
ماهها پیش در مورد «نظریة توطئه» مطالبی در یک وبلاگ ارائه کرده بودیم. همانطور که میتوان حدس زد «نظریة توطئه» میتواند از ابعاد بسیار مختلفی برخوردار شود. نخست اینکه با پیش راندن استدلالی که موافقان این نظریه ارائه میدهند، و نهایت امر با استقرار «پنداری» بر محور وجود یک توطئة دائمی، مسئولیت انسانها در برابر بنیادهائی که توطئهگر معرفی میشوند کاملاً مخدوش خواهد شد. به عبارت دیگر، زمانیکه تمامی مسائل جهان در چارچوب یک نظریة «پیشساخته» مطرح شود، دیگر نقش انسان در بطن این ساختار تماماً از بین خواهد رفت. اگر یک متفکر خود را به طور کامل در اختیار نظریهپردازان توطئه بگذارد، نهایت امر ناچار خواهد شد که عامل «انسانی» را از تئوریهای خود حذف کند. در اینصورت بجای عامل انسانی منافع «محافل پنهان» قرار خواهد گرفت، محافلی که بر اساس «نظریة توطئه» کلیة مسائل جهانی را تحت نظر دارند. طبیعی است نظریهای که بر چنین جنبهای از مسائل تکیه کند به بیراهه خواهد رفت.
از طرف دیگر، آنان که هر گونه ارتباط میان مسائل کلیدی جهان را با عامل «توطئه» از طریق به اصطلاح استدلالات خود «مخدوش» میدانند، حتی اگر آگاه نباشند، نهایت امر مجبور خواهند شد که در مسیر استدلالیشان امتداد تاریخ بشر را نیز همزمان به زیر سئوال برند. شاید کسانیکه امروز با «شجاعت» تمام در مصاحبههای آتشین از نبود هر گونه توطئه در مسیر تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و مالی سخن به میان میآورند این اصل را در نظر نیاوردهاند که با اینکار عملکرد بنیادهای قدرتمندی را به زیر سئوال میبرند که هر کدام به تنهائی قسمت عمدهای از امکانات مالی، فناورانه، تولیدی و اقتصادی جهان معاصر را در ید اختیار خود گرفته! در «نظریة» نافیان «توطئه»، میباید قبول کرد که خواستهای گنگ و مقطعی تودههای عموماً بیاطلاع در مصاف با منافع «بنیادهائی» تحقق مییابد که امروز عملاً تمامی صحنة اقتصاد و امور مالی و استراتژیک بشر را در کف دارند! عقل سلیم ایجاب میکند که اینگونه «نظریهپردازی» را از پایه و اساس احمقانه بدانیم، چرا که به طور مثال در هیچ نوع استدلالی نمیتوان در اقتصاد جهانی، برای خواست هیئت مدیرة شرکت «آی.بی.ام» همان ارزشی را قائل شد که برای خواست رئیس یک قبیلة افغان و یا آفریقائی! میدانیم که چنین ترادفی به دور از عقل سلیم است.
ولی این اصل را نیز در همینجا میباید عنوان کرد که آنچه در بالا آمد تلاشی بود جهت معرفی «عینی» تبعات پدیدهای به نام «نظریة توطئه». از جنبة فلسفی، «نظریة توطئه» را در دورة معاصر میتوان در ترادف با بحث «جاودانة» جبر و اختیار در فلسفة قرون وسطی قرار داد. در عمل بحث «نظریة توطئه» گسترش جبر و اختیار فلسفة قرون وسطی به میدان نظریهپردازیهای اجتماعی و سیاسی در قرن معاصر است. ولی همانطور که میدانیم، در بحثهای قرون وسطی نیز قبول جبر و یا اختیارمطلق برای «معتقدان» محظوراتی به همراه میآورد؛ «نظریة توطئه» نیز از این امر مستثنی نخواهد بود. ولی آنچه در بالا «نظریة توطئه» معرفی کردیم به هیچ عنوان با آنچه بوقهای تبلیغاتی در توهمات خلقالله، از پدیدهای به نام «توطئه» ایجاد کردهاند، ارتباطی ندارد.
امروز نظام رسانهای جهانی، با تکیه بر نوعی «داستانسرائی»، تلاشی پیگیر در سطوح مختلف صورت میدهد تا بر حسب نیازهای محافل و تشکلهای مختلف، از «بود» و یا «نبود» نظریة توطئه داستانهائی همساز با منافع جهانی خود تحویل خلقالله دهد. به طور مثال آنان که از وجود «توطئه» حمایت جانانه میکنند، با تکیه بر این نوع «نظریه»، از انقلاب کبیر فرانسه گرفته تا سوءقصد به جان آبراهام لینکلن و قتل «جان.اف. کندی» و رسوائیهای کلینتن و لوینسکی را در یک مجموعة خیالپردازانه جایگیر کردهاند که در آن، این رخدادها و بسیاری دیگر به توطئة محافلی پنهان منوط شده! محافلی که پرواضح است نه نام و نشانشان مشخص خواهد شد، و نه میتوان از نظر تاریخی، منافع اقتصادی و مالی موجودیتشان را به تحلیل کشید! به عبارت دیگر این محافل نامشخص و نامرئی در نظریة معتقدان به وجود «توطئه» خود جایگزین نظریة خالق قدرتمند میشوند، و اینان نه تنها همچون «خداوند»، آزاد از هر قیدوبندی عمل میکنند، که ارتباطشان با واقعیات اجتماعی، اقتصادی و مالی در عصر حاضر، همچون ارتباط «خداوند» با مادیات به صفر میرسد! مسلماً امروز که آکادمیها «خدا» را در مفاهیم دینی و اسطورهایاش سالهاست به خاک سپردهاند، این نوع نظریهپردازی برای فرهیختگان یک شوخی بیمزه است؛ هر چند نزد خلقالله میتواند وسیلهای باشد جهت نگاشتن یک «تاریخ نانوشته» تا «خلقها» نیز بتوانند به نوبة خود برای پرورش نوعی «تفکر» موازی با «تفکر تاریخی حاکمان» و در مسیر جلا دادن به آمال و امیالشان به تورق آن بپردازند.
ولی میباید در این میان از آنان که وجود هر گونه «توطئه» را نفی میکنند و هر نوع نظریهپردازی بر محور «توطئة» محافل حاکم جهانی را خیالبافی صرف معرفی خواهند کرد نیز سخن بگوئیم. با گسترش ادعای اینان، جهان پیوسته دچار گسستی نامعقول میشود. و هر از گاه به دلیل عملکرد گروهی از افراد که معمولاً «مستقل» از هر ارتباطی تحلیل خواهند شد، جهان بشری و ارتباطات میان بنیادهای حاکم جهانی به دلائلی که در ساختار فکری مخالفان «توطئه» چند و چوناش به هیچ عنوان مشخص نمیشود، دچار «گسست» و از هم فروپاشی خواهد شد. این نوع مخالفت «رسانهای» و تبلیغاتی با «نظریة توطئه» کار را بجائی میکشاند که به طور مثال حتی کودتاهای علنی که در تاریخ بشر توسط مورخان به ثبت رسیده «نهضتهائی مردمی» معرفی شود، جنبشهائی که در بطن آنان مردان و زنانی به اصطلاح فرهیخته و بسیار «مصمم» یک شبه توانستهاند در خیابانها تاریخ جهان را به «مقصد» برسانند! خلاصة مطلب، مخالفان سیاستباز «نظریة توطئه» بر این اصل پافشاری میکنند که برخورد آنان با انسان در درازنای تاریخ، «نقشی» در خور تحسین به نوع بشر اعطاء کرده!
با این وجود میباید این اصل را قبول کرد که اگر بحث «آکادمیک» بر محور بود و یا نبود «توطئه» در امتداد همان بحثهای رایج فلسفة قرون وسطی، یک مطلب قابل بررسی است. و یا اینکه از نظر تاریخی ارتباط موجود میان رخدادها و منافع جریانات حاکم میتواند مورد بررسی علمی، اقتصادی و تاریخنگارانه قرار گیرد، استفادهای که امروز از «نظریة توطئه» توسط محافل تبلیغاتچی صورت میگیرد مطلبی است کاملاً جداگانه.
به طور مثال میتوان به ترهاتی اشاره کرد که در تاریخ 11 بهمنماه 1387، سایت «بیبیسی» در بررسی خود از اعتقاد ملت ایران به «نظریة توطئه» منتشر کرده. در این بررسی همانطور که میتوان حدس زد از «دوستان» و همفکران «بیبیسی» دعوت به عمل آمده تا در تأئید خط مورد نظر این «بنگاه» هر کدام چند کلامی جهت خوشایند دستگاه کذا بلبلزبانی کنند. و جای تعجب ندارد که آقایان سازگارا، ابراهیم یزدی و بنیصدر همان کسانی هستند که «بیاناتشان» در بررسی «نظریة توطئه» در ایران عصای دست گزارشگر «بیبیسی» شده!
میباید عنوان کرد که این «گردهمائی» استعماری فقط یک هدف ملموس را دنبال میکند: القاء این اصل کلی که آنچه «انقلاب» اسلامی خوانده میشود بدون دخالت بنیادها و قدرتهای خارجی در ایران به وقوع پیوسته و در راه به «ثمر» رساندن آن فقط «تحرکات» آقای خمینی و دوستان ایشان سرنوشتساز بوده! البته امروز برای حقنه کردن چنین دروغ احمقانهای، آنهم پس از گذشت سه دهه از این رخدادها و در شرایطی که دم خروس از زیر عبای روحانیت خودفروخته و اوباشی که با عربدههایشان این مضحکه را سازماندهی کردهاند در آمده، کمی دیر به نظر میرسد. ولی جای تعجب ندارد که رادیو «بیبیسی» در به منزل رساندن «بار» خود بالاجبار به افرادی تکیه کند که خود اصولاً از هر گونه مشروعیت سیاسی و عقیدتی در میان ایرانیان بیبهرهاند! با این وجود، آنچه در این «بحث» قابل توجه است، ضدونقیضگوئی کسانی است که در ارتباط با «اهداف» استعماری این رادیو خود را مستقیماً مخالفان «نظریة توطئه» معرفی کردهاند!
نخست از حضرت سازگارا آغاز میکنیم، که تاریخچة مفتضحانة فعالیتهای سیاسیشان پیشتر در یکی از مطالب همین وبلاگ به تفصیل ارائه شده. «بیبیسی» ایشان را تحلیلگر سیاسی و رئیس مرکز مطالعات ایران معاصر در واشنگتن معرفی کرده و میگوید:
«سازگارا [...] میگوید: تئوری توطئه یکی از موانع مهم توسعه سیاسی در کشور ما است. این تئوری همه چیز را حاصل برنامه ریزی آدمهائی میداند که تمام مسائل دنیا را طراحی میکنند و به قدری قوی است که نه فقط بین مردم عادی، بلکه بین سیاستمداران ایران هم رایج است.»
البته زمانیکه از «توطئه» بر علیه یک ملت سخن به میان میآوریم، بد نیست که با عوامل همین توطئه نیز از نزدیک «آشنا» شویم! جناب سازگارا که معلوم نیست به چه دلیل در موقعیت علمی، رسانهای و تبلیغاتی فعلی قرار گرفتهاند، خود یکی از همان عواملی هستند که ما به آنان عوامل توطئه بر علیه ملت ایران لقب میدهیم. سازگارا که به ادعای حکومت جمکران و بادمجان دورقابچینان این دستگاه وطنفروش در 23 سالگی طراح و پایهگذار «سپاه پاسداران»، آنهم در مرزهای ابر قدرت شوروی بوده، بهتر است از پتانسیلهائی که به وی اجازه داده در این سن پائین دست به چنین عملیاتی در سطح استراتژیک جهانی بزند بیشتر برایمان «بگوید»! تعارف و رودربایستی دیگر بس است! اگر عملههای بیسواد و اوباش سپاهپاسداران را سازمان سیا از زبالهدانها جمع میکند و هر کدام را به یک دانشگاه و مرکز «تحقیقاتی» در ینگهدنیا ارسال مینماید، ما ایرانیان اجباری نداریم که این عجوزههای خودفروخته را در حد صاحبنظران «هاروارد»، «ام.آی.تی» و یا «یوسیالای» قبول کنیم! هر احمقی را میتوان در یک اتاقک چپاند و بر روی در شکستة آن عباراتی مبهم همچون «استاد میهمان»، «تینک تنک» و ... نوشت، و حقوق پادوئی در سپاه پاسداران را نیز در جا به دلار در کفاش گذاشت. ولی با توسل به این ترفندها، امثال سازگارا که در این اتاقکها مینشینند، نمیتوانند خود را متفکر و صاحبنظر معرفی کنند. چرا که در بطن روابط فلسفی و تحقیقاتی امروز حتی بسیاری از دیپلمههای همان هاروارد و غیره نیز در سطح متفکر قرار نخواهند گرفت. از طرف دیگر، نوشتههای امثال سازگارا به زبان فارسی موجود است؛ میبینیم کسی که از نگاشتن یک مطلب چند صفحهای عاجز میماند، با تکیه بر امکاناتی که اربابان گاوچراناش برای او در ینگهدنیا مهیا کردهاند به خود اجازه میدهد تا بگوید:
«بینش علمی جدید، هنوز در ذهنیت ایرانیها جایگزین نشده و یکی از مهمترین محصولات عقل جدید که بینش علمی و صحبت کردن بر اساس دادههای تجربی است، در ذهنیت ایرانی ها نهادینه نشده است. در نتیجه به راحتی میتوانیم بدون مستندات تجربی یا بیاعتنا به مستندات واقعی، نظریهای بدهیم و از آن دفاع کنیم.»
البته در اینمورد کاملاً حق به جانب ایشان است؛ کسی که با جویدن نان استعمار خود را صاحبنظر جا زده، باید هم به «نبود» بینش علمی در جامعة ایران اشاراتی داشته باشد! مسلماً یکی از دلائل نبود این بینش برخوردی است که استعمار با منافع ملی ما میکند؛ دولت استعمارگر آمریکا به خود اجازه میدهد که یک زباله را از دکان خودفروشی در سپاه پاسداران با دیپلمی از قماش دکترای «احمدینژاد» و «محسن رضائی» به ریاست یک «مجمع تحقیقی» منصوب کند، مجمعی که وظیفهاش بررسی مسائل ایران معاصر معرفی شده! همین استعمار اگر با ملتی طرف صحبت بود که برایش حداقل «ارزش» و احترام را قائل میشد، بجای یک لات و اوباش میتوانست چندتن از اساتید شناخته شدة کشور را که تحقیقات قابل ذکری در زمینة ایران معاصر دارند به این «مجمع» اعزام کند. ولی به قولی میگویند، «علف باید به دهان بزی شیرین بیاید!»
زمانیکه ارتباط با ملت آلمان مطرح میشود، آمریکائیها «فونبراون»، پایهگذار سازمان ناسا، هربرت مارکوزه یکی از مهمترین صاحبنظران حلقة فرانکفورت، و پایهگذار سازمان سیا و بسیاری نمونههای خرد و کلان دیگر را در تأسیسات خود «جاسازی» میکنند؛ در مورد ما ایرانیان کار به نوچة ابراهیم یزدی، محسن سازگارا میرسد. حال میباید از حضرت سازگارا بپرسیم، شما که «نبود» بینش علمی را تا به این حد عمیقاً «نقد» میفرمائید، فراموش نکنید که اگر چنین بینشی در کار بود بجای امثال جنابعالی که جایگاه واقعیتان سطل زبالة جمکران است، زندهیاد فریدون آدمیت را که در خلوت و در تنهائی جان سپرد به اینگونه «مجامع» دعوت میکردند. حضرتعالی یادتان نرود که نان همان «نبود» بینش علمی را میل میفرمائید.
ولی «بیبیسی» برای رونق دکان «انقلابپرستی» که مسلماً به مناسبت فرارسیدن سالروز کودتای 22 بهمن پرچماش را به اهتزار در آورده، سری هم به رئیس و ارباب مستقیم محسنآقا، حاج آبراهام یزدی میزند. ایشان هم درست عین محسنآقا دل پرخونی از معتقدان به «نظریة توطئه» دارند. و به دلیل «فرهیختگی» فراوان مطالبی بسیار خواندنی به این بررسی اضافه میفرمایند. حاج آبراهام میگویند:
«انقلاب اسلامی ایران، انقلابی سالم و اصیل [و] مردمی بود که از شرایط ایران نشات گرفت!»
البته باید دید در شرایطی که تمامی تحرکات مخالفان دولت شاه تحت نظارت ساواک و کمیتة مشترک ضدخرابکاری قرار داشت، چگونه یکمرتبه و در عرض چند ساعت در قیطریه هزاران نفر جمع میشوند، و به قول سرهنگ «بهروز سرشار» که مصاحبهاش در همان سایت «بیبیسی» ارائه شده، هنگام عبور از مقابل ساختمانهای شهربانی به شاه فحش هم میدهند! این نشانة سالم بودن و اصیل بودن و شادابی «انقلاب» آقای یزدی باید باشد، چرا که نه تنها شهربانی کل کشور که عمال آن از جمله سرکوبگرترین پلیسهای تاریخ بشر بودند در مقابل اوباش قیطریه «سکوت» اختیار میکنند که در فردا و فرداهای دیگر، دخالت مأموران شهربانی و ارتش شاهنشاهی فقط برای جری کردن مردم و دامن زدن به بحرانهای خیابانی صورت میگیرد. آقای یزدی حتماً فکر کردهاند که مردم مثل خودشان کور و کر هستند و نان سازمان سیا میخورند که از اصیل بودن این «غائله» اینهمه تعریف میفرمایند. ایشان در دنباله در رد نظریهای که نقش قدرتهای استعمارگر را در این غائله مطرح میکند، میفرمایند:
«هیچ نوع شواهد و اسناد تاریخی که بر این موضوع دلالت کند، وجود ندارد و تا به حال مدعیان این موضوع نتوانستهاند سندی در تأئید این ادعا ارائه کنند.»
البته میباید از حاج آبراهام پرسید مقصودشان از «سند» چیست؟ اگر در ایران زمینخواری و بالا کشیدن مال و اموال مردم از طریق «سندسازی» و «تقلب» مدروز شده، در بحث مسائل اجتماعی و سیاسی «سند» معنا ندارد. به طور مثال از ایشان میپرسیم، شما که میگوئید «انقلاب ایران اصیل و مردمی بود» سندتان چیست؟ این چه نوع انقلاب مردمی است که درست چند روز پس از «پیروزی» آن، صدها هزار زن در اعتراض به حجاب اجباری درهای مدارس و دانشکدهها را میشکنند، و در یکی از مهمترین تظاهرات سیاسی زنان در تاریخ ایران ساختمان دادگستری و خیابانهای اطراف آن را طی ساعتها به اشغال در میآورند؟ این چه نوع «مردمی» بودن است که در فردای همین تظاهرات، دولت شیخ منفور و خودفروختهای که شما «مهندس بازرگان» مینامید، بجای رعایت تمایلات گستردة زنان در کشور، باندهای موتورسوار و اوباش و اراذل را به دستور همان ساواکی که ادعا میکنید بختیار تعطیلاش کرد، به خیابانها سرازیر میکند تا با ضرب و شتم زنان از هر گونه اعتراض به جفنگگوئی اوباشی از قماش سرکار که به دستور و با حمایت مالی اجنبی کشور ایران را به میدان جفتکاندازی تبدیل کردهاید جلوگیری کند! فکر نمیکنید که در «تحلیل» و بررسی واژههای «مردمی» و «اصالت» کمی به بیراهه رفتهاید؟ موتورسوارها و اوباش «حزبالله» که دفاتر روزنامهها را برای برقراری «دولت موقت» به آتش میکشیدند حتماً قسمتی از همان عملیات «اصیل» و«مردمی» بودند!
بله، توطئهای در کار نبوده! چند موتورسوار و لات و اوباش، همانها که بعداً رئیس جمهور و وزیر و غیره شدند، با هم جمع میشوند و به این نتیجه میرسند که در اولین فرصت دفاتر روزنامهها و زنان و مردانی که به زعم آنان وجودشان در کشور زیادی است از صحنة جامعه «حذف» کنند، و اینها همه در چارچوب همان «شادابی» و «سلامت» انقلاب سرکار عملی میشود! حتماً بنده بودم که پس از کودتای 22 بهمن، برای جلب اعتماد و از میان رفتن ترس شهربانیچیها، از تمامی کادرهای سرکوبگر کمیتة مشترک ضدخرابکاری تقاضای بازگشت به «خدمت» کردم! باز هم «سند» میخواهید، که کجایتان بگذارید؟
ولی از آنجا که هیچ مجلسی بدون سخنرانی «مادر عروس» شگون نخواهد داشت، «بیبیسی» از بنیصدر هم چند کلامی «لغزپرانی» در مخالفت با «نظریة توطئه» منتشر کرده! میدانیم که بنیصدر از جمله خودفروختگانی است که میپندارند اگر خودشان را «نیمه و نصفه» بفروشند، هم خرشان از پل گذشته و هم «حیثیت» از دست نمیدهند! زمانیکه این «مردک» را تحت عنوان «دکتر» بنیصدر و «استاد» و نظریهپرداز اقتصاد اسلامی از آستین اوباش حزبالله، یا همان ساواکیهای «جاویدشاه» که ریش و پشم در آورده بودند، بیرون کشیدند تا سوارش شوند و از گردهاش برای منافع فاشیسم و لاتولوطها تسمه بکشند، عین «موش سر قالب پنیر» به اینهمه «عظمت» انقلابی خیره مانده بود، جیکاش هم در نمیآمد! مرتب از این دانشگاه به آن دانشگاه میرفت و «سخنرانی» میکرد. بله ایشان عمری را در راهروهای سوربن فرانسه برای «تحقیقات» طی کردهاند، و به دلیل آنکه مرتباً نمرة ردی گرفتند، یکی از ساکنان اصلی ساختمان سوربن در پاریس به شمار میرفتند؛ آنقدر آنجا ماندند تا «انقلاب» بشود و بتوانند به تهران نقل مکان کنند! اگر مادام «کوری» لهستانی اشعة ایکس را کشف کرد، بنیکوری همدانی کاشف همان «اشعة عجیبی» است که در موی زنان وجود دارد و باعث تحریک مردان میشود! خلاصه، این داستان «موش و قالبپنیر» ادامه داشت تا وقتی که «استاد» بنیصدر فهمیدند برای چه کارهائی سر منبر رفتهاند! اینجا بود که عین قاطر چموش رم کردند، و شروع فرمودند به جفتکاندازی! هر چه اناث هم در فامیل داشتند وسیلة پیشرفت سیاسی کرده بودند، عین هارونالرشید از چپ و راست اینها را میدادند به عقد و ازدواج «محارم سیاسیاشان»! ایشان در رد نظریة توطئه میفرمایند:
«هر رژیم استبدادی، از جمله ابزاری که به کار میبرد، تئوری یا نظریة توطئه است برای سرکوب. نمیتواند بگوید عیب از من است و حق اعتراض با دیگری است، ناگزیر است که این نقص خود را و حق دیگری را با نظریة توطئه بپوشاند.»
البته همانطور که میدانیم زمانیکه ایشان همچون ماهی کوچولوی حوض عمهخانم در استخر «قدرت» غوطه میخوردند، و اوباش حکومت اسلامی ساختمان سفارت آمریکا را تحت عنوان «مبارزه با امپریالیسم» اشغال کردند، «تئوری توطئه» وجود خارجی نداشت! اگر هم داشت، ایشان خفقان گرفته بودند؛ رفتند بالای دیوار ایستادند و سخنرانی فرمودند و این عملیات را تأئید کردند، تا همان آمریکا دستشان را بگیرد و از دکان انتخابات «ریاست جمهوری» چاه خراب شدة جمکران بکشد بیرون! ولی یادمان نرود وقتی که مضار این «نظریة» توطئه شامل حال خودشان میشود، دیگر «ابزار» دیکتاتورهاست! و در اینجاست که دیکتاتورها با تکیه بر «مردمفریبی» حق اعتراض از مردم را سلب کردهاند!
بله، همانطور که میبینیم افاضات این سه رأس عملة فاشیسم به صراحت نشان میدهد که از «تئوری توطئه» چگونه میتوان به صورت «فصلی» و «مقطعی» استفادة سیاسی به عمل آورد. خلاصة کلام، اینان در تشریح موضع خود در مقاطعی که در جمع «صاحبان امتیاز» قرار میگیرند، امتیازات به دست آمده را ارث پدریشان به شمار میآورند! آقای سازگارا اصلاً از زمان تولد «محقق» ایران معاصر بودهاند! اگر هم سواد خواندن و نوشتن ندارند اشکالی در کار نیست! تحقیقاتشان بجاست! ولی اگر دستشان را بگیرند و از خلای محافل آمریکائی بیرون بیندازند دیگر قضیه فرق میکند، «توطئه» قابل بررسی خواهد شد و دیگر «مسخره» نمیشود!
با این وجود میباید اذعان داشت که امروز در مسیر سوءاستفاده از قدرت سیاسی، «تئوری توطئه» حداقل در ایران یکی از مهمترین ابزار در دست سیاستبازان شده. در دست کسانیکه موجودیت اجتماعی و سیاسیشان را فقط با تکیه بر سرنیزه و ساختارهای پوسیده و فاسد وابسته و استعماری به دست آوردهاند. اینان که خود اوج معنا و مفهوم «توطئه بر علیه منافع» یک ملتاند، زمانیکه در رأس قدرت قرار میگیرند در تحلیل ریشههای قدرت سیاسیشان حتی وجود این نظریه را نیز محکوم میکنند! ولی به صراحت میدانیم که حکومت اسلامی اگر پیروزی خود را در 22 بهمن ماه بدون هر گونه مراجعه به «نظریة توطئه» توجیه میکند، در بهرهبرداری از این «نظریه» از جمله مهمترین رژیمهای تاریخ معاصر است.
همانطور که میبینیم «نظریة توطئه» بسیار جالب است، و به همین میزان کارساز استعمار و نوچههایش! بر اساس استفادهای که از این «نظریه» صورت میگیرد، در به «ثمر» رسیدن این رژیم سرکوبگر، استفاده از آن قابل قبول نیست، ولی اینک سه دهه است که همه روزه با استفاده از همین نظریه از «توطئههای» آمریکا بر علیه اسلام «حکایت و قصه» برایمان میگویند! و این بود خلاصهای از کاربرد بهینة «نظریة توطئه» در دست سیاستبازان و جفنگگویان این مرز و بوم!

از طرف دیگر، آنان که هر گونه ارتباط میان مسائل کلیدی جهان را با عامل «توطئه» از طریق به اصطلاح استدلالات خود «مخدوش» میدانند، حتی اگر آگاه نباشند، نهایت امر مجبور خواهند شد که در مسیر استدلالیشان امتداد تاریخ بشر را نیز همزمان به زیر سئوال برند. شاید کسانیکه امروز با «شجاعت» تمام در مصاحبههای آتشین از نبود هر گونه توطئه در مسیر تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و مالی سخن به میان میآورند این اصل را در نظر نیاوردهاند که با اینکار عملکرد بنیادهای قدرتمندی را به زیر سئوال میبرند که هر کدام به تنهائی قسمت عمدهای از امکانات مالی، فناورانه، تولیدی و اقتصادی جهان معاصر را در ید اختیار خود گرفته! در «نظریة» نافیان «توطئه»، میباید قبول کرد که خواستهای گنگ و مقطعی تودههای عموماً بیاطلاع در مصاف با منافع «بنیادهائی» تحقق مییابد که امروز عملاً تمامی صحنة اقتصاد و امور مالی و استراتژیک بشر را در کف دارند! عقل سلیم ایجاب میکند که اینگونه «نظریهپردازی» را از پایه و اساس احمقانه بدانیم، چرا که به طور مثال در هیچ نوع استدلالی نمیتوان در اقتصاد جهانی، برای خواست هیئت مدیرة شرکت «آی.بی.ام» همان ارزشی را قائل شد که برای خواست رئیس یک قبیلة افغان و یا آفریقائی! میدانیم که چنین ترادفی به دور از عقل سلیم است.
ولی این اصل را نیز در همینجا میباید عنوان کرد که آنچه در بالا آمد تلاشی بود جهت معرفی «عینی» تبعات پدیدهای به نام «نظریة توطئه». از جنبة فلسفی، «نظریة توطئه» را در دورة معاصر میتوان در ترادف با بحث «جاودانة» جبر و اختیار در فلسفة قرون وسطی قرار داد. در عمل بحث «نظریة توطئه» گسترش جبر و اختیار فلسفة قرون وسطی به میدان نظریهپردازیهای اجتماعی و سیاسی در قرن معاصر است. ولی همانطور که میدانیم، در بحثهای قرون وسطی نیز قبول جبر و یا اختیارمطلق برای «معتقدان» محظوراتی به همراه میآورد؛ «نظریة توطئه» نیز از این امر مستثنی نخواهد بود. ولی آنچه در بالا «نظریة توطئه» معرفی کردیم به هیچ عنوان با آنچه بوقهای تبلیغاتی در توهمات خلقالله، از پدیدهای به نام «توطئه» ایجاد کردهاند، ارتباطی ندارد.
امروز نظام رسانهای جهانی، با تکیه بر نوعی «داستانسرائی»، تلاشی پیگیر در سطوح مختلف صورت میدهد تا بر حسب نیازهای محافل و تشکلهای مختلف، از «بود» و یا «نبود» نظریة توطئه داستانهائی همساز با منافع جهانی خود تحویل خلقالله دهد. به طور مثال آنان که از وجود «توطئه» حمایت جانانه میکنند، با تکیه بر این نوع «نظریه»، از انقلاب کبیر فرانسه گرفته تا سوءقصد به جان آبراهام لینکلن و قتل «جان.اف. کندی» و رسوائیهای کلینتن و لوینسکی را در یک مجموعة خیالپردازانه جایگیر کردهاند که در آن، این رخدادها و بسیاری دیگر به توطئة محافلی پنهان منوط شده! محافلی که پرواضح است نه نام و نشانشان مشخص خواهد شد، و نه میتوان از نظر تاریخی، منافع اقتصادی و مالی موجودیتشان را به تحلیل کشید! به عبارت دیگر این محافل نامشخص و نامرئی در نظریة معتقدان به وجود «توطئه» خود جایگزین نظریة خالق قدرتمند میشوند، و اینان نه تنها همچون «خداوند»، آزاد از هر قیدوبندی عمل میکنند، که ارتباطشان با واقعیات اجتماعی، اقتصادی و مالی در عصر حاضر، همچون ارتباط «خداوند» با مادیات به صفر میرسد! مسلماً امروز که آکادمیها «خدا» را در مفاهیم دینی و اسطورهایاش سالهاست به خاک سپردهاند، این نوع نظریهپردازی برای فرهیختگان یک شوخی بیمزه است؛ هر چند نزد خلقالله میتواند وسیلهای باشد جهت نگاشتن یک «تاریخ نانوشته» تا «خلقها» نیز بتوانند به نوبة خود برای پرورش نوعی «تفکر» موازی با «تفکر تاریخی حاکمان» و در مسیر جلا دادن به آمال و امیالشان به تورق آن بپردازند.
ولی میباید در این میان از آنان که وجود هر گونه «توطئه» را نفی میکنند و هر نوع نظریهپردازی بر محور «توطئة» محافل حاکم جهانی را خیالبافی صرف معرفی خواهند کرد نیز سخن بگوئیم. با گسترش ادعای اینان، جهان پیوسته دچار گسستی نامعقول میشود. و هر از گاه به دلیل عملکرد گروهی از افراد که معمولاً «مستقل» از هر ارتباطی تحلیل خواهند شد، جهان بشری و ارتباطات میان بنیادهای حاکم جهانی به دلائلی که در ساختار فکری مخالفان «توطئه» چند و چوناش به هیچ عنوان مشخص نمیشود، دچار «گسست» و از هم فروپاشی خواهد شد. این نوع مخالفت «رسانهای» و تبلیغاتی با «نظریة توطئه» کار را بجائی میکشاند که به طور مثال حتی کودتاهای علنی که در تاریخ بشر توسط مورخان به ثبت رسیده «نهضتهائی مردمی» معرفی شود، جنبشهائی که در بطن آنان مردان و زنانی به اصطلاح فرهیخته و بسیار «مصمم» یک شبه توانستهاند در خیابانها تاریخ جهان را به «مقصد» برسانند! خلاصة مطلب، مخالفان سیاستباز «نظریة توطئه» بر این اصل پافشاری میکنند که برخورد آنان با انسان در درازنای تاریخ، «نقشی» در خور تحسین به نوع بشر اعطاء کرده!
با این وجود میباید این اصل را قبول کرد که اگر بحث «آکادمیک» بر محور بود و یا نبود «توطئه» در امتداد همان بحثهای رایج فلسفة قرون وسطی، یک مطلب قابل بررسی است. و یا اینکه از نظر تاریخی ارتباط موجود میان رخدادها و منافع جریانات حاکم میتواند مورد بررسی علمی، اقتصادی و تاریخنگارانه قرار گیرد، استفادهای که امروز از «نظریة توطئه» توسط محافل تبلیغاتچی صورت میگیرد مطلبی است کاملاً جداگانه.
به طور مثال میتوان به ترهاتی اشاره کرد که در تاریخ 11 بهمنماه 1387، سایت «بیبیسی» در بررسی خود از اعتقاد ملت ایران به «نظریة توطئه» منتشر کرده. در این بررسی همانطور که میتوان حدس زد از «دوستان» و همفکران «بیبیسی» دعوت به عمل آمده تا در تأئید خط مورد نظر این «بنگاه» هر کدام چند کلامی جهت خوشایند دستگاه کذا بلبلزبانی کنند. و جای تعجب ندارد که آقایان سازگارا، ابراهیم یزدی و بنیصدر همان کسانی هستند که «بیاناتشان» در بررسی «نظریة توطئه» در ایران عصای دست گزارشگر «بیبیسی» شده!
میباید عنوان کرد که این «گردهمائی» استعماری فقط یک هدف ملموس را دنبال میکند: القاء این اصل کلی که آنچه «انقلاب» اسلامی خوانده میشود بدون دخالت بنیادها و قدرتهای خارجی در ایران به وقوع پیوسته و در راه به «ثمر» رساندن آن فقط «تحرکات» آقای خمینی و دوستان ایشان سرنوشتساز بوده! البته امروز برای حقنه کردن چنین دروغ احمقانهای، آنهم پس از گذشت سه دهه از این رخدادها و در شرایطی که دم خروس از زیر عبای روحانیت خودفروخته و اوباشی که با عربدههایشان این مضحکه را سازماندهی کردهاند در آمده، کمی دیر به نظر میرسد. ولی جای تعجب ندارد که رادیو «بیبیسی» در به منزل رساندن «بار» خود بالاجبار به افرادی تکیه کند که خود اصولاً از هر گونه مشروعیت سیاسی و عقیدتی در میان ایرانیان بیبهرهاند! با این وجود، آنچه در این «بحث» قابل توجه است، ضدونقیضگوئی کسانی است که در ارتباط با «اهداف» استعماری این رادیو خود را مستقیماً مخالفان «نظریة توطئه» معرفی کردهاند!
نخست از حضرت سازگارا آغاز میکنیم، که تاریخچة مفتضحانة فعالیتهای سیاسیشان پیشتر در یکی از مطالب همین وبلاگ به تفصیل ارائه شده. «بیبیسی» ایشان را تحلیلگر سیاسی و رئیس مرکز مطالعات ایران معاصر در واشنگتن معرفی کرده و میگوید:
«سازگارا [...] میگوید: تئوری توطئه یکی از موانع مهم توسعه سیاسی در کشور ما است. این تئوری همه چیز را حاصل برنامه ریزی آدمهائی میداند که تمام مسائل دنیا را طراحی میکنند و به قدری قوی است که نه فقط بین مردم عادی، بلکه بین سیاستمداران ایران هم رایج است.»
البته زمانیکه از «توطئه» بر علیه یک ملت سخن به میان میآوریم، بد نیست که با عوامل همین توطئه نیز از نزدیک «آشنا» شویم! جناب سازگارا که معلوم نیست به چه دلیل در موقعیت علمی، رسانهای و تبلیغاتی فعلی قرار گرفتهاند، خود یکی از همان عواملی هستند که ما به آنان عوامل توطئه بر علیه ملت ایران لقب میدهیم. سازگارا که به ادعای حکومت جمکران و بادمجان دورقابچینان این دستگاه وطنفروش در 23 سالگی طراح و پایهگذار «سپاه پاسداران»، آنهم در مرزهای ابر قدرت شوروی بوده، بهتر است از پتانسیلهائی که به وی اجازه داده در این سن پائین دست به چنین عملیاتی در سطح استراتژیک جهانی بزند بیشتر برایمان «بگوید»! تعارف و رودربایستی دیگر بس است! اگر عملههای بیسواد و اوباش سپاهپاسداران را سازمان سیا از زبالهدانها جمع میکند و هر کدام را به یک دانشگاه و مرکز «تحقیقاتی» در ینگهدنیا ارسال مینماید، ما ایرانیان اجباری نداریم که این عجوزههای خودفروخته را در حد صاحبنظران «هاروارد»، «ام.آی.تی» و یا «یوسیالای» قبول کنیم! هر احمقی را میتوان در یک اتاقک چپاند و بر روی در شکستة آن عباراتی مبهم همچون «استاد میهمان»، «تینک تنک» و ... نوشت، و حقوق پادوئی در سپاه پاسداران را نیز در جا به دلار در کفاش گذاشت. ولی با توسل به این ترفندها، امثال سازگارا که در این اتاقکها مینشینند، نمیتوانند خود را متفکر و صاحبنظر معرفی کنند. چرا که در بطن روابط فلسفی و تحقیقاتی امروز حتی بسیاری از دیپلمههای همان هاروارد و غیره نیز در سطح متفکر قرار نخواهند گرفت. از طرف دیگر، نوشتههای امثال سازگارا به زبان فارسی موجود است؛ میبینیم کسی که از نگاشتن یک مطلب چند صفحهای عاجز میماند، با تکیه بر امکاناتی که اربابان گاوچراناش برای او در ینگهدنیا مهیا کردهاند به خود اجازه میدهد تا بگوید:
«بینش علمی جدید، هنوز در ذهنیت ایرانیها جایگزین نشده و یکی از مهمترین محصولات عقل جدید که بینش علمی و صحبت کردن بر اساس دادههای تجربی است، در ذهنیت ایرانی ها نهادینه نشده است. در نتیجه به راحتی میتوانیم بدون مستندات تجربی یا بیاعتنا به مستندات واقعی، نظریهای بدهیم و از آن دفاع کنیم.»
البته در اینمورد کاملاً حق به جانب ایشان است؛ کسی که با جویدن نان استعمار خود را صاحبنظر جا زده، باید هم به «نبود» بینش علمی در جامعة ایران اشاراتی داشته باشد! مسلماً یکی از دلائل نبود این بینش برخوردی است که استعمار با منافع ملی ما میکند؛ دولت استعمارگر آمریکا به خود اجازه میدهد که یک زباله را از دکان خودفروشی در سپاه پاسداران با دیپلمی از قماش دکترای «احمدینژاد» و «محسن رضائی» به ریاست یک «مجمع تحقیقی» منصوب کند، مجمعی که وظیفهاش بررسی مسائل ایران معاصر معرفی شده! همین استعمار اگر با ملتی طرف صحبت بود که برایش حداقل «ارزش» و احترام را قائل میشد، بجای یک لات و اوباش میتوانست چندتن از اساتید شناخته شدة کشور را که تحقیقات قابل ذکری در زمینة ایران معاصر دارند به این «مجمع» اعزام کند. ولی به قولی میگویند، «علف باید به دهان بزی شیرین بیاید!»
زمانیکه ارتباط با ملت آلمان مطرح میشود، آمریکائیها «فونبراون»، پایهگذار سازمان ناسا، هربرت مارکوزه یکی از مهمترین صاحبنظران حلقة فرانکفورت، و پایهگذار سازمان سیا و بسیاری نمونههای خرد و کلان دیگر را در تأسیسات خود «جاسازی» میکنند؛ در مورد ما ایرانیان کار به نوچة ابراهیم یزدی، محسن سازگارا میرسد. حال میباید از حضرت سازگارا بپرسیم، شما که «نبود» بینش علمی را تا به این حد عمیقاً «نقد» میفرمائید، فراموش نکنید که اگر چنین بینشی در کار بود بجای امثال جنابعالی که جایگاه واقعیتان سطل زبالة جمکران است، زندهیاد فریدون آدمیت را که در خلوت و در تنهائی جان سپرد به اینگونه «مجامع» دعوت میکردند. حضرتعالی یادتان نرود که نان همان «نبود» بینش علمی را میل میفرمائید.
ولی «بیبیسی» برای رونق دکان «انقلابپرستی» که مسلماً به مناسبت فرارسیدن سالروز کودتای 22 بهمن پرچماش را به اهتزار در آورده، سری هم به رئیس و ارباب مستقیم محسنآقا، حاج آبراهام یزدی میزند. ایشان هم درست عین محسنآقا دل پرخونی از معتقدان به «نظریة توطئه» دارند. و به دلیل «فرهیختگی» فراوان مطالبی بسیار خواندنی به این بررسی اضافه میفرمایند. حاج آبراهام میگویند:
«انقلاب اسلامی ایران، انقلابی سالم و اصیل [و] مردمی بود که از شرایط ایران نشات گرفت!»
البته باید دید در شرایطی که تمامی تحرکات مخالفان دولت شاه تحت نظارت ساواک و کمیتة مشترک ضدخرابکاری قرار داشت، چگونه یکمرتبه و در عرض چند ساعت در قیطریه هزاران نفر جمع میشوند، و به قول سرهنگ «بهروز سرشار» که مصاحبهاش در همان سایت «بیبیسی» ارائه شده، هنگام عبور از مقابل ساختمانهای شهربانی به شاه فحش هم میدهند! این نشانة سالم بودن و اصیل بودن و شادابی «انقلاب» آقای یزدی باید باشد، چرا که نه تنها شهربانی کل کشور که عمال آن از جمله سرکوبگرترین پلیسهای تاریخ بشر بودند در مقابل اوباش قیطریه «سکوت» اختیار میکنند که در فردا و فرداهای دیگر، دخالت مأموران شهربانی و ارتش شاهنشاهی فقط برای جری کردن مردم و دامن زدن به بحرانهای خیابانی صورت میگیرد. آقای یزدی حتماً فکر کردهاند که مردم مثل خودشان کور و کر هستند و نان سازمان سیا میخورند که از اصیل بودن این «غائله» اینهمه تعریف میفرمایند. ایشان در دنباله در رد نظریهای که نقش قدرتهای استعمارگر را در این غائله مطرح میکند، میفرمایند:
«هیچ نوع شواهد و اسناد تاریخی که بر این موضوع دلالت کند، وجود ندارد و تا به حال مدعیان این موضوع نتوانستهاند سندی در تأئید این ادعا ارائه کنند.»
البته میباید از حاج آبراهام پرسید مقصودشان از «سند» چیست؟ اگر در ایران زمینخواری و بالا کشیدن مال و اموال مردم از طریق «سندسازی» و «تقلب» مدروز شده، در بحث مسائل اجتماعی و سیاسی «سند» معنا ندارد. به طور مثال از ایشان میپرسیم، شما که میگوئید «انقلاب ایران اصیل و مردمی بود» سندتان چیست؟ این چه نوع انقلاب مردمی است که درست چند روز پس از «پیروزی» آن، صدها هزار زن در اعتراض به حجاب اجباری درهای مدارس و دانشکدهها را میشکنند، و در یکی از مهمترین تظاهرات سیاسی زنان در تاریخ ایران ساختمان دادگستری و خیابانهای اطراف آن را طی ساعتها به اشغال در میآورند؟ این چه نوع «مردمی» بودن است که در فردای همین تظاهرات، دولت شیخ منفور و خودفروختهای که شما «مهندس بازرگان» مینامید، بجای رعایت تمایلات گستردة زنان در کشور، باندهای موتورسوار و اوباش و اراذل را به دستور همان ساواکی که ادعا میکنید بختیار تعطیلاش کرد، به خیابانها سرازیر میکند تا با ضرب و شتم زنان از هر گونه اعتراض به جفنگگوئی اوباشی از قماش سرکار که به دستور و با حمایت مالی اجنبی کشور ایران را به میدان جفتکاندازی تبدیل کردهاید جلوگیری کند! فکر نمیکنید که در «تحلیل» و بررسی واژههای «مردمی» و «اصالت» کمی به بیراهه رفتهاید؟ موتورسوارها و اوباش «حزبالله» که دفاتر روزنامهها را برای برقراری «دولت موقت» به آتش میکشیدند حتماً قسمتی از همان عملیات «اصیل» و«مردمی» بودند!
بله، توطئهای در کار نبوده! چند موتورسوار و لات و اوباش، همانها که بعداً رئیس جمهور و وزیر و غیره شدند، با هم جمع میشوند و به این نتیجه میرسند که در اولین فرصت دفاتر روزنامهها و زنان و مردانی که به زعم آنان وجودشان در کشور زیادی است از صحنة جامعه «حذف» کنند، و اینها همه در چارچوب همان «شادابی» و «سلامت» انقلاب سرکار عملی میشود! حتماً بنده بودم که پس از کودتای 22 بهمن، برای جلب اعتماد و از میان رفتن ترس شهربانیچیها، از تمامی کادرهای سرکوبگر کمیتة مشترک ضدخرابکاری تقاضای بازگشت به «خدمت» کردم! باز هم «سند» میخواهید، که کجایتان بگذارید؟
ولی از آنجا که هیچ مجلسی بدون سخنرانی «مادر عروس» شگون نخواهد داشت، «بیبیسی» از بنیصدر هم چند کلامی «لغزپرانی» در مخالفت با «نظریة توطئه» منتشر کرده! میدانیم که بنیصدر از جمله خودفروختگانی است که میپندارند اگر خودشان را «نیمه و نصفه» بفروشند، هم خرشان از پل گذشته و هم «حیثیت» از دست نمیدهند! زمانیکه این «مردک» را تحت عنوان «دکتر» بنیصدر و «استاد» و نظریهپرداز اقتصاد اسلامی از آستین اوباش حزبالله، یا همان ساواکیهای «جاویدشاه» که ریش و پشم در آورده بودند، بیرون کشیدند تا سوارش شوند و از گردهاش برای منافع فاشیسم و لاتولوطها تسمه بکشند، عین «موش سر قالب پنیر» به اینهمه «عظمت» انقلابی خیره مانده بود، جیکاش هم در نمیآمد! مرتب از این دانشگاه به آن دانشگاه میرفت و «سخنرانی» میکرد. بله ایشان عمری را در راهروهای سوربن فرانسه برای «تحقیقات» طی کردهاند، و به دلیل آنکه مرتباً نمرة ردی گرفتند، یکی از ساکنان اصلی ساختمان سوربن در پاریس به شمار میرفتند؛ آنقدر آنجا ماندند تا «انقلاب» بشود و بتوانند به تهران نقل مکان کنند! اگر مادام «کوری» لهستانی اشعة ایکس را کشف کرد، بنیکوری همدانی کاشف همان «اشعة عجیبی» است که در موی زنان وجود دارد و باعث تحریک مردان میشود! خلاصه، این داستان «موش و قالبپنیر» ادامه داشت تا وقتی که «استاد» بنیصدر فهمیدند برای چه کارهائی سر منبر رفتهاند! اینجا بود که عین قاطر چموش رم کردند، و شروع فرمودند به جفتکاندازی! هر چه اناث هم در فامیل داشتند وسیلة پیشرفت سیاسی کرده بودند، عین هارونالرشید از چپ و راست اینها را میدادند به عقد و ازدواج «محارم سیاسیاشان»! ایشان در رد نظریة توطئه میفرمایند:
«هر رژیم استبدادی، از جمله ابزاری که به کار میبرد، تئوری یا نظریة توطئه است برای سرکوب. نمیتواند بگوید عیب از من است و حق اعتراض با دیگری است، ناگزیر است که این نقص خود را و حق دیگری را با نظریة توطئه بپوشاند.»
البته همانطور که میدانیم زمانیکه ایشان همچون ماهی کوچولوی حوض عمهخانم در استخر «قدرت» غوطه میخوردند، و اوباش حکومت اسلامی ساختمان سفارت آمریکا را تحت عنوان «مبارزه با امپریالیسم» اشغال کردند، «تئوری توطئه» وجود خارجی نداشت! اگر هم داشت، ایشان خفقان گرفته بودند؛ رفتند بالای دیوار ایستادند و سخنرانی فرمودند و این عملیات را تأئید کردند، تا همان آمریکا دستشان را بگیرد و از دکان انتخابات «ریاست جمهوری» چاه خراب شدة جمکران بکشد بیرون! ولی یادمان نرود وقتی که مضار این «نظریة» توطئه شامل حال خودشان میشود، دیگر «ابزار» دیکتاتورهاست! و در اینجاست که دیکتاتورها با تکیه بر «مردمفریبی» حق اعتراض از مردم را سلب کردهاند!
بله، همانطور که میبینیم افاضات این سه رأس عملة فاشیسم به صراحت نشان میدهد که از «تئوری توطئه» چگونه میتوان به صورت «فصلی» و «مقطعی» استفادة سیاسی به عمل آورد. خلاصة کلام، اینان در تشریح موضع خود در مقاطعی که در جمع «صاحبان امتیاز» قرار میگیرند، امتیازات به دست آمده را ارث پدریشان به شمار میآورند! آقای سازگارا اصلاً از زمان تولد «محقق» ایران معاصر بودهاند! اگر هم سواد خواندن و نوشتن ندارند اشکالی در کار نیست! تحقیقاتشان بجاست! ولی اگر دستشان را بگیرند و از خلای محافل آمریکائی بیرون بیندازند دیگر قضیه فرق میکند، «توطئه» قابل بررسی خواهد شد و دیگر «مسخره» نمیشود!
با این وجود میباید اذعان داشت که امروز در مسیر سوءاستفاده از قدرت سیاسی، «تئوری توطئه» حداقل در ایران یکی از مهمترین ابزار در دست سیاستبازان شده. در دست کسانیکه موجودیت اجتماعی و سیاسیشان را فقط با تکیه بر سرنیزه و ساختارهای پوسیده و فاسد وابسته و استعماری به دست آوردهاند. اینان که خود اوج معنا و مفهوم «توطئه بر علیه منافع» یک ملتاند، زمانیکه در رأس قدرت قرار میگیرند در تحلیل ریشههای قدرت سیاسیشان حتی وجود این نظریه را نیز محکوم میکنند! ولی به صراحت میدانیم که حکومت اسلامی اگر پیروزی خود را در 22 بهمن ماه بدون هر گونه مراجعه به «نظریة توطئه» توجیه میکند، در بهرهبرداری از این «نظریه» از جمله مهمترین رژیمهای تاریخ معاصر است.
همانطور که میبینیم «نظریة توطئه» بسیار جالب است، و به همین میزان کارساز استعمار و نوچههایش! بر اساس استفادهای که از این «نظریه» صورت میگیرد، در به «ثمر» رسیدن این رژیم سرکوبگر، استفاده از آن قابل قبول نیست، ولی اینک سه دهه است که همه روزه با استفاده از همین نظریه از «توطئههای» آمریکا بر علیه اسلام «حکایت و قصه» برایمان میگویند! و این بود خلاصهای از کاربرد بهینة «نظریة توطئه» در دست سیاستبازان و جفنگگویان این مرز و بوم!

...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر