۱۱/۰۱/۱۳۸۷

جاعلان جمکران!



چند روزی است «ایرنا» و «رجانیوز»، سایت پرهیاهوئی که به طرفداری از احمدی‌نژاد معروف شده، عکسی از مدرک دانشگاهی سیدمحمد خاتمی، رئیس جمهور جنجالی و به اصطلاح «اصلاح‌طلب» و فیلسوف مسلک جمکران را زینت‌بخش سایت‌های خود کرده‌اند. در متنی که عکس مدرک مذکور را همراهی می‌کند، چند پرسش نیز در ارتباط با آقای خاتمی، «دروغ‌های» او در مورد مدرک تحصیلی و جعلی بودن آن، و مسائلی از این دست مطرح شده. از آنجا که «رجانیوز» و ایرنا فیلتر نشده‌اند بیش از این توضیح نمی‌دهیم، مشتاقان می‌توانند مستقیماً سری به این سایت‌ها زده، از چم و خم مسائل آگاه شوند. ولی افتضاح مدارک تحصیلی جعلی در حکومت اسلامی به تدریج تبدیل به «مد رایج» در سیاست‌بازی‌های روزمره شده. بساطی که پس از کودتای 22 بهمن در کشور به راه افتاد، تا حد زیادی در چارچوب همین «افشاگری‌های» محفلی، پای به اذهان عمومی گذارده. وبلاگ امروز را به یک بررسی فشرده‌ از بیماری هولناکی اختصاص می‌دهیم که آنرا به اختصار «مرض مدرک‌گرائی در کشورهای تحت استیلا» می‌نامیم.

البته در همین مقطع می‌باید صریحاً عنوان کنیم که «مدرک‌گرائی» به هیچ عنوان یک بیماری اجتماعی ویژة ملت‌های تحت ستم نیست. به طور مثال، در کشور آمریکا که به درست یا به غلط، از طرف بسیاری «صاحب‌نظران» در امور اجتماعی، ساختاری «نمونه» و غیرقابل تردید از رشد و تعالی صنعتی و علمی معرفی می‌شود، مدرک‌گرائی شدت و حدتی حتی بیش از ایران و کویت و عربستان دارد. در این کشور کم نیستند فرزندان خانواده‌های با نفوذ که بهره‌وری‌شان از ارث و میراث کلان خانوادگی فقط در ازاء دریافت یک مدرک حقوق و یا علوم اقتصادی از دانشگاه‌های «ئیل» و یا «هاروارد» امکانپذیر می‌شود!‌ به عبارت دیگر، آنان که از این مسیر «افتخارآفرین» عبور نمی‌کنند، حق بهره‌وری از موضع ممتاز اجتماعی، مالی و خصوصاً سیاسی خانوادگی را ندارند! نمونة مسخرة این «خیمه‌شب بازی» دانشگاهی، هنوز در قالب حضرت ریاست جمهور ایالات متحد، کاخ سفید را ترک نکرده؛ انصافاً چه کسی می‌تواند قبول کند که فرد بی‌اطلاع و دلقک‌مسلکی چون جرج والکر بوش مدرک فوق‌لیسانس حقوق از دانشگاه معروف «ئیل» دریافت کرده باشد؟ ولی ایشان در عمل این «مدرک» را طی دوران «تحصیل» خود در این دانشگاه فوق‌العاده سختگیر و گزینشی «به دست» آورده‌اند. پر واضح است که در ساختار اجتماعی و مالی حاکم بر جامعة آمریکا، شیوة برخورد مؤسسات آموزشی با فرزند یک میلیاردر نفتی از خانوادة بوش تفاوت‌هائی با شیوه‌های رایج خواهد داشت!‌ این نمونه نشان می‌دهد که در آمریکا مدرک‌گرائی بیشتر نوعی «بازی» محافل و خانواده‌های «صاحب‌امتیاز» است، تا یک اصل اساسی در روند تفویض مسئولیت‌های اجتماعی، صنعتی و مدیریتی!

ولی در کشور ایران و در چارچوب تجربیات تاریخی ویژة ما ایرانیان، مدرک‌گرائی به تدریج ابعاد دیگری به خود گرفت. این نوع «برخورد» با مسائل اجتماعی که تحت تعالیم «متفکران» صدرمشروطه پای به کشور ایران گذاشت، به سرعت به مسیر دیگری افتاد؛ و پس از موجی که طی آن دولت کودتا در 28 مرداد به حاکمیت رسید، مدرک‌گرائی به تدریج تبدیل به سیاست رسمی دولت در تمامی مؤسسات و تشکیلات دولتی شد! بر اساس این «سیاست»‌، دولت کودتا به تدریج حتی دریافت اضافه حقوق و یا پیشرفت کاری را نیز در برخی مقاطع منوط به دریافت مدرک دانشگاهی کرده بود! البته حامیان این نظریه کم نیستند؛ بسیاری در دفاع از این نوع سیاست اداری مدعی خواهند شد که تشویق کارمندان به بالا بردن مرتبة تحصیلی‌شان عمل «سازنده‌ای» است! بله، در «حرف» و استدلال صرف حق با این گروه‌هاست، ولی آنچه ارزش کاری یک فرد را در یک ساختار اداری می‌باید مشخص ‌کند به هیچ عنوان ارتباطی با مدرک تحصیلی وی نخواهد داشت. در ثانی، رده‌بندی‌های اداری و تشکیلاتی بیش از آنچه به مدرک‌های چشم‌گیر نیازمند باشد، متکی بر تجربیات واقعی و اساسی و شعور و وجدان کاری نزد کاربران و کارمندان‌ است. و مدرک‌گرائی در چنین گستره‌ای هم «کارآئی‌» را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، هم خط بطلان بر ارزش تجربة کاری افراد می‌کشد. در سایة چنین برخوردی، مدرک‌گرائی در نظام‌های اداری و حتی آموزشی در کشورهای جهان ‌سوم تبدیل به یکی از مهم‌ترین موانع در مسیر تحولات و سازندگی‌ شده.

البته همانطور که می‌توان حدس زد، کسانیکه طرفداران اصلی این شیوة برخورد با «نیروی کار» در جامعه هستند، خود را از جمله «مدرک‌داران»‌ عمده معرفی‌ می‌کنند؛ مؤسسان، صاحب‌اختیاران و سردمداران «باشگاه‌هائی»‌ می‌شوند که درهای آن فقط و فقط به روی «متخصصین» فرضاً طراز اول گشوده خواهد شد! هر چند پس از طی چند سال، این «باشگاه‌ها» عملاً تبدیل به «محافل» ماسونی و مسخره شده، اعضاء آن پای در پوچی و بیکارگی می‌گذارند، و تنها «هنرشان»، اگر آنرا هنر به شمار آوریم، تسهیم به نسبت بودجه و امکانات دولتی میان «دوستان» و «برادران» خواهد ‌شد. نمونة این نوع «باشگاه‌سازی» در تاریخ معاصر کشور ایران، علیرغم سانسور هولناکی که دولت‌ها و رژیم‌ها بر تاریخ‌نگاری کشور تحمیل کرده‌اند فراوان است.

ولی منصفانه بگوئیم، در یک کشور عقب‌مانده همچون ایران، با درصد بالائی از بیسوادی و خصوصاً درصد بسیار چشم‌گیری از کم سوادی، اصولاً چنین «متخصصینی» حتی اگر وجود خارجی نیز داشته باشند، به چه اموری مشغول خواهند شد؟ در کشوری که صنایع و خدمات در معنای امروزی کلمه وجود خارجی ندارد؛ در یک فضای بستة اجتماعی و سیاسی که تحت یک حاکمیت تمامیت‌خواه طی 80 سال گذشته هر گونه گسترش مباحث فلسفی، ادبی و هنری نیز «ممنوع» اعلام شده؛ و نهایت امر در کشوری که ساختار اقتصادی و مالی آن با آنچه اقتصاد جهانی در هزارة سوم می‌نامیم کاملاً بیگانه است، «تخصص‌» چه تجلی و معنائی می‌تواند داشته باشد؟

تأسیسات دانشگاهی در ایران طی 80 سال گذشته عملاً بازدهی قابل اعتنا نداشته‌اند. به طور مثال امروز شاهدیم که علیرغم «فعالیت‌هائی» که از سوی رژیم‌های سیاسی بسیار «چشمگیر» معرفی شده، و صورت‌حساب‌های کلانی که سرمایه‌گذاری‌های دولتی در بخش «آموزشی» معرفی ‌شده است، هنوز در بطن جامعة ایران دانش‌آموزان و دانشجویان کشورمان به یک «فرهنگ‌نامة» زبان فارسی، در محتوائی که همچون نمونه‌های «وبستر» به زبان انگلیسی و یا «لاروس» به فرانسه بتواند نیازهای نگارشی، تحقیقی و علمی آنان را در حد بسیار ابتدائی برآورده کند دسترسی ندارند! پس این «نهال» دانشگاه‌دوستی و علم‌پرستی که طی دهه‌ها از جانب رژیم‌های مختلف سیاسی پیوسته در چارچوب نیازهای تبلیغاتی‌شان «آبیاری» شده، و در این راستا حمایت از دانشگاه و علم و تحصیل را پیوسته به سرلوحة فعالیت‌های حکومتی «تبدیل» کرده، میوه و ثمره‌اش برای جامعة ایران چه بوده؟ به صراحت می‌گوئیم: هیچ!

فلسفة وجودی «علم» و «فناوری»، در دامان یک نظام استعماری فقط در چارچوب نیازهای همان نظام‌ می‌باید معنا ‌دهد. به طور مثال گسترش شبکة رادیو و تلویزیون برای تحمیق هر چه وسیع‌تر توده‌های مردم؛ گسترش صنعت «بولتن‌نویسی» که به غلط در جوامع جهان سوم «روزنامه‌نگاری» نام گرفته، جهت ارائة اخبار و مطالب دولتی در گسترة جامعه؛ ایجاد مراکز «فرهنگ‌سازی» در محتوائی کاملاً استعماری و سرکوبگرانه به نام مدرسه، دبیرستان و دانشگاه جهت توجیه تمام و کمال سیاست‌های استعماری در کشور، و فراهم آوردن امکانات شستشوی مغزی جوانان، جوانانی که در صورت پیشرفت در همین مسیر نهایتاً کارشان به کارگری و کارمندی در کشورهای آمریکا و انگلستان و فرانسه کشیده خواهد شد، از اهداف چنین فناوری‌هائی است. این است فلسفة وجودی «علم‌پروری» در نظامی که نخستین سنگ‌زیربنای موجودیت‌اش خدمت به اجنبی است.

جز چند درمانگاه و بخش تزریقات و خدمات پزشکی، ارتباط علم با انسان در جهان ‌سوم ارتباطی کاملاً استعماری شده. با این وجود شاخه‌های خدمات پزشکی را نیز نمی‌باید از منویات استعماری مجزا کرد، چرا که «خدمات پزشکی» از جمله فعالیت‌هائی است که در چارچوب آن می‌توان زمینة وابستگی تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را به مراکز تصمیم‌گیری جهانی به سرعت و به شدت مورد حمایت قرار داد. و بی‌دلیل نیست که در هر موقع و فرصتی غربی‌ها گروه‌های پزشکی و خدمات «انساندوستانه» به این و آن کشور اعزام می‌کنند؛ و این بحثی است که مجالی دیگر می‌طلبد!

همانطور که می‌بینیم، وجود «نخبگان» سرنوشت‌ساز بیش از آنچه بازتابی سازنده در روند مسائل اجتماعی، صنعتی و مالی باشد، تبدیل به روندی کاملاً استعماری جهت به بیراهه کشاندن نیروهای سازندة کشور می‌شود. در بطن یک نظام استعماری یک گروه از نیروهای سازنده به دلیل عدم برخورداری از مدارک ‌دانشگاهی «منزوی» می‌شود، و همزمان گروه‌هائی دیگر به دلیل برخورداری از همان «مدارک‌» تحصیلی در ارتباط با منافع اجتماع «منزوی» شده، به خدمت در بارگاه نظام‌های استعماری مشغول خواهند شد. این شمشیر دولبه از دیر باز بر فرق ملت‌های جهان سوم فرود آمده و در این میدان ایرانیان از مهم‌ترین ملت‌های سرکوب ‌شدة جهان‌اند. «مدرک‌پرستی» همانطور که می‌بینیم به تدریج تبدیل به یک «اصل کلی‌» ‌شده، یا بهتر بگوئیم در شرایط فعلی یک «بیماری» اجتماعی است.

توده‌های مردم نیز که در شهرهای بی‌آینده بر «سفرة» نکبت و فقر دست و پا می‌زنند، به نوبة خود در آینة پیشرفت و آتیة «درخشان» فرزندان و نوباوگان‌شان برای ارزش مدارک تحصیلی جایگاه ویژه‌ای باز می‌کنند؛ و این فرهنگ «بیماری‌ساز» به تدریج تبدیل به یک اپیدمی فراگیر و ملی می‌شود. تحصیلات به تدریج از هر گونه زمینة کارآئی و واقع‌گرائی جدا شده، همچون القاب دوران فئودالیته تبدیل به «تیترهائی» شخصیت‌ساز می‌شود، و چه بهتر که «مقامات» دولتی، یعنی آنان که مرتباً به عنوان «تصمیم‌گیرندگان» جامعه در همان شبکه‌های استعماری رادیو و تلویزیون صدا و تصاویرشان به خورد مردم داده می‌شود، در درجة نخست از همین «تیترها» برخوردار باشند! فرهنگ «خوش‌خدمتی» به منافع استعمار در چنین صورت‌بندی‌ای به نوعی حرکت خودبه‌خود اجتماعی تبدیل می‌شود، دیگر نیازی برای توجیه بیشتر از این وجود ندارد. مسئله در ذهن توده‌ها به همین راحتی که می‌گوئیم «حل» خواهد شد: سواد خوب است! دانشگاه بهتر! بهترین دانشگاه، همانطور که ریاست ‌جمهور کشور هم به ما مسیرش را نشان داده‌اند، ‌ آمریکا!

اینجاست که پس از کودتای آخوندها در 22 بهمن 1357، سازمان سیا جهت تداوم منافع خود دست‌اندرکار یک پروژة عظیم «مدرک‌سازی» برای مقامات دولتی در حکومت اسلامی شد! می‌دانیم که به دلیل واپس‌گرائی‌های غیرانسانی در بطن ایدئولوژی جمکرانی‌ها، صاحبان واقعی مدارج تحصیلی، یعنی کسانیکه برای کسب مدارک خود سالیان دراز دود چراغ خورده‌اند، در شماری که مورد نیاز حکومت کودتا بود در دسترس قرار نداشت. تحصیل‌کرده‌ها یا تحت تأثیر فرهنگ «تحصیلاتی» خود یعنی مغرب زمین بودند، و یا تحت عنوان مخالفت با استعمار غرب «چپ‌گرا» و مارکسیست از آب درآمدند. تحصیل‌کردة آخونددوست عملاً نایاب بود!‌ در نتیجه، از نخستین روزهای کودتا، جمکرانی‌ها دست در دست سازمان سیا در کلاس‌های «فوق‌العاده» یک ماشین مدرک‌سازی برای حکومت اسلامی به راه انداختند. در چارچوب این سیاست، افرادی که در کمیته‌ها به دزدی و خرید و فروش اموال مردم و فراهم آوردن زمینة سرکوب عمومی مشغول بودند، با معرفی‌نامه‌هائی از دست این آخوند و آن پادوی سفارت انگلیس به مدارسی که «تخصصی» معرفی می‌شد، پای می‌گذاشتند و در طرفه‌العینی با یک دیپلم «پرطمطراق» و یک ریزنمرات «ساختگی» تحت عنوان «متخصص» به تأسیسات دولتی جمکران می‌پیوستند. امثال «مهندس» بهزاد نبوی و غرضی فقط مشت نمونة خرواراند.

ولی این بساط «مدرک‌سازی» به دهان بسیاری از اوباش حزب‌الله «خوش» آمد، در نتیجه برخی از قبیل کردان حتی زحمت شرکت در کلاس‌های «شبانه» و «فوق‌العاده» را در مؤسسات «فوق‌سری» بر خود هموار نکردند! در حکومتی که دروغ و شیادی پایة اصلی حاکمیت شده، اینان برای دستیابی به آنچه بسیار «سرنوشت‌ساز» تلقی می‌کردند، دروغ گفتند! به همین سادگی! در واقع تفاوت زیادی بین دیپلم دکترای احمدی‌نژاد در «حمل و نقل»! و لیسانس «جعلی» یا «واقعی» خاتمی در فلسفه نیست. هر دو این مدارک می‌باید بی‌پایه تلقی شود، چرا که نه احمدی‌نژاد مسئول بهبود طرح‌های ترافیک کشور است، و نه خاتمی یک فیلسوف! در متن سخنرانی‌های آقای خاتمی به هیچ عنوان نمی‌توان کلام یک «فیلسوف» را «شنید»، و آقای احمدی‌نژاد که به قول خودشان «دکترمهندس» تشریف دارند نیز قادر نیستند حکمت و شناخت و دانش و مطالعات فرضی خود را در کلام و استدلال و رفتار به ارزش بگذارند.

سخنرانی‌های خاتمی مملو از ضدونقیض‌گوئی‌هائی است که یک «فیلسوف» نمی‌تواند حتی به خواب ببیند، چه رسد به آنکه در کلام به مخاطبان خود تحویل دهد!‌ ما خیلی پیشتر، نه تنها کلام خاتمی، که کلام استاد اعظم فلاسفة جمکران یعنی «دکتر» سروش را کلام اوباش نامیدیم، و آنالیز کلام و سخنرانی‌های اینان را در همین وبلاگ‌ها ارائه داده‌ایم. این افراد فاقد شناخت آکادمیک از فلسفه‌اند، و این امر در مقالات سروش بسیار چشم‌گیر است. از طرف دیگر، آقای احمدی‌نژاد نیز بهتر است یکی از همان مقالات تحقیقی و پایه‌ای خود را در رشتة «تخصصی‌شان» که «حمل و نقل و ترافیک» معرفی شده ارائه دهند تا ما «بیسوادها» و مردمان عادی این کشور ببینیم مقامات درجة اول در این حکومت «تزهای» خود را چگونه نوشته‌اند!

«فرهنگ» اگر در جهان سوم اینچنین تبدیل به یک عارضه و «مدرک‌پرستی» شده، در عوض کلام، رفتار و عمق نظریات یک فرد «بافرهنگ» از چشم آنان که فرهنگ را می‌شناسند دور نمی‌ماند. کسی که همچون آقای احمدی‌نژاد برای یک سخنرانی چند دقیقه‌ای فقط داد و فریاد و تهدید تحویل مردم می‌دهد، و نهایت امر برای توجیه سیاست‌های یک کشور فقط دست به دامان امام‌زمان می‌شود، مسلماً دیپلم‌های ادعائی خود را نیز از دست همان امام‌زمان گرفته. هیچ آکادمی‌ای در جهان، حتی انواع جهان‌ سومی و بی‌پایه و اساس آن، خارج از «مال‌اندیشی‌های» سیاسی و محفلی و کثافت‌کاری‌های «ماسونی»، به فردی با چنین درجة نازلی از شناخت مسائل منطقی، تاریخی و اجتماعی مدرک دکترا نمی‌دهد. این مطلب را بسیاری از ایرانیان می‌دانند.

با این وجود ما به عنوان یک ایرانی، «لو» رفتن کنه روابط و لات‌بازی‌های رایج در میان شخصیت‌های طراز اول این حکومت را برای جامعة ایران مسئله‌ای «مثبت» ارزیابی می‌کنیم. همانطور که گفتیم، امروز خاتمی با تکیة سیاسی بر امثال میرحسین موسوی، آبروی «کاروان» اصلاح‌طلبی را کاملاً از میان برده. حال در ادامة این روند، چه مدارک تحصیلی ایشان جعلی باشد و چه «واقعی»، روابط وی با گروه‌هائی که در عمل کارچاق‌کن‌های استعمار در ایران‌اند، امروز کاملاً علنی شده. حتی اگر این «افشاگری‌ها» در چارچوب منافع محافل استعماری صورت گرفته، و با منافع عالیة ملت ایران کاملاً بیگانه باشد، چه باک! به قولی، هر قطره از واقعیت، حتی اگر می‌باید با تحمل هزاران دروغ به دست آید، فقط به زندگی انسان‌ها مفهومی بیشتر و عمیق‌تر اعطا خواهد کرد.







نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

هیچ نظری موجود نیست: