۸/۱۲/۱۳۹۳

باراک و بیضه!




طی روزهای گذشته،  از منظر سیاسی شاهد شکل‌گیری دو جریان فوق‌العاده قدرتمند در داخل و خارج از ایران بودیم.   جریان نخست به درگیری‌ گروه‌های داخلی با یکدیگر مربوط می‌شود،  درگیری‌ای که امروز به صورت نمادین خود را در تخالف چشم‌اندازهای «دولت ـ مجلس» به منصة ظهور رسانده!   جریان قدرتمند خارجی نیز به فروپاشی اقتدار محفل اوباما در آمریکا ارتباط خواهد داشت.   جریانی که علیرغم ادعا و هیاهوی بوق‌های آتلانتیسم در مورد «بهبود چشم‌گیر» شرایط اقتصادی ایالات‌متحد،  نتایج انتخابات میاندوره‌ای را در رصدهای سیاسی برای دولت اوباما فاجعه‌آمیز تحلیل می‌کند.   در این فاجعه‌نگاری‌ها کار بجائی رسید که روزنامة «نیویورک‌تایمز» در گزارش ماه اکتبر خود رسماً از احتمال سقوط کابینه پس از برگزاری انتخابات سخن به میان آورد.  جالب توجه است که اگر چنین سقوطی تحقق یابد،  از منظر تاریخ معاصر ایالات‌متحد «تازگی» خواهد داشت.   به استنباط ما بحران داخلی ایران حکم قسمت نمایان کوه‌یخی را دارد که در اعماق دریا به بحران درونی ایالات‌متحد متصل شده،   و به همین دلیل نیز ایندو جریان را در یک وبلاگ واحد مورد بررسی قرار می‌دهیم.   پس نخست بپردازیم به مسائل داخلی ایران. 

در روزهای گذشته درگیری جناح‌ها در حکومت اسلامی اوج گرفته و کنترل فضای متشنج داخلی به سرعت از دست عوامل شناخته شدة حکومت خارج می‌شود.   چرا که در اصل،  این تنش نمایه‌ای است از بحرانی که «موجودیت» تشکیلات کودتای 22 بهمن 57 را در عرصة بین‌المللی به زیر سئوال برده.   در صحنة سیاست جاری،   به دولت روحانی «نقش» اصلاح‌طلب و مدیر و ریش‌سپید اعطا شده!   نقشی که در عمل فقط ترجمان دنباله‌روی از سیاست‌های آمریکا،   و قرار دادن ساختار کودتای آخوندی در مسیر علنی پیروی از خط سیاسی آمریکا در منطقه است.   ولی می‌بینیم که برخلاف دوران ملاممد خاتمی و احمدی‌نژاد،   «جنگ زرگری» داخلی عملاً بدون حضور فعال علی خامنه‌ای،‌  رهبر اوباش جمکران صورت می‌گیرد.  در واقع،   خامنه‌ای که پس از نرمش «قهرمانانه» و قبول تغییر خط کلان‌سیاسی نوک جیک‌جیک‌کنان‌اش در نبرد فرضی «انقلاب اسلامی» با آمریکا چیده شده بود،   مدتی تلاش کرد تا مخالف‌خوانی «خانگی» را به محفل «امامان جمعه» تحویل دهد.  محفلی که پس از کودتای 22 بهمن 57 نقش سیاست‌گزاری داخلی بر عهده گرفته بود،  ولی پس از اخراج نمازگزاران از زمین چمن دانشگاه تهران،  زیر پای اینان نیز شل شد،  و نتوانستند گروه فشار «داخلی» و نمایشی برای حکومت به وجود آورند.   نتیجه اینکه،   نقش مخالف‌خوان در «جنگ زرگری» در شرایط فعلی به مجلس «بلغمی‌مزاج» جمکران اعطا شده!   این مجلس اسلامی است که می‌باید «نبرد» با دولت را به قول خودشان «اجرائی» کند!  

بی‌رودربایستی بگوئیم،  صحنة سیاست کشور بی‌نهایت مسخره شده،   چرا که،  در تمامی ابعاد شاهد «تقابل» مجلس اسلامی با دولت اسلامی هستیم!   در ظاهر،   مجلسی که کرسی‌های‌اش توسط عوامل سپاه و ارتش اسلامی «تقسیم» می‌شود،   در برابر دولتی گردن‌کشی می‌کند که برای حفظ ارکان قدرت خود تنها تکیه‌گاه‌اش همین سپاه و ارتش و نیروهای انتظامی است!   باید قبول کرد بازی «مخالف‌خوانی» و «جنگ زرگری» که از آغاز حکومت اسلامی سکة رایج در سیاست‌بازی و مسخرگی بوده،  در این میعاد به مراتب خنده‌دارتر و مفرح‌تر هم شده.  

بی‌دلیل نیست که،‌   در این گربه‌رقصانی،   عواملی از قبیل احمد خاتمی ـ  عضو خبرگان ـ  و محمد تقی رهبر ـ  نمایندة اصفهان ـ  را می‌بینیم.  این عوامل که میدان‌داران سیاست‌های «مخالف‌نما» شده‌ بودند،   از قضای روزگار هم پائی در محفل امامان جمعه باز کرده‌اند و هم در «مجالس قانون‌گزاری» جمکران سروکله‌شان پیدا می‌شود.  البته «زیرآب» احمد خاتمی مدتی است که زده شده،  ولی ساختار اجتماعی واپس‌ماندة اصفهان به محمد تقی رهبر اجازه داده بود تا مدت طولانی‌تری به خوش‌رقصی‌های‌اش ادامه دهد.  یادآور شویم اصفهان از دیرباز لانة اصلی جاسوسان و عوامل انگلستان در ایران بوده،  و بی‌دلیل نیست که مهم‌ترین عکس‌العمل‌های «به موقع»،  چه در دوران شاه و چه در حکومت اسلامی همیشه از اصفهان آغاز شده.  از اینرو بساط ـ  واقعی یا ساختگی ـ  اسیدپاشی را نیز از اصفهان آغاز کردند،  هر چند به دلیل تحولات سیاسی جهانی،   این بساط کار امام جمعة اصفهان را که عملاً در رأس شبکة لندن ایفای نقش می‌کرد به پایان رساند.

بله،  محمد تقی رهبر که لولة توپ «اسلام راستین» را به سوی دولت‌های احمدی‌نژاد و روحانی گرفته بود،  و پیرامون شریعت‌پناهی،  حجاب اجباری،  سرکوب زنان و برنامة زن‌ستیزی جمکران،   چه از تریبون مجلس و چه در نمازهای دشمن‌شکن جمعه سخنرانی‌های داغ و آتشین تحویل امت حزب‌الله می‌داد،  پس از جریان «اسیدپاشی» حسابی هول کرد و دنبلان‌اش به زمین سفت «الهی» برخورد نمود.   کافی بود کمیسیون بررسی‌های دادستانی به این نتیجة «منطقی» دست می‌یافت که اسیدپاشی در اصفهان به دلیل سخن‌‌پرانی‌های «مم‌تقی» به راه افتاده!‌   و همین نتیجة «منطقی» می‌توانست این مردک وحشی و بی‌حیثیت را مستقیماً از تریبون نماز جمعه به جرم اقدام علیه امنیت کشور به زندان اوین،   دادستانی «انقلاب» و نهایت امر چوبه‌دار بکشاند.   در نتیجه،‌   مم‌تقی فوری دست‌وپای‌اش را جمع کرد،  و طی چند مصاحبة گرم و شیرین سفرة  «گه‌خوردم» پهن نموده،   دست به «آقا!  غلط‌کردم» برداشت. 


در دنبال همین مرحله از شکل‌گیری بحران بود که «جنگ زرگری» در حکومت اسلامی صحنة نمازهای جمعه را رها کرده،‌   مجلس را تبدیل به سنگر اصلی «مخالف‌خوانی» کرد.  شاهدیم که در مجلس جمکران هیاهوی مخالفت با دولت «کم» نیست؛   از فوتبال و والیبال گرفته،   تا هنرپیشه و فیلم ‌و خوانندگی زنان و نوازندگی مردان، قر دادن کودکان و وزارت‌خانة بی‌وزیر «علوم و آموزش عالی»،   و ... همه چیز می‌تواند در مجلس تبدیل شود به ابزار تهاجم به  دولت.   مجلسی که در کمال تأسف به عادت دیرینة «قوة مقننه» در ایران،   از جمله بی‌خبرترین،‌   بی‌عارترین و بی‌خاصیت‌ترین ارگان‌ها در رژیم‌های سیاسی سدة معاصر کشور بوده،  امروز تبدیل شده به «قلب تپندة» حکومت اسلامی!     

ولی در برخورد با شرایط سیاسی کشور،  بازگوئی چندوچون مسائل جاری اگر الزامی می‌شود،   به «چرائی‌ها» نیز می‌باید پرداخت.   از منظر تاریخی،   قشر آخوند در کشور ایران از دیرباز به بساط «جنگ‌زرگری»‌ وابستگی ساختاری داشته.   با نیم‌نگاهی به تاریخ معاصر و نقش‌آفرینی‌ «ملایان» در صحنة سیاست کشور به صراحت درمی‌یابیم که اینان پیوسته با ساختارهائی جنگ به راه انداخته‌اند که حامیان اصلی‌شان به شمار می‌رفته‌اند:   دربار،  سرمایه‌داری،  نیروهای نظامی و انتظامی،  فئودالیته،  سیاست‌ها و محافل دست‌نشاندة غرب در کشور از آن جمله‌اند!  و این سئوال مطرح می‌شود که چگونه قشر روحانیت می‌تواند هم بر شاخه بنشیند و هم اینچنین «شاخ‌بُن» ببرد؟   پاسخ روشن است،  این برنامه از پایه و اساس «ساختگی» است؛   چنین مجموعه‌ای نمی‌تواند در واقع و در عمل موجودیت فیزیکی داشته باشد.  آخوند دروغ می‌گوید،  و جهت بهره‌برداری از احساسات توده‌های تحریک شده هر روز خود را از این شاخ به آن شاخ می‌اندازد. 

در سیاست ایران،   آخوند حکم دست‌فروشی را دارد،  که تلاش می‌کند «اجناس بنجل» خود را به هر صورت ممکن،  حتی با توسل خشونتی که نتیجة به راه افتادن جنگ زرگری در کوی و خیابان است به خلق‌الله قالب نماید.   اجناس بنجل آخوندها و اربابان دین از دیرباز شناخته شده بود:  شریعت،   خدا،  پیغمبر،  آن امام و این قدیس،  این روایت و آن حدیث،  این کتاب و آن جزوه،  و ... ولی در ایران به دلیل نبود ساختار جایگزین که بتواند تغییرات جمعیتی و خصوصاً شهرنشینی گسترده را «سروسامان» دهد،   ثروت ایجاد شده در شهرهای بزرگ نتیجه‌اش تزریق هر چه بیشتر نقدینگی در بنیاد دین شده.  به همین دلیل آخوندی که تا دیروز برای نان خوردن به خشتک محمد و علی دخیل بسته بود،   و از گلوی بریدة حسین و حرمسرای «انسانی» حسن و بیماری مزمن و لاعلاج زین‌العابدین تغذیه می‌کرد،  بنجل‌های دیگری نیز روی دکه‌اش گذارد؛   همانطور که دیدیم کارش کشید به «نبرد با آمریکا!»  

در دنبالة همین سیاست‌پرستی،   تزویر و خودفروختگی ملایان است که،‌   امروز سیاست جاری کشور عملاً پای در تضادی گذارده که در آغاز غائلة «اسلام سیاسی» با آن دست به گریبان بود.   در یک سو‌ دولتی نشسته که گویا خیلی «مدرن» است؛   به انسان و رشد و اقتصاد و امورمالی و صناعت و تجارت و ... خیلی احترام می‌گذارد.   دولتی که با احتساب واپس‌ماندگی‌های فرهنگی و اجتماعی در کشور،  به حساب خودش «حرف‌های» گنده گنده هم خیلی می‌زند!   و در سوی دیگر،   افرادی نشسته‌اند که مخالف پیشرفت هستند و می‌خواهند در کار ایندولت «خدمتگزار و مترقی» کارشکنی کنند.  کسانیکه از قضای روزگار ملا هم هستند!   خلاصه بگوئیم،   این چشم‌انداز به همان میزان تکراری و نخ‌نماست که مهوع و غیرانسانی.  در واقع تفاوتی که بین امثال امیرعباس هویدا با آخوند منتظری می‌توانست وجود ‌داشته باشد،   همان است که امروز بین روحانی و محمدتقی رهبر دیده می‌شود.   خلاصه بگوئیم،  از منظر پدیده‌شناسی اینان هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند.   ریشة پیش‌داوری‌ها،  وابستگی‌ها،  سرسپردگی‌ها و نهایت امر نگرش‌های واپس‌ماندة اجتماعی،  دینی،‌  فردی و گروهی اینان که اجزاء محفل «شیخ‌وشاه» به شمار می‌روند،   هیچ تفاوتی نشان نمی‌دهد؛  عکس‌برگردان‌های یکدیگرند.

ولی فروپاشی‌هائی که طی دهة گذشته در جهان رخ داده،   شرایط ایران و نقش روحانیت شیعی‌مسلک را نیز با دوران گذشته بکلی متفاوت کرده.  اینان که با استفاده از شرایط نابسامان اجتماعی و فرهنگی در ایران هر روز جنس بنجلی به دکان شیعی‌گری اضافه کرده بودند مدت‌هاست که حتی اجناس بنجل‌ قدیمی‌شان یکی پس از دیگری تاریخ مصرف‌اش را از دست می‌دهد.   شرایطی ایجاد شده که،  آخوند برای حفظ «بیضة اسلام» می‌باید فکر بکری‌ بکند.   شاهد بودیم که طی بحران‌های کودتای ناکام «سبز» و خصوصاً حذف باند احمدی‌نژاد و پروژة «اسلام ایرانی» وی از سوی حکومت اسلامی،‌  این محافل عملاً منزوی شدند.   انزوائی که سابقاً،  به دلیل شرایط استراتژیک در کشور امکانپذیر نمی‌شد.   خلاصه بگوئیم،   اینبار آتلانتیسم نتوانست هم «اسلام دولت حاکم» را برای خود نگاه دارد و هم لات‌ولوت‌های سبز و «اسلام ایرانی» احمدی‌نژاد را در چنته‌اش بگذارد.   و اینچنین بود که خمیرمایة فاشیسم در ایران که طی یکصدسال گذشته،   به بهانه‌های مختلف توسط آتلانتیسم در سیاست کشور تزریق می‌شد از حیض انتفاع فروافتاد.   به این ترتیب،   بلوک قدرتمند «روسیه ـ چین ـ هند» دست آتلانتیست‌ها را در بازی قدرت‌سازی در ایران بست،  و به اینان اجازة یارگیری از نوع «جنگ سرد» نداد،‌  و خود نیز تمایلی به حفظ عوامل سوختة آتلانتیسم در فضای شیعی‌مسلکی نشان نمی‌دهد.   در نتیجه،   خیل عظیمی از فدائیان راه حسین و پیروزی خون بر شمشیر و مجاهدان صدراسلامی و شرکاء امروز «بی‌پدر» شده‌اند.

این شرایط در سیاست داخلی دو نتیجة کلی به بار آورده؛   «فرار به جلو» از سوی دولت،   و «فرار به گذشته» از سوی عوامل جنبش‌سبز و اصلاح‌طلبان و اصولگرایان،  یا همان‌ها که در این دعوا سرشان بی‌کلاه مانده.   پیشتر گفتیم،   دولت روحانی با سرعت به سوی آمریکا می‌دود،   و شاهدیم که ملاقات‌ها و نشست‌وبرخاست‌ها و «روابط زیرمیزی» و «زیرپتوئی»،   از همه نوع بین دولت و جناح‌های حاکم در آمریکا تحت عناوین مختلف از «روابط فرهنگی» گرفته تا مذاکرات هسته‌ای به سرعت رو به افزایش گذارده.   به دلائل مشخص استراتژیک،   و خصوصاً انزجار آخوند شیعی‌مسلک از ارتباط ارضی و مستقیم با جوامع مسیحی،  دولت اسلامی تلاش دارد با تکیه بر این «روابط هول‌هولکی» بر کابوس سیصدسالة ملایان،  یعنی برقراری روابط نزدیک با روسیه فائق آمده،  گزینة همکاری‌های منطقه‌ای با مسکو را به هر ترتیب ممکن از دورنمای روابط بین‌المللی حکومت اسلامی خارج کند.   مسکو هم هیچ اصراری به قشو کشیدن به پشم اسلام‌گرایان شیعه ندارد،  و در عمل،   برگزاری کنسرت آرش،   خوانندة پاپ ایرانی در پایتخت روسیه،   دقیقاً در دوران روضه و زوزة محرم،  به صراحت نشان می‌دهد که به قولی،  هیئت حاکمة روسیه برای لاشة پوسیدة شیعی‌مسلکی حاضر نیست به خود زحمتی روا دارد.    

از سوی دیگر،  جریانات تاریخ مصرف ‌گذشتة اسلامگرا ـ  باند اصولگرایان احمدی‌نژاد،  اصلاح‌طلبان و خط‌امام،  و خصوصاً جناح‌های تندرو و وابسته به کودتاچیان 22 بهمن 57 که خامنه‌ای در رأس هرم‌شان نشسته ـ  ناامید از امکانات آینده،   تلاش دارد با سرعت هر چه بیشتر به «گذشتة نورانی انقلاب اسلامی» بازگردند!   و به قول خودشان با حفظ شعائر انقلاب اسلامی پای به میدان روابط نوین بگذارند؛  عملی که به استنباط ما غیرممکن می‌نماید.   البته این تلاش‌ها را حتی از سوی جناح‌های واماندة آتلانتیست در سیاست‌های خاورمیانه‌ای شاهدیم.  اینان از طریق حمایت از امثال بنی‌صدر و گروه‌های اسلامگرای «فراری» در اروپا و آمریکا سعی دارند که این «خیارریزه‌های» خوش‌خوراک را در آب‌نمک سیا همچنان تروتازه و ترد و خوشمزه نگه دارند؛   یک «جایزه» خرج این می‌کنند؛   یک مصاحبه با آن یکی به راه می‌اندازند؛   و یک «تقدیرنامه» هم به گردن آن دیگری می‌آویزند!   ولی این عملیات با واقعیات سیاسی فاصلة زیادی دارد،   چرا که،  اینبار اسلام سیاسی به معنای واقعی مرده.           

شرایط هولناکی که پس از افتضاحات داعش در منطقه برای «اسلام سیاسی» به وجود آمده قدرت‌گیری دوبارة این نوع «اسلام» را به طور کلی به زیر سئوال برده.   تجربیات چندسالة اخیر نشان می‌دهد که،   بنیاد دینی اسلام،  چه شیعی و چه سنی،   در بهترین شرایط فقط خواهد توانست با تکیه بر ارتش‌های آمریکائی و انگلیسی خود را از تعرض مستقیم و خشمگینانة توده‌های معترض محفوظ نگاه دارد.   همان صورتبندی‌ای که در مصر با دخالت ارتش توانست برای گروهی از اعضای اخوان‌المسلمین و ریش‌وپشمی‌های مورد توجه آتلانتیسم حاشیة امن تأمین نماید.   به عبارت دیگر،   فضای فکری در خاورمیانه با دو دهة پیش آنچنان فاصله گرفته که تجدید حیات اسلام سیاسی عملاً غیرممکن است.   به همین دلیل،   آمریکا که تمامی کارت‌های‌اش سوخته،    تلاش دارد تا در داخل ساختار حکومت اسلامی جناح‌های مذهبی را «بزک» کرده،   آن‌ها را تحت عنوان جناح‌های «منطقی» به میانة بازار سیاست بکشاند.   و پر واضح است که چنین عملی مستلزم عقب‌راندن اصولگرایان و تندروها خواهد شد،  و این است دلیل پهن کردن سفرة «گه خوردم» از سوی امثال «مم‌تقی» رهبر. 

ولی همانطور که در آغاز مطلب نیز گفتیم،  مسائلی که در سیاست داخلی ایران پیش آمده ریشه‌هائی «فرامرزی» دارد.  ریشه‌هائی که ما را نهایت امر به ایالات‌متحد خواهد کشاند.  دولت اوباما از یک مجموعه درگیری‌های بین‌المللی ـ  چه نظامی و مالی،   و چه استراتژیک ـ  بازنده بیرون آمده و دولت وی عملاً در بن‌بست اوفتاده.  روز 29 اکتبر سالجاری،‌  «نیویورک تایمز»‌ که به محافل دمکرات «نزدیک» تلقی می‌شود،  در مقاله‌ای به قلم «مارک لندلر»،   رسماً از احتمال خروج «هیگل»،  و «کری» ـ   وزرای دفاع و امورخارجه ـ از کابینة اوباما پس از انتخابات میاندوره‌ای 4 نوامبر سخن به میان ‌آورد.  تحلیل‌گر برای این تغییرات چنین «استدلال» می‌کند که،‌   هیگل به دلیل عدم «حضور فعالانه» در صحنة خبررسانی‌ها،   و کری به دلیل «عدم هماهنگی» با اوباما در اظهارات رسانه‌ای‌اش کنار گذاشته خواهند شد!   ولی واقعیت مسلماً فراتر از این «بهانه‌ها» است.   

و در همینجاست که اسطورة مسخرة شرایط «مساعد اقتصادی» و رشد اقتصادی آمریکا از پایه فرومی‌پاشد.   طی ماه‌های گذشته،    نظام رسانه‌ای با تکیه بر مشتی آماروارقام هشل‌هف و خصوصاً نمودارهای بورس نیویورک،   قصد القاء این شبهه را داشت که گویا شرایط اقتصادی در آمریکا بسیار خوب است؛   بهتر هم قرار است بشود!   باید پرسید،  اگر این شرایط خوب است،  چرا کابینة اوباما با بحران روبرو شده؟   در کشوری که تمامی مسائل پیرامون درآمد،  قدرت خرید دلار،  و معاملات و خرید و فروش دور می‌زند،   شرایط مناسب اقتصادی منطقاً می‌باید به نفع دولت حاکم تمام شود،   نه به ضررش!    بله،  از قدیم گفته‌اند دروغگو کم‌حافظه‌ است،   و نظام رسانه‌ای غرب به دلیل همین کم‌حافظه‌گی دست به پخش اخبار ضدونقیض می‌زند،   چرا که،   این نظام دروغ‌پرداز،   مخاطبان‌اش را «کم‌حافظه‌» می‌‌انگارد!

طی چند روز آینده،  دولت اوباما در چشم طوفان قرار خواهد گرفت.   در ایالات‌متحد،   مراکز آمار پیرامون «افکار عمومی» جملگی حزب دمکرات را بازندة سنگین این انتخابات معرفی کرده‌اند،  و اگر این گزینة نظری به یک واقعیت تبدیل شود،  و هر دو مجلس قانونگزاری از دست رئیس‌جمهور خارج گردد،   دوران بسیار سختی برای آمریکا در پیش خواهد بود.   سقوط کابینه،  ترمیم کابینه،  تجدیدنظر در سیاست‌های جاری،  و ... مسلماً‌ هیچکدام‌شان راه‌حلی قابل اطمینان به دست نخواهد داد،  چرا که،  ناکامی‌های باراک اوباما اگر بحران را به درون آمریکا کشانده،   ریشه‌های‌اش خارج از آمریکا واقع شده.   این بحران نتیجة منطقی عدم آمادگی دولت آمریکا در رویاروئی با روابط نوین بین‌المللی است.   روابطی که آمریکا به دلیل خوش‌خیالی‌های برآمده از «پیروزی» فرضی در جنگ سرد،   خود را برای سروسامان دادن‌شان به «زحمت» نیانداخت.   این روابط نوین را آمریکا با چشم‌های بسته «مدیریت» کرد،  و سعی داشت با حملات هوائی،   اشغال نظامی،   سرکوب و بعضاً قتل‌عام ملت‌ها و تجزیة کشورها آن‌ها را «حل و فصل» کند.   ولی نهایت امر این روابط در عمل به امان خدا رها شدند،   و همین روابط‌اند که امروز در صور تغییر یافته‌شان بر در کاخ‌سفید دق‌الباب می‌کنند.   مسئلة ایران و آیندة تیره و تار حکومت اسلامی و متحدان شیعی‌مسلک یانکی‌ها فقط یک مشکل خواهد بود،   دیر یا زود مسائلی به مراتب گسترده‌تر در برابر کاخ‌سفید و اوباما قرار می‌گیرد.  مسائلی که در ساختارهای داخلی فعلی که محدود است و در دوران جنگ‌سرد منجمد شده،   برای‌شان راه‌حلی پیدا نخواهد شد.  خلاصه،   نه تنها بیضة اسلام و دولت حسن فوتبال،  که بیضة «حسین» نیز در آمریکا به خطر افتاده.
    





هیچ نظری موجود نیست: