۱۱/۱۷/۱۳۸۷

بن‌بست میرحسین!



برنامه‌های تفریحی «انتخاباتی» در حکومت اسلامی همچنان ادامه دارد؛ یکی می‌آید، و قرار می‌شود که یکی دیگر نیاید! همانطور که می‌دانیم از قرار معلوم میرحسین موسوی، نخست‌وزیر جبار و سرکوبگر دوران جنگ، که جدیداً از طرف «دوستان» و همسفره‌ای‌ها در چارچوب عزیزدردانه‌پروری و رفیق‌بازی‌ اسلامی و دینی و میهنی فقط «میرحسین» خوانده می‌شود از «نامزدی» دست برداشته! یعنی راستش را بخواهید «می‌گویند» که دست برداشته! و بر اساس همان «می‌گویند»، قرار شده که حضرت سیداردکانی با خندة شیرینی که تا مغز استخوان ملت چپاول‌شدة ایران نفوذ می‌کند پای به میدان «مبارزات» گذاشته، یک دورة چندسالة دیگر را هم به تاریخچة افتخارآفرین زندگی محفلی و قرمساقی‌های معمول خود اضافه فرمایند. البته «میرحسین» هنوز دست‌بردار نیست و گویا به متولیان فعالیت‌های انتخاباتی‌اش «دستورالعمل‌هائی» هم داده! ولی چه «میرحسین» بیاید و چه نیاید، فعلاً بجز شخصیت دوست‌داشتنی و مامانی‌ خودمان «مهرورزی»، چند رأس پاسدار و آخوند هم خود را نامزد مقام ریاست جمهوری جمکران کرده‌اند که در میان آن‌ها می‌توان از شیخ «اصلاحات»، کروبی نام برد که تو گوئی از روز تولد «مهر باخت» بر پیشانی‌ دارد. دیگران هم آنقدرها مطرح نخواهند بود. ولی امر مهم این است که بحران ساختگی «انتخابات» و محورهای احتمالی سیاسی که از این معرکه‌گیری قرار است سر برآورد، در عمل گردوخاکی‌ است برای پوشاندن مسائل واقعی در منطقه‌ و در ایران، تا ملت‌ها همچون همیشه از کنار رخدادها بی‌خبر و بی‌ثمر عبور کنند.

شاید لازم به یادآوری نباشد، ولی چه میرحسین بیاید و چه خاتمی نیاید، در ایالات متحد دولت پس از 8 سال «عوض» شده! ‌ و در سرنوشت منطقه‌ای که رژیم‌های «انقلابی» و غیرانقلابی آن طی 80 سال گذشته بر سر سفرة نفت و گاز همگی در آستین انگلیسی‌ها و آمریکائی‌ها رشد و نمو کرده‌اند، تغییر دولت در واشنگتن از اهمیتی بسیار اساسی برخوردار است. اهمیتی که کمتر در رسانه‌ها و بوق‌های فارسی‌زبان از آن سخن به میان می‌آید. ظریفی می‌گفت: «فلانی!‌ این‌ رسانه‌ها را درست کرده‌اند تا سر مردم را گرم کنند!» بله، «ظریف‌» ما کاملاً حق دارد. هیچکس از تغییر استراتژی‌های منطقه‌ای سخن به میان نمی‌آورد؛ وانمود می‌شود که اوباما دنبالة بوش است! البته از بعضی جهات این برداشت کاملاً صحت دارد، ولی اگر قرار بود که روح دیپلماسی‌های بوش «زنده» بماند، منطقی‌تر بود که مک‌کین را بیاورند!

برای ارائة بررسی کوتاهی از این «تغییرات» که مسلماً تا چند هفتة دیگر نمایشات علنی آن در صحنة جهانی آغاز خواهد شد، می‌باید نخست از آمریکا آغاز کرد. دولت ایالات متحد پای در یکی از ریشه‌دارترین زمینه‌های «بحران‌زا» در دوران موجودیت خود گذارده. این جمله به هیچ عنوان اغراق‌آمیز نیست. می‌دانیم که بحران‌های گذشته در تاریخچة کشور نوپای ایالات متحد آنزمان که در ارتباط با مسائل جهانی قرار می‌گیرد، عملاً ریشه در دو جنگ جهانی دارد. این «ریشه‌یابی» به صراحت نشان می‌دهد که ساختار اقتصادی و مالی در ایالات متحد، در ارتباط با مسائل جهانی به صورتی پایه‌ای به عامل جنگ و سرمایه‌داری نظامی متصل شده. آمریکا طی دو جنگ جهانی خود را در اردوگاه «برندگان» جا زد، و این «بردها» از نظر استراتژیک برای ایالات متحد فهرستی گسترده و بلندبالا از وابستگی‌ها و تعهدات جهانی به ارمغان آورد. امروز در آغاز هزارة سوم میلادی این سئوال مطرح می‌شود که ایالات متحد با این «فهرست» کذا چه می‌تواند بکند، و یا اینکه چه‌ها خواهد کرد؟

سرمایه‌داری نظامی در ایالات متحد که سال‌های دراز تحت عنوان «مبارزه با کمونیسم» شیرة دیگر نظام‌های سرمایه‌داری و وابستة «جهان آزاد» را به درون شاهرگ‌ محافل، صنایع و بانک‌های وابسته به پنتاگون تزریق می‌کرد طی چندین سال در اطراف خود شبکه‌ای بسیار گسترده از بانک‌ها، شرکت‌ها، دانشگاه‌ها، محافل و باشگاه‌ها به راه انداخته! فعال نگاه ‌داشتن این مجموعه «خرج» دارد، و اقتصاد ایالات متحد به تنهائی قادر به تأمین آن نیست. به طور مثال افتضاحی که امروز از آن تحت عنوان «سوءاستفادة مالی مدوف» سخن به میان می‌آید به صراحت نشان می‌دهد که مسیر حرکت نقدینگی به چه صورت برنامه‌ریزی شده بود. سرمایه‌های جهانی از طریق محافل به درون یک شبکة مجازی تزریق می‌شد، شبکه‌ای که بهرة سرمایه‌های گذشته را نیز با سرمایه‌های نوین تأمین می‌کرد! به عبارت دیگر همه چیز «مجازی» بوده، فقط یک اصل واقعی و ملموس بود، و آن اینکه سرمایه‌ها می‌بایست الزاماً در ایالات متحد انباشته شود!‌ حال اگر در گذشته تحت عنوان «مبارزه با کمونیسم» شیرة مالی و اقتصادی کشورهای جهان را در اقتصاد آمریکا تزریق می‌کردند، امروز تحت شعار مسخره و توخالی «مبارزه با تروریسم» نمی‌توان همان مقیاس از تحرک اقتصادی را ایجاد کرد. همانطور که دیدیم، علیرغم همکاری‌های گرم و صمیمانة مسکو، آمریکا نتوانست بر محور «مبارزه با تروریسم» به یک اجماع قابل دوام و گسترده دست یابد!

در توضیح نقش مسکو در تبلیغات گستردة جهانی در چند سال گذشته می‌باید اضافه کرد که، پروژة مسخره و آمریکائی جایگزینی «کمونیسم» با «تروریسم» به دو دلیل اساسی از طرف کرملین نیز مورد حمایت قرار گرفت. نخست به دلیل تهدیدی که ایالات متحد با تکیه بر آشوب‌های دینی در جهان اسلام همچون شمشیر داموکلس بر سر حاکمان مسکویت حی و حاضر نگاه داشته. روسیه از طریق همکاری با آمریکا قصد آن دارد که منافع مسکو را از گزند این آشوب‌ها که به سرعت می‌تواند طبیعتی «ضدروسی» پیدا کند محفوظ نگاه دارد. دلیل دوم نیز کاملاً واضح است: نفت و نقش منابع نفتی در اقتصاد جهانی! مسکو به عنوان یک قدرت نفتی قصد آن دارد که در پناه سیاستگذاری‌های پنتاگون بر اهمیت نقش خود در میادین انرژی هر چه بیشتر بیافزاید.

با این وجود در اینکه مسکو توانسته باشد طی 8 سال گذشته به این دو هدف دست یابد جای بحث باقی است. در اینجا قصد تحلیل مواضع استراتژیک مسکو را در رابطه با اسلام نداریم، ولی زمینة معضلاتی که آشوب‌های دینی می‌تواند برای مسکو ایجاد کند، هنوز کاملاً حی و حاضر است. و در مورد نفت شاهدیم که سقوط قیمت آن از 150 به 40 دلار در هر بشکه نشان داد که دست غرب برای قیمت‌گذاری بیش از آنچه مسکو فکر کرده بود باز است. از طرف دیگر سیاست‌ غرب در منطقه هدف دیگری را نیز دنبال می‌کند: منزوی کردن مسکو نزد دیگر پایتخت‌های کشورهای مشترک‌المنافع! این سیاست در مورد گرجستان و اوکراین به صراحت نتایج مورد نظر غرب را به همراه آورد، هر چند که شکست نظامی و سیاسی برای غرب تلقی شد. و در موارد دیگر از قبیل آذربایجان و ترکمنستان، با تکیه بر مواضع انحصارطلبانة مسکو در زمینة نفت و گاز این نتایج می‌تواند باز هم به نقطه‌نظرهای غرب نزدیک شده، زمینة انزوای بیشتر برای کرملین باشد.

از طرف دیگر موضع‌گیری‌های دولت جدید در واشنگتن یکی از «ضدنفتی‌ترین» مواضع در تاریخ آمریکاست. در مراسم تحلیف اوباما به صراحت از عدم تمایل آمریکا به وابستگی به دولت‌های «دیکتاتور» جهت تأمین انرژی مورد نیاز ایالات متحد سخن به میان آمد. عوام‌الناس در این سخنان کنایه‌ای به شیخ‌های عرب و شیخک‌های شیعی‌مسلک در جمکران می‌بینند، ولی با در نظر گرفتن تبلیغات گستردة جهانی بر علیه مسکو، هیچ دلیلی ندارد که رژیم حاکم بر کرملین را از فهرست این «دیکتاتورها» حذف کنیم! واشنگتن پنهان نمی‌کند که رژیم حاکم بر مسکو را یک دیکتاتوری تلقی می‌کند.

با این وجود، آنچه نهایت امر «مانع» اصلی بر سر راه همکاری‌های شرق و غرب می‌باید تلقی ‌شود، مسلماً دیکتاتور بودن دولت کرملین نیست؛ آمریکائی‌ها طی تاریخ افتخارآفرین خود نشان داده‌اند که دمکراسی و آزادی را فقط در ارتباط مستقیم با منافع مالی خود مورد احترام قرار می‌دهند، و در شرایطی که منافع مالی واشنگتن دمکراسی را بر نتابد، کاخ‌سفید همیشه از جمله مهم‌ترین همکاران و همسفره‌ای‌های دیکتاتورهای خونریز و فاسد جهان خواهد بود. در نتیجه، عدم همکاری با مسکو به این دلیل نیست که «مدودف» از نظر کاخ‌سفید یک دیکتاتور است!‌ از طرف دیگر، روسیه همانطور که پیشتر نیز عنوان کرده قصد دارد خارج از بلوک‌بندی‌ها به موجودیت خود در فضای سیاست جهانی معنا و مفهوم بدهد. به عبارت ساده‌تر، همان اصولی که همیشه در تبلیغات مسکو عنوان می‌شود: از راه همکاری با دیگر دولت‌‌ها! ولی این «راه» آنقدرها که مسکو فکر می‌کند نه نزد دولت‌های دیگر ـ این دولت‌ها عموماً خود وابسته و نوکر‌اند ـ «پیرو» و همراه شفیق دارد، و نه ایالات متحد و اقتصاد وابسته به جنگ در این کشور می‌تواند در آئینة آن اهرمی برای حفظ موجودیت خود بجوید.

با در نظر گرفتن بن‌بست‌هائی که در بالا مطرح کردیم، الزاماً می‌باید نتیجه گرفت که اگر آمریکا جهت حفظ اقتدار جهانی خود نیازمند متمرکز کردن منابع مالی در ید اختیار واشنگتن است، و اگر این منابع امروز به دلیل فروپاشیدگی سیاست‌های جهانی به تدریج از کف کاخ‌سفید خارج می‌شود، فشار بر مسکو از طرف واشنگتن فقط جهت کشاندن کرملین به قبول یک «تز نظامی» جدید می‌تواند باشد. به عبارت ساده‌تر، واشنگتن قصد دارد که نظر مساعد مسکو را برای آغاز یک جنگ دیگر تأمین کند. مسلماً طی مذاکرات پنهان و آشکار که در روزهای آینده در جریان خواهد بود فشار واشنگتن صورتی جدی‌تر به خود خواهد گرفت.

روسیه هر چند از این گزینه فرار کند، به دلیل بن‌بست‌هائی که در بالا به آن اشاره کردیم مجبور خواهد شد که نهایت امر از «خط‌» همکاری‌ها فاصله گرفته در میدان آمریکا دست به بازی بزند. گزینه‌ای دیگر در شرایط فعلی دور از ذهن می‌نماید، مگر آنکه فروپاشی در ایالات متحد عنقریب آغاز شود. ولی عکس‌العمل بازارهای بورس جهانی نشان می‌دهد که محافل سرمایه‌سالاری «امیدهای» فزاینده‌ای به آینده در دل می‌پرورانند!‌ و در شرایطی که طی ماه گذشته بیش از نیم‌میلیون آمریکائی فقط از طرف شرکت‌های خصوصی بیکار شده‌اند، شاخص ارزش سهام در ایالات متحد هنوز از سقوط نهائی فاصلة زیادی دارد! حال اگر این فروپاشی در پیش نیست، می‌باید پرسید که «بازی» خونین و جدیدی که واشنگتن قصد دارد بر ملت‌ها اعمال کند در کدام منطقه و تحت چه شعارهای پوچی می‌باید به منصة ظهور برسد؟






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

هیچ نظری موجود نیست: