حکومت دستنشاندۀ ملایان در ایران، پس از
پایان جنگ 12 روزه، پای به مرحلۀ نوینی
از روابط بینالمللیاش گذارده. دولتهای
نتانیاهو و ترامپ در مسیر فروپاشاندن این حکومت و برقراری حکومتی مطلوب و هماهنگ
با سیاستهای نوین واشنگتن در کشورمان و منطقه شکست سختی خوردهاند. این شکست تبعاتی داشت که نه ملایان میتوانستند
پیشبینی کنند، و نه در بطن روابط بینالمللی
دیگر محلی جهت مانورهای سیاسی واشنگتن، تلآویو
و لندن باقی گذارده. به صراحت بگوئیم، آنچه طی 12 روز بین ایران و اسرائیل گذشت، نه در پیشبینیهای یانکی و خاخام جائی
داشت، و نه میتوانست در ذهن علیل نوکران شان در ایران و خصوصاً مخالفنمایان
ایرانینمایشان در غرب بگنجد. در مطلب
امروز سعی خواهیم کرد تا در حد امکان چشمانداز نوینی را که در پایان این جنگ در
برابرمان گشوده شده تحلیل و بررسی کنیم. پس نخست بپردازیم به پیامدهای غیرمنتظرۀ جنگ 12 روزه.
نخستین تغییری که شکست اسرائیل و
آمریکا در فروپاشاندن حکومت ملایان در درون کشور ایجاد کرده، تحول آشکار جامعۀ ایران و تزلزل در مقام ولایتفقیه
است. ولیفقیه که در این حکومت گویا همهکاره
است، مدتهاست که عملاً غیب شده، و در پناهگاههائی زیرزمینی زندگی میکند و از
همان پناهگاهها به اربابان آمریکائی و اسرائیلیاش «سیلی» میزند! و اما ملت
ایران در ارتباط با حملات وحشیانۀ آمریکا و اسرائیل نیز به صراحت نشان داد که اگر
به بقای ملایان دل نبسته، حامی عرعر عملۀ استعمار و استبداد پیرامون «حمایت
همهجانبۀ ملت» از دستگاه پهلوی هم نیست!
واکنش منطقی جامعۀ ایران به تهاجم
نظامی آمریکا و اسرائیل دو نکته اساسی را در عمل ثابت کرد. نخست
اینکه ادعای حمایت ملت ایران از بازگشت استبداد پهلوی و اوباش سلطنتطلب جز
تبلیغات و هیاهوی پوچ هیچ نبوده و نیست، دیگر آنکه جامعۀ ایران در عمل با دوران پهلوی، و قسمت اعظم «مخالفاناش» بدرود گفته، و رسماً پای در دورهای نوین از موجودیت منطقهای
و جهانیاش گذارده.
علیرغم جنجال رسانههای غرب پیرامون
«شکست ایران و پیروزی اسرائیل و آمریکا» و علیرغم زوزۀ شاخکهای شیعیشان در مورد
حمایت «مردم از نظام اسلامی»، آنچه که طی این چند روز در ایران گذشته بینهایت
ارزشمند است! دهههای متمادی است که پس از سازماندهی کودتای
میرپنج، دولتهای انگلستان و آمریکا حکومتها و دولتهائی دستنشانده در کشورمان به
قدرت رساندهاند، و همزمان مخالفنمایان
همین حکومت دست نشانده را نیز در غرب در آبنمک خوابانده، جهت برنامههای نوین مورد بهرهبرداری قرار
دادهاند. به طور مثال، حمایت «اوباش» غربنشین از روحالله خمینی، آن زمان
که کارتر قصد تجدید فُراش در ایران داشت،
و یا سر دادن عرعر «مرگ بر شاه» در واشنگتن، در هنگامۀ دیدار محمدرضا پهلوی از کارتر، نمایهای است از همین سیاستگزاریهای
استعماری. اگر ایران کشوری برخوردار از
سیاستی «مستقل و ملی» میبود، مسلماً برخورد با سیاستگزاریهای کارتر میبایست
به نحو دیگری سازمان مییافت. ولی
متأسفانه دیدیم که به هیچ عنوان چنین نشد؛ محمدرضا پهلوی، به دست
خود، سر را از تن جدا کرده تقدیم جیمی
کارتر نمود.
ولی امروز به دلیل جنگ 12 روزه، سیاست
دولت حاکم و مخالفنمایان دستنشانده به پایان رسیده، و
فروپاشی این صورتبندی استعماری،
سیاستگزاری آمریکا را در منطقه در بنبستی نوین قرار داده. خلاصه بگوئیم، مجموعهای از الزامات جدید امروز بر واشنگتن
حاکم شده است. در این شرایط آمریکا
ناگزیر است تا در روابط خود با چین،
روسیه، کشورهای عربی و حتی اسرائیل
تجدیدنظرهائی صورت دهد که عملاً طی دههها از آن اجتناب میکرد. به طور مثال،
قبول حضور «نظامی ـ اقتصادی» چین در خلیجفارس و عقبنشینی در برابر
مطالبات تجاری و ارتباطات روسیه در ایران به عنوان بازتابهای شکست جنگ 12 روزه، در سیاست منطقهای واشنگتن تزلزلی به وجود
آورده که نهایت امر اعتراضات کشورهای عربی را نیز به دلیل حمایت بیقیدوشرط از
وحشیگریهای دولت نتانیاهو به دنبال خواهد آورد. به
صراحت بگوئیم، دست واشنگتن در کاسۀ حنا فروافتاده!
امروز واشنگتن گزینههای قابل توجهی در
برابر خود نمیبیند. دنبالهروی از سیاستی که به جنگ نتانیاهو با
ایران و اهالی غزه انجامیده، نتیجۀ
درخشانی به همراه نخواهد آورد. چرا که
دولت اسرائیل شکست خورده، و در صورت
دنبالهروی از نتانیاهو، واشنگتن نیز میباید
هزینۀ این شکستها را متحمل شود. از سوی
دیگر، کنار گذاردن نتانیاهو نیز برای
واشنگتن امتیاز مثبتی به همراه نمیآورد،
چرا که قدرتگیری «حزب کارگر» معنائی جز دور شدن تلآویو از اهداف واشنگتن
نخواهد داشت. به همین دلیل است که شاهد
تغییری اساسی در سیاست غرب در منطقه هستیم.
واشنگتن تلاش دارد تا با نزدیکتر شدن
به چین، و هماهنگی بیشتر با روسیه در
میدان جنگ اوکراین، در عمل شرایطی ایجاد
کند تا ملایان بتوانند همچنان به نقش دیرینهشان،
یعنی موجه نمایاندن سیاستهای منطقهای اسرائیل ادامه
دهند. عموسام امید دارد تا در صورت تحقق
شرایط کذا ـ بخوانیم شرایط «جنگ و صلح»
دائم ـ روزنهای جهت تنفس واشنگتن در
منطقۀ خاورمیانه فراهم آید، به این امید که روزهای بهتری در راه باشد!
در نتیجه جهت حفظ ملایان در قدرت، واشنگتن بالاجبار «سر کیسه را هم کمی شُل کرده!» این
است دلیل افشای قرارومدارهای زیرمیزی ترامپ با ملایان. در عمل، گزارشات شبکۀ آمریکائی «ان. بی. سی» و روزنامۀ انگلیسی «تایمزمالی»، نشان میدهد که گویا ترامپ قرار شده 30
میلیارد دلار به حکومت ملایان پرداخت کند.
مبلغی که جز پرداخت «غرامت جنگی» به حکومت دستنشاندۀ آمریکا در ایران
معنای دیگری نمیتواند داشته باشد!
البته ترامپ شدیداً این خبرها را تکذیب
میکند، ولی منطق حکم مینماید که ملایان
جهت ایفای نقش دیرینهشان در منطقه نیازمند دلارهای پشتسبز باشند. اما برخلاف تصور سادهلوحها، این 30 میلیارد قرار نیست به دست ملاها
برسد؛ سرمایهای است که آمریکا تحت عنوان
«پول ملایان» جهت ایجاد آشوب،
درگیری، اسلامگرائی، تروریسم و ...
در منطقه فعال خواهد کرد. اینهمه،
همانطور که بالاتر نیز عنوان کردیم جهت توجیه مواضع نظامی و ظاهراً
«ضدتروریستی» تلآویو.
ولی مشکل ترامپ صرفاً در خاورمیانه
نیست؛ ریشۀ اصلی مشکلات در داخل مرزهای
آمریکاست. چرا که شکست ترامپ در انتخابات
میاندورهای که قرار است تا چند ماه دیگر برگزار شود، در صورت وقوع برای همیشه بر سیاستهای وی نقطۀ
پایان خواهد گذارد. به همین دلیل ترامپ در
راه پیشبرد دیدگاههای سیاسیاش آنقدرها هم فرجۀ زمانی ندارد. فشار شدید واشنگتن بر متحدان اروپائیاش
ـ بخوانیم رعایای اروپائی واشنگتن ـ جهت افزایش خرید سلاح از ایالاتمتحد، خصوصاً در معیار 5 درصد از تولید ناخالص ملی به
صراحت نشان داد که دونالد ترامپ به شدت نگران امور مالی ینگهدنیاست. از سوی دیگر،
شاهدیم که رئیس جمهور فرانسه که تا چند ماه پیش خواستار دستگیری و محاکمۀ
ولادیمیر پوتین در دیوان کیفری بینالمللی لاهه شده بود، با کرملین تماس تلفنی برقرار کرده و از مواضع «منطقی»
پوتین حمایت نیز به عمل میآورد! بله،
اینهمه فقط قسمت نماین کوهیخی است که دیپلماسی جهانی پای در آن
گذارده، و مسلماً تا چند ماه دیگر قسمتهای
دیگری نیز قابل رویت خواهد بود.
در پایان اضافه کنیم، وظیفۀ ایرانیان پایان دادن به شرایط اسفباری است
که ملایان در کشور به وجود آوردهاند. چرا
که با در نظر گرفتن مطالبات منطقهای واشنگتن،
وابستگیهای ساختاری حزب جمهوریخواه به دولت اسرائیل، سُستعنصری دولتهای عربی و دستنشاندۀ منطقه و
... حفظ شرایط فعلی، به بحران
نظامی و امنیتی در خاورمیانه پایان نخواهد داد.
و برخلاف آنچه اپوزیسیون دستنشانده و پیشخدمتمسلک ایرانینما مینمایاند، با
فروافتادن در دامان سیاستهای آمریکا نیز راهی جهت خروج از این بحران برای ایرانیان
وجود ندارد. آمریکا برای گسترش بحران در خاورمیانه خیز
برداشته و فراموش نکنیم که به طور کلی
بحران، به ویژه در منطقۀ نفتخیز خاورمیانه، برای
آمریکا منبع درآمد مالی کلانی است. هیچ دولتی در واشنگتن حاضر نخواهد بود از این
«آب قنات» چشم بشوید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر