۸/۰۱/۱۳۸۵

از چاله به چاه!



در میان اطباء مثلی است که می‌گوید، «تشخیص مرض، نیمی از درمان است!» این سخن مسلماً در علوم دقیقه کاملاً درست است؛ حتی اگر از منطق «متعارف» نیز نخواهیم پیروی کنیم، تجربیات مختلف «عینی» نشان داده که اگر «درد» را نشناسیم، ارائة درمان غیرممکن است. روزی یکی از استادان در کلاس درس با خنده گفت، «شما دانشجویان عادت کرده‌اید، مسئله دریافت کنید و راه حل ارائه دهید، ولی در زندگی واقعی کار اصلی شما یافتن مسائل است. کسی صورت مسائل از پیش نخواهد داد!» این سخن در علوم‌دقیقه کاملاً صحت دارد، ولی در علوم اجتماعی می‌توان گفت که حتی «بیشتر» صحت دارد! چرا که لابراتوار علوم اجتماعی محیطی است کاملاًّ غیرقابل کنترل، محیط علوم‌ اجتماعی صحنة جوامعی است که هر دم رنگ می‌بازد، هر دم حال و هوای جدیدی می‌گیرد، و بیننده می‌باید هر صبحدم خود، و سلاح‌های «تحلیلی» خود را با انواع رفتاروکرداری اجتماعی هماهنگ کند که نتیجة امتزاج میلیاردها عامل غیرقابل پیش‌بینی‌اند، عواملی که می‌تواند از تغییرات جوی تا اقتصاد جاری و مالی جامعه را در بر گیرد.

در تأئید این نقطه نظر می‌توان به یکی از کتاب‌های تاریخ معاصر ایران به قلم هما ناطق اشاره‌ کرد، که در آن بحران سیاسی‌ای که منجر به شکل‌گیری انقلاب مشروطه شده بود، به نحوی از انحاء نتیجة اجتماعی «شیوع» بی‌سابقة بیماری وبا در ایران معرفی می‌شد. این «نتیجه‌گیری» تاریخی هم می‌تواند درست باشد، و هم می‌تواند کاملاً غلط باشد، ولی یک اصل را نمی‌توان فراموش کرد، مسائل مختلف یک جامعه، در ابعاد اجتماعی، سیاسی، مالی و اقتصادی، در بافتی تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند و شناخت این بافت، آنقدرها که بعضی می‌انگارند، یا برخی ادعا دارند، سهل و آسان هم نیست.

چند روز پیش، در یکی از سایت‌های اینترنتی دولتی، سخن از چاپ و توزیع شب‌نامه‌هائی در ایران به میان آمده. شب‌نامه‌هائی که گویا در مراسم رسمی نماز میان مردم در نسخه‌هائی فراوان پخش می‌شده است، و در آن‌ها گویا جناح‌ها و دولت‌های پیشین، روحانیت حاکم، و حتی «رهبر» فعلی حکومت اسلامی محکوم شده‌اند، و از دولت احمدی‌نژاد، در قبال معضلات جاری کشور، کاملاً سلب مسئولیت ‌شده است!

این ادعا که مشکلات پیچیدة یک جامعه، صرفاً می‌تواند نتیجة عملکرد چند گروه، چند جناح خاص و یا محافلی «زیرزمینی» و «علنی» باشد، بیننده را به همان «صورت مسئله‌ای» باز می‌گرداند که در بالا آمد. مشکل در جامعة ایران کاملاً شناخته شده است: یک حاکمیت با ادعای برخورداری از حمایت وسیع توده‌ای، اینک نزدیک به سه دهه است که از حل کوچک‌ترین مشکل و معضل همین کشور عاجز مانده. و این سئوال سال‌هاست که بر روی لب‌های داغ‌ ‌بستة توده‌های مردم «خشک» شده: مسئول کیست؟ اینهمه نامردمی، اینهمه فقر، اینهمه سرکوب برای چیست؟ بستن دفتر صدها روزنامه، مجله، ماهنامه، و ممنوع‌الانتشار کردن هزاران جلد کتاب که بارها در کشور چاپ و تجدید چاپ شده‌اند، در مملکتی که عملاً مطلب «خواندنی» حکم کیمیا را پیدا کرده، منافع‌اش به جیب چه کسانی می‌رود؟ مگر در این روزنامه‌های دولتی، و نیمه‌دولتی که نیمی از مدیران و مسئولان‌شان خود از اعضای فعال سپاه، بسیج و سازمان اطلاعات‌اند چه می‌نویسند که اینهمه «نظارت» عالیه لازم آمده؟ چرا مردم را فریب می‌دهید؟ دعوا سر روزنامه نیست، می‌خواهید جو سازی کنید.

بله، اینجاست که باید دید «صورت مسئله»‌ چیست! و بجای دل دادن به متن شب‌نامه‌هائی که «احمدی‌نژاد» را «رابین‌هود» کرده، و روحانیت مزدور شیعة 12 امامی را «دزد و راهزن» قافله، تلاشی کوچک در شناخت «شرایط» کشور از خود نشان دهیم. مسئلة ایران ما، حکومت اسلامی نیست، «آخوند» نیست، این گروه‌های شبه‌نظامی‌ای نیست که با پول نفت یک‌شبه از زباله‌دانی‌ها با تفنگ «ژ3» و مسلسل «یوزی» تریبون‌های جامعه را اشغال کرده‌اند، مشکل بر خلاف آنچه «آیت‌الله فرهیختگی» عنوان می‌کند، «دیکتاتوری» هم‌ نیست؛ مشکل اینجاست که محافل استعماری حاضر نیستند دست از منافع خود در ایران بشویند. و غارت ملت ایران اینک سال‌هاست که بر اساس یک صورت‌بندی اقتصادی از حالت یک «تصاعد عددی» خارج شده و به «تصاعد هندسی» رسیده. با چه زبان بگوئیم، غارت منابع ملی، غارت نیروی انسانی و غارت مالی ملت ایران برای اینان «خوش‌آیند» است.

یک روز این غارت را با تکیه بر «حکومت عدل‌الهی» و خردجالی چون حاج‌روح‌الله سازمان می‌دهند، روز دیگر برای حفظ منافع‌شان دست شیخک فریبکاری چون خاتمی «فرهیخته» را می‌گیرند و از صندوق‌های رأی‌گیری این حکومت بیرون می‌کشند، و امروز سخن از «بازسازی» فضای «انقلابی»، بازگشت به ارزش‌های «انقلاب» و حذف خانواده‌های مزدور به میان آمده؛ خانواده‌هائی که گویا این 28 ساله ثروت‌های ملت را «چپاول» کرده‌اند. سخن از بازیابی «فرهنگ» اصیل «انقلاب» و مبارزه با فرهنگ «مبتذل» غربی می‌کنند.

کدام فرهنگ انقلاب؟ دستاورد 30 سالة این انقلاب در زمینة فرهنگی چه بوده، که حال می‌خواهید آنرا بازیابی هم بکنید؟ سرکوب، خفقان، سنگسار، زن‌ستیزی، بهره‌کشی از کودکان، این‌ها دستاوردهای فرهنگ «انقلاب» شماست! سری به جنوب شهر تهران بزنید، سری به کوره‌های آجرپزی بزنید، تا ببینید دستاورد فرهنگ «انقلاب‌تان»، پس از 28 سال حکومت چیست. ولی این سئوال هنوز باقی است: این ثروت‌های چپاول شده کجای‌اند، و اختیار آن‌ها به دست چه افرادی است؟

حال که این آمریکائیان، اروپائیان، ژاپنی‌ها و دیگر ملت‌های «متمدن» جهان، اینهمه برای ما ملت ایران دل می‌سوزانند، چرا نمی‌گویند ثروت‌های ما را که گویا این چند سر «آخوند» حرامزاده دزدیده‌اند، در کدام بانک غربی، و زیر نظر کدام مؤسسة مالی قرار داده‌اند؟ مگر قرار نیست ما ملت زیر نظر «پرزیدنت بوش» به «دمکراسی» دست پیدا کنیم؟ مگر میلیاردها دلار ثروت‌های یک ملت را می‌توان در حساب پس‌انداز مسکن گذاشت؟ مگر این دمکراسی را که اینهمه برای ما در طبق اخلاص گذاشته‌اند، قرار نیست روزی در «اختیارمان» هم بگذارند؟ با کدام بنیاد مالی، با تکیه بر کدام نظام قضائی، با تکیه بر کدام نظام اداری؟ حال پس از فرستادن موشک و فشفشک به آسمان، این غربی‌ها ادعا می‌کنند که می‌خواهند در یک کشور استمعارزده یک شبه «دمکراسی» به راه انداخته، منافع دهه‌ها چپاول‌شان را به دست خود بر باد دهند؟ خیر! مقصود آقای بوش از دمکراسی باید همین مانورهای «مضحکی» باشد که سازمان اطلاعات با انتشار شب‌نامه به آن مبادرت کرده! شاید هم مقصود آقای پرزیدنت، نوع «نظامی‌» دمکراسی باشد که در عراق و افغانستان برای مردم بخت‌برگشته درست کرده‌اند. آقای بوش! اینرا دمکراسی نمی‌گویند، اینرا می‌گویند مردم فریبی! اینرا می‌گویند «پرت» کردن حواس توده‌های مردم و به قول همین عمله و اکرة استعمار، «آدرس عوضی دادن!» اینرا می‌گویند فراهم آوردن زمینه برای هیاهوی بی‌معنای سیاسی اجتماعی، فراهم آوردن زمینه جهت کودتا و سرنگونی یک گروه ـ هر که می‌خواهد باشد‌ ـ به نفع یک گروه دیگر.

حال باز هم باید باز گردیم سر همان «صورت مسئله»؟ بیخود به دنبال مشکل ملت ایران در تهران نگردیم، مشکل در نیویورک، واشنگتن، لندن و مسکو نشسته! این «صورت مسئله» را نباید فراموش کرد، در غیر اینصورت، این حضرات بازهم همة ما ملت را بر می‌گردانند سر همان «چاه»: چاه 28 مرداد، چاه 22 بهمن، چاه 2 خرداد. چاهی احتمالاً با رنگ و بوئی متفاوت، که کارش عیناً مثل چاه‌های سابق است: بلعیدن ثروت‌های ملی ایرانیان!



 Posted by Picasa

هیچ نظری موجود نیست: