
حضور باراک اوباما در رأس دولت آیندة آمریکا هنوز به صورت رسمی اعلام نشده، با این وجود به سرعت در داخل و خارج از مرزهای اینکشور تبعات سیاسی و استراتژیک دستیابی حزب دمکرات به قدرت علنی میشود. نخست شاهد عقبنشینی نیروهای ناتو در صحنة جنگ افغانستان هستیم؛ با این وجود میدانیم که پیشتر طی مبارزات انتخاباتی، پایان جنگ در عراق و پیشبرد «نبرد» با تروریسم در افغانستان به عنوان راهبردهای جدید اوباما در آسیای مرکزی و خاورمیانه معرفی شده بود! ولی در شرایطی فعلی سخنرانیهای داغ و پرالتهاب اوباما در مورد پایان یافتن عنقریب جنگ عراق عملاً به دست فراموشی سپرده شده، و اوضاع نیروهای ناتو در افغانستان و خصوصاً پاکستان نگران کنندهتر از آن مینماید که بتوان از «پیروزی» بر تروریسم در «ویراست» کاخسفید سخن به میان آورد. در اینمورد توضیحاتی قبلاً در وبلاگ «از نیکسون تا اوباما» ارائه شده، و به هیچ عنوان قصد تکرار مکررات نیست. با این وجود مطالب جدیدی در همین زمینه میباید ارائه داد.
میدانیم که به تدریج و پس از گذشت چند ماه، کشور چین و اقتصاد «نوین» آن، تبدیل به یکی از مهمترین اهداف استراتژیک در بحران مالی اخیر جهانی شده. به علاوه، این کشور به صورتی غیرقابل تفکیک قسمت مهمی از «طالبانیسم» خاورمیانه، و اسلامگرائی در سطح جهانی را نیز در بطن سیاستهای خود مستتر دارد. چرا که در تخالف با موضعگیریهای هند، چین پیوسته بر اسلام تکیه داشته؛ به همین دلیل است که ارتباط سهجانبة «چین، هند و پاکستان»، خصوصاً پس از عملیات تروریستی در هندوستان، در پیچ و خم دالانهای دیپلماتیک اینچنین از اهمیت برخوردار میشود.
امروز «بیبیسی» اعلام داشت که، وزیر امورخارجة پاکستان دستگیرشدگان اسلامگرا را که متهم به همراهی و همکاری با تروریستهای اعزامی به هند هستند، به دولت هندوستان تحویل نخواهد داد. البته همانطور که میدانیم این تصمیمات خارج از اختیار دولت پاکستان قرار میگیرد. جریاناتی از قماش «لشکرطیبه» ـ این لشکر گویا مسئول عملیات در هندوستان معرفی شده ـ از دولت پاکستان دستور نمیگیرند. اینان بازماندگان همان جبهة نیمسوختة «جنگسرد» هستند که با دلارهای عربستان و حمایت سیاسی و لوژیستیک ایالات متحد از سالها پیش در منطقه پایهریزی شدهاند. امثال «لشکرطیبه» را در هر کوچه و خیابان اسلامآباد میتوان مشاهده کرد؛ مدارس مذهبی، دکة کمکهای «مالی ـ اسلامی»، محافل اسلامگرای علنی و نیمهعلنی، هر یک میتواند یک «لشکرطیبه» باشد. کافی است که لوژیستیک مناسب، و حمایت سیاسی غرب در پس هر یک از این دکهها قرار گیرد. اعجاز «اسلام» و عشق عمیق غرب به این «دین مبین» ریشه در همین مهیا بودن «ساختار عملیاتی» آن دارد.
ولی همانطور که شاهدیم آمریکا در ویراست نوین استراتژیک خود بالاجبار دست از حمایت لوژیستیک و سیاسی از امثال «لشکر طیبه» شسته! در عمل، در اواخر دوران جرج بوش استراتژی جهانی به نقطهای رسیده که اگر دولت جدید ایالات متحد از این جریانات حمایتی سرنوشتساز به عمل آورد، بازتاب آن از نظر امنیتی برای آمریکا بسیار سنگینتر از آن خواهد بود که قابل تحمل باشد. و به دلیل همین عقبنشینی از مواضع «اسلامپروری» است، که عکسالعمل تند و دیوانهوار گروهی از اسلامگرایان را چند روز پیش در بمبئی شاهد بودیم؛ عکسالعملی به دور از هر گونه مآلاندیشی سیاسی که از آن بیشتر بوی خودکشی جمعی و اعتراض کورکورانه به مشام میرسید. ولی همانطور که میتوان حدس زد گسترة جبهة نوین استراتژیک که زیر نظر حزبدمکرات برنامه ریزی شده به سرنوشت اوباش «لشکرطیبه» محدود نمیماند؛ در صحنة بینالمللی استراتژیهای جدید میباید شامل چین و رابطة اینکشور با روسیه نیز بشود، و به دلیل همین جابجائیها در سیاستهای جهانی، شاهدیم که در داخل مرزهای آمریکا نیز جنگ قدرت میان محافل مختلف به شدت بالا گرفته.
نخست از بررسی مسائل خارجی شروع میکنیم. کشور چین همانطور که شاهدیم با تضعیف پاکستان به شدت متزلزل شده است. و مترصد خواهد بود که در برابر این تغییرات جهت حفظ موجودیت و منافع خود دست به اقداماتی زند. چرا که از سالها پیش، برای پکن، اهرم فشار بر هند همیشه در حمایت از سیاستهای اسلامآباد خلاصه میشده است. ولی جهت کنترل چین، و جلوگیری از عکسالعملهای تند پکن، همانطور که دیدیم فشار اقتصادی و مالی بازارهای آمریکائی مطرح شده. در واقع «اعجاز» اقتصاد مائوئیستهای چین، و رشد اقتصادی به قول کارشناسان «دورقمی» در سال، فقط به دلیل حمایت آمریکا از «بازاری» است که برای این کشور فراهم آمده، بدون این حمایت، «معجزة» اقتصادی پکن در عرض چند ماه ناپدید خواهد شد. و این امر را دولت چین بهتر از هر کس دیگری میداند.
در درجة دوم اگر حمایت آمریکا از مواضع چین در برابر تهدیدات روسیه وجود نداشته باشد، پکن مشکل خواهد توانست نفوذ خود را در بطن آسیای جنوبی و مرکزی حفظ کند. این وابستگی ساختاری و بسیار خرد کننده، در عمل نتیجة سیاست خوشبینانه، اگر نگوئیم کودکانهای است که مائوئیسم به رهبری شخص چوئنلای، پس از خروج آمریکا از ویتنام برای ملت چین به ارمغان آورده. در پس این سیاست بیفردا، چین تبدیل به غولی شده که افسار و اختیارش به دست آمریکاست!
از طرف دیگر با نگاهی به سیاستهای نظامی حاکم بر ارتش چین به صراحت میتوان دریافت که این کشور به هیچ عنوان خطری نظامی و استراتژیک برای آمریکا و منافع مستقیم این کشور به شمار نمیرود. این سئوال مطرح میشود که سیاستهای نظامی پکن چرا میبایست در راستائی تنظیم شود که تهدید نظامی پکن فقط شامل حال مسکو و دهلینو باشد؟ جواب به این سئوال سادهتر از آن است که تصور میشود، ارتش چین به دلیل عدم برخورداری از ناوگان و نیروی هوائی استراتژیک، و خصوصاً عدم برخورداری از موشکهای قارهپیما که بتوانند مستقیماً آمریکا و یا اروپای غربی را تهدید کنند، در برابر تهدیدات آمریکا تنها میتواند به حمایت مسکو دلخوش کند! خلاصه بگوئیم، اگر چین غولی است که افسارش به دست آمریکاست، ناناش هم به دست مسکو افتاده! ولی اینهمه برای اینکه بگوئیم، موجودیت این غول بیشاخ و دم، که از قضای روزگار هم کور است و هم کر، امروز به دلیل تغییرات سیاست جهانی پای در برههای بسیار طوفانی گذاشته. و در دنبالة این مسائل است که سایت نووستی امروز اعلام میدارد، وزیر دفاع روسیه طی دیداری از چین به مدت سه روز با همتای خود در مورد مسائل و مشکلات امنیتی مذاکره خواهد داشت:
«نمایندة دفتر مطبوعاتی وزارت دفاع فدراسیون روسیه [...] به ریا نووستی اطلاع داد که وزیر دفاع [روسیه] در اجلاس کمیسیون همکاریهای فنی و نظامی [چین و روسیه] شرکت میکند و نیز مذاکراتی با لیانگ گوآنگ لیه وزیر دفاع چین خواهد داشت.»
مسائل مورد مذاکره کاملاً مشخص است. اطمینان از حمایت روسیه در صورت تهدیدات هند، و دلخوش کردن به وساطت روسیه نزد آمریکائیها برای ادامة حمایتشان از «بازار» اعجابآور اقتصاد مائوئیستی! ولی اگر آمریکائیها در برابر چین ـ در ساختاری طی این مطلب به آن اشاره شد ـ دست بالا را دارند، در داخل مرزها گرفتاریشان به مراتب بیش از دوران جنگسرد شده.
درگیریهائی که بر محور سیاستگذاریهای جدید در درون مرزهای آمریکا پیش آمده امروز با دستگیری فرماندار ایالت ایلینویز، به جرم فساد مالی و اداری پای به مرحلهای بسیار جدی گذاشت. میدانیم که مقام فرمانداری در ایالات متحد مقامی است بسیار «محترم»، انتخابی و در برخی مقاطع حتی «فراقانونی»! اینکه چند مأمور «اف.بی.آی» فرماندار یک ایالت، خصوصاً یکی از پرجمعیتترین و ثروتمندترین ایالات این کشور را همچون یک دزد دستگیر کنند، مسئلة سئوال برانگیزی است. به عنوان دلائل این دستگیری، مأموران «اف.بی.آی» استناد به مدارکی میکنند که به دلیل «استراق سمع» از فرماندار مذکور توانستهاند به دست آورند. خلاصه بگوئیم حکایت همان «شاهد روباه دم اوست» شده! معلوم نیست بر اساس کدام قانون این «استراقسمع» صورت گرفته، و کدام قاضی در ایالت ایلینویز به خود اجازه داده که جواز «استراق سمع» تلفن شخصی فرماندار ایالت را صادر کند؟ خلاصة کلام قضیه از بیخوبن دستساز است.
ولی با نگاهی کوتاه به عقاید سیاسی و اجتماعی این فرماندار بخصوص، و نزدیکیهای سیاسی وی با باراک اوباما، خصوصاً موضعگیریهای وی در مورد رایگان کردن معالجات مردم علیالخصوص کودکان در این ایالت، در مییابیم که ریشة بحران کجاست. این «بازداشت» در عمل اعلامخطری است به گروه اوباما! در کشوری که نخستین سنگ زندگی سیاستمداران معمولاً به دست مافیاها و ساختارهای فساد مالی گذاشته میشود، دستگیر کردن دیگر همکاران اوباما نیز نمیتواند آنقدرها کار مشکلی باشد؛ دلیل هر یک از این دستگیریها میتواند «استراق سمع» عنوان شود! ولی مشکلات باراک اوباما در برخورد با مسائل داخلی مسلماً به این نقطه ختم نخواهد شد. ایالات متحد در شرایطی قرار گرفته که اکثر بانکهای بزرگ و تجاری کشور ورشکستهاند؛ از طرف دیگر، صنایع سنگین و اتومبیلسازی عملاً پای در ورشکستگی میگذارند، و در این میان تقسیم ثروت عمومی میان مردم، شرکتها، بانکها و ... در کشوری که اصولاً «انسان» را فقط ابزاری جهت عملکردهای تجاری و صنعتی «تحلیل» میکند، کار چندان سادهای نخواهد بود. آمریکا پای در جریانی گذاشته که از نظر تاریخی برای این کشور بسیار جدید است، و نه تنها هیئت حاکمه که اکثریت قریب به اتفاق بنیادها اصولاً شناخت درستی از این زمینة اجتماعی ویژه ندارند.
و به دلیل همین تازگی «بحران» و ناشناخته بودن ابعاد گستردة آن، به احتمال زیاد بحران داخلی ایالات متحد، به سرعت پای به صحنة بینالمللی خواهد گذاشت. این پرسش مطرح است که تحت فشار داخلی، و با تحمل فشارهای روزافزون خارجی، آیا کشور آمریکا قادر خواهد بود از فروپاشی جلوگیری کند یا خیر؟ این سئوالی است که روند مسائل در روزهای آینده به آن پاسخ خواهد داد.

...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر