۱۲/۰۷/۱۳۸۷

فرهنگ و فرهنگ‌شناسی!



در ادامة مطلب دیروز بهتر است نخست از «فرهنگ» سخن به میان آوریم، چرا که دیروز گفته بودیم، «فرهنگ به معنای آداب و رسوم خلق‌الله و عوام‌الناس نیست». و در تأئید همین نگرش بحث امروز را نیز ادامه می‌دهیم. با این وجود می‌باید قبول کرد، «فرهنگ» از آن ظرف‌هاست که در درون آن همه چیز می‌توان جای داد. چرا که معمولاً زمانیکه فردی از «فرهنگ» سخن به میان می‌آورد، گزینه‌ای مشخص‌ و محدود از این واژه ملکة ذهن اوست؛ این «گزینه» مفهوم واژة فرهنگ را در کلام، رفتار و افق دید سیاسی و اجتماعی و اقتصادی وی آناً محدود خواهد کرد. با این وجود هنگام به کارگیری واژة «فرهنگ» در گفتمان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سخنگویان سعی دارند محدودیت‌های نظری خود را معمولاً پنهان ‌دارند. ولی به عنوان مستمع می‌باید حضور ذهن داشت، و این اصل را شناخت که محدودیت فوق در عمل به موضع‌گیری‌های فردی سخنگو باز می‌گردد، و هیچ اصل کلی و جهانشمولی جهت «تعریف» واژة فرهنگ وجود ندارد.

به طور مثال، زمانیکه یک کشیش کاتولیک سخن از فرهنگ می‌گوید، اصول حاکم بر کلیسای کاتولیک در بطن «فرهنگ» رسمی، برای وی پذیرفته شده است. به طور مثال او «معتقد» خواهد بود که حضور افراد در مراسم مذهبی روزهای یکشنبه به فرهنگ جامعه «کمک» شایانی خواهد کرد! و در مسیر عکس، مسلماً بر این مطلب پای خواهد فشرد که تظاهرات همجنس‌گرایان که هر از گاهی در شهرهای اروپا و یا آمریکا بر پا می‌شود، برای تعالی «فرهنگ» جامعه مضر است! خلاصه بگوئیم هر کس واژة «فرهنگ» را از نگاه خود، برداشت خود، و یا همانطور که مارکس عنوان کرده از دیدگاه «منافع» طبقاتی و قشری خود تعریف می‌کند. به طور مثال کمتر کسی را خواهیم یافت که حاضر باشد «فرهنگ» را در واقعیت امر، خارج از هر گونه تعلقات قشری و طبقاتی بررسی کرده و موجودیت مستقل «فرهنگ» را به ارزش بگذارد.

کسانیکه تعلق خود را به شاخة «شناخته‌» شده‌ای از «فرهنگ» به ارزش می‌گذارند، معتقد خواهند بود که تعریف مستقل اصولاً وجود ندارد. و ما در همینجا می‌باید بگوئیم، چنین تعریفی وجود دارد، ولی از آنجا که کارساز بحث «محافل» نمی‌شود، آنان که «فرهنگ» را زندانی منافع طبقاتی، سیاسی، تشکیلاتی و ... در اردوگاه خود کرده‌اند تمایلی ندارند که این واژه به صورتی مستقل بتواند مطرح شود. خلاصة کلام در کشورهائی که سیاست بر مبنای «مجازات» و سرکوب شکل گرفته، واژه‌ها نیز هر کدام از «ارزش» کاربردی خود برخوردار شده‌اند. زمانیکه تعریف و گسترة یک واژه بتواند بهرهمندی محافلی را به زیر سئوال ببرد، در برابرش قد علم خواهند کرد. مقاومتی که به دلیل حاکمیت استبدادی کاملاً طبیعی است!

ولی ملت‌های جهان در بحث واژه‌ها همگی در یک مقطع قرار نمی‌گیرند. به طور مثال در قرن نوزدهم، ماتیو آرنولد، متفکری که متعلق به جنبش رومانتیک‌های انگلستان است معتقد بود که «فرهنگ» وسیله‌ای جهت «پالایش والای انسان» می‌باید باشد. و بر اساس تعریف وی «فرهنگ همان بهترین‌هاست که در جهان ساخته و یا بر زبان آورده شده!» می‌بینیم که این نوع تعریف امروز که نزدیک به دویست ‌سال از عمرش می‌گذرد سعی دارد که نوعی برخورد «جهانشمول» نیز با پدیدة فرهنگ داشته باشد. همانطور که گفتیم مقولة «فرهنگ» و تعریف فرهنگ، پیوسته بازتابی از منافع سخنگو خواهد بود. برای امثال آرنولد که در اوج قدرت جهانی امپراتوری بریتانیا زندگی می‌کرده‌اند، فرهنگ «جهانشمولی» خود را دارد؛ جهانی که منافع عالیة امپراتوری بر تمامی مناطق آن حاکم است! ولی در غرب، به تدریج تعریف «فرهنگ» از افق‌های دور و نگرش‌های افلاطونی جدا ‌شد. و نگرش مقطعی به فرهنگ در واقع اگر از ابداعات آمریکائی‌ها نبود، توسط آمریکائی‌ها گسترش یافت.

این «ابداع» نخست «فرهنگ‌شناسی» را جایگزین «فرهنگ» کرد، و به این توهم میدان داد که ناظر «بی‌طرف» می‌باید در برخورد با «فرهنگ ‌غیر»، علمی رفتار کرده و موضعی غیرجانبدارانه اتخاذ کند. در کمال تأسف این نوع «علمی‌نگری» بازتاب‌های بسیار منحوسی برای بشریت به ارمغان آورد، و در رأس آن می‌باید از «نژادپرستی»، «دین‌پرستی»، «قوم‌پرستی» و هزاران مصیبت دیگر نام برد. چرا که «بررسی» غیرجانبدارانة فرهنگ‌ها در عمل دو لایة متفاوت دارد. اگر نوعی بررسی «علمی» در ظاهر امر حاکم می‌شود، در باطن «ناظر» به خود اجازه می‌دهد تا یک موجود بشری را «غیر» تلقی کند. و بر اساس همین «تلقی» نیازهای «واقعی» او را از آنچه برای خود می‌خواهد و برای خود می‌پسندد، جدا بداند. ولی نمی‌باید تعجب کرد، این نوع «بشرشناسی»، که در کمال تأسف بسیار هم مدروز شده، در کنه خود باز هم بازتاب منافع طبقات حاکم بر غرب است. خلاصه بگوئیم هیچ نوع «علمیتی» در این به اصطلاح نگرش نمی‌توان یافت.

غرب دیروز ترجیح می‌داد که «جهانشمول» بنگرد، ولی امروز بجای موضع‌گیری در برابر عقب‌افتادگی‌ها، واپس‌گرائی‌ها، تحجرها و پوسیدگی‌ها، تمامی این بلایا و مصیبت‌ها را که بر توده‌های گسترده‌ای در سراسر جهان حاکم شده، «فرهنگ» می‌نامد! از این شرایط تا آنچه آرنولد فرهنگ را «بهترین‌ها» تعریف کرده بود مسلماً راه درازی است. ولی امروز غرب به خود حق می‌دهد تا برخورداری از یک «فرهنگ» متفاوت را برای ملت‌های جهان حقی مسلم بداند! و در عمق همین ستم‌ها، از حاکمیت‌هائی حمایت کند که به این بلایا جان می‌دهند، از همین‌ جنایات تغذیه می‌کنند، و با توسل به حمایت غرب کشور را چپاول کرده منابع مالی و طبیعی را در اختیار محافل غربی قرار می‌دهند!

این برخورد همانطور که گفتیم در عمل آغازگر مصیبتی شده که امروز به فرهنگ‌های حاکم و محکوم در جهان بشری «جان» می‌دهد. به طور مثال به کار گرفتن کودکان در فاحشه‌خانه‌های کشور تایلند، یک «جنایت» علیه بشریت نیست، یک «فرهنگ» است!
یا به طور مثال «ختنة» دختران در کشورهای شاخ آفریقا که عملاً تحت نظر نیروهای سازمان ملل نیز اداره می‌شود، جنایت به حساب نمی‌آید، «فرهنگ» ملل مسلمان آفریقای شرقی است! در چارچوب همین «بشریت نسبی» است که سربازان انگلستان در عراق به خود اجازه می‌دهند مردم این کشور را تا سر حد مرگ در بازداشتگاه‌ها شکنجه کنند، و نه تنها به این جنایات دست می‌زنند که عکس و تفصیلات‌اش را هم بر خطوط اینترنت به نمایش می‌گذارند. ولی می‌دانیم که در کشور انگلستان اگر همین سرباز با سگ خود بدرفتاری کند، از طرف پلیس بازداشت شده در برابر قاضی به جرم آزار حیوانات مجبور به پرداخت جریمة نقدی بسیار سنگینی خواهد شد!‌ این نیست مگر قرار دادن بشر در دو کفة ترازوی متفاوت، که در دورة معاصر دست سرمایه‌سالاری جهانی را برای سرکوب و چپاول ملت‌ها هر چه بیشتر باز گذاشته.

حال پس از این بررسی کوتاه سری به کشور خودمان می‌زنیم. به کشور ایران که امروز به دست مشتی اوباش مسلمان‌نما عملاً تبدیل به یک غسالخانه شده. در همین کشور نیز مسئلة «نسبیت بشر» کاملاً چشم‌گیر است. فراموش نکرده‌ایم زمانی را که چند جاشوی انگلیسی را به دلائلی در مرزهای آبی کشور دستگیر کردند، و حضرت ریاست جمهور برای بدرقه‌شان شخصاً به فرودگاه مهرآباد تشریف‌فرما شدند!‌ این خوش‌رقصی‌ها در کشوری صورت می‌گیرد که صدها ایرانی در شرایط مرگ‌بار همه روزه توسط دژخیمان مسلمان‌نما تا سر حد مرگ شکنجه می‌شوند. همانطور که می‌بینیم «بشریت‌نسبی» فقط از دیدگاه غربی‌ها بر ما ایرانیان حاکم نشده، اوباشی که به دست غرب بر سرنوشت ملت ایران حاکم می‌شوند، خود آئینة تمام نمای «انتظارات» و نگرش غربی‌ها نسبت به ما ملت‌اند!‌

در ایران نیز فرستادن جوانان کشور بر سر چاه جمکران «خرافه» و مستهجنات نیست؛ فرهنگ «شیعة اثنی‌عشری» است! بر اساس نگرشی که در واشنگتن ساخته و پرداخته شده، ایرانیان «حق» دارند اسیر دست اوهام و خرافه باشند، و اگر در برابر آن از خود مقاومت نشان دهند دولت جمکران که خود را «متولی فرهنگ» ملت ایران می‌داند «حق» خواهد داشت که معترضین را تا سر حد مرگ سرکوب کند. و همة این روند استعماری که نهایت امر منافع‌اش به جیب اوباش نیویورک سرازیر می‌شود، بر اساس «حق فرهنگی» ما و بهره‌وری ملت ایران از «حق تمایز فرهنگی» به جریان افتاده!

البته همانطور که می‌توان حدس زد مخالفان فاحشه‌‌خانه‌های کودکان در تایلند هم کم نیستند، ولی صدای‌شان را نخواهید شنید!‌ از آنجا که «بعضی‌» ابعاد فرهنگی به دهان غربی‌ها بیشتر خوش می‌آید، همچون نمونة کشور خودمان، اوباشی تحت حمایت قرار می‌گیرند که بهتر توبرة چپاول‌ غربی‌ها را پر می‌کنند. آخوند و ملا در ایران، رؤسای فاحشه‌خانه‌ها در تایلند، رئیس قبیله و جادوگر‌ها در شاخ‌آفریقا، شیخ‌های دمپائی به پا در خلیج‌فارس، آدمکشان و کودتاچی‌های ارتش در ونزوئلا، طالبان در افغانستان، و این فهرست به این زودی‌ها تمامی نخواهد داشت.

پس در آخر می‌باید اضافه کنیم که اگر سخن از «فرهنگ» به میان آوردیم برای نشان دادن گوشه‌ای از مشکلاتی بود که تعابیر متفاوت از پدیدة «فرهنگ» می‌تواند در بطن یک جامعه به همراه بیاورد. یک نگرش سیاسی می‌باید با ابعاد متفاوتی که چنین تعابیری می‌تواند به خود بگیرد آشنائی کامل داشته باشد. این کافی نیست که با تکیه بر یک نظریة «فلسفی» تعبیری از «فرهنگ» در چارچوبی کتابی و محدود ارائه دهیم. نخست می‌باید قبول کرد که «فرهنگ» هیچ ارتباطی با «آداب و رسوم» ندارد، و نمی‌باید این ارتباط بیمارگونه‌ را، ارتباطی که به صراحت در چارچوب منافع غرب بر روابط فرهنگی در جهان سوم حاکم شده، تحت هیچ شرایطی قبول کرد. از طرف دیگر، اگر افراد در انتخاب آداب و رسوم‌ خود آزاداند، مرز این آزادی‌ها و حق افراد در تحمیل این «آداب و رسوم» به دیگران و گسترش آن در سطح جامعه می‌باید به صورتی کاملاً قانونی و مشخص خارج از هر گونه ابهام قرار گیرد.

سخن از اعمال دیکتاتوری نیست، سخن از انسان‌محور کردن قوانین و مقررات در کشور است. و کشوری می‌تواند مدعی انسان‌محوری در مقررات و قوانین خود باشد که به اصل «آزادی» انسان‌ها احترام بگذارد. ولی می‌دانیم که بحث «آزادی» گسترده‌تر از آن است که در این مقدمه بگنجد.






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

هیچ نظری موجود نیست: