
«محافظهکاران الزاماً ابله نیستند، ولی ابلهترین مردم محافظهکارند!»
جان استیوارت میل
از این فرصت استفاده کرده نخست مطلب مهمی را خدمت خوانندگان عزیز توضیح میدهیم. مدتی است که بر روی شبکة مجازی سایتها و فورومهای مختلف به نام «سعید سامان» گشوده شده. البته این سایتها و فورومها عملاً «خالی» است، در ثانی تشابه اسمی را نیز در این میان نمیباید از نظر دور داشت؛ با این وجود در همین مختصر صریحاً عنوان کنیم که نویسندة این وبلاگ، خارج از سایتها و وبلاگهائی که در «پرتال» خود بر روی یکی از سایتهای «سعید سامان» بر شبکة «اپرا» پست کرده هیچگونه «فوروم» و وبلاگی ندارد. در نتیجه دوستداران مطالب «سعید سامان» بهتر است جهت دستیابی به آنها فقط به سایتهائی مراجعه کنند که در «پرتال» مذکور به آنها لینک داده شده.
حال میپردازیم به موضوع وبلاگ امروز! نهایت امر «حجاب اصلاحطلبی» از چهرة باراک اوباما نیز در آمریکا فرو افتاد. به گزارش خبرگزاریها حضرت ریاست جمهور که با وعدة «چنج» پای به صحنة مسابقات انتخاباتی کاخسفید گذاشته بود، بر خلاف وعدههای انتخاباتی خود از تداوم محاکمة متهمین به «تروریسم» در دادگاههای ویژة نظامی «دفاع» کرده است! البته پیشتر هم عنوان کرده بودیم که اوباما حتی اگر نیت تغییرات ساختاری نیز میداشت با حفظ مهرههای شناخته شدهای همچون رابرت گیتس در رأس پنتاگون امکان چنین بازیهای سیاسیای نمییافت. به هر تقدیر آنچه اهمیت دارد برملا شدن نقش باراک اوباما در صحنة سیاست فعال آمریکاست.
امروز این کشور با یکی از عمیقترین بحرانهای اقتصادی پس از جنگ دوم جهانی دست به گریبان شده، و نمیتوان انتظار داشت که در چنین هنگامهای کاخسفید از آستین خود «معجزات» الهی بیرون بکشد. در مورد سیاستهای اقتصادی اوباما، که برخی بلندگوهای حزب دمکرات در واشنگتن از آنها تحت عنوان «نیودیل هزارة سوم» یاد میکنند، مطلبی جهت تحلیل «نیودیل» در دست تهیه داریم که اگر عمری بود آنرا برای استفادة خوانندگان بر روی خطوط اینترنت قرار میدهیم. به هر تقدیر امروز بیش از پیش آشکار شده که سیاستهای کلیدی اوباما، چه خارج از مرزها و چه در درون مرز به صورت کلی با شکست روبرو شده. اوباما هر روز بیشتر به یک جرج بوش رنگینپوست شباهت پیدا میکند، جرج بوشی که از حمایتهای ساختاری حزب جمهوریخواه نیز بینصیب است!
دقیقاً به دلیل برخی تغییرات در مواضع اوباما، امروز شاهدیم که گروهی از هموطنان نیز که معمولاً علاقة فراوانی به گرفتن «کره از آب جاری» دارند، تغییر مواضع کاخسفید را با بدقولیهای روسای جمهور جمکران به قیاس کشیده، عنوان میکنند که اگر در آمریکا چنین تغییری پیش میآید در جمکران نیز میباید این تغییرات را قبول کرد! در همینجا عنوان کنیم که مشکل ایالات متحد به هیچ عنوان با مسائل جمکران همخوانی و همپائی ندارد. کشور آمریکا هر چند اسیر سیاستهای سرمایهسالاری و پلیسی، در چارچوب یک رژیم حقوقی دمکراتیک و انسانمحور اداره میشود. بدقولیهای رئیس جمهور آمریکا را نمیتوان با لودگیها و لاتبازیهای جمکرانیها به قیاس کشید. و در همین مبحث عنوان کنیم که مشکل ما با حکومت ایران عدم قبول حاکمیتی انسانمحور بر جامعه است، نه وجود چند عامل بحرانساز از قماش علی خامنهای و خاتمی و موسوی!
میدانیم که در همة کشورهای جهان اوباش و عوامل فرصتطلب، افراد سودجو و برخی اوقات «ابله» میتوان یافت که گرد محور «قدرت» تجمع کنند. در واقع، برخلاف آنچه در ادبیات سیاسی ایران به غلط رایج شده، «محورهای قدرت» به هیچ عنوان فرهیختگان، متخصصین و دانایان را به خود جذب نمیکند. کسانی بر «محور قدرت» متمرکز میشوند که فاقد شخصیت مستقل و سازنده باشند. و این امر در کمال تأسف در تمامی نظامهای جهان، از دمکرات گرفته تا مستبد؛ و از سرمایهداری گرفته تا بلشویک صادق است. به طور مثال اگر «محور قدرت» در نظام بلشویکهای روس اوباشپرور نبود، مسلماً افرادی همچون گورباچف که هدف غائی زندگی خود را افتتاح یک پیتزافروشی در آمریکا معرفی میکنند، در رأس حزب کمونیست اتحاد شوروی قرار نمیگرفتند. کدام عقل سلیم میتواند امثال گورباچف و شوارناتزه را با لنین و تروتسکی، و حتی استالین به قیاس کشد؟
ولی در کشورهای جهان سوم روند «فسادپذیری» محورهای قدرت از ویژگی دیگری نیز برخوردار است. در این کشورها دولت در مقام یک ساختار «مسئول» اصولاً وجود خارجی ندارد. این ساختار تماماً استعماری و وابسته است، و به همین دلیل برخلاف نمونههای اتحاد شوروی، آمریکا و یا اروپای غربی جهت رسیدن به بنبستهای عملی نیازمند گذشت چندین دهه نیست؛ این حکومتها در همان روز نخست از اوباش تشکیل میشود، و بنبستهای آن نیز از همان لحظة نخست قابل رویت است.
با اینهمه رابطة «موجودیت» این دولتها، و حضور «بنبستها» را نیز نمیباید در بحث ساختارشناسی فراموش کرد. خلاصه میگوئیم، هر چه این «بنبستها» صریحتر، قاطعانهتر و سرنوشتسازتر بر دولتها اعمال شود، خضوع و خشوع و سرسپردگی اینان در برابر منابع الهامشان که همان مراکز تصمیمگیری اقتصاد جهانی است بیشتر خواهد بود. بیجهت نیست که در تمامی کشورهای جهان سوم، هر گونه تغییر و تحولاتی معمولاً با جنگ، تروریسم، درگیریهای خیابانی و ... تؤام میشود. در عمل، طی همین درگیریها که معمولاً با حمایتهای مالی، لوژیستیک و سیاسی کشورهای سلطهگر جهانی به راه میافتد و ادامه مییابد، روابط اجتماعی هر چه بیشتر به «خشونت» آلوده شده، اجتماعیتها و انسانمحوریها هر روز بیش از پیش تضعیف میشود. دولتها در این شرایط جهت حفظ موجودیت خود هر روز بیش از پیش به عوامل ایجاد آشوب یعنی همان اوباش وابستگی عملی پیدا میکنند. و در چنین جوامعی است که تودههای وحشتزده، هراس خود از ارتباطات اجتماعی را در پس پردههائی از «آرمانهای طلائی»، الهیتها، تقدسها و خرافات صرف میپوشانند. دولتها و ملتها در این ساختار در یک رابطة «باخت ـ باخت» مینشینند، همگی بیخبر از این اصل که چرخة خرافهپروری را نهایتی نیست.
در شرایطی که انسانمحوری به زیر سئوال برده شود، تبدیل دستورالعمل وضوی نماز به این «اعتقاد» که امامزمان ته یک چاه نشسته و روزی بیرون میآید تا بر جامعة جهانی حکومت ایدهآل حاکم کند، روند پیچیدهای نخواهد بود. دولتها جهت حفظ موجودیتشان هر روز بیشتر به دامان اوباش و خرافه میافتند، و ملتها نیز از روی ترس و وحشت متوسل به حبلالمتین «آرمان مقدس» میشوند! و این روندی است که امروزه توسط اقتصادهای حاکم جهانی در دهها کشور جهان سوم به صورت همزمان به پیش برده میشود.
به همین دلیل و به شهادت تمامی مطالبی که در این وبلاگ آورده شده ما به هیچ عنوان خواستار سرنگونی حکومت اسلامی نیستیم. امروز فروپاشی حکومت اسلامی، درست همانند جایگزینی حاکمیت سلطنتی در 22 بهمن 57، دفع فاسد به افسد خواهد بود. ما بر این عقیده پا برجا هستیم که تغییر را میباید از نگرش به نقش ملتها در شکلگیری قدرت سیاسی شروع کرد، نه از ساختار دولتها! ویروس استعمار در کشور ایران در حکومت نشسته، و با جابجائی این حکومت همین ویروس آناً دستگاه جدید را نیز مبتلا خواهد کرد. روابط اقتصادی، روابط تجاری، روابط امنیتی و ... که حکومت ایران طی 80 سال دستنشاندگی توسط استعمار پیوسته تولید و بازتولید کرده در صورت تغییر حکومت شامل هیچ تغییری نخواهد شد. دولت همچون امروز مجبور خواهد بود که با صدور نفت خام، گندم، برنج و روغن وارد کند، و با تکیه بر اوباش شهری که خود از طرف استعمار سازماندهی شدهاند در برابر مخالفانی قدعلم کند که آنروی سکة همین استعمارند!
خلاصه میگوئیم برای کسانیکه واقعاً خواستار شکستن دور لعنتی بازتولید حکومت استعماری در ایران هستند، حمایت از سقوط آنی و برقآسای حکومت اسلامی راه حلی منطقی نمینماید. همچنانکه در 22 بهمن 57 نیز این راه منطقی نبود، و علیرغم هشدارهای شادروان بختیار استعمار از طریق دامن زدن به وحشتی که در دل مردم انداخته بود نهایت امر بجای آزادی برای ما ملت اسارت گستردهتر به همراه آورد. از این گذشته، هیاهوئی که مراکز تصمیمگیری سیاست جهانی بر محور اوباشگریهای «سیدخندان» به راه انداخته بودند، در عمل به صراحت نشان داد که طرح «فروپاشی برقآسا» حداقل در آن دوره، یکی از پروژههای مورد نظر استعمار در برخورد با شرایط استراتژیک نوین ایران بوده. و اگر استعمار از پروژة سیدخندان دست شست، استنباط ما این است که به دلائل استراتژیک عملی کردن آن دیگر میسر نبوده.
امروز ما با در نظر گرفتن خصیصة استبدادپروری که استعمار پیوسته در کشورهای جهان سوم از خود نشان داده، این اصل را قبول کردهایم که بین «استبداد» و «استعمار» یک رابطة انداموار در کشورمان به وجود آمده است. و در همین چارچوب نیز بجای فروپاشی حکومت از تلاش جهت عقب راندن استعمار سخن به میان آوردهایم. و در اینراه به نظر ما مهمترین عامل حمایت از «اصل آزادی» است. ولی نمیباید فراموش کرد که استعمار نیز کور و کر نیست؛ و این تمایل در محافل استعماری قدرت گرفته که برای ابتر کردن تلاش ما مردم، نوعی «شبهآزادی» را بجای «آزادی» به ملت ایران قالب کند. و آنچه در چارچوب امروزی «انتخابات جمکران» میخوانیم، پروسهای است که بر اساس آن همین «شبهآزادی» را به جان ملت انداخته. تحرکات آنان که امروز خود را «اصلاحطلب» میخوانند به صراحت نشان میدهد که نه خواستار «آزادیاند» و نه مخالف استعمار، اینان مبلغان «شبهآزادی» استعماریاند.
در همین راستا دو نمونه از موضعگیریهای موسوی و کروبی را در همینجا تحلیل میکنیم، ولی فراموش نکنیم که اگر از جناح «اصولگرا» سخنی به میان نیاوردهایم، «سکوت» ما نمیباید حمل بر حمایت از این جماعت شود. به طور مثال در مورد گشتهای ارشاد و بسیج سخنانی از زبان میرحسین موسوی و کروبی در مطبوعات انعکاس یافته، و بر این اساس گویا زمانیکه «آقایان» به قدرت دست یابند گشتهای بسیج نیز از سطح شهر جمعآوری میشود!
از این صریحتر نمیتوان در راستای ایجاد آشوب و بلوا در سطح شهر سیاستگذاری کرد و از سرکوب مردم نیز «حمایت» به عمل آورد! چرا که در واقع پیامدهای این «وعدهها» را میباید بررسی کرد! آنچه موسوی و کروبی در این «سخنان» مورد حمایت قرار میدهند به هیچ عنوان «آزادی شهروند» در سطح جامعه نیست؛ اینان با جمعآوری «بسیج» در عمل دست گروههای سازمان یافتة «لباسشخصی» را در سرکوب مردم باز میگذارند. البته همانطور که گفتیم این سیاست مزورانه از طرف اربابان این جماعت دیکته میشود؛ از طرف همانها که گروههای لباسشخصی را سازماندهی کردهاند! با اینکار هم مسئولیت دولت در حفظ آرامش در جامعه «لوث» شده، و هم هر گاه استعمار لازم ببیند از طریق هی کردن گروههای چماقکش میتواند وسیلة سرکوب عمومی را فراهم آورد؛ جالب این است که اینهمه به اسم «حمایت از آزادی» نیز صورت میگیرد! حال آنکه، این همان «شبهآزادی» است که از طرف استعمار در ایران مورد حمایت قرار گرفته.
ما در همینجا به حضرات «اصلاحطلب» پیشنهاد میکنیم که بجای جمعآوری «بسیج» و فراهم آوردن زمینة سرکوب و مزاحمتهای خیابانی توسط گروهها و دستجات چماقکش، نه از «جمعآوری بسیج» که از «تغییر سیاست بسیج» سخن به میان آورند! ولی نیازی به توضیح نیست که چنین موضعگیریای نهایت امر منجر به گسترش آزادیهای اجتماعی و آرامش در سطح شهرها خواهد شد ـ این نوع آزادی و آرامش دیگر واقعی است. و اینرا استعمار، یعنی اربابان هماینان تحمل نخواهد کرد.
یا به طور مثال، امروز شاهد «بازگشائی» یک روزینامة حکومتی به نام «یاسنو» هستیم! این روزنامه که در دورة خاتمی نیز منتشر میشد، تحت عنوان روزنامة حامی میرحسین موسوی بار دیگر آغاز به کار کرده! این سئوال مطرح میشود که آقای موسوی چکارهاند که نیازمند یک روزنامة شخصی میشوند؟ این روزنامه اگر «ارگان یک حزب سیاسی» است، بهتر است این حزب در چارچوب طرحهای موجود خود را به مردم کشور معرفی کند! به هر تقدیر در مطلبی که تحت عنوان «حزبنماها» نوشتهایم به صراحت گفتیم که در شرایط فعلی در مملکت «حزب» وجود خارجی ندارد! پس این روزنامه چیست، و نقش آن چه خواهد بود؟ در ثانی این آقای موسوی که طی سخنرانیهای انتخاباتیاش هیچ نوع طرح مشخص و کلیای در جهت سیاستهای مطبوعاتی دولت «اصلاحطلب» ارائه نداده، چگونه به خود اجازه میدهد که یک روزنامة شخصی هم باز کند؟ ثالثاً مگر در مملکت قحطی روزنامه است؟ اینهمه روزنامه و مجله از سر و کلة مردم بالا میرود، چرا بجای بازکردن یک روزنامة «شخصی»، طرح مطبوعاتی ارائه داده نمیشود؟ این آقایانی که قرار است در «یاسنو» بنویسند، هزار جای دیگر مطالبشان روی اینترنت و در مطبوعات دیگر، حتی با نامهای مستعار چاپ میشود، ویژگی این به اصطلاح «روزنامة اصلاحطلب» چیست؟ چرا بجای فراهم آوردن یک «تریبون» که معلوم نیست از کجا و از چه کسانی حمایت خواهد کرد، تریبونهای موجود را در چارچوب قانون مطبوعات سازماندهی نمیکنید؟ اینها سئوالاتی است که تماماً بیجواب خواهد ماند، چرا که «یاسنو» نه به عنوان یک روزنامة «آزادیخواه» که در مقام یک روزنامة آشوبطلب پای به برنامة اصلاحطلبان گذاشته. نقش این روزنامه همان است که پیشتر به همراه شرق، جامعه و ... در دوران هیاهوسالاری خاتمی بر عهده گرفته داشت: فراهم آوردن زمینة تعطیل نهائی مطبوعات!
جهت دریافت درست از طرحهای «شبهآزادی» که توسط استعمار و صرفاً در راه سرکوب «آزادیهای» ما ملت به مورد اجرا گذاشته میشود، باید «ابعاد» مختلف آن را پیوسته مورد نظر قرار داد. به همین دلیل ما معتقدیم که طرح کلی استعمار در شرایط فعلی کشور قرار دادن ما ملت در یک «دور باطل» است. در این «دور سیاسی» گروهی تحت عنوان «آزادی» در کشور بلوا و آشوب به راه میاندازند، و پس از مدتی اگر استعمار نتوانست با استفاده از این روند به سیاستهای خود سازمان دهد، حداقل قادر خواهد بود با بهرهگیری از خستگی و فرسودگیای که گسترش این نوع «شبهآزادی» در افراد جامعه به وجود میآورد، باز هم برای مردم دکان «محافظهکاری»، «پاسدارپروری»، «بسیجدوستی» و ... باز کند! طبیعی است که در این مقطع جامعه پای در یک دورة جدید از «محافظهکاری» خواهد گذاشت. و این «دورباطل» از نظر محافل استعماری بسیار شیرین و مسلماً پاسخگوی نیازهایشان است!
ولی تداوم این «دورباطل» برای ما ملت فقط تداوم چپاول، فقر و سرکوب خواهد بود. به دلیل همین سیاست استعماری است که پیشنهاد ما «عدم شرکت» در این انتخابات، و تحریم همه جانبة این نمایشات است. ملت ایران نمیتواند هم در این «انتخابات» شرکت کند و هم زمانیکه به دلیل سیاستهای اوباشپروری حکومت در تمامی زمینهها به زانو درآمده در برابر جهانیان حرفی برای گفتن داشته باشد. به قولی میباید «گربه را دم حجله کشت!» ایرانیان با عدم شرکت در این انتخابات نشان خواهند داد که پروژة استعماری «دورباطل» را از پایه و اساس در شأن ملت ایران نمیبینند.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر