۲/۱۲/۱۳۸۸

بیانیة «ما هستیم»!



روزکارگر بر همة ایرانیان فرخنده باد. مطلب امروز را با این امید آغاز می‌کنیم که برگزاری روزکارگر و جشن‌های آن فرصتی بوده باشد برای بازنگری در احوال تمامی فراموش شدگان آنچه «تمدن بشری» می‌خوانیم؛ فرصتی که قلم‌ نویسندگان، آثار هنرمندان، فریاد سخنوران، تحقیقات کارورزان و برنامه‌ریزی دولت‌مداران همگی در راه بازبینی پایه‌هائی قرار گیرد که سنگ‌بنای «تمدن» فعلی شده. تمدنی که خود در گذرگاه حرکت بشر همچون نظام برده‌داری و ساختار ارباب و رعیتی فقط لمحه‌ای است گذرا. امیدواریم که در سال‌های آینده جشن بزرگ کارگران جهان راه خود را از میان سنگلاخ‌هائی که همه ساله محافل ضدکارگری در برابرش قرار می‌دهند باز هم بیشتر و بهتر بگشاید؛ و به امید آنکه در سال‌های آینده، برخلاف آنچه دهه‌هاست شاهدیم، برگزاری شکوهمند این جشن جهانی در ایرانی آباد و آزاد، برای همة ایرانیان نوید دهندة روزهائی بهتر باشد.

در مطلب پیشین با اشاره به عربده‌های علی خامنه‌ای بر علیه اعمال و سخنان برخی «دوستان» که به زعم ایشان سلامت انتخابات را به زیر سئوال می‌برند، عنوان کردیم که این به اصطلاح «سخنرانی» نشاندهندة وحشت عظیمی است که بر رأس هرم حکومت جمکران سایه افکنده. همچنین پیشتر به صراحت گفته بودیم که بر اساس شواهد موجود، گزینة اصلی حامیان غربی این به اصطلاح انتخابات تضمین حضور دوبارة محمود احمدی‌نژاد در رأس قوة مجریه است. و سرچشمة عربده‌های علی خامنه‌ای را دقیقاً می‌باید در شرایطی جست که آرایش نیروها در سطح جهانی به این بیم دامن می‌زند که احمدی‌نژاد حتی نتواند به دور دوم راه یابد!

در راستای همین بن‌بست سیاسی، که از ابعادی منطقه‌ای و جهانی نیز برخوردار است، طی چند روز گذشته شاهد دو رویداد فوق‌العاده مهم هستیم. نخستین رویداد شکاف در محفل «نظامی‌ ـ امنیتی» حکومت اسلامی است که با اعلام نامزدی محسن رضائی علنی می‌شود؛ هر چند او از نظر انتخاباتی چندان امیدی به پیروزی نداشته باشد. و دومین رویداد مسلماً حمایت تلویحی وزارت امورخارجة ایالات متحد از جناح احمدی‌نژاد در انتخابات آینده است.

ولی نخست می‌باید از این «شکاف» امنیتی سخن به میان آورد. می‌دانیم که احمدی‌نژاد جهت اعمال سرکوب نظامی در ایران به قدرت رسید. برنامة اصلی که در قفای به اصطلاح «انتخابات» ریاست جمهوری آماده شده بود، آغاز یک جنگ استعماری در مرزهای غربی کشور بوده. جنگی که طی آن متجاوزان آمریکائی قرار بود در مناطق نفتخیز که کردستان و کرمانشاهان را نیز شامل می‌شود، زمینة به قدرت رسیدن عوامل خود را با استفاده از جوسازی‌های داخلی فراهم آورند. به یاد داریم که ماه‌ها پس از مراسم تحلیف، احمدی‌نژاد هنوز حق نداشت پای به خوزستان بگذارد! و در نخستین ماه‌های دولت مهرورزی درگیری‌ها در کردستان بسیار بالا گرفته بود.

در لبیک به همین سیاست منطقه‌ای بود که احمدی‌نژاد در نخستین روزهای ریاست جمهوری خود رسماً در سطح جهانی اعلام داشت که اسرائیل را می‌باید از صفحة جغرافیا «پاک» کرد! این «بهانه» در شرایط عادی برای آغاز جنگ در مرزهای غربی کشور لازم و کافی می‌نمود. و در این مهلکة «ساختگی» بیانات احمقانة مهرورزی، که خود را «بسیجی» و «جنگنده» و «مبارز» هم جا زده بود، می‌توانست در کنار تأئیدات علی‌خامنه‌ای هم زمینه‌ساز ادامة جنگ و درگیری باشد، و هم در مناطقی که پای به میدان جنگ نمی‌گذاشتند، حضور اوباش حکومت اسلامی را در سطح جامعه تقویت کند! خلاصه برنامه‌ای بود تماماً «مفرح ذات» امپریالیسم آمریکا؛ سرکوب و جنگ! و این برنامه می‌بایست در ابعادی دیگر با حمایت‌ رسانه‌ای بادمجان ‌دورقاب‌چینی‌های «مخالف‌نما» که به عناوین مختلف در برخورد با مواضع حکومت اسلامی مرتباً «به نعل و به میخ» می‌زنند، مورد حمایت قرار گیرد.

پروژه‌ای که تحت عنوان «دمکراسی‌خواهی» یک شبه از زیر عبای اوباش وابسته به جمکران در سطح جهانی بیرون کشیده شد، قسمتی از همین پروسة منطقه‌ای بود. ولی همانطور که شاهد بودیم شرایط در مسیر دیگری متحول شده؛ نخست اینکه دولت ایالات متحد در مصاف با شرایطی قرار گرفت که شاید در بدبینانه‌ترین گزینه‌ها حتی پیش‌بینی نشده بود. اوج‌گیری سریع و قاطعانة نظامی روسیه به عنوان یک قدرت خرد کنندة جهانی، شکست‌های پیاپی ارتش آمریکا در برنامه‌های نظامی افغانستان و عراق، و نهایت امر بن‌بست‌های متعدد اقتصادی، مالی و اجتماعی در درون مرزهای آمریکا باعث شد که واشنگتن در برنامه‌های اصلی خود بازبینی پایه‌ای صورت دهد. شاید پنتاگون به خواب هم نمی‌دید در شرایطی که رؤیای تحمیل حاکمیت شریعت را زیر دماغ مسکو، در داغستان و چچنی در سر می‌پروراند، مرزهای جهان «اسلام ‌آمریکائی» طی چند ماه تا بندر بوشهر و به سوی جنوب فرو ریزد. این مرزبندی جدید، در سطوح جهانی پدیده‌ای نوین در منطقة آسیای جنوب غربی و خاورمیانه، تحت عنوان «مرزهای منافع حیاتی روسیه» به بحث‌های استراتژیک افزود، و همین اصل استراتژیک نوین است که امروز همچون بختک بر سر حکومت مفلوک اوباما فروافتاده.

همانطور که شاهد بودیم، در این میانه، لات‌بازی‌های مقام ‌معظم، شاهرودی و مهرورزی جهت داغ‌ نگاه داشتن تنور «برنامة هسته‌ای» حکومت اسلامی به شکست انجامید. کشور ایران امروز به صورتی پایدار از حیطة سیاست‌ورزی‌های «هسته‌ای» کاخ‌سفید پای بیرون گذاشته؛ امری که به هیچ عنوان خواست این حکومت دست‌نشانده نبوده و نیست. اینان قصد داشتند که از طریق خوشخدمتی در بارگاه امپریالیسم آمریکا موجودیت این حکومت استعماری را به عنوان یک «عنصر» سرنوشت‌ساز در حیطة سیاست‌ورزی‌های «هسته‌ای» واشنگتن به ارزش بگذارند! عمال آمریکا در رأس حکومت جمکران همچون نمونة دولت پاکستان قصد داشتند که با قرار دادن مردم کشور در برابر لولة توپ ارتش آمریکا برای خود و همپالکی‌های‌شان آقائی و دولت و ثروت تأمین کنند؛ عملی که امروز دیگر امکانپذیر نخواهد بود.

در همین مقطع است که مهرورزی به ناچار مجبور به خوشرقصی‌هائی در میدان کرملین می‌شود. و فریادهای «مرگ بر آمریکا» که طی سه دهه به فرمان سازمان سیا برای پرکردن فضای «چپ‌نمائی» در گردهمائی‌ها و تظاهرات دولتی ورد زبان‌ها شده بود به سرعت از حیض انتفاع ساقط ‌می‌شود. با این وجود، همزمان با همین «تغییرات»، دولت مهرورزی که روزی قصد پاک‌کردن اسرائیل از کل منطقه را داشت، یک مشاور آمریکائی و عضو سازمان سیا به نام «پروفسور» مولانا را به مقام مشاورت ریاست جمهوری نیز «منصوب» می‌کند! عمل احمدی‌نژاد نشان می‌دهد که آمریکا جهت حفظ منافع منطقه‌ای خود مجبور به حضور مستقیم و «رسمی» و علنی در رأس حکومت جمکران شده. مولانا کسی نیست جز سفیر ایالات متحد در حکومت اسلامی، و کاری که در دورة آریامهری از طریق مستشاری‌های «نظامی ـ امنیتی» آمریکا صورت می‌گرفت، امروز توسط «باند» پروفسور مولانا انجام می‌شود.

آمریکا تمامی این پروژه‌ها را با همکاری هیئت حاکمة حکومت اسلامی به انجام رساند، چرا که علیرغم برخی عقب‌نشینی‌ها، در بطن برنامه‌های منطقه‌ای خود انتخاب مجدد احمدی‌نژاد را یک اصل غیرقابل تغییر تلقی می‌کرد. ولی این «اصل» نیز همچون بسیاری از اصول که در بالا به آن‌ها اشاره شد، به دلیل تغییرات عمدة منطقه‌ای به شدت صدمه خورد. در ‌آیندة سیاسی مملکت حتی انتخاب مجدد احمدی‌نژاد نیز دیگر قطعی نیست. به همین دلیل جناح موسوم به «راست» به این صرافت می‌افتد که می‌باید از احمدی‌نژاد فاصله گرفت؛ به این امید که در صورت شکست وی، فروپاشی جناح موسوم به «راست» فراگیر نشود! البته این گزینش واژه بسیار نابجاست چرا که حکومت جمکران یک فاشیسم است، و چپ‌گرائی در آن فاقد هر گونه مفهومی است. امروز می‌بینیم بسیاری از «محفلک‌های» روحانی‌نمایان که از پرکارترین محافل در همکاری با کودتاچیان ساواک و ارتش آریامهری در 22 بهمن 57 بودند، و در رأس آنان مسلماً «جامعة مدرسین حوزة علمیه قم» قرار گرفته، نتوانسته‌اند از احمدی‌نژاد حمایت اصولی صورت دهند. چرا که فشار خردکنندة قدرت‌های منطقه‌ای اینان را به این صرافت انداخته که جهت تأمین آیندة سیاسی خود می‌باید «مواضع» را با واقع‌بینی بیشتری اتخاذ کنند.

حضور محسن رضائی در مسابقات «مارگیری» جمکران فقط برای این است که به حساب خود حمایت قدرت‌های غیرآمریکائی را نیز از محفل موسوم به «راست» تأمین کند. پیام واقعی «نامزدی» رضائی این است که اگر احمدی‌نژاد نمی‌‌تواند مورد قبول شما قرار گیرد، حداقل به ریاست جمهوری فرد دیگری از همین محفل رضایت دهید! ولی جناح موسوم به «راست» با این حرکت در عمل آغازگر فروپاشی بیشتر در بطن خود شده، چرا که اگر جناح «امنیتی ـ نظامی» در این مقطع به دو شاخه تقسیم شود، حمایت واقعی واشنگتن را از دست خواهد داد، و برای یک تشکل فروپاشیده مشکل می‌توان حامی دیگری پیدا کرد.

و دقیقاً در همین مرحله است که به ناگاه عربدة وزارت امور خارجة ایالات متحد هم به آسمان بلند می‌شود! واشنگتن از برنامة انتخابات در ایران در چارچوبی که به جریان افتاده، به هیچ عنوان رضایت ندارد؛ و دیدیم که دخالت‌های مستقیم علی خامنه‌ای برای اطمینان دادن به واشنگتن نیز به دلیل فرسایش شدید موضع «ولی‌فقیه» دیگر نمی‌تواند تأثیری فراگیر بر روند انتخابات بگذارد. آمریکا، هم از علی خامنه‌ای ناامید شده، و هم احمدی‌نژاد را در موضع ضعف می‌بیند؛ اگر قرار باشد که جناح موسوم به «راست» که همان مرده‌ریگ «امنیتی ـ نظامی‌های» ساواک و ارتش آریامهری است به طور کلی از صحنة انتخابات محو شود و حتی پای به دور دوم نیز نگذارد، بحران سیاسی منافع ایالات متحد در ایران را به صورت جدی تهدید خواهد کرد. فروپاشی محافل سرعت می‌گیرد و در این شرایط آمریکا محفلی برای جایگزینی تشکیلات فروریختة خود در اختیار ندارد.

البته بحث «جایگزینی» در ساختارهای استعماری گسترده است، و در این مختصر نمی‌توان به تحلیل تمامی ابعاد آن پرداخت، ولی به صورت کلی می‌باید عنوان کنیم که سیاستگزاری آمریکا در جهان سوم همیشه بر دو اصل اساسی تکیه دارد: استقرار یک حاکمیت مستبد در درون مرزها، و سازماندهی یک «اپوزیسیون مطیع» در داخل و خارج از مرزها! کاتالیزوری که این دو سازماندهی را در روز مبادا و در چارچوب منافع آمریکا به یکدیگر متصل خواهد کرد، چیزی نیست جز «کودتای نظامی و امنیتی»! یعنی دقیقاً همان روندی که در 22 بهمن شاهد بودیم. ولی امروز با گسترش «مرزهای منافع حیاتی روسیه» تا بندربوشهر، دیگر آمریکا نمی‌تواند در ایران کودتا سازمان دهد! کودتاهای گذشته نیز ـ 28 مرداد و 22 بهمن ـ با تأئید قبلی مسکو در ایران صورت گرفته بود. به همین دلیل حکومت مستبد و پوسیدة اسلامی و «اپوزیسیون» دست‌نشانده و نوکر صفت آن هر دو روی دست واشنگتن باد کرده‌اند!‌ و تلاش‌های آمریکا طی چهار سال گذشته جهت نقب زدن میان این اوپوزیسیون و حکومت مستبد داخلی، تماماً با شکست روبرو شد. واشنگتن نمی‌داند در صحنة انتخابات جمکران، «مراسم» مسخره‌ای که نظام رسانه‌ای غرب طی سه دهه سعی در داغ‌ نگاه ‌داشتن تنور آن دارد تا اجراء این نمایشات را تبدیل به توجیه‌نامه‌ای جهت سیاست‌های فاشیستی جمکران بر علیه مردم ایران کند، به کدام حرم شریفه «دخیل» ببندد.

از قضای روزگار اطلاعیة وزارت امورخارجة ایالات متحد که در آن جمکران یکی از فعال‌ترین محورهای تروریستی در سطح جهان و حتی در منطقة اروپا معرفی شده، درست در همین مقطع از سوی واشنگتن صادر می‌شود! در این «بیانیه» حکومت اسلامی به شدت مورد حمله قرار گرفته، ولی به مصداق «آنکه بیشتر دوست دارد سخت‌تر تنبیه می‌کند»، در این بیانیه نیز نمی‌باید به دنبال هرگونه صداقت، حتی صداقت سیاسی و ایدئولوژیک باشیم. آمریکا با ارائة این «بیانیه» در واقع مذبوحانه تلاش دارد که با فوت کردن در آستین پوسیدة «مقام ‌معظم» و باندها و اوباش «نبرد با آمریکا»، در میانة نمایشات انتخاباتی جان تازه‌ای در کالبد جناح موسوم به «راست» بدمد؛ هم از فروپاشی هر چه بیشتر آن پیشگیری کند، و هم برای انتخاب مجدد احمدی‌نژاد وزنة اوباش «مقام معظم» را سنگین‌تر نماید. در واقع آمریکا با زبان بی‌زبانی می‌گوید، «ما هنوز هستیم، نمرده‌ایم، یادتان نرود!»

ولی در مقطع فعلی، با یک بیانیة توخالی مشکل می‌توان این نوع صورتبندی عجیب و غریب را هم به خورد ملت ایران و صاحب‌نظران و ناظران بین‌المللی داد، و هم آنرا وسیله‌ای جهت اعمال تغییرات استراتژیک در منطقه نمود. یادمان نرفته که همین چند روز پیش در ایالات متحد چند تن از هواداران مجاهدین خلق به دلیل فعالیت جهت تأمین بودجه برای یک «گروه تروریستی» محکوم شده‌اند! شاید این اولین بار در تاریخ ایالات متحد باشد که یک رژیم سیاسی خارجی و عمده‌ترین سازمان مخالف آن «همزمان» متهم به «تروریسم» ‌شده از جانب دولت آمریکا «محکوم» می‌شوند! این سئوال مطرح می‌شود که این مانورهای توخالی چه اهدافی را می‌تواند دنبال کند، و در چارچوب شرایط فعلی تا کجا مسیر یک سیاستگزاری قابل‌قبول را در منطقه ترسیم نماید. تا آنجا که ما می‌بینم تنها ویژگی قابل اعتنا در سیاست‌های نوین منطقه‌ای و استراتژیک آمریکا فروپاشی و از هم گسیختگی است.







نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس


...

هیچ نظری موجود نیست: