز در جنوب قارة آسیا مهر باطل زد ـ  تحولات جهانی پای در آنچنان سرعتی گذارد که دنبال کردن‌شان عملاً غیرممکن می‌نماید،  چه رسد به اینکه بخواهیم از هر یک تحلیلی نیز ارائه دهیم.  هر چند قرار ما این بوده که «هر از گاه» مسائل کشور را به صورتی فشرده بررسی نمائیم،   به دلیل اهمیت شرایط کنونی سعی خواهیم داشت تا حد امکان جریانات استراتژیک جاری را،   خصوصاً در ارتباط با ایران دنبال کنیم.  در این راستا از بهمن داده‌های استراتژیک چند موضوع‌ مهم را برگزیده‌ایم.    نخست شکست احزاب حاکم و سنتی را در انتخابات پارلمان اروپا بررسی می‌کنیم؛   چرا که،   نتیجة این انتخابات از منظر استراتژیک بسیار با اهمیت است.   سپس می‌پردازیم به فروپاشی پروسة سرکوب پلیسی در ایران.  فروپاشی‌ای که با اخراج سردار رادان،   یکی از مهم‌ترین عوامل سرکوب پلیسی طی دو دهة اخیر به صراحت خود را به نمایش گذارده.   و در پایان نگاهی خواهیم داشت به بازگشت تئوری‌های «لنینیست ـ استالینیست» چپ‌نماهای وطنی که در قالب برخوردهای «روبنائی ـ زیربنائی» سعی دارند شرایط اسف‌باری را «بازتولید» کنند که طی بلواهای 22 بهمن 57 منجر به حاکمیت ملایان در ایران شد.

نخست بپردازیم به انتخابات پارلمان اروپا که محور «فرانسه ـ انگلستان»،   یا بهتر بگوئیم،  تنها محور سیاستگزاری در اروپای غربی را در هم شکسته.   اینکه در ایندو کشور احزاب نئونازی و فاشیست با اکثریتی چشم‌گیر از احزاب‌ حاکم پیشی گیرند،‌  و نمایندگی فرانسه و انگلستان در پارلمان اروپا توسط مشتی «نازی» تأمین گردد،   از منظر سیاسی دو پیامد غیرقابل اجتناب  خواهد داشت.   نخست اینکه اهمیت استراتژیک پارلمان اروپا بکلی از میان می‌رود،   چرا که تصمیمات مشتی فاشیست نمی‌تواند مورد «احترام عمومی» قرار گیرد.  اروپای غربی در شرایط ایران نیست،  و دوران «احترام به فاشیسم» دهه‌هاست که در این قاره سپری شده!   در ثانی،   فروپاشی شاخة عمدة سیاستگزاری‌ اروپائی،‌  خصوصاً در شرایطی که آمریکا هر چه بیشتر سر به دامان «پان‌آمریکن‌ایسم شاعرانة» خود فرومی‌برد،‌  معنائی جز گسترش روزافزون نفوذ سیاسی مسکو در این منطقه نخواهد داشت.  به همین دلیل نیز مسلماً طی ماه‌های آینده به صور مختلف شاهد برپائی ستون‌های نوینی از منظر سیاسی در اروپای غربی خواهیم بود. 

خبرگزاری‌ها،   در قلب اتحادیة اروپا برای کشورهائی از قبیل آلمان،‌  ایتالیا،  اسپانیا و ... هر کدام اهمیت و ارزش فراوانی قائل می‌شوند،   ولی فراموش نکنیم که دو کشور اروپائی عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل،   فرانسه و انگلستان هستند.   و علیرغم تمامی «الدروم بلدروم‌های» آلمان از منظر اقتصادی،  برلین از نظر استراتژیک و سیاسی کوچک‌ترین اهمیتی ندارد.  به همین دلیل نیز شاهدیم که «برتری» چشم‌گیر احزاب فاشیست در انتخابات اخیر،   در کمال تعجب بیشتر شامل فرانسه و انگلستان شده!   باید قبول کرد که این «برتری» عجیب و غریب و همزمان،   در یک محدودة جغرافیائی بسیار محدود معنا و مفهومی دارد که قرآئت صرف آراء نمی‌تواند توجیهی بر آن باشد.  

انتخابات اخیر پارلمان اروپا قطعاً چند مسئله دیگر را نیز به دنبال می‌آورد.   در گام نخست،   فاشیست‌های انگلیس و فرانسه،   برنامة بازار مشترک «اروپا ـ آمریکا» را وتو خواهند کرد.  به عبارت ساده‌تر،  اروپای غربی در مصاف با رشد سرمایه‌داری روسیه نخواهد توانست در دامان آمریکا پناه گیرد.    پروژة پناه بردن به دامان آمریکا از طریق برقراری مضحکه‌ای به نام «بازار مشترک اروپا ـ آمریکا» مدتی بود که،   علیرغم مواضع «ضداروپائی» دیوید کامرون در رأس برنامه‌های انگلستان و فرانسه قرار گرفته بود.   ولی با جاخالی دادن آمریکا،  هیئت‌های حاکمه در فرانسه و انگلستان پشتیبان خود را از دست داده‌اند و می‌باید به ناچار پایگاه‌های سیاسی نوین خود را در مسیرهای موجود اروپائی جستجو کنند.   و این مسیرها،  خواه ناخواه تحت نظارت مسکو تنظیم می‌شود.  

در همین چارچوب است که انگلستان و فرانسه یعنی پشتیبانان اصلی «بهار عرب» و «انقلاب‌های اسلامی»،  که یک نمونه‌اش چندین دهه است ملت ایران را به زنجیر کشیده،   می‌باید دست از برنامه‌های «اعجاب‌برانگیزشان» در مناطق مسلمان‌نشین بردارند.   روسیه به دلیل موضع‌گیری‌های‌اش در سوریه،  و همچنین در چارچوب سیاست‌اش جهت مهار ترکیه،  به صراحت نشان داده که در سیاست‌های منطقه‌ای‌ خود همنشینی‌ با «اسلام سیاسی» را اصولاً «پیش‌بینی» هم نکرده.  در نتیجه،‌  می‌باید منتظر تغییر سیاست‌های فرانسه و انگلستان پیرامون بساط «بهار عرب» نیز باشیم.  و شاید آبروریزی‌هائی که پس از علنی شدن اعزام کودکان به جبهة جنگ در سوریه برای انگلستان و فرانسه به بار آمده،   نمایة پیش‌رسی از همین فروپاشی احزاب حاکم می‌بایست تلقی می‌شد.   می‌دانیم که دیگر نمونه‌های این عملیات ـ  اعزام کودکان به جبهه‌های جنگ ـ   در  لشکرکشی‌های «انساندوستانة» اروپای «متمدن» به آفریقا،  یوگسلاوی،  لبنان و افغانستان هیچگاه علنی نشده بود.   و اینک که دست اروپای «متمدن» در سوریه رو شده و محافل حامی «بهار عرب» در اروپا شکست خورده‌اند،   این شکست منطقاً در ایران نیز بازتاب‌های بسیار روشن و صریحی خواهد داشت.   به استنباط ما برکناری سردار رادان در همین چارچوب می‌تواند معنا گیرد:

«رادان از جانشینی فرماندة پلیس ایران رفت!»
منبع:  بی‌بی‌سی،  26 ماه مه 2014

اگر فراموش نکرده باشیم،   اوج‌گیری «خدمات» احمدرضا رادان در معبد ولایت ‌فقیه و خوشخدمتی‌ وی در حکومت اسلامی،  با طرح «ارتقاء امنیت اجتماعی» ارتباطی تنگاتنگ دارد.  در عمل،  ایشان یک سال پیش از غائلة «جنبش سبز» توسط شبکة کودتا به عنوان جانشین فرماندة نیروی انتظامی منصوب می‌شوند،   تا برنامة کودتای هیزاکسلنسی و تاج‌گزاری «موسوی و زهراخانوم» را در تهران سازماندهی کنند.   حتی شایعاتی پیرامون شرکت فعال وی در شکنجه‌ها نیز پخش شد.  ولی پس از فروپاشی کودتای «جنبش سبز»،  و منزوی شدن اوباش وابسته به سفارت انگلستان،‌   رادان در پست خود ابقاء شد.  وی تحت نظارت باند احمدی‌نژاد و در چارچوب طرح «امنیت اجتماعی» پای در سرکوب مستقیم ملت ایران گذارد.  تلاش بر این بود تا از طریق «سمبل‌ایسم» وحشیگری در عملیات ضدانسانی رادان و همکاران‌اش ابزاری جهت توجیه مواضع به اصطلاح «مترقی جنبش سبز» تأمین کنند.   باشد که آیندة سیاسی کشور در کف آقای موسوی و باند خط‌امام بیافتد.   ولی این برنامه همانطور که شاهد بودیم،   با شکست روبرو شد.  در نتیجه،  پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری وجود رادان دیگر بی‌معنا بود،  خصوصاً که اخیراً شاخ‌درشاخ وزارت کشور می‌انداخت،  و برای سیاست‌های اجتماعی تعیین تکلیف می‌کرد!   در نتیجه،  وزارت کشور بهتر دید مهرة سوخته‌ را از کار برکنار کند:   

«[رادان گفت]  هیچکس نمی‌تواند تا زمانی که وضعیت حجاب در کشور مطلوب شود،  طرح امنیت اخلاقی را با فرمان یا دستور تعطیل کند.[...]  زمان پایان اجرای این طرح هنگامی است که وضعیت حجاب در کشور مطلوب شود.»
منبع:  بی‌بی‌سی،  جمعه 23 مه 2014

با این وجود،  عملکرد وحشیانة رادان و حامیان‌اش در این «طرح»،   هیچگاه به مرحلة دادرسی نرسیده،  و به احتمال زیاد به دلیل ارتباط وی با رأس هرم حکومت تا زمانیکه ملا در قدرت باقی باشد،  رادان نیز علیرغم جنایات‌اش در حاشیة امن قرار خواهد گرفت.   ولی تاریخچة حاکمیت‌های فاشیست به صراحت نشان ‌داده،  که جایگزینی مهره‌های «امنیتی ـ  انتظامی» در این نوع حکومت به هیچ عنوان جنبة «اداری و تشکیلاتی‌» ندارد.  در این جابجائی‌ها نمی‌باید بی‌جهت به دنبال تلاش حکومت برای بهبود شرایط ضدانسانی و یا حتی برنامه‌ریزی نوین و «مدبرانه» در جامعه گشت.  چرا که «جابجائی» این نوع مقامات،   فقط و فقط به دلیل پای گذاردن رژیم‌های فاشیست در بن‌بست‌های ساختاری به وجود می‌آید.   و به همین دلیل نیز ما برکناری رادان از مقام جانشینی ریاست نیروی انتظامی را همچون اعدام غیرمنتظرة امیرخسروی فقط قسمت نمایان کوه یخ تحلیل می‌کنیم.   حکومت اسلامی شبکة حامیان خود را در ینگه‌دنیا،  انگلستان و فرانسه یک به یک از دست می‌دهد.  و از سوی دیگر،  تداوم مذاکرات هسته‌ای،   علیرغم عدم تمایل حاکمیت،  و تلاش‌ باندهای مختلف وابسته به خامنه‌ای جهت بی‌نتیجه نمایاندن این «مذاکرات»،  به صراحت نشان ‌داده که حکومت به دلیل فشار فرامرزی پای در پروسة مذاکره گذارده.   پر واضح است،  که حکومت ملایان نیک می‌داند،   هر گونه «گشایش» در جبهة فرامرزی،  نهایت امر «گشایش» در جبهه‌های «درونمرزی» را در پی خواهد داشت.  و این مطلب را ما از سال‌ها پیش در وبلاگ‌های مختلف عنوان کرده‌ بودیم،   و می‌بینیم که اکنون نزدیک شدن یانکی به حکومت اسلامی،  هم برای ملا و هم برای گاوچران‌ها بسیار گران تمام می‌شود.   شاید به دلیل همین بن‌بست یانکی‌ها باشد که شاهد اوج‌گیری تحلیل‌های «چپ‌نما» پیرامون مسائل سیاسی و اجتماعی و به ویژه «حجاب» هستیم. 

سایت «پیک‌نت»،   سخنگوی یک شاخه از توده‌ای‌ها،   به بهانة بازتاب «نقد» نظریات یکی از وابستگان مؤنث «جنبش سبز»،   «تحلیل»‌ افرادی از قماش فرخ نگهدار و «محمد حیدری» را در تأئید نظریات حزب توده در باب حجاب اسلامی منتشر کرده.   البته مسئلة حجاب در کشورهای مسلمان‌نشین مسئله‌ای است موهن،  ضدانسانی و در کمال تأسف بسیار ریشه‌دار.   نویسندة این وبلاگ،   موضع‌گیری‌هائی را که اخیراً تحت عنوان «کشف‌ حجاب یواشکی» مطرح شده به طور کلی از منظر سیاسی و اجتماعی بی‌فایده می‌داند.  هر چند این مواضع به خودی‌خود نشان می‌دهد که نوعی آگاهی،  هر چند ابتدائی نسبت به حقوق زن ایرانی در جریان اوفتاده.   با این وجود،  افرادی از قماش نگهدار و حیدری در اینمورد ویژه هیچ حرفی برای گفتن نداشته و ندارند. 

محمد حیدری روزنامه‌نگاری است که طی غائلة بهمن 57،   و کودتای ارتش شاهنشاهی در راه استقرار حکومت ولایت فقیه،  در عمل همه‌کارة روزنامة اطلاعات بود و موضع‌گیری‌های اسلامی این روزنامه نیز آن روزها از چشم احدی دور نمانده.   حیدری سال‌هاست که در کنار بساط نهضت‌عاظادی و روزنامه‌هائی نه چندان خوشنام از قماش شرق و یاس‌نو و ... «قلم» زده‌.   از سوی دیگر،   مواضع «کنفورمیست» امثال فرخ نگهدار،  و دیگر اعضای فدائیان اکثریت،  در مورد «جنبش زنان» نیز از چشم هیچ تحلیل‌گر منصفی به دور نمانده.   اینان که به حساب خود در مورد حجاب برخورد «روبنائی ـ زیربنائی» کرده بودند،   و در 8 مارس 1979 حقوق زن ایرانی را با مبارزات ضدامپریالیستی ملایان تاق زدند،   اینک به مقاله‌نویسی پیرامون حجاب نشسته و باز همان مزخرفات گذشته را نشخوار می‌کنند.  باید پرسید،   شما که ابتدا محو مبارزات ضدامپریالیستی «امام» شده بودید،   و بعد هم به سینه زنان محمدخاتمی و میرحسین موسوی تبدیل شدید،  چرا امروز کاغذتان را برای بررسی مسئلة حجاب «حرام» می‌کنید؟!   

چرا از پیشنهادات این و آن «ایراد» می‌گیرید؟   در نگرش امثال حیدری،‌  «حجاب» می‌تواند حلال و واجب و سنتی و «مردمی» تلقی شود،   و از منظر فرخ نگهدار هم مسئلة پوشش زنان «روبنائی» است و بی‌ارزش.  این قلم‌فرسائی‌ها جز تهاجم به زنان و حمایت از آخوند چه هدفی دنبال می‌کند؟   برخورد ما با این موضع‌گیری‌های عوام‌پسندانه روشن است،   بارها هم در اینمورد نوشته‌ایم.   به طور کلی چپ‌گرایان ایران فاقد نگرش صیقل‌یافتة ایدئولوژیک هستند،   و دلیل تداخل محافلی از قماش نهضت‌عاظادی با حزب‌توده و اکثریت و برخی مجاهدین و بنی‌صدری‌ها و ... فقط به این دلیل است که نگرش ایدئولوژیک «چپ» به طور کلی از صحنة جامعه حذف شده.   این یک واقعیت تکاندهنده است که مارکسیسم «انسان‌محور» برای این حضرات تبدیل شده به یک ایدئولوژی «نیمه‌آخوندی ـ درویشی» که بر اساس آن به حساب خودشان می‌باید «قدرت» را‌ قبضه کنند.  

این است برخورد «چپ» در ایران با نگرش‌های فلسفی.  و در ارتباطاتی که با چپ‌گرایان وطنی داشته‌ام،‌   تفاوت زیادی بین نگرش‌ اجتماعی اینان با آخوند و لات‌های حکومت فعلی مشاهده نکرده‌ام.   جز اینکه،  چپ‌گرایان که با تکیه بر چند جملة شکسته‌بسته از این کتاب و آن جزوه،   هم می‌خواهند نظریه‌پردازی کنند،  هم بحث استراتژیک به راه بیاندازند،  و هم فلسفه‌پردازی نمایند،  فقر فرهنگی‌شان به مراتب از آخوندهای قم عمیق‌تر است.  خلاصه کنیم،  «چپ وطنی» در ارتباطات اجتماعی خود همان شیوه‌ای را دنبال می‌کند که آخوندجماعت در فلسفه به راه انداخته. 

به عبارت دیگر،  چپ بدون قبول نگرش مدرنیته ـ  با مدرنیسم قاطی نشود ـ  می‌خواهد پای به عرصة مارکسیسم،  مهم‌ترین فرزند «مدرنیته» بگذارد.  همانطور که آخوند که فلسفه‌اش هنوز اسیر ارسطو،  ابن‌سینا و فارابی است،  می‌خواهد بدون قبول «اومانیسم»،  که نهایت امر مادر تمامی نگرش‌های نوین فلسفی است،  به حساب خود «پسامدرن» شود!   و این مسخرگی‌ها را بعضی‌ها «بحث‌های ایدئولوژیک» می‌انگارند! 

مسئلة «زیربنا ـ روبنا» نیز چه در نگرش اسلامی و چه در دکان چپ‌وطنی از پایه و اساس بی‌معناست.  اگر روبنا و زیربنا معنائی داشته باشد،   فقط و فقط در ارتباط با واقعیت و زمان و مکان مشخص ـ  مسائل هر جامعه ـ  می‌باید تعیین شود،   نه در چارچوبی «ایدئولوژیک»،   فراگیر و از پیش تعیین شده و زمانشمول.   تا آنجا که به مسئلة زن در جامعة ایران مربوط می‌شود،  حجاب از بسیاری مسائل اقتصادی،  مالی،  تجاری و نظامی و حتی استراتژیک اساسی‌تر است.   چرا که،   اگر در اروپا لباس‌های سنتی مفهوم ویژه‌ای نداشت،   و به همین دلیل نظریه‌پردازان چپ آن را «روبنائی» دیده بودند،  در ایران چنین نیست.   حجاب با کودتای میرپنج به شبکه‌ای سیاسی تبدیل شده که ساختار پدرسالار و فئودال را تغذیه می‌کند.   ولی چپ وطنی هنوز به این واقعیت تاریخی دست نیافته.  با این وجود،  در چارچوب یک نگرش فراگیر لنینیستی خود را در مسئلة زنان ایران «صاحب‌نظر» هم جا می‌زند.  و اهالی پیک‌نت همچنان سر بر این آستان می‌سایند:

«[...] حجاب مسئله است،   اما نه مسئلة اصلی جامعة زنان ایران [...] با این « ابداعات» جنجالی و بهانه آفرین،  مطالبات مردم را در زمینه آزادی‌های سیاسی و مدنی تا بدین پایه به مغاک فرونکشید.»
منبع:  پیک‌نت،  5 خردادماه 1393
          
با این سطور بی‌اختیار به دوران «نورانی امام» بازمی‌گردیم.  به آن روزهای «خوب» که حزب توده،  و بسیاری دیگر از همین‌ مدعیان چپ‌گرائی و «اعضای ملی ـ مذهبی‌ها» و ...  عربده می‌کشیدند:  «برای یک تکه پارچه،   مطالبات امت و مبارزه با امپریالیسم را خدشه‌دار نکنید!»  ما که کور نبودیم و دیدیم که مبارزات ضدامپریالیستی امام‌تان به کدام خلا راه داشت؛   ولی شما از قضای روزگار آنقدر خود فروخته‌اید که 35 سال پس از افتصاحی که به بار آورده‌اید،  همچنان به تکرار همان مزخرفات ادامه می‌دهید.   دلیل هم از روز روشن تر است؛  این جماعت و همفکران‌شان در «جنبش سبز» می‌پندارند که ایران هنوز در دوران «امام روشن‌ضمیر» در جا می‌زند!   خدمت‌شان عرض کنیم،  دنیا عوض شده،  و ایران به دلیل حاکمیت سرکوبگر فاشیستی که شما و هم‌فکران‌تان در برقراری‌اش آنقدرها هم بی‌تقصیر نیستید،  به مراتب بیش از دیگر مناطق جهان تغییر کرده.



  


        






         

هیچ نظری موجود نیست: