۹/۱۴/۱۳۹۳

شرلی و شیعی!




در وبلاگ امروز تحولات اجتماعی و سیاسی ایران،   و نهایت امر «تغییرات اخیر» منطقه را بررسی می‌کنیم.   تغییراتی که به استنباط ما ریشة اصلی فروپاشی‌ها در سیاست‌ داخلی ایران شده.   ولی پیش از پرداختن به این مسائل،‌   نیم نگاهی خواهیم داشت به هیاهوی رسانه‌ها پیرامون «روشنفکر.»

طی چند روز گذشته شاهد هیاهوی «قلم‌ها» در مورد «روشنفکران» ایرانی بودیم. ‌  این موضوع نخ‌نما که از دیرباز ـ  به ویژه از دوران پهلوی اول ـ  توسط برخی شبکه‌ها به «معضل» اصلی جامعه تبدیل شد،‌   اینبار نیز از طریق همان کانال‌های سابق و در در رأس‌شان،   بی‌بی‌سی به میدان پوچ‌بافی‌های محفلی اوفتاده.    در این هیهات و هیاهو،   فوتبالیست‌های حرفه‌ای محافل هر یک در حد توانائی دماغی و قلمی،   با چند شوت جانانه «روشنفکر» را از این سوی و از آن سوی به یکدیگر «پاس» می‌دهند!   در وبلاگ «سیالشکر»،   تا حد امکان از چند و چون این عملیات «کشف‌رمز» کرده‌ایم،  هر چند که در یک وبلاگ نمی‌توان به کنه قضیه دست یافت.   

ولی همانطور که در «سیالشکر» هم گفتیم،  پرتاب این نوع توپ‌های «باد در رفته» به میدان رسانه‌ای اهداف مشخصی را دنبال می‌کند.  و دیدیم که در پی داغ شدن بازار جفنگ بافی و وراجی پیرامون «روشنفکر»،   فضای سیاست کشور نیز،   البته ظاهراً بدون ارتباط با این بده‌بستان‌ها،   دچار تحول شد.   همزمان با تقاضای اعدام برای موسوی و کروبی از سوی محفل هیئت‌ مؤتلفه،‌   قلادة سعید جلیلی،   نامزد ناکام گربه‌رقصانی‌های «انتخابات ریاست جمهوری» را برای پاسداری از دکان آتلانتیسم گشودند.    جلیلی هم که از دمجنبانی و خوش‌رقصی فروگزار نمی‌کند،   پس از گذشت 6 سال از کودتای ناکام سفارت انگلستان ـ جنبش سبز ـ  به یاد آورده که «ویترین‌سازی» برای میرحسین موسوی و شیخ کروبی،  هیچ ارتباطی به انتخابات کذا نداشته: 
 
«[...] حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی هیچ ربطی به انتخابات ندارد[...]دلیل حصر این است که موسوی و کروبی نظام اسلامی را در سطح مبارک و بن‌علی [روسای جمهور وقت مصر و تونس]‌ می‌خواندند[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  3 دسامبر 2014

بله سرانجام بی‌بی‌سی از طریق جلیلی،  ‌ خفقان 6 ساله را شکست!   اینکه دبیر «سابق» شورای امنیت ملی جمکران،  پس از گذشت شش سال به همان نتیجه‌ای می‌رسد که در آغاز  آشوب‌های سبز بارها و بارها در وبلاگ‌های ما مطرح می‌شد ـ  تمامی این مطالب در فضای مجازی در دسترس است ـ ‌ حداقل برای نویسنده این وبلاگ به هیچ عنوان عجیب نیست!    از روز هم روشن‌تر بود که هیاهوی رادیو و تلویزیون بی‌بی‌سی پیرامون انتخابات جمکران ـ  این انتخابات روی کاغذباطله‌های سفارت انگلیس در تهران قرار بود به نحوی از انحاء مهره‌های پوسیدة استعماری را با انواع تروتازة آن «جایگزین» کند ـ   با شکست روبرو خواهد شد.  آن روزها هم نوشتیم که این برنامه،  حداقل با شناختی که از سیاست‌های استراتژیک روسیه در ایران،  ترکیه و خصوصاً در دریای عمان در دست است،   برخلاف دوران جنگ‌سرد «نان به تنور آتلانتیسم» نخواهد چسباند؛   راه بجائی نخواهد ‌برد،  و جز ایجاد جو امنیتی گسترده‌تر،  سرکوب فراگیرتر و به کارگیری هر چه گسترده‌تر شیوه‌های پلیسی نصیبی برای ملت ایران ندارد.  و متأسفانه دیدیم که همان هم شد.   

ولی ریشه‌های این سیاست استعماری‌ که با «هیاهوی سبز» در ایران آغاز شد و سپس تحت عنوان «بهارعرب» به تمامی مناطق مسلمان‌نشین راه یافت،   اینک در حال خشک شدن است.  این سیاست به سختی شکست خورده،‌   از اینرو اربابان و معماران اصلی این هیاهو که در لندن و نیویورک نشسته‌اند،   تلاش دارند با حرف گذاشتن در دهن گوسفندهای «حرف‌گوش‌کن» و «ذوب شدگان» در منجلاب ولایت،  خود و منافع‌شان را با حداقل «مصیبت و خسران» از چاهک «جنبش‌سبز» بیرون بکشانند.   و این است دلیل بلبل‌زبانی‌های آق‌سعید «مهرپیشونی» و مافنگی!  

در واقع،  اظهارات «تند» سعید جلیلی در مورد موسوی و کروبی می‌باید به قول جمکرانی‌ها نوعی «خودزنی» تحلیل شود.   عوامل و دست‌اندرکاران این حکومت،   از علی خامنه‌ای و خاتمی و احمدی‌نژاد گرفته،   تا همین حضرت «مهرپیشونی»،   جملگی با حمایت اجنبی و بر علیه منافع ملی ایرانیان به قدرت رسیده‌اند و جنبش سبز نیز تداوم همین توطئة استعماری بود.  برخلاف ادعای بلندگوهای خررنگ‌کنی که جنبش کذا را در تخالف با «بیت‌رهبری» قرار داده و می‌دهند،   این توطئه در ارتباط اندام‌وار با سپاه،  بسیج و خصوصاً شخص علی‌ خامنه‌ای تنظیم شده بود.   ولی خوشبختانه،  ‌ برخلاف غائلة 22 بهمن 57، ‌ این بساط نتوانست به اهداف استعماری‌اش دست یابد؛   نقش بر آب شد.   و امروز عوامل و اراذل و لات‌هائی که در کنار این به اصطلاح «خیزش عمومی» ایستاده بودند،   هریک به نحوی تلاش دارند حساب‌شان را از این «بساط» جدا کنند.   همانطور که دیدیم،  به دلائل «امنیتی» اولین کسی که از این «قافلة دلگشا» جدا شد و در نماز جمعه به وق‌وق ایستاد علی خامنه‌ای،   رهبر معنوی جنبش سبز بود.   اینک گویا نوبت به دیگران رسیده.   

ولی در کمال تأسف،   افتضاحی که امروز عملة استعمار در ایران گرفتار آن شده،  به هیچ عنوان نتیجة برخورد مسئولانه و تیزهوشی ایرانیان نبوده و نیست.  به استنباط ما،   این نقطه‌ضعف سیاسی در ایران می‌باید بیش از این‌ها مورد بحث و بررسی قرار گیرد.  بلاتکلیفی ایرانیان طی دوران جنبش‌سبز نمی‌باید به هیچ عنوان به دست فراموش سپرده شود.   ابعاد این بلاتکلیفی را می‌باید شناخت،   و جهت خروج از اینگونه بحران‌سازی‌های کودکانه ‌چاره اندیشی کرد.   در مورد شیوه‌های مبارزه با بلواسالاری و غوغاسازی هر چه بگوئیم کم گفته‌ایم.   شاهد بودیم،   برخوردهای مغرضانه و گاه احساسی به صورت موعظه و نصیحت «سخنگویان ایرانیان»،   و یا به صورت «تراوشات» ذهنی قلم‌به‌مزدهای حرفه‌ای یا تازه‌کار، مزورانه بساط «جنبش‌سبز» را به هزاران رنگ «بزک» ‌می‌کرد،   و آن را همچون بلوای 22 بهمن 57 به هر ساده‌لوح و خوش‌خیالی می‌فروخت.  و ناگفته نماند که مارکسیست‌های «لاله‌زارنو» و کوچه برلن در این بساط استعماری «لنین» می‌دیدند؛   اسلامیون و فدائیان خسن و خسین هم «بازگشت به دوران نورانی امام!»   نوچه‌های آمریکا هم می‌خواستند سوار بر موج  «جنبش‌سبز» قراردادهای گلستان و ترکمانچای را زیر پا بگذارند؛  ‌ مجاهدین خلق هم برای مریم و مسعود سر پیچ شمیران تخت سلطنت زده بودند،   و ... و خصوصاً نوآم چامسکی و شرکاء برای حمایت از «حقوق ملت ایران» در نیویورک خیمه و خرگاه به ‌پا کرده بودند. ولی هیچکس نمی‌پرسید این بساط از کجا آمده و چرا مشتی ساواکی شناخته شده،   و آدمکش و طرار رژیم اسلامی یک‌شبه به قول خودشان «مردمی» شده‌اند!   دلیل هم روشن است؛   این استفهامات،‌ کالای «تولیدی» عموسام را «خراب» می‌کرد.       

مسلماً تاریخ معاصر ایران از نیات واقعی آتش‌بیارهای معرکة‌ «جنبش‌سبز»،   به دلیل نادیده گرفتن منافع ملی تقدیر به عمل نخواهد آورد.   و اگر امروز،  سعید جلیلی ـ   اینفرد برخلاف عناوین پرطمطراق و مضحکی که آخوندها به یمین‌ویسارش آویزان کرده‌اند،  نسخة اسلامی امیرعباس هویدا و جمشید آموزگار است ـ  تلویحاً دست به «افشاگری» زده،    مسلماً از روی درک‌وفهم‌ سیاسی نیست.   ایشان اگر درک‌وفهم درستی از مسائل می‌داشتند نه در حکومت اسلامی بجائی می‌رسیدند، ‌ و نه طرف صحبت کاترین اشتون می‌شدند!   دقیقاً به دلیل حماقت و عدم شناخت از مسائل کشور است که ایشان نقش لاشة «محترم و بااهمیت» تئاتر حکومتی را،   آنهم در مذاکرات به اصطلاح هسته‌ای برعهده داشتند!   خصوصاً زمانیکه قرار بود مذاکرات کذا اصولاً به «نتیجه» نرسد!

ولی جالب‌تر اینکه،  عکس‌العمل تند دکان‌های وابسته به حزب‌توده،   به وراجی‌‌های  تُک‌‌زبانی‌ سعید جلیلی بار دیگر به صراحت مسیر تبلیغاتی‌ای را که حزب توده در «جنبش سبز» دنبال می‌کند نیز نشان داده.   البته حزب کذا،  در عمق استدلالات‌اش تا حدودی هم «حق» دارد!   اینان هنوز در وحشت بازگشت کودتای 28 مرداد خواب و خوراک ندارند،   و می‌پندارند که با آویزان شدن به پدیدة گنگ و مسخره‌ای به نام «انقلاب اسلامی» خواهند توانست راه بر بازگشت فاشیست‌های یونیفورم‌پوش «پهلوی‌چی‌ها» سد کنند،   و به این ترتیب آیندة خود و دوستان و همپالکی‌های‌شان را در سیاست کشور تضمین نمایند.   به همین دلیل است که طی 35 سال گذشته،   حزب توده در نقش آفتابه‌دار خلای استعمار ـ  انقلاب اسلامی ـ‌ ظاهر شده،   و هر چند به دلائل مختلف از چاپ عکس‌های «مکش‌مرگ‌مای» روح‌الله خمینی و لات‌های صدرانقلاب اسلامی و «تجلیل» از اینان در سایت‌های‌اش دست‌ برداشته،   وظیفة تیمار و قشوکشی بر گردة «موسوی و کروبی» را خیلی جدی گرفته.   ولی مسلماً دیری نخواهد گذشت که از این «افتخارات حزبی» نیز جز غباری بر جای نماند و ببینیم که  «توجیهات» ارائه شدة امروزشان را با چه چیزهای دیگری می‌توانند «بزک» کنند.   به هر تقدیر،  یکی از سایت‌های این حزب «ادعا» کرده که جلیلی مزخرف می‌گوید.   استدلال سایت کذا نیز فاقد اسناد و شواهد است و از حد ادعای پوچ و شایعه فراتر نمی‌رود:

«اگر چنین است [حصر موسی و کروبی ارتباطی با انتخابات ندارد]،  به چه دلیل جنابعالی در شورای عالی امنیت ملی طرح حصر را به این شورا بردی و با کمک فرماندهان نظامی سپاه آن را به تصویب رساندی و آیت‌الله جنتی همین مصوبه غیرعلنی را در نماز جمعه تهران بند بند به عنوان نظرات خودش برای مقابله با فتنه قرائت کرد؟»     
منبع:  پیک‌نت،  4 دسامبر 2014

از محتوای مطلبی که سایت کذا منتشر کرده،   مشکل بتوان به صحت و سقم «استدلالات» حزب توده دست یافت!   ولی ادعاهای این حزب آنقدرها هم اهمیت ندارد.   همانطور که بالاتر گفتیم،   اهمیت اظهارات جلیلی از آنجا ناشی می‌شود که ارتباط ارگانیک «جنبش‌سبز» با غوغای «بهارعرب» ـ  این ارتباط سال‌ها پیش توسط تحلیل‌گران مستقل مطرح شده بود ـ    اینک توسط تشکیلات امنیتی حکومت اسلامی،   بالاجبار و به دلیل تحولات استراتژیک منطقه به «رسمیت» شناخته ‌شده.   به عبارت دیگر،   مهره‌های این رژیم دست‌نشانده با به رسمیت شناختن این ارتباط،   رژیم ولایت‌فقیه را به عنوان یک ساختار «خودبرانداز» و وابسته به سیاست‌های اجنبی،  بدون آنکه بدانند،   مورد تأئید تلویحی قرار ‌داده‌اند.   به صراحت بگوئیم،   اگر موسوی و کروبی بنابراظهارات جلیلی به دنباله‌روی از بهارعرب «متهم» شده‌اند،  این کل رژیم اسلامی است که پای در وابستگی ‌گذارده؛   مشکل بتوان با تکیه بر جفنگیات جلیلی از قماش «انقلاب جهانی اسلامی»،  «الگوسازی جهانی»،   و ...  سرنوشت دو مهرة کلیدی و «والامقام» در یک رژیم سیاسی را از عملکرد کل رژیم جدا کرد.   این است مسئلة بااهمیت در میانة این مباحث،‌   نه آنچه فرد مفلوکی به نام جلیلی و یا آخوند بوگندوئی به نام جنتی گفته‌اند،   و یا آنچه حزب توده از عملکرد اینان برداشت نموده.

ولی همانطور که گفتیم،  هر چند بعضی‌ها دوست دارند تغییرات سیاسی در جامعة ایران را نتیجة مبارزات موسوی و نبردهای کروبی و سخنرانی‌های «استاد» سروش،   و ... و حتی ظهور قریب‌الوقع آنحضرت معرفی کنند،‌   رخدادهای بااهمیت در سیاست ایران فقط می‌تواند در سایة‌ تغییرات کلان‌ در سیاست‌های جهانی و منطقه‌ای تحلیل شود.   و در این میانه،  تغییرات منطقه‌ای فراوان است.  

به طور مثال،   طی چند روز گذشته،  در پی سفر ولادیمیر پوتین به پایتخت ترکیه خبرگزاری‌ها از تغییر نابهنگام مسیر خط‌لولة گاز که قرار بود از طریق بلغارستان و صربستان روسیه را به اطریش متصل کند خبر دادند!   بر اساس مذاکرات جدید که در آنکارا صورت گرفته،   قرار بر این شده که گویا خط لولة جدید از مسیر ترکیه عبور کند،   نه از اروپا!   به این ترتیب،  کرملین از پایه و اساس ترانزیت گاز روسیه را از طریق اروپای شرقی «دور» زده!   باید اذعان داشت که،   این تغییر استراتژیک علیرغم «سادگی‌های» ظاهری بسیار سرنوشت‌ساز است.   چرا که،  نشانه‌ای است از بازنگری عمیق در استراتژی‌های روسیه.  کرملین از آغاز جنگ اول جهانی تا به امروز،  پیوسته تلاش داشته تا با پس زدن روابط آسیائی خود،   به روابط اروپائی موضعی به مراتب تعیین‌کننده‌تر اعطا کند!   و به احتمال زیاد،  یکی از دلائل فروپاشی اتحادشوروی همین کم‌اهمیت دادن به نقشی بود که اتحادشوروی می‌توانست در همسایگی خود ایفا نماید.   طی سال‌های دراز،   اطلاعیه‌های پیمان ورشو به صراحت خواستار پیروزی پولیت‌بورو در «نبرد سرنوشت‌ساز کمونیسم با بورژوازی» در دشت‌های اروپای شرقی می‌شد؛   جنگی که هیچگاه به وقوع نپیوست،   و اگر رخ می‌داد نیز پیروزی اتحادشوروی در آن به هیچ عنوان محرز نبود.   اینک با چرخش نوین کرملین،‌  استراتژی روسیه در آ‌سیای جنوبی و مرکزی تا چند صباح دیگر بکلی منقلب خواهد شد،   و یکی از نشانه‌های این «انقلاب استراتژیک» همان است که امروز در ایران شاهدیم.

با این وجود،   فروپاشی در استراتژی‌های سنتی منطقه‌ای به هیچ عنوان به تغییر مسیر خط‌لوله «ساوت استریم» محدود نمی‌ماند.   افتتاح خط‌آهنی که در نواحی شرقی دریای خزر کشورهای ایران،  ترکمنستان و قزاقستان را به یکدیگر متصل می‌کند،    نمایة دیگری است از همین تغییرات عمدة استراتژیک.   این خط‌آهن که با در نظر گرفتن موضع‌گیری‌های متمایل به آمریکا در حکومت جمکران،   به احتمال قریب‌به‌یقین با کارشکنی‌های فراوان حکومت اسلامی و برخی محافل اسلامگرا در ترکمنستان و قزاقستان همراه بوده،   نهایت امر چشم به جهان گشود و برای نخستین بار شمال شرقی ایران را از طریق راه‌آهن به جهان خارج مرتبط کرد.  چگونه می‌توان نقش رخ‌دادهائی چنین مهم و استراتژیک را در سیاستگزاری‌های روزمرة حکومت اسلامی نادیده گرفت؟ 

مسلم بدانیم که این تغییرات بر مسائل اجتماعی،  اقتصادی و نهایت امر فرهنگی در مناطق شمال و شرق کشور تأثیرات کلیدی برجای خواهد گذارد.   و دقیقاً همین تغییرات عظیم که به دو رخداد بالا نیز محدود نمی‌ماند،   حساسیت‌هائی در پایتخت‌های آتلانتیست به وجود آورده.   اینان با بیرون کشیدن پروندة «روشنفکر دینی»،   و نقش گویا «تعیین‌کنندة» شیعی‌مسلکی در چند و چون تحولات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی ایران،  می‌خواهند آب رفته را به جوی بازگردانند.   ولی جهت پاسخ به تمامی کسانیکه طی چند روز گذشته با تکیه بر یک کیش التقاطی،   تازه‌پا و نه چندان منسجم به نام شیعة اثنی‌عشری،   که بیش از 300 سال هم قدمت تاریخی ندارد،   دست به قلم برده و هیاهو به راه انداخته‌اند،    نقل اظهارات امام جمعة همیشه موقت تهران،   احمد خاتمی را در همینجا کافی می‌دانیم.   این اظهارات هم‌سوئی آخوندهای جمکران را با قلم‌فرسایان مقیم فرنگ بخوبی نشان می‌دهد:    

«امام جمعه موقت تهران گفت: دشمنان به دنبال تغییر سبک زندگی ایرانی اسلامی هستند.»
منبع: فارس‌نیوز،  4 دسامبر 2014

بله،  ما در واقع سبک زندگی «زنانه ـ مردانه» و «اندرونی ـ بیرونی» را ایران‌ستیز می‌دانیم و قصد تغییر پایه‌ای آن را داریم.   به هیچ عنوان این را پنهان نمی‌کنیم.   ولی آنچه احمد خاتمی سبک «ایرانی ـ اسلامی» می‌خواند،   همان است که مسعود بهنود در بی‌بی‌سی و رادیوفردا از آن به عنوان ایرانیت تلفیق شده با شیعه‌گری یاد کرده؛‌   همان است که پاسدار اکبر «فراری» در ینگه‌دنیا برای‌اش ارجحیت کلیدی قائل شده،   و نهایت امر همان عارضة استعماری‌ای است که وزیر فراری ارشاد ملاممد شیاد در لندن جهت توجیه‌اش دست به «جفنگ‌نگاری» می‌زند!    ولی اقوام ایرانی که از هزاران سال پیش در فلات بلند زیسته‌اند به هیچ عنوان در برابر محفل «نیم‌بندی» که با ورود برادران شرلی به اصفهان سرهم‌ شده عقب نخواهند نشست.  آخوند می‌باید از هم امروز این واقعیت را درک کند که،   به هیچ عنوان نمایندة فرهنگ،  تاریخ و سنت‌های ایران و ایرانیان نیست.  آنان که می‌خواهند به این توهم دامن بزنند همان‌ها هستند که با هیاهوی «بهارعرب» می‌‌خواستند مناطق مسلمان‌نشین خاورمیانه را به شکارگاه آمریکائی‌ها تبدیل کنند،   و در سوریه پوزه‌شان به خاک مالیده شد.   ما دلیلی نمی‌بینیم که این جانوران وحشی در ایران سرنوشت دیگری داشته باشند.




هیچ نظری موجود نیست: