
در کشور لبنان، «پییر جمایل»، یکی از وزرای کابینة فعلی به ضرب گلوله از پای در آمده است. این «جمایل» نیز به سرنوشتی مشابه عموی خود دچار شد. و شاهدیم که فقط چند ماه پیش، در انفجار خودروی حامل «رفیق حریری» نیز، نخست وزیر سابق لبنان به کام مرگ افتاد. در واقع، امروز در کشور لبنان، هر جنایت «سیاسی»، جنایت سیاسی دیگری را به دنبال میآورد. و انگشت اتهام، اغلب اوقات از طرف کشورها و تشکیلات وابسته به سیاست غرب در منطقه، به سوی «سوریه» گرفته میشود؛ مسئلهای که به خودی خود، حداقل در مورد ترور اخیر، بسیار قابل بحث است، چرا که حاکمیت بعثی سوریه، اینک در بستر «ماه عسل» روابط بازیافته با «حکومت عراق» دست و پا میزند؛ در چنین شرایطی، مشکل میتوان این سوءقصد را به سوریها نسبت داد، چرا که این جنایت، صرفاً میتواند در پیشبرد سیاستهای دمشق ایجاد وقفه کند.
خانوادة «جمایلها»، از دیرباز به دلیل نزدیکی با محافل فرانسه و اسرائیل طعمة مناسبی برای شکارچیان سیاسی بودهاند. چرا که سوءقصد به جان اینان، اگر از جانب نیروهای مخالف فرانسه و اسرائیل صورت گیرد، در فضای «قتل و جنایت» سیاسی میتواند نوعی «زورآزمائی» از جانب مخالفان اسرائیل تلقی شود. و از طرف دیگر، هر زمان که اسرائیل و یا اصولاً هر کشور غربی بخواهد مخالفان خود را در صحنة سیاست لبنان، از سکه بیاندازند، کافی است یک تن از «جمایلها» بکشد، و قضیه را به گردن دیگران بیاندازد! این «روند» و کاربرد سیاسی که در سطور بالا به صورتی مینیاتور ارائه شد، در کمال تأسف از جانب قدرتهای بزرگ، امروز بر بسیاری از روابط سیاسی منطقه حاکم شده. «ترور سیاسی»، یا به عبارت سادهتر، «جنایت»، از دستورکار قدرتهای بزرگ در منطقة خلیجفارس و آسیای مرکزی گویا «حذف» شدنی نیست!
امروز قرعه به نام پییر جمایل افتاد، «اگر در بر همین پاشنه بچرخد»، فردا، فرد دیگری در این صحنه جای او را خواهد گرفت. و جالب این است که همیشه، در بطن شرایط بسیار حساس و سرنوشتساز سیاسی در لبنان، ملت اینکشور میباید شاهد چنین جنایاتی باشند. جنایاتی که در واقع، به معنای نشانة نبود توافق میان قدرتهای حاکم منطقه، در چند و چون آرایش نیروهای سیاسی لبنان است. امروز، بحران سیاسی در لبنان بیداد میکند، و عملکردهای حاکمیت این کشور، حاکمیتی که در سطح جهانی به عنوان دولتی «دمکراتیک» معرفی شده، در سایة اینگونه «ترورها» و «وحشتآفرینیها»، بیش از آنچه بازتاب نیازهای آنی و فوری ملت لبنان باشد ـ امنیت، رفاه، بازسازی و ... ـ وسیلة سیاستگذاریهای کشورهای قدرتمند منطقه شده. چندی پیش طی جنگی میان اسرائیل و لبنان، که در همین وبلاگ ابعاد سیاسی محدودی از آن به بحث کشیده شد، شاهد بودیم که نیروئی تحت عنوان «حزبالله»، از بازی خونین این جنگ «سرفراز» بیرون آمد. چند و چون این مسئله، و این امر که چگونه یک تشکیلات «شبهنظامی» میتواند در مقابل «ارتش پنتاگون» ـ که رسانهها از آن تحت عنوان ارتش اسرائیل نام میبرند ـ ایستادگی کند، به بحثی دیگر نیاز دارد، ولی پس از این جنگ، این امر قبول عام یافت، که به درست یا به غلط، این «حزبالله» بوده که ارتش اسرائیل را به عقب راند.
ولی این پیروزی «بزرگ»، بجای آنکه برای لبنان ثبات و آرامش به همراه آورد، به سرعت وسیلهای جهت ایجاد بحران سیاسی میشود؛ حزبالله با تکیه بر این «پیروزی» خواستار نقش فراگیرتری در بطن دولت میشود، دولت و مجلس را «تهدید» میکند، و نهایت امر، امروز با کشته شدن یکی دیگر از افراد قبیلة جمایل، همین حزبالله در افکار عمومی لبنان بر سکوی اتهام «اقدام به قتل سیاسی» میایستد! مسلماً چنین موضعی از نظر یک جنبش «جوان» و عملاً بدون برنامه، که سعی داشته از موضع یک حرکت «مذهبی ـ اعتقادی» به سوی شرکت در فضای سیاسی کشوری دمکراتیک حرکت کند، کارساز نخواهد بود. «حزبالله»، پس از آن «پیروزی» بزرگ، اینک با دستهائی «نامرئی» به نقطة شروع خود باز گردانده شده، و قبول کنیم که این بازگشت به هیچ عنوان به نفع «لبنانیها» تمام نخواهد شد ـ چه مسیحی، چه مارونی، چه شیعه و غیر.
در همینجاست که به صراحت درمییابیم، طرح «خاورمیانة دمکراتیک» آقای جرج بوش، آنقدرها هم که بعضی «بادمجاندور قاب چینهای حرفهای» قصد القای آنرا داشتند، با «دمکراسی» در مفاهیم «متعارف» خود کاری ندارد. این طرح که از قضای روزگار صرفاً عنوان «خاورمیانة دمکراتیک» بر آن گذاشتهاند، در عمل با جنایات ارتش آمریکا در عراق آغاز شد، سپس به جنگ هولناک و غیرقابل توجیه «اسرائیل ـ لبنان» کشید، و علیرغم تمامی ژستهای دمکراتیک جرج بوش، اینک کشور لبنان را، که به عنوان نخستین نمونة دمکراتیک در منطقه، در حال گام برداشتن در مسیر بنیانگذاری «حاکمیتی» مسئول و دمکراتیک بود، عملاً فلج کرد. از این پس، لبنان مسلماً دستخوش تحولاتی خواهد شد که به صراحت نمیتوان آنها را «دمکراتیک» نام نهاد. هر چند که در عمل، اینکشور تا چندی پیش قادر شده بود، تا حدودی به حاکمیتی مسئول دست یابد.
این خلاصه از این نظر عنوان شد که برخی از هموطنانمان تصویر روشنتری از «تمایلات» واقعی قدرتهای بزرگ در این منطقه داشته باشند. اگر قدرتها با تکیه بر «ترور»، قصد سیاستگذاری دارند، به این دلیل است که فکر میکنند، با این عمل قادرند به اهداف خود دست یابند. اگر ملتها در برخورد با این نوع سیاستگذاریها از خود هوشیاری نشان دهند، قدرتهای بزرگ نیز از «ترور» دست برداشته، و شاید در ارتباط با بنیادها و محافل این منطقه، بالاجبار به دستآویزهائی «انسانیتر» متوسل شوند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر