۱/۲۸/۱۳۸۸

اسلام‌ساز و اسلام‌باز!



بازی سیاسی درازمدت و خطرناک آمریکا با دین اسلام، بازی‌ای که شکست نظامی اتحاد شوروی در افغانستان و به قدرت رسیدن ملایان در ایران نهایت امر مهم‌ترین دستاورد تاریخی آن برای ینگه‌دنیا بوده، می‌رود تا به تدریج تبدیل به ماری در آستین ایالات متحد و همکاران غربی‌اش شود. همانطور که می‌توان حدس زد مسئلة «دین» و ارتباط آن با توده‌ها، خصوصاً توده‌های محروم و منزوی که از نظر فرهنگی عروج و تعالی به خود ندیده‌اند به سرعت می‌تواند تبدیل به شمشیری دو لبه شود. تیغی که «در کف زنگی مست» می‌تواند دوست و دشمن را به یکسان مورد تهدید قرار دهد. ولی سرمایه‌داری غرب که تحت عناوین دهان‌پرکنی از قماش «آزادی»، «حقوق‌بشر»، و ... دهه‌هاست میلیون‌ها انسان را به زنجیر بردگی در بارگاه شیوة تولید ضدبشری خود فروانداخته، پیش از آغاز بازی «اسلام‌سازی» از کاربرد «دین» در هیاهوسالاری‌های سیاسی به صراحت آگاه بود.

اگر مورخان دولتی و نانخورهای دستگاه تبلیغات سرمایه‌سالاری در «تحقیقات» خود سخنی به میان نمی‌آورند، صاحب‌نظران به صراحت می‌دانند که بساط دین‌پروری و «الهیت» تا چه حد از جانب محافل سرمایه‌داری در بطن فاشیسم رو به رشد آلمان نازی و ایتالیای موسولینی محوری تلقی می‌شد. تشکیلات پیراهن مشکی‌ها و فدائیان «سیدالشهداء» که امروز شهرهای بزرگ ایران را قرق کرده‌اند، ریشه در همان تشکیلاتی دارد که روتچیلدها، «جبهة ملی فرانسه» و دربار انگلستان در اوائل سال‌های 1930 در قلب اروپا سازمان داده بودند. این اصل را نمی‌باید فراموش کرد که فاشیسم یک پدیدة جهانی است، و این ساختار ضدبشری بیش از آنچه وابسته به شعارهای پوچ، توخالی و منطق‌ستیزی باشد که تبلیغات‌چی‌های آن در بوق و کرنا می‌گذارند، بازتابی است از منویات ارباب و صاحب‌اختیارش یعنی نظام سرمایه‌داری جهانی.

طی روند جریانات در جنگ دوم جهانی، سرمایه‌داری توانست با زدن نعل‌وارونه ارتباط اندام‌وار و تاریخی خود با تشکیلات فاشیست‌ها را در قلب اروپا واژگونه بنمایاند، و نهایت امر سرمایه‌داری را نظامی ضدفاشیست معرفی کند! این تبلیغات که فیلم‌های عامه‌پسند و توخالی هولیوود مسلماً در زمینه‌سازی برای آن کم مؤثر نبوده به تدریج به این توهم ساده‌لوحانه در اذهان جهانیان دامن زد که سیاست خارجی آمریکا بر پایة طرفداری از آزادی ملت‌ها و حمایت از حقوق‌بشر استوار شده. و آنجا که این به اصطلاح «سیاست خارجی» ملاحظات را کنار می‌گذاشت و همچون نمونه‌های هولناک کودتای 28 مرداد، کودتا و کشتار صدها هزار تن از شهروندان در اندونزی، سلاخی ‌شیلیائی‌ها، و ... ماهیت واقعی خود را به جهانیان می‌نمایاند، مبارزه با استالینیسم وحشی و ضدبشری توجیه‌گر عملکردهای سرمایه‌سالاران ‌شده بود.

خوشبختانه با فروپاشی دژ استالینیسم که در همکاری کامل با تبلیغات 80 سالة سرمایه‌داری خود را به غلط به عنوان سمبل «سوسیالیسم» جهانی نیز جا زده بود، بسیاری از داده‌ها در این ساختار استعماری از هم فروپاشید. غرب دیگر نمی‌توانست برای سرکوب‌های خود در سطح جهان بهانه‌ای در کرملین پیدا کند، ولی از آنجا که روند سرمایه‌داری طی سالیان دراز با گسترش و تداوم همین سرکوب‌ها عجین شده بود، نیاز آمریکا جهت ثروت‌اندوزی وجود دشمن را ضروری می‌کرد؛ دشمن این‌بار تروریسم معرفی شد، و برای توجیه عملیات «ضدتروریستی» آینده، یک خیمه‌شب‌بازی نیز به دست عوامل سازمان سیا در شهر نیویورک در روز 11 سپتامبر به روی صحنه بردند. بر اساس این سناریوی احمق‌پسند دو ساختمان «بتن‌آرمه»، با استحکامی بی‌نظیر فقط با استفاده از سوخت دو هواپیمای مسافربری تا چندین طبقه در زیر زمین بکلی نابود شدند! باید اذعان داشت که «عظمت» این عملیات در حد ابهت برنامه‌ریزی‌ای بود که بر محور جنگ با تروریسم، حداقل در ساختار تبلیغاتی واشنگتن قرار بود بر مناطق وابسته به سیاست غرب حاکم شود. اینک با توجه به آنچه در کشورهای حوزة سیاست آمریکا شاهدیم، حکومت ایالات متحد ارابة چهاراسبة خود را در میدان «مبارزه با تروریسم» با تمام سرعت به پیش می‌راند، هر چند که دیگر دم‌خروس از زیر عبای عموسام بیرون زده و قسم حضرت عباس‌اش از سکه افتاده!

در این باره، و در چارچوب پرده ‌برداشتن از سیاست‌های آمریکا در ایران، مطالب فراوانی در مورد حکومت جمکران نوشته شده. به عقیدة ما حکومت اسلامی وابسته به امپریالیسم آمریکاست، و در اینمورد شواهد و مدارک آنقدر فراوان و گویا است که دیگر مفری برای بحث و گفتگو نگذاشته. ولی از آنجا که کشور ایران در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی از محوریت بسیار مهمی برخوردار است، نمی‌باید انتظار داشته باشیم که سقوط و یا تزلزل سیاست‌های «اسلام‌سازی» آمریکا در مرحلة نخست و ابتدائی از کشور ایران آغاز شود.

در عمل هر حکومتی که بر کشور ایران چنگ‌ بیاندازد، در زمینة اشراف بر شاهرگ‌های ارتباطی نفت و گازطبیعی، و بهره برداری از مرکزیت حوزة «نوروز» و زبان بسیار مهم فارسی حرف آخر را خواهد زد. از طرف دیگر به این «مرکزیت» و این «اشراف» می‌باید نکات دیگری را نیز افزود. ایران از یک سو محوری بسیار مهم در ارتباط با شبکة قدیمی‌ای است که از دوران «هندوستان بریتانیا»، بلوچستان را به آذربایجان «متصل» می‌کرد؛ همان «ارتباطی» که بعدها پیمان سنتو و یا همکاری‌های منطقه‌ای نام گرفت، و در واقع امتدادی «طبیعی» بر خط ناتو در شرق ترکیه به شمار می‌رود. هر چند امروز، تحت نظارت عالیة امپراتوری بریتانیا این «ارتباط» بیشتر وسیله‌ای جهت تجارت موادمخدر، قاچاق اسلحه و انسان فراهم آورده، اهمیت استراتژیک این شاهرگ همچنان پابرجاست!

از سوی دیگر در کنار تمامی این مسائل «سنتی»، ارتباطات نوینی نیز طی سال‌های اخیر در منطقه پای به منصة ظهور گذاشته. ارتباطاتی که بر اساس اصل همجواری‌های جغرافیائی میان ملت‌های مختلف حوزة خزر در حال شکل‌گیری است، و در این میان خصوصاً حضور کشور روسیه به عنوان یک قدرت جهانی در همسایگی ایران از اهمیت استراتژیک بسیار برخوردار است. زمانیکه تمامی این داده‌ها را بر روی صفحة شطرنج دیپلماسی منطقه در کنار یکدیگر قرار دهیم به صراحت در می‌یابیم که مقصود از مرکزیت و محوریت جغرافیای سیاسی ایران چیست؟

به دلیل همین مرکزیت است که فروپاشی‌ها در جهان اسلام یا بهتر بگوئیم، آشفتگی در ساختار «اسلام‌سازی‌های» غرب در منطقه، عملاً از پاکستان، افغانستان و عراق آغاز شده. در دنبالة این آشفتگی‌ها شاهد چند تحرک اساسی هستیم. نخست اینکه در نشریه‌ای به نام «سان» در کشور انگلستان ـ این نشریه معمولاً به مطالب «جنجالی» و «رسوائی‌آور» می‌پردازد ـ اشاره‌ای مستقیم و بسیار موهن به دخالت اتباع انگلیسی در بمبگذاری‌های افغانستان شده. بمب‌هائی که هم افغان‌ها را می‌کشد و هم نظامیان انگلیسی را هدف قرار داده. این مطلب در رسانه سان، مورخ 15 آوریل 2009 تحت عنوان «انگلیسی‌ها علیه انگلیسی‌ها» صریحاً عنوان می‌کند که شهروندان بریتانیا‌ در برنامه‌های بمب‌گذاری در افغانستان فعال‌اند!‌ «سان» برای این ادعا نیز دلائل بسیار «محکمه‌پسندی» از جمله «دی‌ان‌ای» و اثر انگشت بمب‌گزاران را ارائه ‌داده!‌

البته به نوع خبرها می‌باید در ابعاد واقعی آن نگریست. اینکه «دی‌ان‌ای» یک بمبگذار را «انگلیسی» معرفی می‌کنند، خود جای حرف و سخن خواهد داشت! ولی می‌دانیم که بسیاری از اتباع عرب‌تبار، مسلمان‌تبار و حتی پاکستانی و هندی‌الاصل طی سال‌های جنگ «مقدس» ناتو در افغانستان در کشور انگلیس به استخدام «ام. آی. 6» و سازمان‌های وابسته در آمده، برخی حتی در گردان‌های عرب به رهبری بن‌لادن رسماً پای به میدان جنگ در افغانستان بر علیه ارتش سرخ گذاشتند. اینکه امروز بر اساس گزارشات یک نشریة «عوام‌پسند» که معمولاً طرفداران تیم‌های فوتبال و مشتری‌های «پاب‌ها» مخاطبان‌اش به شمار می‌روند، «اتباع» بریتانیای کبیر برای سربازان انگلیسی در افغانستان بمب بگذارند، در چارچوب همان «طالبان‌گیری‌های» نمایشی می‌تواند زمینة مناسبی برای سرکوب مسلمانان، عرب‌تبارها و دیگر مهاجران مسلمان در انگلستان فراهم آورد.

ولی چنین برخوردی نشان از فروپاشی یک ساختار استراتژیک نیز می‌تواند داشته باشد. انگلستان طی سالیان متمادی با «قبول» رفتار موهن و مرتجعانة اوباشی که به دست وزارت کشور انگلیس و دفاتر مهاجرت در این کشور، تعمداً در میان خیل مهاجران مسلمان‌ سازماندهی شده بودند، در داخل مرزهای خود نوعی «اسلام راستین» را در چارچوب نیازهای استراتژیک خود در جهان اسلام فراهم آورده بود. اینکه نشریات توده‌پسند امروز انگشت اتهام به سوی «انگلیسی‌هائی» می‌گیرند که بر علیه انگلیسی‌ها بمب می‌گذارند، معمولاً نوع ویژه‌ای از «انگلیسی»‌ را هدف قرار می‌دهد: مسلمان، رنگین‌پوست، با ظاهری کاملاً «کلیشه‌ای»! یعنی همان ظاهری که سیاست‌های استعماری سالیان دراز در ایران، افغانستان، پاکستان و دیگر مناطق جهان آن را «اسلام‌گرا» معرفی می‌کرده‌اند!

حال می‌باید دلیل چرخش سریع و صریح انگلستان را ـ این چرخش را می‌باید بیشتر یک عقب‌نشینی توصیف کرد ـ از مواضع «اسلام‌پروری‌های» استعماری‌اش بررسی نمود. البته این «بررسی» برای جلوگیری از اطالة کلام به تحلیل یک مطلب واحد اکتفا خواهد کرد. ولی مسلماً خوانندگان عزیز زوایا و مسائل بسیاری در اخبار و تحلیل‌های متفاوت خواهند دید که به صراحت تأئیدی باشد بر مطالب مطرح شده در این وبلاگ.

همانطور که می‌دانیم چند روزی است «افتضاح» دیگری به نام حکومت طالبان در درة سوات علنی شده. بر اساس گزارشات ارسالی توسط خبرگزاری‌های مختلف، پرزیدنت «زرداری»، رئیس جمهور پاکستان با امضاء فرمانی اجازه داده‌اند که افرادی در منطقة «درة سوات» که خبرگزاری‌ها آن را یکی از «قلاع مهم» طالبان معرفی می‌کنند، یک حکومت «طالبانی» بر پا دارند! اینکه ارتش آمریکا و انگلستان با تحمل میلیاردها دلار هزینه، تحت عنوان مبارزه با مسببین جنایات 11 سپتامبر پای به جنگ با طالبان در افغانستان بگذارند، و بعد از گذشت هشت سال، زیر دماغ همین ارتش‌ها آقای «زرداری» که با تکیه بر تأئیدات کاخ‌سفید به ریاست دولت پاکستان دست یافته، فرمان تشکیل دولت طالبانی صادر بفرمایند، حتی در اوج تخیلات و اوهام نیز غیرقابل قبول می‌نماید. ولی از آنجا که دنیای سیاست در منطقه عملاً از درون آتش گرفته، اینگونه صحنه‌های «سور رئالیستی» نمی‌باید باعث تعجب و تحیر ما شود.

همانطور که بارها در این وبلاگ عنوان کرده‌ایم، پدیدة «اسلام‌گرائی» اگر روزی و روزگاری عصای دست کاخ‌سفید جهت مبارزه با امپراتوری کارگری شوروی شده بود، امروز هیچ دلیلی ندارد که منطقه از «انواع» مختلف طالبان با تمایلات متفاوت برخوردار نشود. از طرف دیگر دولت پاکستان خود یک حاکمیت تماماً «طالبانی» است؛ این حکومت بر اساس شرع و توهمات دینی قانون می‌گذراند، قضاوت می‌کند، و ... و به هیچ عنوان دلیلی ندارد که در «درة سوات» نوع ویژه‌ای از طالبانیسم حاکم شود! فقط در صورتی می‌توان حضور این طالبانیسم را از نظر سیاسی «توجیه» کرد که میان اینان با آنچه غرب طالبان می‌خواند تفاوت‌های اساسی وجود داشته باشد. و در همینجاست که به دلائل واقعی چاپ مطلب نشریة «سان» پی‌ می‌بریم.

حاکمیت انگلستان از حضور طالبانی که افسارشان در دست باکینگهام پالاس نباشد، نمی‌تواند استقبال ‌کند. و از آنجا که تمیز فرقه‌های سیاسی متفاوت طالبان کار ساده‌ای به نظر نمی‌آید، انگلستان عملاً قصد دارد در زمینة طالبان‌نوازی دست به یک عقب‌نشینی کامل بزند. دلیل دعوت از ولیعهد ایران، رضا پهلوی به مجلس عوام و سخنرانی «روشنفکرانه» و بسیار «داهیانة» وی نیز همین بوده. انگلیس می‌ترسد که تمامی زمینه‌های استعماری خود را در ایران، و نتیجتاً در منطقه از دست بدهد. و با عقب‌نشینی از مواضع «اسلام‌پروری» قصد نوعی بازبینی کرده!

ولی عصر معاصر الزامات خود را نیز دارد. و انگلستان در شرایطی که به سرعت قدرت عمل در زمینه‌های مالی، اقتصادی و حتی نظامی را از دست می‌دهد نمی‌تواند در یک سیاست ضدایرانی که طی سه دهه خاک مملکت‌مان را به توبره کشیده، به این سادگی‌ها «تجدید نظر» کرده، مواضع از دست رفته را بازیابد! اگر امکان «بازیافت» برخی مواضع از دست رفته برای انگلستان اصولاً وجود داشته باشد، سخنرانی‌های داهیانه و وعده‌های سرخرمن مسلماً برای بازیابی آن‌ها کفایت نخواهد کرد. انگلیس می‌باید به صورتی فعال از تشکیل سازمان‌ها، اتحادیه‌ها و احزاب غیرمذهبی حمایت کرده، قدرت عمل ملایان را، که نانخورهای دیرینه‌اش به شمار می‌روند به شدت محدود کند. و اینهمه اگر سیاست‌های مخالف راه بر او نبندند!‌






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

...

هیچ نظری موجود نیست: