۸/۱۶/۱۳۹۳

ماهی و مک‌کین!




نتایج انتخابات میاندوره‌ای ایالات‌متحد همانطور که چندی پیش در همین وبلاگ نوشته بودیم،   به دلیل شکست دولت اوباما در تمامی صحنه‌های داخلی و خارجی قابل پیش‌بینی بود.   و منطقاً حفظ اهرم‌های قانونگزاری توسط چنین دولت شکست خورده‌ای در «انتخابات عمومی» امکانپذیر نمی‌شد.   از سوی دیگر،  کاهش پیوستة بهای نفت خام در بازارهای بین‌المللی به صراحت نشان می‌داد که تغییر سیاست کلی در ایالات‌متحد در راه است.   با این وجود،   شکست مسلم تیم اوباما در انتخابات میاندوره‌ای،   چه در داخل و چه در خارج آمریکا زمینه‌ساز سخن‌پردازی‌ها،   هیاهو و بحران‌سازی‌هائی شده که عملاً ارتباط چندانی با واقعیت امر ندارد. 

در داخل آمریکا،  صحنه به مصداق «هر کسی از ظن خود شد یار من» وسیله‌ای شده جهت گرم کردن تنورهای یخ‌زده و ولرم جناح‌های مختلف!   بوق‌های جمهوریخواهان اوباما را به خاطر «سازش و انعطاف» در برابر ایران،   شکست در اوکراین،  و عدم توانائی در کنترل ابولا و داعش و دیگر بلایای قرن معاصر مورد سرزنش قرار می‌دهند!  جنبش‌های چپ‌گرا نیز رئیس جمهور را به خاطر عدم توجه به امور اقتصاد داخلی مورد حمله قرار داده‌اند.   از سوی دیگر،  همکاران و هم‌قطار‌های سابق اوباما نیز یک به یک از مسیر هم‌سوئی با دولت خارج می‌شوند؛ می‌خواهند فکری برای زندگی و کاروبارشان بکنند!   چرا که امکان حفظ اقتدار دمکرات‌ها حداقل در چند سال آینده از دورنمای سیاست ایالات‌متحد بکلی خارج شده.  

ولی همانطور که گفتیم،  در خارج از ایالات متحد نیز پیروزی جمهوری‌خواهان راه را برای سخن‌پرانی‌ها و اظهارات مضحک و شکمی هموار کرده.   به طور مثال،   اتحادیة اروپا می‌خواهد از این به اصطلاح «فرصت طلائی» استفاده کرده به قول خودش ارزش یورو را پائین بیاورد و به «رشد اقتصادی» دست یابد!  کشورهای مرتجع عربی نیز بازگشت جمهوریخواهان را زمینه‌ای «مناسب» جهت خروج از آشوب‌های «بهارعرب» می‌دانند. آشوب‌هائی که برخی رژیم‌های فکسنی حاشیة خلیج‌فارس را تهدید می‌کرد،  و ...

ولی از آنجا که مسائل ایران بیشتر مد نظر ماست،  نگاهی به این «تغییرات» و «تبلیغات» پیرامون ایران بیاندازیم.  در کشورمان همانطور که می‌توان حدس زد در توهمات اوباش حاکم،   پیروزی جمهوریخواهان به زنگ «تفریح» دوران اوباما پایان داده،  و ملایان می‌خواهند به زعم خودشان همچون دوران نکبت‌بار میرحسین موسوی و سرداران سازندگی،  یک دولت همراه با سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا به میدان بیاورند.   به همین دلیل نیز «پیش‌بینی» تندتر شدن مواضع آمریکا در مذاکرات هسته‌ای و نهایت امر گسترش تحریم‌ها مهم‌ترین واکنش ملایان و بچه‌ملایان حاکم به انتخابات میاندوره‌ای آمریکا شده!

ولی در مورد تحریم‌ها و مذاکرات هسته‌ای بارها گفته‌ایم،   این روند به هیچ عنوان قابل بازگشت نیست،  چرا که نه آمریکا در به وجود آوردن‌اش دخیل بوده و نه جمکرانی‌ها.  این فشارهای خردکنندة بین‌المللی جهت تغییر سیاست‌های جنگ‌طلبانة ایالات‌متحد در مرزهای روسیه است که نهایت امر به دو موضوع «مذاکرات هسته‌ای» و «لغو تحریم‌ها» سنجاق شده.  از روز نخست،   نه آمریکا می‌خواست از بازارچة پرمنفعتی که در ایران سرهم کرده بود دست‌ بکشد،  و نه لات‌ولوت‌های حکومت اسلامی مایل بودند مهم‌ترین اسلحه در زرادخانة مردمفریبی‌شان یعنی «نبرد با آمریکا» را زمین بگذارند.   سناریوی جنگ زرگری یانکی و ملا برای هر دو طرف منفعت فراوان داشت،   ولی چه می‌توان کرد که سرانجام کار عشق‌بازی زیر لحاف‌کرسی به مغازلة علنی در سطح خیابانی و بیخ دیواری کشید.   آمریکا نامه نوشت و  «دست‌دوستی» دراز کرد،   علی خامنه‌ای هم «نرمش قهرمانانه» به جا آورد!      

حال این سئوال مطرح می‌شود که ملا و یانکی چگونه می‌خواهند در میانه میدانی که از روز نخست بازیگر اصلی آن نبوده‌اند،   به حکم تغییر چند سناتور و فرماندار ایالات‌متحد نوآوری هم صورت دهند؟!    به استنباط ما این نوع برخوردها بیش از آنکه بازتاب واقعیت سیاسی باشد،   نشاندهندة تمایل این حضرات برای بازگشت به دوران «نورانی» گذشته است.  با این وجود نمی‌باید فراموش کرد که طبیعت ارتجاعی حزب جمهوریخواه ـ  دنباله‌روی‌ از سیاست‌های استخوانی و ایستا ـ  با موجودیت حزب کذا از دیرباز عجین شده،  در نتیجه،  بازگشت این حزب به قدرت سیاسی به معنای تلاش آمریکا جهت «تثبیت شرایط» بین‌المللی می‌تواند تحلیل شود.   ولی در این میانه دو مطلب می‌باید با صراحت روشن شود.   نخست ارائة تحلیل واقع‌بینانه از آنچه «شرایط بین‌المللی» می‌خوانیم،  و سپس بررسی قابلیت‌های حزب جمهوری‌خواه برای تثبیت همین شرایط.  جهت اجتناب از اطالة کلام،  بحث را به مسائلی محدود می‌کنیم که مستقیماً به ایران مربوط می‌شود.   پس نخست نگاهی داشته باشیم به شرایط بین‌المللی.

بارها گفته‌ایم،   هدف اصلی از آنچه «مذاکرات هسته‌ای»‌ خوانده می‌شود،    در عمل بستن دست واشنگتن در گسترش تهدیدات اتمی بر علیه روسیه است.   این روسیه است که هدف اصلی تجهیز حکومت اسلامی به سلاح اتمی به شمار می‌رود؛    و تهدید اتمی روسیه نیز به معنای حمایت تهران از سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا تحلیل می‌شود.  چرا که،  حکومت ملایان قابلیت‌های فنی جهت دست‌یابی به سلاح هسته‌ای را ندارد،  و در صورت دست‌یابی به چنین قدرتی،  «لوژیستیک» آن می‌باید توسط قدرت‌های تعیین‌کنندة جهانی ـ  چین،  روسیه و یا ایالات‌متحد ـ  تأمین گردد.  به همین دلیل از دوران جرج بوش دوم،   شاهد فرار به جلوی واشنگتن و عربده‌جوئی کاخ‌سفید و سنای آمریکا بر علیه سلاح‌هسته‌ای جمکران بودیم.   اینان می‌خواستند نوکران‌شان را به بمب اتم مجهز کنند،   ولی ظاهراً به دلیل فشارهای شدید مسکو این گزینه‌ از دستورکار واشنگتن خارج شد.   و اینک عربدة سنای آمریکا در حمایت از اعمال فشارهای بیشتر بر جمکرانی‌ها فقط به این دلیل به گوش می‌رسد که گویا جناح جمهوریخواه از «منافع» حاصله از بده‌بستان مسکو با دمکرات‌ها سرش بی‌کلاه مانده. 

جمهوریخواهان به دنبال باز کردن دکان محفل خودشان در میانة این دعوا هستند،  و به همین دلیل جیغ‌وویغ به راه انداخته‌اند.  پس منطقاً تغییر آرایش احزاب در کنگرة آمریکا هیچ ارتباطی با مذاکرات هسته‌ای نمی‌تواند داشته باشد؛   نوعی باج‌گیری داخلی و «درون‌جناحی» است.  این حزب دمکرات است که می‌باید شیرینی مذاکرات را با همتایان جمهوریخواه خود «تقسیم» کند؛    چرا که روسیه در رابطه با هیئت حاکمة ایالات‌متحد توافقات خود را صورت داده و به نظر نمی‌رسد که آمریکا در شرایطی باشد که این توافقات را به زیر سئوال برد. 

از سوی دیگر،  بلندگوهای سناتورهای ناراضی مسئلة «تحریم‌ها» را نیز مطرح می‌کنند.   این به اصطلاح تحریم‌ها پرونده‌ای بود که به برنامة تجهیز ملایان به بمب آمریکائی سنجاق شده بود.  همانطور که موارد سوءاستفاده‌های مالی اخیر ـ  بابک زنجانی،  رحیم مشائی،  معاون احمدی‌نژاد و ... ـ  به صراحت نشان می‌دهد تحریم‌ها بیشتر جهت تأمین منافع چند گروه مشخص سیاسی در داخل ساختار حکومت اسلامی اعمال شده بود: 

«بازداشت دست‌کم چهار نفر در ارتباط با پرونده وکیل ۳۲ میلیاردی ـ  رد پای رحیم مشائی و بابک زنجانی در تخلف ۴۰۰ میلیون دلاری»
منبع:  رادیوفردا، 6 و 7 نوامبر 2014

برنامة تحریم اقتصادی با هدف تقویت حکومت آدمخوار اسلامی و تاراج هر چه بهینه‌تر ملت ایران از سوی دولت آمریکا به راه افتاده بود،   و در این میانه چند قشر زالوصفت از ملا و بچه‌ملا گرفته تا پاسدار و بسیجی و ... و حتی مستفرنگ‌های خارج‌نشین سرشان در همین آخور اوفتاد و حسابی تغذیه ‌کردند.   آمریکا تحت عنوان «تحریم به دلیل خطر اتمی»‌،   ملت ایران را می‌چاپید،   کارگزاران رنگارنگ‌اش جیب‌های‌شان را از کنار سفرة آمریکا پر می‌کردند،  و نهال افتخارات و تخرخرهای «نبرد با آمریکا» را نیز همین اراذل در دهان امثال علی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد می‌کاشتند.   مسلم است محافلی که از قبل این سناریوی «ایران ‌بر باد ده» سال‌هاست جیب‌های‌شان را پر می‌کنند،‌   جهت بازگشت به دوران خوش گذشته به هر تخته‌پاره‌ای چنگ اندازند،   حتی به تختة پوسیدة تغییر «اکثریت سنای» آمریکا.   ولی اگر ریشة اصلی این دکانداری،  یعنی باج‌گیری از ملت ایران به دلیل «برنامة هسته‌ای» خشک شده،   شاخه‌ها نیز بی‌بار باقی خواهد ماند.   این جناح‌ها نمی‌توانند بدون تکیه بر سناریوی مسخرة پروندة هسته‌ای برنامة چپاول نوچه‌های شرکت‌های چندملیتی در سنای آمریکا و کارگزاران ایرانی‌نمای‌شان را دوباره به روی صحنه ببرند،   در نتیجه دعوا بالا گرفته.   و اینجا نیز جناح باراک اوباماست که می‌باید در داخل سر کیسه‌ها را شل کرده،   زمین بایر هم‌قطاران متضرر را به طرق مختلف کمی «آبیاری» فرماید.

حال که زمینة درگیری‌ جناح‌های داخلی آمریکا را پیرامون مسائل ایران تا حدودی شکافتیم،   بپردازیم به مسائل و مشکلاتی که آمریکائی‌ها و اتحادیه اروپا در صحنة بین‌المللی با آن روبرو شده‌اند.   اینجا نیز جهت خلاصه‌تر کردن مطلب فقط به مسائلی می‌پردازیم که بیشتر به ایران مرتبط می‌شود.    نخست نگاهی به اوکراین بیاندازیم،   چرا که ایجاد بحران در مرزهای روسیه،  چه در اوکراین و چه در ایران عملاً  از وزنه‌ای یک‌سان برخوردار شده.   مسئلة اصلی در بحران اوکراین این بود که ایالات‌متحد قصد داشت دولت اوکراین را همچون ترکیه به سلاح‌های تهاجمی سازمان ناتو مسلح کرده،   از این طریق از روسیه در زمینه‌های خارجی و حتی داخلی باج بگیرد.   از قضای روزگار،   روسیه نیز برای پاسخگوئی به این سیاست تجاوزکارانه آماده بود.   و با الحاق شبه‌جزیرة کریمه،‌  و حمایت از چند نطفة روس‌زبان در شرق اوکراین،   هم دولت دست‌نشاندة کی‌یف را متزلزل کرد،   هم بر بحران امنیتی‌ای که به دلیل قرار گرفتن بزرگ‌ترین پایگاه‌های دریائی روسیه تحت نظارت اوکراین در کریمه به وجود آمده بود،  نقطة پایان گذارد.   

جای تردید نیست،  آنچه در اوکراین پیش آمد یک شکست تمام‌عیار برای ایالات‌متحد و اتحادیه اروپاست.   اینان هم شانس اعمال فشار از طریق اوکراین بر ترانزیت گاز را از دست دادند،    و هم امکان سیاست‌گزاری نظامی برای روسیه را.   مسکو به دلیل حضور نیروی دریائی‌اش در کریمه دستش زیر سنگ اینان بود!   نهایت امر،  آتلانتیسم از به قدرت رساندن یک دولت مشروع در کی‌یف نیز ناتوان مانده‌.   دستگاه پوروشنکو دولتی است مقروض،   غرق در فسادمالی و دست‌نشانده،   که به دلیل وابستگی‌های ساختاری و زیرساختی کشور اوکراین به جهان اتحادشوروی بیش از آنچه آتلانتیست‌ها می‌پنداشتند ناچار است از  تصمیمات کرملین پیروی کند.    نهایت امر لات‌بازی آتلانتیست‌ها در اوکراین زمینة مناسب برای روسیه فراهم آورد تا بازارهای جدید ـ  آمریکای لاتین،  چین،  هند و ... ـ  را به بهانة پاسخگوئی به تحریم‌های غرب با بازارهای اروپائی و آمریکائی در اقتصاد داخلی خود جایگزین نماید.

به استنباط ما،  کرملین از سال‌ها پیش در پی دستیابی به این اهداف اقتصادی و نظامی بود،   ولی گوش خواباند و منتظر ماند تا آمریکائی‌ها به شیوه‌های معمول برای حفظ منافع خود‌ دست به لات‌بازی و تاخت و تاز بزنند و آب را گل‌آلود کنند.  سناتور مک‌کین که به خیال خود نبوغ به خرج داده بود،   آب اوکراین را حسابی گل‌آلود کرد تا یک ماهی اوزون‌بورون صید نماید،  و اینجا بودکه مسکو پیشدستی کرده،   ماهی سناتور را از چنگ‌اش در آورد.   دلیل سقوط بی‌سابقه قیمت نفت،   فقط در این می‌تواند خلاصه شود که امروز آمریکائی‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که دیگر نمی‌توان نفت را گران خرید و کالاهای تولید‌شده در حوزة «یورو ـ دلار» را هم به همان «گرانی» به روسیه قالب کرد.   ولی این سئوال مطرح می‌شود که سقوط بهای نفت تا کجا می‌تواند ادامه یابد،   و اینکه اگر به طور مثال هر بشکه نفت در حد 80 دلار معامله شود،   آیا شرایط مناسب برای اقتصاد آمریکا و اتحادیه اروپا فراهم می‌آید؟  به استنباط ما سقوط بهای نفت اینبار نانی برای آتلانتیسم به تنور نخواهد چسباند.   

پس نخست نگاهی به زمینة تاریخی اقتصاد نفت بیاندازیم،   چرا که یانکی‌ها پیرامون نفت اقتصادی سر هم کرده‌اند که دقیقاً یادآور بساط شرخرهای بازار تهران است.  طی نخستین دهه‌ها که نفت در اقتصاد غرب سرنوشت‌ساز شد،  یانکی‌ها نفت مجانی «مصرف» می‌فرمودند.  و در اقتصاد داخلی،  برنامه‌شان این بود که هر چه بیشتر نفت استخراج کنند و هر چه ارزان‌تر بفروشند!   کار بجائی رسید که طی دورانی که از آن به عنوان «بحران نفت اوپک» یاد می‌کنند ـ  سال‌های 1973 به بعد ـ  قیمت بنزین در ایالات‌متحد یک پنجم قیمت بنزین در تهران بود!   در ایندوره،  نفت سلاحی شده بود جهت دادوستد هر چه گسترده‌تر و پول‌سازی در درون ایالات‌متحد.   ولی به دلیل تغییرات تند و سریع منطقه‌ای که بازتابی از جنگ در افغانستان بود تجدیدنظر در اینمورد الزامی شد.

در چنین شرایطی،  هیئت حاکمه آمریکا پس از خلاصی از شر دولت کارتر،   و با استفاده از جنگ‌سازی در خلیج‌فارس که به یمن «انقلاب اسلامی» و حکومت ملایان عملی شده بود،  سعی داشت تا باز هم به نسخه «نفت مجانی» دست یابد.  و اینکار از طریق دامن زدن به جنگ ایران و عراق عملی شد.   نفتی که آمریکا از آخوندها و اعراب و صدام حسین و ...  می‌خرید به صورت نقدینگی به درون صنایع نظامی‌اش تزریق می‌شد،   و همین پروسه یکی از دلائل فروپاشی اتحاد شوروی و شکست بلوک شرق در مسابقة تسلیحاتی با غرب بود.   طی این دوره،  تا سقوط اتحادشوروی،   اقتصاد نفت سلاحی بود ضدشوروی.   

پس از فروپاشی اتحادشوروی،   برداشت آمریکا از اقتصاد نفت باز هم بر تحلیل‌های گذشته یعنی همان صورتبندی «نفت مجانی» تمرکز یافت،  با این تفاوت که اینبار پروژة نفت مجانی شامل منابع روسیه و جمهوری‌های پساشوروی نیز می‌شد.  به همین دلیل نیز برنامة تک‌محصولی کردن اقتصاد روسیه،  آذربایجان و ترکمنستان با سرعت هر چه بیشتر پی‌گیری شد و شرکت‌های عظیم نفتی یک‌شبه از مجموعة صنایع فروپاشیدة اتحاد شوروی سر برآورد.   رابطة ناسالم و شناخته شدة اقتصادی‌ای،  که تولید «تک‌محصولی» در یک کشور ایجاد می‌کند،  شامل حال روسیه نیز شد و همزمان بوق‌های آتلانتیست شروع کردند به «ایرادگیری» از این نوع اقتصاد و مطرح کردن آیندة «نامعلوم» و تیره و تار روسیه که خود در به وجود آوردن‌اش مهم‌ترین نقش را داشتند.   اینهمه،  به خیال اینکه الگوهای عربستانی و جمکرانی را در روسیه نیز می‌توان پیاده کرد.   

ولی پس از بازگشت ولادیمیر پوتین به قدرت و شکل‌گیری آنچه پروژة «بازار اوراسیا» می‌خوانند،  غرب سعی کرد با بالا نگاهداشتن قیمت نفت در عمل،  مسیر تحولات سیاسی و مالی روسیه را در ید کنترل آتلانتیسم حفظ کند.   در این پروژه قیمت بالای نفت وسیله‌ای می‌شد جهت نگاه داشتن هر چه بیشتر روسیه در درون بازارهای غرب.    به این ترتیب تزریق دوبارة درآمدهای نفتی اینکشور به درون ساختار اقتصادی و مالی غرب،  از طریق افزایش واردات ـ   مواد غذائی،  خدمات،  محصولات خانگی و ...  عملی می‌شد.   روی کاغذپاره‌های آتلانتیسم این امر مسلم بود که با قیمت پیشنهادی آمریکا برای نفت روسیه،   کنترل نفت جهان در ید واشنگتن باقی خواهد ماند،   و ثروت‌های «بادآوردة» دیگر کشورهای نفت‌خیز ـ  ایران،  عربستان،  ونزوئلا،  و ...  ـ  نیز تکلیف‌شان روشن بود.   حداقل در مورد ایران شاهد بودیم که نفت بشکه‌ای یکصددلار برای ایرانیان فقط گرسنگی و تنگدستی بیشتر به ارمغان آورد.    این همان سیاست قیمت‌گزاری است که به دلیل شکست غرب در بحران اوکراین فروپاشیده،  و خشم و طغیان واشنگتن و لندن را به همراه آورده.

به همین دلیل نیز مسئلة اوکراین و ایران،   نه صرفاً از منظر استراتژیک که در چارچوب تأثیراتی که ایندو کشور بر سیاست نفتی جهان خواهند گذارد به یکدیگر سنجاق شد!   رهائی اقتصاد روسیه از حیطة کنترل غرب،   به استنباط ما ماه‌ها پیش از آغاز بحران اوکراین توسط کرملین برنامه‌ریزی شده بود،  و همانطور که گفتیم فقط مسئله این بود که در کدامین میعاد این آزادی به دست خواهد آمد؟ 

حال با بازگشت به مسائل ایران می‌بینیم که برخلاف ادعای صاحب‌نظران و متخصصان و کارشناسان جمکرانی،   تغییر چند نمایندة مجلس در آمریکا نه می‌تواند تأثیرات کلیدی بر مذاکرات هسته‌ای بگذارد،  و نه وسیله‌ای شود جهت تمدید تحریم‌ها.   مگر اینکه بازبینی پایه‌ای در سیاست واشنگتن با مسکو در میان آید.   هم‌اکنون شاهدیم که عکس‌العمل‌های محافل سیاسی آمریکا پیرامون نامه‌ای که گویا باراک اوباما به علی خامنه‌ای در مورد مبارزه با داعش نوشته بود آغاز شده.  دو سناتور یانکی همچون آخوند در جایگاه «قضاوت ارزشی» نشسته و ارسال نامه را «شرم‌آور» خوانده‌اند:

«دو سناتور جمهوری‌خواه روز پنج‌شنبه در بیانیه‌ای مشترک ارسال نامه و دعوت از ایران به همکاری در مبارزه با داعش را زشت و شرم‌آور خواندند.»
منبع:  رادیوفردا،  16 آبان‌ماه 1393

چرا‌ ارسال نامه به علی خامنه‌ای جهت تلاش «رسانه‌ای» برای کنترل پدیده‌ای به نام داعش در قاموس گراهام و مک‌کین می‌باید «شرم آور» تلقی شود؟   برای پاسخ به این پرسش به نبوغ اینشتین نیاز نداریم؛‌   داعش همچون انقلاب اسلامی نوزاد واشنگتن است،  و بدیهی است که هر عملی بر علیه موجودیت این ساختارهای تروریستی،  منافع واشنگتن را تهدید می‌کند. سناتورهای یانکی برای حفظ منافع‌شان جیغ‌وویغ به راه انداخته‌اند.  ولی همانطور که می‌توان حدس زد مسئله بیشتر مربوط به ایران می‌شود تا داعش.   «سناتورهای» جمهوری‌خواه با هیاهو بر سر «نامه» تلاش دارند،‌   دولت اوباما را در برابر توپ تبلیغاتی قرار داده،   هر چه بیشتر از محفل وی باج‌ بگیرند.  این دعوائی است «خانوادگی!»‌  چرا که،   قضیه اگر از مرحلة درگیری‌های محفلی و درون‌مرزی فراتر رود،   کار به تقابل با گزینه‌های نظامی روسیه،  چین و هند خواهد کشید،‌  و پای گذاردن به چنین آوردگاهی،   از پیزی افندی‌هائی چون سناتور مک‌کین برنمی‌آید.


هیچ نظری موجود نیست: