۴/۲۴/۱۳۸۸

سی سال واژگون‌نمائی!




سال‌هاست که ملت ایران در چنبرة هولناک یک پوپولیسم کور و ضدانسانی گرفتار آمده، و شاهدیم که صحنه‌گردانان این پوپولیسم تا چه حد در بطن همین نظام شترگاوپلنگ توانسته‌اند اکثر بحث‌های اجتماعی، سیاسی، فلسفی و فرهنگی و حتی اقتصادی را عملاً به بیراهه بکشانند. این نوع برخورد با «واقعیات» شاید پیش از استقرار آخوندیسم در کشور ایران به این صراحت تجربه نشده بود، با این وجود فناوری‌های این روش‌ بسیار شناخته شده است. در عمل تبلیغاتی که طی سه دهة اخیر فضای کشور را اینچنین زهرآلود کرده فقط چند هدف اصلی و بسیار روشن و صریح را دنبال می‌کند. شناخت این اهداف بسیار ساده است.

نخستین این اهداف همان قلب واقعیت است. خلاصه بگوئیم، واقعیت در صور متعارف و شناخته شدة خود، در رفتار، گفتار و کردار این رژیم، ‌ که یک دستگاه «واژگون نگاری» تمام و کمال است، عملاً جای خود را به «قلب» داده! به عبارت دیگر تلاش دستگاه تبلیغاتی این نظام بر این اصل کلی تکیه دارد که با استفاده از شیوه‌های سنتی در «علم ‌کلام»، رخدادها را از طبیعت واقعی خود جدا کرده، به آن‌ها رنگ و بو و مسیر و جهتی مناسب منافع تشکیلات حاکم اعطا کند. حال این رخداد هر چه باشد هیچ تفاوتی نخواهد کرد.

البته برخی در همین مقطع خواهند گفت، تمامی رژیم‌های سیاسی در همین مسیر حرکت می‌کنند. ما هم این اصل را قبول داریم، ولی آنچه از اهمیت برخوردار می‌شود درجة وابستگی بنیادهای تبلیغاتی رژیم‌ها به این نوع «واژگون نمائی» است. هر چه این وابستگی عمیق‌تر و ساختاری‌تر شود، هم تبلیغات رژیم مضحک‌تر و پوشالی‌تر خواهد شد، و هم تلاش رژیم جهت حفظ موجودیت‌اش، این تبلیغات را در مسیر گزافه‌گوئی‌هائی باز هم عمیق‌تر رهنمون می‌شود.

برای بررسی این واژگون‌نمائی و قلب واقعیت نگاهی به جنگ 8 سالة ایران با عراق می‌اندازیم. می‌‌دانیم که این جنگ از انواع استعماری بود. در تعریف یک جنگ استعماری نیازی به جستجو در دائره‌المعارف و چیستان‌ها نداریم. تعریف یک جنگ استعماری ساده‌تر از این‌هاست؛ اگر طی تاریخ بشر، و بر اساس آنچه «اقتصاد سیاسی» نام دارد، جنگ‌ها پیوسته بازتاب نیازها و تمایلات گسترش‌طلبانه و سلطه‌جویانة مالی و اقتصادی رژیم‌های حاکم‌اند، در یک جنگ استعماری، رژیم‌های درگیر نه برای حفظ منافع خود، که در چارچوب حفظ منافع اربابان و حاکمان فرامرزی خود پای در میدان نبرد می‌گذارند. خلاصة کلام اگر در یک جنگ «کلاسیک» ملت‌ها برای حفظ سیطرة رژیم‌ها جان می‌دهند، در یک جنگ استعماری کشتار و قصابی‌ برای جان دادن به منافع استعمار صورت می‌گیرد. در نتیجه، اگر ادعاهای حکومت اسلامی مبنی بر استقلال از شرق و غرب و شمال و جنوب صحت می‌داشت، حملة عراق به ایران می‌بایست در عرض چند روز فیصله می‌یافت! چرا که در صورت «استقلال» رژیم ایران، این حملة نظامی در ساختار منطقه‌ای، اقتصادی و مالی نمی‌توانست برای قدرت‌های استعماری که پشت سر عراق نشسته بودند، منفعتی به همراه داشته باشد.

ولی دیدیم که به هیچ عنوان چنین نشد، و قضیة این خونریزی آنقدر ریشه یافت و شاخه پیدا کرد که حتی پس از قبول آتش‌بس بدون قیدوشرط از جانب رژیم عراق، رژیم به اصطلاح «مستقل» حکومت اسلامی حاضر به پایان جنگ نبود! اینهمه در شرایطی که اقتصاد وابستة ایران به صادرات نفت خام نمی‌توانست از این جنگ منفعت و بهره‌ای داشته باشد؛ منفعت از آن دیگران بود!‌

ولی برای ادامة این جنگ احمقانه، که صدها هزار جوان ایرانی را به خاک و خون کشیده، و بدنة اقتصادی و مالی کشور را عملاً فلج کرده بود، ادعای حکومت اسلامی بر پایة همان اصولی تکیه داشت که ما آنرا «واژگون‌نمائی» می‌خوانیم. این حکومت ادعا می‌کرد که در هر حال «پیروز» است! و اگر عراق طالب صلح شده به دلیل وحشتی است که صدام حسین از سقوط دارد! اینکه ایران بتواند رژیم عراق را متلاشی کند، یک حکومت اسلامی تحت نظر تهران در بغداد به قدرت برساند؛ بعد هم پاسدارهای حکومت اسلامی شال و کلاه کرده، بروند و بیت‌المقدس را به حساب خود «آزاد» کنند، قسمت‌های بعدی در این پروسة «واژگون‌نمائی» شده بود. دیدیم که سال‌ها پس از پایان جنگ ایران و عراق، رژیم این کشور را ارتش‌های ایالات متحد و انگلستان، پس از فروپاشی اتحادشوروی، آنهم صرفاً به دلیل تعامل و همکاری با روسیه، هند و چین توانستند از قدرت ساقط کنند! خلاصه می‌گوئیم، عملیاتی که حکومت اسلامی در تبلیغات خود به خورد خلق‌الله می‌داد در عصری که ما در آن زندگی می‌کنیم عملی نبوده. نقشه‌های استراتژیک و خطوط نفوذ رژیم‌های سیاسی در جهان، در هزارة سوم بسیار پیچیده‌تر از آن است که بتوان با روضه‌خوانی و سینه‌زنی و به راه انداختن «امت» در کوچه و خیابان آن‌ها را «تغییر» داد. در ثانی، به دلیل گسترة جهانی منافع اقتصادی و مالی، همانطور که بالاتر نیز گفتیم، این «تغییرات» به هیچ عنوان بازتاب منافع ملت‌ها نیست، چه دلیلی دارد که یک رژیم به اصطلاح «مستقل» مردم را برای اعمال این «تغییرات» به جنگ بفرستد، تا کشته شوند و متحمل خسارات مالی و جانی؟

می‌دانیم که «جنگ» در هیچ فرهنگ و تاریخچه‌ای عملی «یک‌ جانبه» نیست؛ جنگ می‌باید حداقل دو طرف داشته باشد. در نتیجه زمانیکه طرف مقابل از صلح سخن می‌گوید، نفس جنگ به زیر سئوال برده شده. مسئله این خواهد بود که تقاضای طرف مقابل برای قبول صلح چیست؟ طرف مقابل نمی‌تواند شرط خود را بر این اصل بگذارد که هم رژیم ساقط شود، هم حاکمان قتل‌عام شوند، هم حکومت دست‌نشانده شود، و ... این را صلح نمی‌گویند. و کشوری که یک متر مربع از خاک عراق را در آنروزها در تصرف خود نداشت نمی‌توانست چنین شرایطی را «منطقاً» به عنوان شرایط صلح مطرح کند. حکومت اسلامی فقط می‌خواست که این جنگ ادامه یابد، آنهم جهت لبیک‌گفتن به منافع اربابان غربی‌اش.

امروز از پایان این جنگ استعماری بیش از دو دهه می‌گذرد. خلاصه بگوئیم، جوانان ایرانی که 20 سال از سن‌شان گذشته، و برخی حتی ازدواج کرده و خود صاحب فرزند شده‌اند، پس از این جنگ به دنیا آمده‌اند! با این وجود، «واژگون‌نمائی» حکومت اسلامی ایجاب می‌کند که هنوز دقایق این جنگ در پس پردة ابهام پنهان بماند! هنوز معلوم نیست که صراحتاً چه جناح‌ها و چه محافلی از ادامة این جنگ احمقانه حمایت می‌کردند، و دلائل‌شان برای این سیاست‌ها چه بوده؟ هنوز معلوم نیست آغازگر واقعی، و نه تبلیغاتی این جنگ کدام محافل‌ بوده‌اند؟ هنوز معلوم نیست سرنوشت صلح چه بوده، و در شرایط فعلی یعنی اشغال عراق توسط ارتش‌های آمریکا و انگلستان صلح چه معنا و مفهومی برای ایرانیان می‌تواند داشته باشد. و در شرایطی که تمامی مسائل در پس پردة ابهام فرو افتاده، شاهد بودیم نخست‌وزیری که این جنگ لعنتی را 8 سال راهبری می‌کرد، تحت عنوان «آزادیخواه» سر از مسابقات انتخاباتی همین حکومت نیز به در می‌آورد!‌

می‌دانیم که ملت‌های جهان برای دست‌یابی به «واقعیات» اجتماعی و تاریخی خود اینهمه صبر و تحمل ندارند. به طور مثال از جنگ مفتضحانة ویتنام برای آمریکائی‌ها به سرعت «رفع ابهام» شد! و یا حتی در اتحاد شوروی نیز که رژیم به دلیل سانسور و دسته‌بازی و سرکوب سیاسی شهرة آفاق بود، طی سال‌های آخر جنگ افغانستان، فیلم‌سازان و نویسندگان کم نبودند که آثاری خارج از مسیر رسمی تبلیغات دولتی به بینندگان و خوانندگان ارائه می‌دادند!‌ در حکومت اسلامی در کمال تعجب چنین «ابهام‌زدائی‌هائی» به هیچ عنوان دیده نمی‌شود. در عمل، حکومت پس از 8 سال «واژگون‌نمائی» استعماری جهت توجیه جنگ، امروز حتی به خود زحمت نمی‌دهد که «صلح» را توجیه کند. در همین راستا است که ما این حکومت را وابسته و دست‌نشانده می‌خوانیم، چرا که اگر کوچک‌ترین رگه‌ای از استقلال در ساختار این حکومت وجود می‌داشت، حاکمان نمی‌توانستند در تدوین تاریخچة جنگی که صدها هزار قربانی گرفته، با ملت ایران با چنین خشونت و بی‌توجهی برخورد کنند. این دستگاه خودفروخته و دست‌آموز اجنبی است، و مهم‌ترین مأموریت‌اش ریختن آب به آسیاب بیگانه‌ است.

حال پس از این مقدمة طولانی نگاهی خواهیم داشت به نمایشات انتخاباتی در همین حکومت! همانطور که در بالا گفتیم «واژگون‌نمائی» یکی از مهم‌ترین هنرهای حکومت جمکران است. اگر جنگ 8 ساله را به صورتی سطحی و اجمالی بررسی کردیم، این بررسی می‌تواند در مورد تمامی خطوط تبلیغاتی این رژیم «شترگاوپلنگ» به یک‌سان صورت پذیرد. ولی از آنجا که مسئلة انتخابات جمکران مدتی است خط اول تبلیغات را به خود اختصاص داده، و در میان ایرانیان حساسیت‌های شدیدی برانگیخته، نگاهی به «انتخابات» خواهیم داشت.

به طور مثال، یکی از نخستین تلاش‌های «واژگون‌نمائی» در تبلیغات حکومت، ادعای تفاوت «فرضی» میان نامزدهای تأئید شده بود! در عمل میان نامزدها هیچ تفاوتی وجود نداشت. همگی آنان اعضاء محافل مشخصی هستند که عضو فعال غائلة کودتای 22 بهمن و کودتاهای دیگری به شمار می‌روند که پس از آن به وقوع پیوسته. از طرف دیگر، به دلائلی که هنوز بر بسیاری ایرانیان پوشیده مانده، تبلیغات جهانی نیز پای در هیاهوی این به اصطلاح «انتخابات» گذاشته بود! می‌دانیم که کشور کوچک، کم‌جمعیت و عملاً استعمارشده‌ای به نام ایران، از نظر تحولات در سیاست‌ جهانی آنقدرها اهمیت ندارد. جناح‌بندی‌ها در این حکومت در محافل دیگری تعیین می‌شود، و اینکه تبلیغات جهانی بر محور این «انتخابات» فعال شده بود به صراحت نشان می‌داد که مسائلی ورای «انتخاب» رئیس قوة مجریه در میان است.

این تبلیغات جهانی و منطقه‌ای به حدی در بوق «تفاوت‌های کذا» میان نامزدها دمید که حتی بسیاری از جوانان ایرانی، همان‌ها که هر روز با تمام وجود خود فشار فاشیسم دینی را تحمل می‌کنند، خصوصاً همان‌ها که پیشتر گفتیم حتی جنگ را هم ندیده‌اند، به این صرافت افتادند که بعضی از اینان با احمدی‌نژاد حتماً «تفاوت» دارند. این «واژگون‌نمائی» که توسط حکومت اسلامی سازمان داده شد، در سطح جامعه همچون دوران خیمه‌شب‌بازی‌های دوم خرداد، نوعی سردرگمی در میان قشرهای گسترده‌ای از مردم ایران ایجاد کرد، و در این میان، به شهادت مطالب و موضوعاتی که هنوز بر شبکة مجازی در دسترس است، گروه‌های شناخته شدة سیاسی هیچ یک در جهت «ابهام‌زدائی» از این «واژگون‌نمائی» صریح و بی‌پرده دست به عمل نزدند.

گروه‌های سیاسی که برخی ادعای 80 سال مبارزه با استبداد و دیکتاتوری را «یدک» می‌کشند، بایگانی‌ها، بریدة روزنامه‌ها، نامه‌های اداری، مدارک تاریخی و ... را جهت فراهم آوردن زمینة افشاگری در اختیار مردم کشور قرار ندادند! خلاصة کلام، تمامی این گروه‌ها با فرو افتادن در منجلاب «واژگون‌نمائی» که حکومت اسلامی به راه انداخته بود در عمل ثابت کردند که از هیچگونه مسئولیت سیاسی و استقلال عمل و فکر برخوردار نیستند. با این وجود، و علیرغم سکوتی که در برابر این «واژگون‌نمائی» فضای سیاسی کشور را فراگرفته بود، دو گروه در ارتباط با این تبلیغات «سازماندهی» شدند: تحریم‌کنندگان و شرکت‌کنندگان!

البته در این تحلیل اجمالی از بررسی گروه‌های داخلی خودداری می‌کنیم، چرا که این گروه‌ها به استنباط ما مستقیماً تحت نظارت وزارت اطلاعات فعال‌اند. ولی اکثریت گروه‌هائی که هم در خارج از مرزها نوعی «مخالف‌نمائی» می‌کنند، و هم طی «انتخابات» اخیر برای حضور فعال مردم در برابر حوزه‌ها «پستان به تنور می‌چسباندند» خطوط مشخص تبلیغاتی خود را نه از بطن آنچه «مخالفان» این حکومت فریاد می‌کنند، که از درون تبلیغات حکومت اسلامی بیرون می‌کشیدند! به عبارت دیگر، این‌ گروه‌ها بجای «ابهام‌زدائی» از واژگون‌نمائی‌های رژیم، نقش بلندگوهائی را ایفا می‌کردند که مهم‌ترین وظیفه‌شان انعکاس دادن به همین «واژگون‌نمائی‌ها» در خارج از کشور شده بود!

اینان از مردم ایران درخواست می‌کردند که با شرکت فعال در این به اصطلاح «انتخابات»، در عمل خود را تا ردة سیاهی‌لشکر یک رژیم فاشیست تقلیل رتبه دهند! البته در توجیه این درخواست بیشرمانه، استدلالاتی دیده می‌شد که بسیار احمقانه بود. به طور مثال ادعای اینکه «شرکت فعال» مردم می‌تواند «راست‌افراطی» را در حکومت اسلامی منزوی کند، از آنجمله اظهاراتی بود که فقط در دکان امثال حزب‌توده، و بعضی‌ «اکثریتی‌ها» می‌توانستیم پیدا کنیم. اینکه در میان 4 نمایندة «تأئید شده» از جانب یک رژیم فاشیست و سرکوبگر، بعضی «تشکل‌های» به اصطلاح سیاسی و «چپ‌نما» نامزدهائی می‌دیدند که حضور رسمی‌شان می‌توانست «راست‌افراطی» را منزوی کند از آن جفنگیاتی است که فقط در دکان عطاری «توده‌ای ـ نفتی‌ها» یافت می‌شود! درست مثل این است که یک گروه ضدفاشیست به مردم آلمان در اوج «نازیسم» توصیه می‌کرد، با حمایت از گوبلز و یا گورینگ می‌توان هیتلر را منزوی کرد!

با این وجود گروه‌های «راستگرای مخالف‌نما» که خواهان فعالیت انتخاباتی نیز شده بودند، در این میان از چپ‌نماها موضعی قابل‌قبول‌تر داشتند. می‌دانیم که حضرات راستگرای آخوندی، علیرغم لیبرال‌منشی‌های ادعائی معمولاً نان‌شان به کیسه‌های دلاری وابسته است که سفارتخانه‌های حکومت اسلامی در میان «علاقمندان» توزیع می‌کنند. این محافل با فرستادن خلق‌الله به پای صندوق‌های رأی، بر خلاف آنچه می‌نمودند، در عمل کاری به نتیجة «نمایشات» نداشتند. برای اینان حفظ حکومت اسلامی بر اریکة قدرت و حفظ وجوهات دریافتی مهم بود. هر چه جمعیت در برابر درهای ورودی سفارتخانه‌های اشغالی ایران انبوه‌تر ‌می‌شد، امکان اینکه کیسه‌های دلار سنگین‌تر و وزین‌تر باشد بیشتر بود! «شاه‌سخن» این راست‌گرایان «آخونددوست» در این جملة زیبا و شهلا نهفته بود که، «رأی من می‌تواند کوه‌ها را جابجا کند!»

فصل‌مشترک گروه‌هائی که در این «انتخابات» شرکت فعال داشتند در این خلاصه می‌شد که حکومت اسلامی «آراء مردم را می‌شمارد»!‌ در نتیجه در پس مخالف‌خوانی‌های ظاهری و ضدیت نمایشی با آخوندیسم، گروه‌های مخالف‌نما که شرکت در انتخابات را تبلیغ می‌کردند بر «صداقت» عمل حکومت اسلامی به صورت غیرمستقیم در برابر افکار عمومی مهر تأئید می‌گذاشتند! این عمل جز بازتاب دادن به همان «واژگون‌نمائی» هیچ توجیه دیگری ندارد. و در این صورت هیچ شکی وجود نخواهد داشت که این گروه‌ها، در هر طیفی قرار گیرند، همگی نانخوران دستگاه جمکران و اربابان فرامرزی‌اش هستند. ‌

البته گروه‌هائی هم بودند که این «انتخابات» را تحریم کردند، با این وجود در کمال تأسف موضع‌گیری مناسب و ممتدی از اینان در دست نیست. نخست اینکه در میان این گروه‌ها کم نیستند راست‌گرایان افراطی و چپ‌گرایان «چریکی» که اصولاً انتخابات و آراء عمومی را یا به شیوة رضامیرپنج «قرتی‌بازی» می‌خوانند، و یا به شیوة استالین، تئاتری متعلق به «بورژوازی منحط»! در چشم اینان اگر «انتخابات» حکومت اسلامی محکوم است، به هیچ عنوان به این معنا نیست که «انتخابات» حق مردم باشد! خلاصه می‌گوئیم، از نظر اینان «انتخابات» اصولاً مردود است؛ «کار هم به شرط چاقوست!» اگر دستة چاقو در کف اینان باشد، حاکمان مستبدی خواهند بود؛ در غیراینصورت تبدیل می‌شوند به «آزادیخواه» شهید و مظلوم! در نتیجه این گروه ویژه را چه در طیف راست و چه در طیف چپ از بررسی می‌باید حذف کرد؛ اینان متعلق به فضای این نوع «بحث‌ها» نیستند. ولی گروه‌هائی هم بودند که همچون برخی سلطنت‌طلبان و بعضی محافل «جمهوری‌خواه»، هم خود را در کل طرفدار «انتخابات» می‌دانستند، و هم شرکت در این «انتخابات» را رسماً تحریم کردند. ولی اگر می‌گوئیم برخورد مناسب و ممتد از اینان ندیدیم دلیل دارد.

همانطور که شاهد بودیم پس از برگزاری نمایشات مهوع «انتخابات»، و علنی شدن آنچه در نظام رسانه‌ای «تقلبات گسترده» معرفی شد، به ناگاه هیاهو سراسر نظام رسانه‌ای را فرا گرفت! میرحسین موسوی که طی 20 سال گذشته از وحشت خونخواهی بازماندگان قصابی‌هایش از کوچه و خیابان‌های اطراف انستیتو پاستور یک قدم بیرون نگذاشته بود، در پس این «تقلبات فرضی» آناً تبدیل به «قهرمان ملی» شد! فیلم پشت فیلم، مصاحبه پشت مصاحبه، تظاهرات «فرضی» پشت تظاهرات فرضی!‌ تو گوئی ملت ایران جز حمایت از «میرحسین» اصلاً فکر و ذکری ندارد! این «بوق» نفرت‌انگیز هنوز هم در فضای رسانه‌ای، خصوصاً در سایت‌های اینترنتی طنین‌افکن است. اگر رسانه‌های داخلی در چارچوب همان «واژگون‌نمائی‌ها» که از سه دهة پیش در رأس سیاست‌های جمکران قرار گرفته، سعی در فوت کردن در آستین موسوی دارند، نقش سایت‌ها و خبرگزاری‌های خارجی و مخالف‌نمایان در این میان نمی‌تواند خارج از همکاری با حکومت اسلامی در مسیر دیگری توجیه شود.

میرحسین موسوی حتی آنزمان که روح‌الله خمینی هم زنده بود، از نظر سیاسی و شخصیتی آش ‌دهان‌سوزی به شمار نمی‌رفت. و دیدیم که این فرد، پس از سه دهه حضور در بالاترین مناصب حکومتی، در یک «مناظرة» تلویزیونی از پس جوابگوئی به یک لات بی‌سروپا نیز بر نیامد. حال چه شده که این موجود مفلوک و «لال»، قهرمان دمکراسی ملت ایران معرفی می‌شود؟ این اگر یک واژگون‌نمائی صریح و بی‌پرده نیست پس چیست؟ و حامیان این هیاهو اگر حامیان حکومت اسلامی نیستند، که هستند؟ جالب‌تر اینکه، همان‌ها که شرکت در «انتخابات» را تحریم کرده بودند، با اوج‌گیری هیاهوئی که برخی کانال‌ها در اطراف موسوی به راه انداختند، آناً «حمایت» خود را از این فرد و تحرکات وی «اعلام» داشتند! این گروه‌ها در این مقطع به صراحت نشان دادند که قادر به حفظ یک موضع سیاسی منسجم نیستند. اینان به دلیل هیاهوئی که حکومت اسلامی و اراذل و اوباش دولتی در چارچوب سیاست‌های داخلی و خارجی همین حکومت به راه انداخته بودند، تمامی استراتژی سیاسی خود را از دست دادند! چپ‌افراطی سریعاً مسحور «آشوب‌پرستی‌های» سنتی خود شد! و با انتشار عکس‌هائی‌ از صحنه‌گردانی‌هائی که اکثراً توسط عمال حکومت و ساواک جمکران، در تهران و شهرستان‌ها به روی پرده برده شده بود، در نقش «انسانی» و «انقلابی» خود به دست‌و‌پا زدن افتاد!‌ برای این نوع «چپ» هر وقت چند لات‌و‌لوت سر گذر دادوفریاد به راه بیاندازند، همان «انقلاب کارگری» است! لنین از خاک بلند می‌شود و باکونین از راه می‌رسد!‌ ولی راست‌افراطی و جناب‌سرهنگ‌های ساواکی ساکن لوس‌آنجلس نیز در این میان دیدنی بودند، این حضرات با مشاهدة هیاهوی «موسوی» سریعاً یراق‌ها را سر نیزه کردند که، «یاحسین، میرحسین»!

البته نویسندة این وبلاگ به هیچ عنوان این اصل را مردود نمی‌داند که حکومت اسلامی از نظر افکار عمومی در ایران مردود و منفور است، و اینکه جامعه به دلیل عملکرد این دستگاه متعفن در مرز شورش قرار گرفته. ولی اگر حاکمیت به دلیل محظورات بین‌المللی و محفلی خود عمداً دست به آشوب‌سازی در سطح جامعه می‌زند، این انتظار منطقی وجود دارد که گروه‌های سیاسی همچون شتری مست و کور پای در شن‌های روان نگذارند؛ انتظاری که در کمال تأسف برآورده نشد. به هر تقدیر تجربة 22 خردادماه 1388 بار دیگر به صراحت نشان داد که در درجة نخست قسمت عمده‌ای از «اوپوزیسیون» حکومت اسلامی، چه در جناح‌چپ و چه در جناح راست مستقیماً به حکومت جمکران، و یا محافل بین‌المللی‌ای وابسته است که اربابان این حکومت به شمار می‌روند. پر واضح است که این جناح‌ها در مقاطع آینده نیز جز سرازیر کردن آب به آسیاب جمکران مسیر دیگری نپیمایند. و در کمال تأسف تحولات اخیر بار دیگر این اصل نگران کننده را به اثبات رساند که اوپوزیسیون غیرحکومتی به طور کلی از قدرت استدلال و تحلیل شرایط سیاسی عاجز است. این گروه فقط به دنباله‌روی از تحولات بسنده می‌کند، و قادر نیست که در برابر این تحولات یک موضع‌گیری منطقی و ممتد داشته باشد.

طی نمایشاتی که حکومت اسلامی به روی پرده برد، و تهاجمات گسترده‌ای که توسط نظام‌های خبرسازی جهانی، عملاً بر علیه ملت ایران، در مردود نشان دادن اصل انتخابات سیاسی در کشور، و در مسیر زیرپای گذاشتن حقوق انسانی ایرانیان صورت گرفت، هیچیک از گروه‌های سیاسی حاضر نشد آلوی «خوش‌مزه‌ای» که هیاهوی سیاسی استعماری در دهانش گذاشته بود بردارد. هیچ گروه سیاسی حاضر نشد جهت «ابهام‌زدائی» از این «واژگون‌نمائی‌ها» اعتبار «فرضی» خود را هزینة روشنگری در فضای سیاسی کشور کند! شرکت در «تظاهرات» و حمایت از «موضع‌گیری‌های» موسوی نقل مجلس تمامی این به اصطلاح گروه‌های سیاسی شده بود. حتی گروه‌های چریکی که بالاتر گفتیم، و اصولاً انتخابات را در کل قبول ندارند، برای موضع‌گیری صریح در مخالفت با این گربه‌رقصانی‌ها یک هفته وقت گذاشتند! گروه‌های دیگر از جمله حزب‌توده، جماعت نانخوران سفارتخانه‌های حکومت اسلامی، در کنار بسیاری از همان‌ها که شرکت در «انتخابات» جمکران را قبلاً به اصطلاح «تحریم» کرده بودند، هنوز بر طبل میرحسین می‌کوبند!

البته طی چند روز گذشته بعضی خطوط روشن‌تر شده! نوکران راست‌گرای سفارتخانه‌های حکومت اسلامی در نقش «علیامخدره‌هائی» ظاهر شده‌اند که گویا «فریب» آقا را خورده‌ بودند! هنوز غر می‌زنند؛ میرحسین یا حسین هم می‌گویند؛ ولی دست‌شان زیر میز طرف رفسنجانی دراز شده تا جیره‌ و مواجب به موقع برسد! گروه‌های راستگرا و تحریم‌کنندگان «انتخابات» یا سکوت کامل کرده‌اند، یا هنوز در «یاحسین، میرحسین» در جا می‌زنند، البته چشم امیدشان این است که «میرحسین» حکومت اسلامی را برای‌شان از میان بردارد، تا بتوانند دستگاه پاسدارها و وزارت‌اطلاعات را آنطور که دل‌شان می‌خواهد برای خودشان و اربابان‌شان «بازسازی» و «به‌سازی» کنند.

ولی در این میان موضع‌گیری چپ‌نمایان از همه خنده‌دارتر شده. اینان به سرعت از تز «انزوای» راست‌افراطی که طی انتخابات از آن دفاع می‌کردند فاصله گرفته، پای در هیاهوپرستی و پوپولیسم گذاشته‌اند! شاه‌کلید سخنان اینان همانطور که «رهبر معنوی‌شان» حزب توده تبلیغ می‌کند، توجیه تمام و کمال «شرکت فعال» در این انتخابات شده! بر اساس این ادعاهای پوچ، حزب توده عنوان می‌کند که اگر در انتخابات شرکت نمی‌کردیم، این «حوادث» هم اتفاق نمی‌افتاد! ولی این استدلال چند جایش حسابی لنگ می‌زند.

نخست اینکه حزب توده بر چه اساس «معتقد» است که شرکت در انتخابات و سپس تظاهرات تا این حد «گسترده‌» و فراگیر بوده؟ می‌دانیم که چند و چون این نمایشات از آغاز تا به امروز فقط از طریق حکومت اسلامی در دسترس ما قرار گرفته، اگر این حکومت در ارائة آمار و ارقام، رخدادها و غیره اینچنین «صادقانه» عمل می‌کند، پس حزب توده با تأئید دوبارة موجی که آخوندها تحت نظارت اربابان آمریکائی‌شان به راه انداخته‌اند یک‌بار دیگر دست به تأئید «واژگون‌نمائی» حکومت زده! در ثانی این به اصطلاح «حوادث» مگر امر مثبتی می‌باید تلقی شود؟ به فرض اینکه «تظاهرکنندگان» مخالفان این حکومت بوده‌اند، امری که در همینجا در مورد آن شک و تردید اساسی خود را مطرح خواهیم کرد، مگر عمل سازنده‌ای است که جوانان کشور در خیابان‌ها دست به تظاهرات غیرقانونی بزنند و نیروهای انتظامی با اینان درگیر شده حیثیت و انسجام شخصیتی جوان ایرانی را به زیر مشت و لگد بگیرند؟ ما ایرانیان تجربة درگیری با دولت‌ها و حکومت‌های استعماری را در کوچه و خیابان بارها از سر گذرانده‌ایم. درگیری خیابانی با این حکومت‌ها، در شرایطی که ساختارهای اجتماعی و صنفی و تشکیلاتی جهت پر کردن خلاء قدرت وجود ندارد، مشکل ما ملت را حل نخواهد کرد؛ هر چند شاید مشکل حزب توده و دوستان‌اش را حل کند! دیدیم که در 22 بهمن هم مشکل خیلی‌ها حل شد.

خلاصه بگوئیم،‌ حمایت از هیاهوسالاری تحت عنوان «مبارزات ملی» و «کارگری» و ... فقط جفنگیات است. جامعه جهت تأمین مطالبات دمکراتیک خود نیازمند سازماندهی است، و این سازماندهی فقط از طریق شرکت فعال، آگاهانه و هدفمند گروه‌های صنفی، حرفه‌ای و کارگری در چارچوب اتحادیه‌ها و تشکل‌های قانونی و قانونمدار قابل تحصیل خواهد بود. کسانیکه ملت ایران را نخست به شرکت در یک نمایش مهوع فاشیستی دعوت کردند، امروز نیز از عصیان و آشوب و تظاهراتی حمایت می‌کنند که به صورت غیرقانونی توسط گروه‌هائی نامشخص در سطح جامعه به راه افتاده، و نتیجة غائی و نهائی آن جز فروانداختن کشور به دامان حکومت نظامی هیچ نبوده! این است موضع واقعی امثال حزب توده، و آن‌ها که «رهبری» جرثومة نکبت و ادباری همچون میرحسین موسوی را در رأس نهضت آزادیخواهی ملت ایران، به هر صورت و بهانه‌ای مورد تأئید و تحسین قرار دادند.

آن‌ها که «احساس» رهبری سیاسی زیر دل‌شان زده بهتر است این اصل کلی را فراموش نکنند: جنگ‌سرد و معادلات پوسیدة این جنگ ضدبشری از میان رفته. ملت‌ها در این ساختار جدید فقط در پناه تشکل‌های مسئول می‌توانند حقوق خود را تحصیل کنند. در عمل، با فروپاشی دیوار برلین، دورة سازمان‌های آشوب‌ساز و دولت‌ساز نیز سپری شده. اگر در گذشته با هیاهو و آشوب در اطراف تبلیغات سیاسی حکومت‌ها، برخی مخالفان شانس دست‌یابی به قدرت را داشتند، امروز با فروافتادن در دامان «واژگون‌نمائی‌های» این رژیم‌ نمی‌توان گامی به سوی حذف این تشکیلات برداشت. با این وجود، در کمال تأسف طی یک ماه که از آغاز هیاهوی «انتخاباتی» در کشور می‌گذرد، در میان گروه‌های سیاسی با هیچ نمونه‌ای برخورد نکردیم که این اصل کلی و پایه‌ای را که سیاست معاصر در بطن آن متحول خواهد شد، به درستی درک کرده باشد.




نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...

هیچ نظری موجود نیست: