۱۰/۲۴/۱۳۸۷

ملکه اسماعیل و الیزابت هنیه!




بن‌بست و بحران عمیقی که آمریکا و متحدان اروپائی‌اش را در درگیری‌های غزه گرفتار آورده به تدریج واقعیات پشت‌پردة دستگاه «جهادیون» منطقه را علنی می‌کند. امروز دیگر وابستگی «جنبش» حماس به محافل تندروی اسرائیل رمز و راز به شمار نمی‌آید! این وابستگی نه تنها مورد «تقبل» نظام‌رسانه‌ای قرار گرفته، که به طرق مختلف و از مجرای رسانه‌های بین‌المللی، به دلائلی که هنوز رسماً اعلام نشده مرتباً در بوق و کرنا نیز گذاشته می‌شود. اینکه «جهادیون» با تکیه بر دلارهای نفتی و به فرمان کاخ‌سفید بر فضای سیاسی منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی چنگ انداختند، تا از این طریق جنبش‌های لائیک و سوسیالیست را در به بن‌بست قرار دهند، از سه دهة پیش کاملاً علنی بود. ولی کاخ‌سفید ترجیح می‌داد که این «جنبش‌ها» را «مستقل» و یا «ضدآمریکائی» قلمداد کرده، برای‌شان در فهرست «تروریست‌ها»، «مخالفان آمریکا»، و نهایت امر وابستگان به «اردوگاه» شرق پرونده‌های نمایشی باز کند. این نمایشات امروز می‌رود که به پردة آخر برسد، به آنجا که دست‌های پرمهر عموسام برای بیرون کشیدن اوباش حزب‌الله و جهادیون از بحرانی که تا گریبان در آن گرفتار آمده‌اند به سوی این تشکل‌های ضدبشری دراز شود و کاخ‌سفید رسماً و در انظار جهانی هم قبول مسئولیت فعالیت‌ این جانیان را بر عهده گیرد، و هم نهایت امر سعی کند تا وسیله‌ساز حفظ موجودیت «فاشیست‌ ـ مسلمان‌هائی» باشد، که تحت عنوان «نبرد با آمریکا» و با شعارهای مسخره سه دهه است شیرة وجود ملت‌های منطقه را به کام کاخ‌سفید می‌ریزند.

همانطور که پیشتر نیز اشاراتی داشته‌ایم، بحران فعلی در غزه قسمت «نمایان» یک بحران جهانی است که بر پایة تقسیم مناطق نفوذ در منطقة خاورمیانه استوار شده. در تقسیمات جدیدی که به همراه خواهد آمد، سهم عمده‌ای که به صورت سنتی و تاریخی نصیب امپراتوری سابقاً «کبیر» بریتانیا می‌شد، امروز می‌رود تا بین آمریکائی‌ها، هندی‌ها، چینی‌ها و خصوصاً روس‌ها از نو «تقسیم» ‌شود. و دلیل جنگ اسرائیل با نوچه‌های مسلمان‌نمای خود در نوار غزه مقاومتی است که برخی محافل در برابر این «تقسیمات» جدید از خود نشان می‌دهند!

دولت بریتانیا که در اردوگاه غرب، حامی اصلی و تأمین کنندة لوژیستیک جهادگرایان مسلمان‌نما به شمار می‌رود، پس از شکست در جبهة گرجستان با یک واقعیت تاریخی بسیار تلخ روبرو شد؛ این «امپراتوری» می‌باید بر پروژه‌های نفتی بریتیش‌پترولیوم در آذربایجان و خطوط لوله‌ای که در رؤیاهای «وست‌مینیستر» قرار بوده مستقیماً نفت این منطقه را به پیشگاه علیاحضرت بیاورد، نقطة پایان گذارد. البته فروش نفت آذربایجان هنوز هم به انگلستان امکانپذیر است، ولی همانطور که نمونة «اقتصادنفتی» در کشور خودمان نیز نشان می‌دهد، مسئله فقط «فروش» نیست. مهم عملی است که کشورهای فروشنده می‌توانند با اعتبارات خود در بانک‌های غرب انجام دهند! و در شرایطی که دیگر پنتاگون از طریق اوباش خود در گرجستان نمی‌تواند بر مسیر انتقالات هیدروکربور نظارت عالیه اعمال کند، دلارهای نفتی آذربایجان در مسیری به حرکت در خواهد آمد که سهم زیادی به «وست‌مینیستر» و بانک‌های وابسته نخواهد رسید.

این «باخت» استراتژیک برای لندن آنقدر سنگین بود که هنوز به درستی هضم نشده. و اگر فراموش نکرده باشیم فریاد «بحران اقتصادی» دقیقاً با همین فروپاشی تقارن زمانی داشت. کاهش ارزش لیرة استرلینگ در روزهای اخیر و نزدیک کردن آن به یورو فقط به این معناست که انگلستان در سال‌های آینده، و شاید خیلی سریع‌تر از آنچه پیشتر متصور می‌بود، پوند را رها کرده، برای فرار از بحران مالی که نتیجة مستقیم این شکست استراتژیک است به دامان یورو می‌آویزد. ولی اینکه یورو بتواند برای اقتصاد فروپاشیدة انگلستان پناهگاهی فراهم کند پرسشی است که در شرایط فعلی نمی‌توان به آن پاسخ داد. کشورهای اروپای غربی، با یورو یا بدون ‌یورو از نظر استراتژیک پای در روابط جدیدی در ارتباط با روسیه، آمریکا و چین گذاشته، و امکان اینکه این منطقه به طور کلی تبدیل به یک قرنطینة مالی بشود آنقدرها دور از تصور نیست. به هر تقدیر جهت اجتناب از اطالة کلام، این بحث را در همینجا متوقف می‌کنیم و به بحران غزه باز می‌گردیم.

شاهدیم که همزمان با بحران غزه دو بحران دیگر نیز دست در دست یکدیگر در حال تحول‌اند: مسئلة صادرات گاز روسیه به اروپا، و قیمت نفت خام! می‌دانیم که برای روسیه تحصیل قیمت بالا برای نفت خام و گازطبیعی یک اولویت استراتژیک شده؛ روسیه با تکیه بر این درآمد ارزی می‌تواند آنجا که برای ترمیم ساختارهای داخلی نیازمند واردات می‌شود، از این محل نیازهای خود را در سطح جهانی تأمین کند. این مسئله‌ای است که برای دیگر کشورها، از قبیل ایران، عربستان، کویت و ... به هیچ عنوان مطرح نخواهد شد، چرا که می‌دانیم غرب از فروش آنچه بتواند به صورت پایه‌ای اقتصادهای وابسته در این رژیم‌ها را متحول کند جلوگیری خواهد کرد. ولی این صورت‌بندی بر روسیه قابل تحمیل نیست. در نتیجه، اگر تحصیل قیمت‌های بالای نفت و گاز برای روسیه یک اولویت استراتژیک شده، پائین آوردن قیمت همین مواد خام برای غرب نیز به همان اندازه حائز اهمیت است!‌ امروز این تضاد گستردة منافع در سطح جهان خود را در ابعاد متفاوت به نمایش گذارده. در غزه به صورت جنگ، در اروپا به صورت یک بحران «گازی»، و در دریای عرب، آنجا که در سواحل عربستان سعودی شناورهای مجهز به موشک‌های هسته‌ای روسیه به اجرای مانورهای مشترک و گسترده‌ با هند خواهند پرداخت،‌ در قالب یک تهدید نظامی!

نتایج به دست آمده از درگیری‌ها در این سه جبهه مسلماً طی روزهای آینده از طرف سیاست‌های عمدة جهانی «جمع‌بندی‌» خواهد شد. و می‌توان به صراحت مسیرهای آینده‌ را به صورتی که ترسیم می‌شود، به چشم دید. ولی یک اصل را می‌باید به خاطر داشت و آن اینکه «بالا و پائین» بردن قیمت نفت خام که پس از بحران نفتی سال‌ 1973، تبدیل به یکی از «ورزش‌های» مورد علاقة محافل مالی آمریکائی شده بود، و در عمل نوعی کلاهبرداری مالی در ابعاد جهانی به شمار می‌رود، اینبار به دلیل حضور فعال روسیه در مراودات اقتصادی جهان تله‌ای شد که غرب با سر به درون آن فرو افتاد. خلاصه می‌گوئیم، همانطور که شاهدیم اگر با افزایش قیمت نفت‌خام قیمت بسیاری از مشتقات این ماده ـ نفت، بنزین و ... ـ افزایش چشم‌گیر یافت، و اگر همزمان بسیاری کالاها تحت تأثیر افزایش این قیمت‌ها گران شد، اینک که نفت خام چهار پنجم ارزش خود را از دست داده، این کالاها به هیچ عنوان «ارزان» نخواهد شد. به عبارت دیگر، بالا و پائین بردن قیمت نفت از طرف محافل مالی و اقتصادی غرب نوعی «رگولاسیون» اقتصادی به شمار می‌رود که طی آن کارت‌ها میان محافل حاکم بر اقتصاد غرب از نو تقسیم می‌شود، ولی اینبار تعداد قابل ملاحظه‌ای از همین کارت‌ها به دست روس‌ها افتاده، و روسیه خود را الزاماً مجبور به پیروی از قوانین نانوشتة محافل در غرب نمی‌بیند. این مشکلی است که ابعاد مالی آن در فروپاشی بورس‌ها خود را نشان داد؛ در بعد منطقه‌ای و استراتژیک بحران گاز اروپا به وقوع پیوست؛ و در ابعاد نظامی جنگ و تهدید،‌ جنگ در غزه و تهدید در دریای عرب آغاز شد.

امروز جاناتان فریدلند در روزنامة انگلیسی گاردین، عنوان می‌‌کند که شواهدی در دست است، که بر اساس آن باراک اوباما، رئیس جمهور آیندة ایالات متحد، ممکن است با حماس جهت کاهش تنش در منطقه وارد مذاکره شود!‌ البته همانطور که می‌توان حدس زد این روزنامة انگلیسی ـ گاردین عملاً سخنگوی حزب کارگر به شمار می‌رود ـ نقطه‌نظرهای هیئت حاکمة انگلستان را بازتاب داده. باراک اوباما برای آنکه بتواند در سطح جهانی با یک سازمان مسلمان‌نما و شورشی همچون حماس «ارتباط» برقرار کند، می‌باید از بسیاری ارتباطات سیاسی خود در جهان چشم‌پوشی نماید، عملی که در گام نخست منافع عالیة همان انگلستان را به خطر خواهد انداخت! با این وجود پخش این خبر از طرف روزنامه‌ای که معمولاً بسیار «معتبر» معرفی می‌شود، به این معناست که انگلستان در روابط منطقه‌ای خود واقعاً به تنگنا افتاده، و دست به دعا برداشته تا کسی برای بیرون کشیدن هیئت حاکمة انگلیس از این بحران آستین‌ها را بالا بزند.

از طرف دیگر، چاپ و انتشار این مطلب از سوی محافل انگلیسی، و سپس بازتاب آن توسط «رادیوفردا»، شاخک صدای آمریکا نیز می‌تواند حمل بر یک تهدید جدی علیه روسیه شود. همانطور که گفتیم روسیه از سقوط قیمت نفت به هیچ عنوان خرسند نیست و در همین راستا عملاً دست به تهدید مستقیم عربستان سعودی، مهم‌ترین تولیدکنندة نفت خام و عامل تأمین سیاست قیمت‌‌گذاری‌های آمریکا در بطن اوپک زده.

ولی برخلاف آنچه اروپائی‌ها آرزو دارند، برای سه معضل عمده‌ای که در حال حاضر بحران‌سازهای اصلی در روابط بین‌المللی‌ به شمار می‌روند، راه حل ساده و قابل دسترس وجود ندارد. به عقیدة ما مشکل گاز طبیعی در اروپا، و قیمت‌ نفت خام در بازارهای بین‌المللی، در ارتباطی تنگاتنگ با جنگ غزه قرار گرفته‌، و امروز مشکل می‌توان این سه عامل را از یکدیگر جدا کرد. با این وجود اگر در روزهای آینده گشایشی در هر یک از این جبهه‌ها پیش آید می‌توان امید داشت که در دیگر جبهه‌ها نیز توافقاتی صورت گیرد.






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

هیچ نظری موجود نیست: