۵/۱۱/۱۳۸۵

نظریة توطئه



با اوج‌گیری بحران در مرزهای لبنان و اسرائیل، بار دیگر رسانه‌های بین‌المللی، ‌در تحلیل‌ها و بررسی‌های خود به کرات به نقد پدیده‌ای می‌پردازند که ترجمة تحت‌الفظی آن را «نظریةتوطئه» نام می‌گذاریم. این پدیده، ‌که در سال‌های اخیر، خصوصاً پس از سوءقصدهای 11 سپتامبر بار دیگر صحنة ارتباطات رسمی و عموماً «غیررسمی» ـ اینترنت ـ را پوشانده، از ریشه‌هائی تاریخی در غرب برخوردار است، ریشه‌هائی که به سال‌های انقلاب کبیر فرانسه باز می‌گردد. ولی، طی دهه‌های گذشته، و به دلیل دخالت‌های سیاسی محافل مختلف غربی و شرقی در احوال ملل جهان سوم، این نوع «تعبیر» از رخدادهای داخلی و جهان، به درون مرزهای اینکشورها نیز کشانده شده. امروز، بسیار پیش می‌آید که در سایت‌های خبری و تحلیلی ایرانیان، در نقد و بررسی مسائل سیاسی در داخل کشور، برخی بررسی‌ها را گروهی بر پایة «نظریةتوطئه» استوار بدانند و به اینصورت قصد آن داشته باشند که این بررسی‌ها را از وزن و اهمیت خود ساقط کنند. و از همه مهم‌تر اینکه، این عمل در شرایطی صورت می‌گیرد که بسیاری از هموطنان ما، حتی زمانی که بررسی‌های خود را بر اساس رد و یا تأئید «نظریةتوطئه» استوار می‌کنند، خود عملاً از ریشه‌های تاریخی آن بی‌اطلاع‌اند.

همانطور که گفته شد، بسیاری از مورخان، در جهت تلاش برای «تئوریزه» کردن ریشه‌های این «توطئه»‌، از نظر تاریخی به پدیدة انقلاب کبیر فرانسه روی می‌کنند، و فرضیه‌هائی از قبیل «نقش فراماسون‌ها» در انقلاب کبیر، یا تئوری‌های دیگری که بر پایة حضور محافل مخفی جهت سرنگونی «فرهنگ» و «سلطنت» عنوان شده است، ارائه می‌دهند. با این وجود، بسیاری مورخان معتقدند که ریشة اصلی «نظریةتوطئه» را باید در منطقه‌ای از کشور امروزی آلمان جستجو کرد، منطقه‌ای که در آن فردی «ژزویت» مسلک و بسیار «مذهبی»، مکتبی «فراماسون‌مانند» پایه‌گذاری کرده بود. و در سال‌های پیش از انقلاب کبیر فرانسه، بسیاری از سیاست‌مداران و «فرهیختگان» در حاکمیت‌های فئودالی معتقد بودند که این «مکتب» در حال توطئه جهت سرنگونی «فرهنگ» و «سلطنت» است! پر واضح است که، روزی که عملاً «سلطنت» و به دنبال آن «فرهنگ فئودالی» در فرانسه از قدرت سیاسی ساقط شد، بسیاری از همین فرهیختگان بر این باور بودند که این محفل «مخفی» در «توطئة» خود به موفقیت دست یافته!

بعدها، مسیر و بنیاد این «توطئه»، با در نظر گرفتن نیازهای «سیاسی»‌ و «اقتصادی» زمانه تغییراتی یافت و در کشورهای کاتولیک مذهب عملاً سخن از «توطئة» پروتستان‌ها به میان می‌آمد، ‌و همانطور که شاهدیم، قلب این «توطئه» بعدها، خصوصاً پس از انقلاب اکتبر شوروی، به محافل یهودی منتقل شد! چرا که گروه وسیعی از یهودیان در انقلاب اکتبر به شدت فعال بودند، و حتی فردی چون وینستون چرچیل، که در بطن حاکمیت انگلستان به «برخوردهای کارورزانه و منطقی» شهرت داشت، در سال 1920 در مقاله‌ای جنجالی، انقلاب بولشویک‌ها در روسیه را نتیجة توطئة محافل پنهان «یهودی‌ـ فراماسونی» دانست که ریشه‌هایش را باید در همان محفل معروف آلمان جستجو کرد! البته این تضاد همیشه عنوان می‌شد که از «ژزویت‌گرائی» تا «یهودیت» فاصلة زیادی وجود دارد، ولی از آنجا که «نظریةتوطئه» فی‌نفسه خود را کفایت می‌کرد، این توضیحات کار به جائی نبرد.

در سال‌های1930 شاهدیم که «نظریةتوطئة» از جانب محافل یهودی،‌ به یکی از شاهرگ‌های تبلیغاتی برای به قدرت رساندن گروه‌های «ضدیهود»: نازی‌ها در آلمان، فرانسه، ایتالیا و نهایتاً سراسر اروپا و حتی کشور ژاپن تبدیل می‌شود؛ راست‌گرایان افراطی‌ای که اگر در طیف‌های مختلف سیاسی قرار داشتند، در یک ویژگی کاملاً مشترک بودند: ضدیت با شوروی و مخالفت با هر گونه سازماندهی سوسیالیستی! امروز در غرب «نظریةتوطئه» در حال گسترش به ادبیات توده‌پسند چون «راز داوینچی»، سریال‌های تلویزیونی و حتی بازی‌های کامپیوتری است، و برخی از نظریه‌پردازان و متخصصان علوم سیاسی از این بابت ابراز نگرانی‌هائی می‌کنند،‌ چرا که رشد این «تئوری» را در بطن نظام دمکراسی سرمایه‌داری در تضاد با نظریة «دولت منتخب» و به زیر سئوال بردن «نظام صادقانة خبررسانی» می‌شناسند، و از اینرو گوشزد می‌کنند که رشد «نظریةتوطئه» می‌تواند نهایت امر دمکراسی سرمایه‌داری را با بحرانی درونی روبرو کند.

این بود مختصری از تاریخچة «نظریةتوطئه». ولی در این میان در کشورهای جهان سوم چه می‌گذرد؟ این کشورها که متاسفانه، در زمینه‌های مختلف فرهنگی، آنجا که فعالیت‌های فرهنگی به زمینه‌های فرهنگ «عوام‌» نزدیک می‌شود، مصرف کنندة بی‌قید و شرط محصولات غربی شده‌اند، در بطن توده‌های کم‌سواد خود، «نظریةتوطئه» را نیز به همراه دیگر محصولات غربی «درونی» کرده‌اند. مسلماً اگر با ایرانیان سخن از «همة کارها زیر سر انگلیسی‌هاست» بگوئیم، حرف جدیدی به زبان نیاورده‌ایم! بله، همة کارها زیر سر انگلیسی‌هاست! این سخن که در بطن خود «نظریةتوطئه» را مستتر دارد،‌ یکی از مهم‌ترین گزاره‌های «فرهنگی ـ سیاسی» در جامعة معاصر ایران شده. البته در دنباله باید اضافه کرد که، آنچه طی 80 سال در کشور ایران به وقوع پیوسته، در «رشد» این «نظریةتوطئه»‌ نقشی به سزا داشته است.

در واقع، اگر با موشکافی به تحولاتی بنگریم که صاحب‌نظران در مسیر «نظریةتوطئه»‌ بررسی می‌کنند، در می‌یابیم که در بطن این حرکت «سیاسی‌ـ عقیدتی» نوعی «منطق»‌ درونی وجود دارد. «منطقی» که شاید مخالفان بی قید و شرط «نظریةتوطئه» یا نمی‌بینند، و یا صرفاً در جهت محکوم کردن این پدیده، قصد نگریستن به آن را ندارند. ولی در عمل، می‌توان دید که به طور مثال، رشد شیوة تولید سرمایه‌داری در کشورهای اروپای غربی، به حق یک «توطئه»‌ بر علیة نظام حاکم فئودالی بوده. «محافل» بورژوازی که در واقع، از نظر تاریخی، به صورت اتحادیه‌های کم‌یا بیش پنهان، متشکل از صنعتگران بود، هم در تضاد کامل با حاکمیت نظام فئودال قرار داشت، و هم در بطن خود، جهت مقابله با نظام «عناوین» و «برتری‌های اجتماعی» برخاسته از این «عناوین»‌ که در فئودالیسم ریشه داشت، نوعی تقسیم دوبارة‌ «عناوین»‌ و «مناصب» ایجاد کرده بود، و این عمل می‌تواند به نوعی فرهنگ «فراماسونری»‌ تشبیه شود.

از طرف دیگر، به دلیل فرهنگی بینهایت «ضدیهود»، که از سدة 1700 در اروپای شرقی به دست نظام فئودالی حاکم شده بود، ‌ بسیاری از یهودیان در این مناطق به صورتی خود به خود در تضاد با نظام فئودالی قرار می‌گرفتند، و در نتیجه در هنگام اوج‌گیری فرهنگ بورژوازی به فضائی جذب ‌شدند که در آن زمینه بیشتری برای تحولات گروهی و فردی می‌دیدند. در تاریخ کشورهای اروپای شرقی هیچ وقت با یک یهودی «زمیندار» و مالک زمین‌های کشاورزی برخورد نمی‌کنیم! اینکه، گروهی مورخان، «پایه‌های» رشد‌ این «نظریه» را در بطن محافل یهودی دنبال کنند،‌ با در نظر گرفتن تضاد بنیادین این محافل و فئودالیسم حاکم آنقدرها نمی‌تواند گزافه باشد. از طرف دیگر، زمانی که تحولات اروپای شرقی، و خصوصاً‌ رشد سوسیالیسم آغاز می‌شود، یهودیان به عنوان یکی از بافرهنگ‌ترین و در عین حال سرکوب‌شده‌ترین گروه‌های قومی، مسلماً به نظریة تساوی همة انسان‌ها در «سوسیالیسم» جذب می‌شدند، و اظهار نظر آقای چرچیل در مقالة معروف‌شان بیشتر از آنچه بوی «ضدیت»‌ با یهودیان بدهد، استنتاجی است صرفاً تاریخی. و در همین راستا شاید، بدون نیاز به بررسی ریشه‌های قومی افرادی چون لوکزامبورگ، گلدمن، تروتسکی و یا حتی استالین، بی‌دلیل نباشد که تیغ ‌انسان‌ستیز «فاشیسم» و «نازیسم» در وحلة نخست بر پیکر یهودیان فرود آید!

ولی در این بحث دو مورد اساسی را نباید بدون بررسی رها کرد: نخست موضع مخالفان «نظریةتوطئه» در بطن کشورهای غربی است، و در مرحلة بعد، موضع کشورهائی چون ایران در این بین. اگر امروز مخالفان «نظریةتوطئه»، در کشورهای غربی، سعی در «مسخره» نمایاندن این «برخورد» دارند، مسلماً‌ باید دلیلی برای اینکار ارائه ‌دهند. ولی، با مطالعة برخوردهای آنان به این نتیجه می‌رسیم که «دلایلی»‌ به آن صورت که باید و شاید ارائه نمی‌شود؛ برخوردهای تاریخی آنان همانطور که در بالا اشاره شد، آنقدرها مستحکم نیست،‌ و برخوردهای معاصر آنان بیشتر بر پایة «نگرانی» جهت تداوم نظام «دمکراسی سرمایه‌داری» محدود شده است! و در کشورهائی چون ایران، زمانی که به صورت پیاپی سیاست‌های خارجی به امر «تعیین حاکمیت» می‌پردازند، ابراز تعجب از گسترش نظریة «توده باور» توطئه، مسلماً‌ گزافه‌گوئی است؛ این ملت‌ها «توطئه»‌ را سال‌ها و سال‌هاست که زندگی می‌کنند،‌ در غیر اینصورت چگونه می‌توان روز 28 مرداد را از نظر تاریخی «تبیین» کرد؟

شاید برای به دست دادن یک تحلیل متقن‌‌تر و منسجم‌تر نیازمند گسترش نوعی «واقع‌بینی» در برخورد با «نظریةتوطئه»‌ هستیم. این «واقع بینی» می‌باید میان واقعیات تاریخی و تحلیل‌های گستردة جامعه‌شناسانه، و انواع «تبلیغات» نظام‌های حاکم تفاوتی کلی قائل شود. اگر نظام دمکراسی سرمایه‌داری، امروز با بحران روبروست، تقصیر را نباید بر گردن گسترش «نظریةتوطئه»‌ در ادبیات عوام پسند و فیلم‌های تلویزیونی بگذاریم؛ «توطئه‌ای»‌ در کار نیست؛ این نظام شاید به این دلیل با بحران روبروست که از نظر تاریخی، بر خلاف نظریه‌های فوکویاما و دیگران، به بن‌بست‌هائی رسیده. و اگر ملت‌هائی چون ایرانیان به صورتی مداوم در پی جستجوی «عامل توطئه»‌ در روزمرة سیاسی و اجتماعی خود هستند، شاید به این دلیل باشد که این مردم مشکل قبول می‌کنند که سیاست‌های حاکم بر جهان بتوانند از میلیاردها دلار چپاول سالیانة ذخائر ارزی کشورهای نفتخیز منطقه دست برداشته و به قول خود «رشد دمکراسی و مردم‌سالاری»‌ را بر این مناطق حاکم کنند. اعتقاد به حسن نیت نظام‌های حاکم در جهان،‌ که برخی سعی در دامن زدن به آن دارند،‌ و برخی ـ شاید واقع‌بین‌تر ـ به دلایل بالا آنرا کاملاً‌ مردود می‌دانند، نمی‌تواند صرفاً با تکیه بر «نظریة توطئه» نظریه‌پردازی شود. انتخاب میان ایندو برخورد هر چه باشد، یک مطلب را نباید فراموش کرد که، نه شیوه‌های تولید ابدی‌اند، و نه ملت‌ها را می‌توان تا ابد فریفت. در واقع، مخالفان فرضی و بی‌قید و شرط «نظریةتوطئه»‌، در راستای همین استدلالات، خود تبدیل به مهم‌ترین مصرف‌کنندگان همین «نظریه»‌ شده‌اند.

هیچ نظری موجود نیست: