۱۰/۲۳/۱۳۸۵

دیگ حلیم و جمکران!


استراتژی‌های جدید آمریکا و اروپای غربی در عراق، به معضلات متعددی جان داده، و در کنار آنان مطالبات تاریخی فراوانی را از نو به صحنة مسائل سیاسی منطقه وارد کرده. در این میان مسئلة کردستان، بر خلاف آنچه برخی قصد تأکید بر آن دارند، اگر به عنوان یکی از شناخته‌شده‌ترین معضلات استراتژیک منطقه ـ در مقام مشکلی که اینک صراحتاً یکصد سال است موجودیت خود را بر محاسبات سیاسی منطقه تحمیل می‌کند ـ حضور خواهد داشت، و اگر در ردة مهم‌ترین و اساسی‌ترین بحران‌هائی باشد که حملة یانکی‌ها به عراق از صندوقچة خاطرات منطقه بیرون خواهد کشید، صراحتاً بگوئیم، به هیچ عنوان نه تنها مهم‌ترین، که سرنوشت‌سازترین مورد نخواهد بود. چرا که منطقه‌ای برخوردار از تاریخی کهن، چون خاورمیانه، خاور نزدیک و آسیای مرکزی، از مشکلاتی برخوردار است که شاید بحران عظیم کردستان در برابر آن‌ها کاملاً کمرنگ جلوه نماید. روزی که کاخ‌سفید دستور حملة نظامی به کشور عراق را صادر کرد، در ذهن ژنرال‌های آمریکائی شاید جز چک‌هائی که شرکت‌های نفتی به عنوان «دستمزد خدمات» به حساب‌های بانکی‌شان واریز می‌کردند، مطلب دیگری از اهمیت برخوردار نبود؛ شاید هیچکدام از نظامیان و غیرنظامیانی که «مسئولیت» مستقیم این جنایات متوجة آنان است، آنروزها و حتی هم‌امروز، نتوانند ابعادی را بررسی کنند، که این بحران می‌تواند در شرایط ویژه‌ای در منطقه ایجاد کند، ولی تاریخ را نه ژنرال‌ها، که ملت‌ها رقم زده‌اند، و این حساب و کتاب‌ها حتی اگر واشنگتن هیچ تمایلی به آنان از خود نشان ندهد، می‌رود تا حضور خود را بر منطقه تحمیل کند.

پس از سخنرانی «تاریخی» جناب جرج بوش در مورد سیاست‌های «نوین» در عراق، که در واقع تأئیدی بود بر نظریة شایع «همکاری‌های نزدیک با ایران جهت خروج آمریکا از بحران»، شاهدیم که عکس‌العمل‌های تند طرف‌های دیگر علناً پای به میدان گذاشت. در وحلة نخست شاهد گروگان‌گیری اعضای «کنسولگری» ایران در اربیل بودیم، عملی که به ارتش ایالات متحد نسبت داده شد، و هنوز نیز از طرف آمریکا مورد تکذیب قرار نگرفته، ولی عکس‌العمل بسیار «شدید» و تند روسیه در این میان نشان داد که اگر این عمل فرضاً از طرف آمریکائی‌ها به صورتی مستقل صورت گرفته باشد، از انجام آن «نتایجی» مورد نظر بوده، که طرف‌ روسی اصلاً آن را تأئید نخواهد کرد. عکس‌العمل بعدی را می‌باید سفر نابهنگام خانم هیلاری کلینتن به عراق دانست. مسلماً سمت ایشان به عنوان «سناتور ایالت نیویورک» تنها روادیدی نیست که به فردی اجازه دهد نه تنها پای به میدان جنگ «آمریکا» گذارد، که در حضور نظامیان و افراد حاضر در محل شدیداً از سیاست‌های «فرماندة کل‌قوا»، جناب جرج بوش، انتقاد هم صورت دهد؛ و اینهمه در هیاهوی جنگی که همه روزه‌ ده‌ها نفر را به خاک و خون می‌کشد! سومین و مهم‌ترین عکس‌العمل، جواب تندی است که رجب اردوغان، رئیس دولت ترکیه به تقاضای جرج بوش مبنی بر عدم دخالت دولت‌های همسایه در امور عراق می‌دهد، بر اساس گزارش بی‌بی‌سی، اردوغان می‌گوید:

«به ما که 350 کيلومتر مرز مشترک و پيوندهای تاريخی با عراق داريم می‌گويند که در عراق دخالت نکنيم اما آمريکا که ده هزار کيلومتر دور است، در عراق دخالت می‌کند.»


بله، از قدیم گفته‌اند، حرف حق را از دهان بچه بشنوید؛ اردوغان که مقام «شامخ» نخست‌وزیری کشور ترکیه را مدیون حضور سرجوخه‌های پنتاگون در اینکشور است، دهان باز کرده و صریحاً از سیاستی انتقاد می‌کند که پس از حملة آمریکا به عراق، از ماه مارس 2003 تا به امروز به ترکیه دیکته شده بود، و ایشان به همراه دولت فخیمة ترکیه، در اعتراض به چنین «تحکم‌های» غیرمنطقی‌ای هیچگاه جیک‌شان در نمی‌آمد. حال معلوم نیست که در عرض چند روز گذشته چه پیش آمده که دست پرورده‌های ارتش آمریکا اینچنین «مستقل» و «منطقی» سخن می‌گویند. البته، هنوز این «برخوردهای» منطقی و مستقل به تهران و دولت جمکران سرایت نکرده، و هنوز آخوندک‌های ضدامپریالیست خمینی‌پرست که مقام رهبری‌شان همه روزه صدبار کاخ سفید را «کر» می‌دهد و نجس خوانده، فحش‌کش می‌کند؛ به خود اجازه نداده‌اند همین جملة کوچک «فوتبالیست» سابق «فنربچه» را تحویل کاخ سفید بدهند!

مسلم است که حرف‌های جرج بوش مهمل است؛ ولی این حرف‌ها از روز نخست مهمل بود. مگر می‌توان از کشورهای همسایة عراق خواست که در امور این کشور هیچگونه دخالتی نکنند؟ هر چه در عراق پیش آید، نهایت امر سرنوشت ملت‌های همسایه را نیز رقم خواهد زد؛ ولی حال بیائید و همین صورت‌بندی ساده را به جمکرانی‌ها «حالی» کنید! ولی بیانات مهم فوتبالیست سابق، و نخست‌وزیر فعلی ترکیه، زمانی از اهمیت بیشتر برخوردار می‌شود که دریابیم اظهار نظر ایشان در مورد مسائل کردستان عراق بوده، بی‌بی‌سی می‌افزاید:

«رجب اردوغان نخست وزير ترکيه بار ديگر تأکيد کرده است که کشورش حق دارد برای تعقيب کسانی که او "شورشيان کرد" خواند، وارد خاک عراق شود.»


بله، مشکل اصلی همینجاست! در شرایطی که دولت جرج بوش زمینه را برای حضور ملایان در عراق آماده می‌کند، از یک طرف روسیه فریادش به هوا بلند شده، و از طرف دیگر ترکیه نعره می‌زند. خانم کلینتن هم اگر به یک‌باره هوس مسافرت به بغداد کرده‌اند، نه برای آب‌تنی در پلاژهای خلیج فارس که حتماً جهت همیاری با هم ایندو بوده. اینکه چگونه می‌توان کشور ترکیه را مجبور کرد که در برابر «ایران» عقب‌نشینی کند، و‌ نظارت بر سرزمین‌هائی را از دست بدهد که امپراتوران عثمانی، حتی در برابر کشورگشایان خونریزی چون نادرشاه افشار و آغامحمدخان قاجار نیز آن‌ها را «حفظ» کرده بودند، از نظر تاریخی بحران‌آفرین خواهد شد. نباید فراموش کنیم که آنچه امروز به صورت رایج «کشور عراق» می‌خوانیم، تا اوائل قرن گذشته، جزء لاینفک خاک کشور ترکیة امروزی، یا همان امپراتوری سابق عثمانی، به شمار می‌آمده است.

فروپاشی اتحادشوروی، نهایت امر آغازگر برخوردی نوین با مسائل ملیت‌ها و مرزبندی‌ها شده؛ حضور ارتش آمریکا در عراق نیز امروز پاسخی است به همین چالش‌ها. ولی آمریکائی‌ها گویا فراموش کرده‌اند که در این هیاهوی جهانی، نه تنها در تصمیم‌گیری‌های صحنة سیاست یکه‌تاز معرکه نخواهند بود، که در بسیاری از نقاط جهان، دیگر ملت‌ها کارت‌های برندة بیشتری از آستین بیرون خواهند کشید. به قول معروف «گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنکه هست گیرند»! اگر قرار بر این باشد که خطوط جدیدی تحت عنوان «جهانی شدن» بر جغرافیای اقتصادی و سیاسی جهان ترسیم شود، این خطوط صرفاً نمی‌تواند بازتاب منافع «واشنگتن» باشد. همانطور که در بالا می‌بینیم، روسیه و ترکیه نیز در «عراق» حرفی برای گفتن دارند، سخنانی که گویا سازش عجولانة «تهران ‌ـ واشنگتن» آن را نشنیده گرفته! پنتاگون نمی‌تواند از کشور ترکیه انتظار داشته باشد که هم سنگینی موشک‌های روسی با کلاهک‌های هسته‌ای را بر شهرها و مناطق استراتژیک خود همه روزه تحمل کند، هم اروپای غربی او را به عنوان «ترک» و «غیراروپائی» از خود براند و در قتل‌عام ارامنه،‌ ترکیه را مسئول عمل امپراتوری‌ای معرفی کند ـ امپراتوری عثمانی ـ که اصولاً دیگر وجود خارجی ندارد، و هم در هنگام تقسیم غنائم استراتژیک در «عراق پاره پاره» شده، لقمة لذیذی برای ایران شیعه، و عربستان و اردن سنی بپیچد، و هم نهایت امر بحران کردستان را در دست‌های تهران و ریاض تبدیل به وسیلة جدیدی برای اخاذی از آنکارا کند، و هم ... ـ این فهرست سر دراز دارد که فعلاً به همینجا آنرا خاتمه می‌دهیم.

در اینکه تهران در این میان بیش دیگر طرف‌ها «کور» خوانده، نمی‌باید شکی داشت. بحرانی شدن روابط میان تهران و آنکارا، فقط می‌تواند به نزدیک شدن ترکیه به روسیه بیانجامد. در حال حاضر، به دلیل فروپاشی تدریجی نئوکان‌ها، روسیه دیگر اصرار زیادی نیز در باقی ماندن در خیمه‌وخرگاه جرج بوش از خود نشان نمی‌دهد، و در میان دمکرات‌ها که گویا افسار این حیوان وحشی ـ ایالات متحد ـ را در آینده در دست می‌گیرند، به دنبال هم پیمان است. این روابط «سازنده» میان مسکو و دمکرات‌ها که مسلماً از اولین دقایق پیروزی نامزد دمکرات در کاخ سفید آغاز خواهد شد، شامل حال ترکیه نیز می‌شود، ولی اگر امروز تهران خود را عجولانه درگیر طرح‌های جرج بوش در عراق کند، روابط تهران با دمکرات‌ها که از دیر باز ـ اشغال سفارت و فراهم آوردن زمینة پیروزی ریگان آغازگر این مشکل بود ـ شکر آب بوده در آینده وخیم‌تر نیز خواهد شد.

دولت جمکران که سعی دارد «عقب‌نشینی» فرضی آمریکا در عراق را قسمتی از «پیروزی» سیاسی خود به شمار آورد، بهتر است در قراردادن کشور ایران در برابر لولة توپ سیاست‌های آیندة منطقه‌ای از خود فراست بیشتری نشان دهد. جرج بوش در هر حال از عراق عقب خواهد نشست، چرا که گزینة دیگری در میان نیست. ولی اگر روضه‌خوان‌ها از فکر این عقب‌نشینی، و دست انداختن بر سرزمین‌های «مقدس» کربلا و نجف آب به دهان‌شان افتاده بهتر است بر این نظریه تأمل بیشتری کنند؛ امروز آنان که با سیاست جرج بوش همراه می‌شوند، در آینده‌ای نه چندان دور مجبور خواهند بود که «مرده‌ریگ» سیاست «نئوکان‌ها» را نیز با تحمل هزینة بسیار سنگینی همراهی کنند. امروز سازش با نظریات و استراتژی‌های نئوکان‌ها به هیچ عنوان قابل توجیه نیست و پیروی از این نظریات می‌تواند ملت ایران را فردا در انزوا قرار داده، و درگیر شرایطی بسیار پر تلاطم کند.


هیچ نظری موجود نیست: