۲/۲۷/۱۳۸۹

بهمن و حجاب!




به گزارش خبرگزاری‌ها، محسن آرمین، یکی از سران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی امروز دستگیر شده. در ضمن 175 تن از نمایندگان مجلس فرمایشی در اطلاعیه‌ای خواستار دستگیری و محاکمة میرحسین موسوی، کروبی و دیگر افرادی شده‌اند که از آنان تحت عنوان «سران فتنه» یاد می‌کنند. می‌بینیم که مجلس حکومت اسلامی که چند روز پیش، در مسیر سیاست خط‌امام و در تقابل با دولت احمدی‌نژاد خواستار سرکوب بدحجاب‌ها شده بود اینک دست در دست قوة قضائیه با توسل به واژگون‌نمائی به حمایت از گروه میرحسین موسوی قیام کرده. نمایندگان مجلس کذا به خطا می‌‌پندارند، اگر موسوی و شرکاء در جایگاه «زندانی» قرار گیرند، ملت ایران یک دل نه صد دل شیفته و فریفتة‌ این جنایتکاران خواهد شد. و البته این امکان هم وجود دارد که برای داغ کردن تنور پیروان خط امام، چند تن از مهره‌های جنبش‌سبز به افتخار شهادت نائل آیند. ولی در همینجا بگوئیم قوای مقننه و قضائیه با این ترفندها راه به جائی نخواهند برد. ملت ایران فریب این صحنه‌سازی‌ها را نمی‌خورد، پس لطفاً ماشین «اسیرسازی» و شهیدسازی‌تان را متوقف کنید:

«محسن آرمین بازداشت شد؛ مدیر عامل سابق خبرگزاری ایلنا روانه زندان ... 175 نمايندة مجلس خواستار محاكمه سران فتنه تا پيش از سالگرد انتخابات شدند.»

منبع: رادیوفردا، 27 اردیبهشت ماه 1389

از آنچه در بالا آوردیم می‌توان نتیجه گرفت که سیر تحولات اخیر به صراحت اشتباه محاسبة مخالفان حکومت اسلامی را در ارتباط با پدیدة «سبز» نشان می‌دهد. دلیل نیز در برابرمان قرار گرفته. از یک سو انتساب «جنبش‌سبز»، یا همان حرکت اعتراضی ملت ایران، به شخص میرحسین موسوی و افرادی از قماش آرمین به این شبهه دامن زده که مخالفان این حکومت در واقع طرفداران بازگشت به دوران «طلائی» صدر انقلاب آقای خمینی هستند، و هیچ تجدیدنظری در موارد پایه‌ای از منظر سیاسی، اجتماعی، حقوقی و عقیدتی و ... نمی‌طلبند. می‌دانیم که این یک بهتان بزرگ است.

از سوی دیگر، محدود کردن تحرکات سیاسی و اجتماعی مخالفان حکومت اسلامی به تحرکات رهبران «جنبش سبز»، به این معنا خواهد بود که تمامی مخالفان به طور کلی می‌باید «گروگان» همین هیئت حاکمة فعلی باقی بمانند! به عبارت دیگر، هر گونه «مخالفت» با این حکومت تحت نظارت رأس هرم قدرت یعنی زیر نظر افرادی صورت خواهد گرفت که همچون کروبی، موسوی، خاتمی و ... دهه‌هاست در همین دستگاه جا خوش کرده‌اند! می‌باید بپذیریم که این ایدة مضحک، به معنای فوت کردن در آستین میرحسین موسوی و کروبی و در عمل حمایت صریح و بدون رودربایستی از کل حکومت اسلامی خواهد بود.

دقیقاً در چارچوب همین «خط‌سازی‌ها» است که امروز نیز از طریق «بازداشت‌های» نمایشی و به احتمالی در آینده در قالب محاکمات نمایشی‌تر، شاهد تلاش‌هائی جهت تطهیر هر چه بیشتر مهره‌های حکومت اسلامی، و تبدیل سرکوبگران رژیم به عناصر «سرنوشت‌ساز» و قهرمانان آینده خواهیم بود! «قهرمانانی» که در کمال تعجب از درون هیئت حاکمة جمکران برخاسته‌اند. می‌باید پرسید کسانی که طی یک سال گذشته مرتباً از مواضع میرحسین موسوی و دیگر وابستگان این به اصطلاح «جنبش سبز» دفاع می‌کنند، آیا واقعاً خواستار تغییر اساسی در سیاست و روابط اجتماعی و اقتصادی جامعه‌اند، یا صرفاً «به فرموده» عمل کرده‌اند؟

این موضع‌گیری از سوی گروه‌های سیاسی‌، ‌ اینان را رسماً امروز با بن‌بست سیاسی و کارورزانه نیز روبرو کرده. به طور مثال، مهم‌ترین بن‌بست طرفداران «جنبش‌سبز» و اوپوزیسیون خارج نشین که طی اینمدت از «سبزگوئی» ذره‌ای دریغ نداشته‌، در مورد مبارزة عمال حکومت اسلامی با «بدحجابی» آشکار شده. می‌بینیم که دولت احمدی‌نژاد به دلیل ساختار ویژة قدرت که تحت نظارت سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای در قلب دولت اسلامی از نو شکل گرفته، دیگر قادر نیست همچون گذشته‌ها از حملة اوباش شهری به زنان و جوانان تحت عنوان «مبارزه با بدحجابی» حمایت به عمل آورد. این نکته‌ای است بسیار حساس و سرنوشت‌ساز، هر چند همچون نخستین ماه‌های پس از کودتای 22 بهمن 57، اغلب گروه‌های به اصطلاح «سیاسی»، با تکیه بر همان استدلال‌های «کشکی ـ تشکیلاتی»، و تحت عنوان «حجاب که مشکل ما نیست!» بر این مسئلة فوق‌العاده مهم که امروز نیز در برابرمان قرار گرفته چشم فروبسته‌اند.

سخنان یکی از اعضای «شورای مرکزی تحکیم وحدت» به نام «عباسی‌مهر»، که در «فارس‌نیوز» نیز انعکاس یافت، بسیار سرنوشت ساز است. این فرد رسماً خواهان سرکوب زنان به اصطلاح بدحجاب شده بود. جالب اینجاست که تاکنون هیچیک از همکاران و همفکران ایشان در رد این اظهارات سخنی بر زبان نرانده!‌ سخنان «عباسی‌مهر» در عمل حمایت از سرکوب «بدحجاب‌ها» در فضای دانشگاهی بود و به صراحت نشان می‌داد که جریان اصلاح‌طلب، سبزها و اکثریت آنچه اوپوزیسیون خارج از کشور نام گرفته، در عمل از حامیان درجة یک تحمیل حجاب و سرکوب زنان و جوانان در جامعة ایران هستند!‌ آنان که در این میانه سعی می‌کنند با دور ماندن از این مسائل و بحث‌ها، به بهانة «کی بود، کی‌ بود، دستم بود، ...» و یا با توسل به روضه‌خوانی نگاه‌ ناظران سیاسی کشور را از این واقعیات منحرف سازند سخت در اشتباه‌اند.

بارها این مسئله را در همین وبلاگ‌ها گفته‌ایم و یک بار دیگر هم تکرار می‌کنیم، دوران روابط «پشت‌پستوئی»، تحت عنوان «ارتباطات سیاسی»، حداقل در کشور ایران دیگر سپری شده. گروه‌های سیاسی می‌باید در برابر رخدادها مواضع روشن، مشخص و شفاف اتخاذ کنند، و در مسیر حرکت سیاسی کشور مسئولیت موضع‌گیری‌های‌شان را نیز تقبل نمایند. در کمال تأسف، زمانیکه ولیعهد ایران از مواضع سیاسی و غوغاسالاری‌های یک نامزد «ریاست جمهوری» حمایت می‌کند، و یا حزب استالینیست «توده» خود را «پیرو» حجت‌الاسلام منتظری معرفی می‌کند، با چنین فضای شفاف و روشنی فاصلة بسیار زیادی داریم.

ولی روبرو شدن با این واقعیت تلخ که اکثریت اوپوزیسیون خارج از کشور، در عمل دست در دست چماقداران حکومت اسلامی گذاشته و از سرکوب زن و هر آنچه «زنانگی» در جامعه می‌تواند تلقی شود حمایت عملی و اجرائی به عمل می‌آورد، فقط یک لایة کوچک از واقعیات کنونی اجتماع را پوشش خواهد داد. اینکه حکومت اسلامی در مجموع دستگاهی است وابسته به غرب از نظر هیچ ناظر بیطرفی به دور نمانده. در عمل فریادهای اوپوزیسیون بر علیه احمدی‌نژاد، و همزمان «سکوت» همین عملة اوپوزیسیون در مورد مسئلة حجاب زنان، فقط به معنای تأئید مواضع «دین‌خوی» میرحسین موسوی، کروبی، خاتمی، تحکیم وحدت، و نهایت امر تأئیدی است بر سیاست‌های منطقه‌ای غرب. به عبارت ساده‌تر، حال که در عمل، پتة اوپوزیسیون بر آب افتاده، و گزافه‌گوئی‌های‌اش در حمایت فرضی از آزادی زنان در جامعه آشکار شده، حضرات می‌پندارند که همکاری و هم‌فکری با آخوندها و بده‌بستان‌های محفلکی‌شان را می‌توانند در پس پردة «سکوت» پنهان دارند.

امروز محافل استعماری غرب تلاش فراوان دارند که با کشاندن امثال میرحسین موسوی، کروبی و اعضاء سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به پای میز محاکمه در عمل جایگاه «اوپوزیسیون» در این حکومت را به نوکران وفادارشان در جمکران تفویض کنند. و دلیل سکوت اوپوزیسیون خارج از کشور در برابر مواضع «زن‌ستیز» اوباش حکومت، مواضعی که پیوسته از طرف حامیان آشکار و پنهان جنبش‌سبز مورد تأکید قرار می‌گیرد، گواه وابستگی اوپوزیسیون کذا به سیاست‌های استعماری غرب است. بارها در مطالب مختلف گفته بودیم که سیاست جاری در کشور ایران بر پایة یک مجموعه روابط «سیاسی ـ استعماری» استوار شده که پس از کودتای میرپنج شکل گرفت. آنچه امروز به صراحت در برابرمان قرار گرفته، پایه‌ها و ریشه‌های نهفته و پنهان همین روابط استعماری است.

آشفتگی سیاسی‌ای که در منطقه به دلیل بازگشت قدرتمندانة روسیة سرمایه‌داری به درون قرنطینة غرب صورت گرفت، این فرصت را در اختیار ملت ایران قرار داده که به صراحت پایه‌های این ستون‌های استعماری را ببیند. ببیند که چگونه افراد و تشکیلات دست‌نشانده با صحنه‌گردانی و گربه‌رقصانی ملت ایران را میان اقطاب وابسته به غرب دست به دست می‌کنند و در این «خدمتگزاری‌ها» از کشتار وابستگان به گروه‌های خودی نیز ابائی ندارند. اینکه امروز اوپوزیسیون ایرانی‌نما در خارج از مرزها مبارزه با حجاب اجباری را به طور کلی از دستورکار خود خارج می‌کند، فقط به این دلیل است که هر گونه موضع‌گیری بر علیه سیاست‌های رایج در محافل اصلاح‌طلب را به ضرر استعمار غرب تحلیل می‌کند. اینان هر گونه تضاد با طرفداران حجاب را در ایران سیلابی تلقی می‌کنند که آب به آسیاب دولت احمدی‌نژاد و پایگاه‌های سیاسی وی سرازیر خواهد کرد!‌

البته اینکه گروهی با احمدی‌نژاد مخالف باشند از نظر ما کاملاً منطقی است؛ ما نیز با ایشان توافقی نداریم. ولی از این «موضع‌گیری» تا حذف «زن» و نفی «آزادی زن» در روابط اجتماعی تفاوت از زمین تا آسمان است. پویندگان مسیر سکوت فقط به دلیل وابستگی پای در این راه گذاشته‌اند. ما انتظار نداریم که آخوندک‌هائی از قماش «عباسی‌مهر»، در مقام‌ عضو «محترم» شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه، از فمینیسم و نقش زن و آزادی زن در رشد و شکوفائی فرهنگی، اجتماعی، هنری و حتی سیاسی در کشور درکی داشته باشد. به صراحت بگوئیم این قماش «زباله» علیرغم ادعاهای «دهان‌پرکن» دقیقاً همانجائی نشسته که می‌باید بنشیند. همچنین ما بر خلاف استالینیست‌های مفلوک هیچگاه نخواسته‌ایم که یک بیابان‌گرد وحشی از قماش روح‌الله خمینی را به رهبر مبارزات ضدامپریالیستی تبدیل کنیم. ما جایگاه اینان را خوب می‌شناسیم و انتظاری خارج از واقعیات از چنین افرادی نداریم. آنچه باعث تأسف و تعجب است اظهارات امثال «عباسی‌مهر» نیست؛ بی‌عملی و سکوت مشتی اوباش و خودفروخته است که همچون دوران کودتای 22 بهمن 57 می‌پندارند با سنگر گرفتن پشت سر اربابان قادرند مسئولیت‌های سیاسی و اجتماعی‌‌شان را لوث کنند و باز هم در آینده با خوش‌خدمتی‌ها و پیشخدمتی‌ها، از طریق مشتی اراجیف مزدوری‌شان را در دکان ارباب توجیه نمایند. باید گفت که «آن ممه را دیگر لولو برد.»

در شرایط فعلی، بنیادهائی که در داخل کشور در حال شکل‌گیری‌اند، عمدتاً تحت تأثیر سیاست‌های جدید منطقه‌ای قرار دارند. البته زمینة مالی این بنیادها معمولاً از طریق چپاول منابع نفت و گازطبیعی کشور ایران تأمین می‌شود و نقش اصلی‌شان عقب نشاندن سیاست‌ها و محافل وابسته به غرب، خصوصاً وابستگان به سیاست‌های انگلستان در کل منطقه خواهد بود. در چنین شرایطی، گام نهادن در مسیر وابستگی به جریانات غرب و خصوصاً تشکل‌های وابسته به انگلستان در منطقه، فقط نوعی خودکشی سیاسی می‌تواند تلقی شود. به استنباط ما تغییر دولت در لندن نیز نمی‌تواند در سیر این تحولات تغییری چشم‌گیر ایجاد نماید. در واقع، دولت آقای کامرون فقط به همین دلیل، به صورتی ائتلافی و بسیار تضعیف شده پای به میدان گذاشته؛ نقش اصلی این دولت که طی ماه‌های آینده مسلماً علنی‌تر خود را به نمایش خواهد گذارد، نه سیاستگزاری کلان در روابط منطقه‌ای که صرفاً فراهم آوردن زمینة «گذار» آرام منطقه از سیاست‌های سنتی 80 ساله به مجموعه روابطی نوین خواهد بود.

اینجاست که می‌بینیم تمامی گروه‌های وابسته به غرب که تحت عنوان اوپوزیسیون در خارج لنگر انداخته‌اند و به آهنگ «سبز، سبز» می‌رقصند و دست‌افشانی می‌کنند، شادی کنان در حال از دست دادن زمینة عملیاتی آینده هستند. روابط جدید منطقه‌ای زمانیکه بنیادها و تشکیلات‌ خود را مستقر کند، دیگر به عوامل خارج از حیطة عملیاتی خود اجازة ورود و نقش‌آفرینی نخواهد داد. حمایت از اصلاح‌طلبان، جنبش‌سبز، میرحسین موسوی و ... امروز یک خودکشی سیاسی است. ولی جالب‌تر اینکه تمامی گروه‌های وابسته به غرب همزمان دست به همین «خودکشی» سیاسی زده‌اند.

غرب فقط به این ریسمان پوسیده امید بسته که پس از پایان دورة 4 سالة احمدی‌نژاد در یک «انتخابات» جدید، بار دیگر بتواند با هیاهوسالاری و غوغای تبلیغاتی افرادی از قماش خاتمی، ‌ کروبی و موسوی را از صندوق‌ شکستة انتخابات بیرون بکشد. در همینجا بگوئیم که به این امید آنقدرها نمی‌توان دل بست. در درجة نخست، ملت ایران دیگر به آخوند جماعت میدان و زمینه‌ای جهت جفتک‌اندازی نخواهد داد. در نتیجه اگر «سبزها» قصد دارند که به نحوی از انحاء در قدرت سیاسی شرکت داشته باشند، در اولین گام می‌باید خود را از شر وابستگی به روحانیت شیعه خلاص کنند. اینان می‌باید اصل اساسی جدائی سیاست از دیانت را شاهراه تحرکات سیاسی خود قرار دهند. در ساختار اجتماعی و ایدئولوژیکی که امروز در برابر خود داریم خارج از این صورتبندی راه دیگری برای سبزها جهت حضور در عرصة سیاست باقی نمانده.

ولی می‌بینیم که عقب‌نشستن روحانیت شیعه از سیاست جاری در ایران، در عمل به معنای عقب‌نشینی انگلستان از صحنة سیاست کشور خواهد بود. به همین دلیل دولت کامرون به احتمال زیاد سعی خواهد کرد تا ابعاد جدیدی از سیاست‌ورزی در میانة میدان روحانیت شیعی‌مسلک وارد کند تا با بهره‌گیری از آن‌ها به فضای سیاست ایران رنگ و روئی متمایز از آنچه تا به حال شاهد بوده‌ایم اعطا نماید. البته این «تلاش‌ها» الزاماً با موفقیت روبرو نخواهد شد. چرا که امروز مواضع مخالفان سیاست انگلستان در ایران «دست‌بالا» را دارد. اینان می‌توانند در برابر هر گامی که تحت کنف حمایت انگلستان جهت جدائی ساختار سیاسی مخالف‌نمایان از روحانیت برداشته می‌شود، گام بلندتری در جهت انزوای بیشتر روحانی بردارند؛ و در استراتژی‌های منطقه‌ای کارت برنده را در دست نگاه داشته، حرف آخر را بزنند! اینهمه نه صرفاً از نظر تبلیغاتی که از منظر عملی و اجتماعی. به همین دلیل است که تحت نظارت محافل تصمیم‌گیرنده و جهت جلوگیری از شتاب فروپاشی کاخ استعماری روحانیت شیعی‌مسلک، تمامی مخالف‌نمایان در سیاست‌های جاری کشور از موضع‌گیری در مورد «حجاب» خودداری می‌کنند. این موضع‌گیری همچون گلولة برفی است که به بهمن تبدیل می‌شود. اگر این گلوله از قله به حرکت در آید مشکل می‌توان ابعاد عظیم آن را در مقاطع پائین‌تر حدس زد. بهمن عظیمی که نهایتاً ایجاد خواهد شد، ریشة بنیادهای پوشالی استعمار 80 ساله را مورد تهدید قرار می‌دهد. ولی خوشبختانه این را هم بگوئیم که این فروپاشی دیگر «تئوریک» نیست؛ اجتناب‌ناپذیر است؛ جبری است تاریخی! و‌ فقط آن‌ها که این واقعیت را از نظر سیاسی به درستی درک کنند در فردای سیاست ایران حرفی برای گفتن خواهند داشت.





هیچ نظری موجود نیست: