۸/۱۸/۱۴۰۳

ترامپ و اختیارات تام!

 

 

نهایت امر خیمه‌شب‌بازی انتخابات ایالات‌متحد با پیروزی «چشم‌گیر» نامزد حزب جهموری‌خواه به پایان رسید؛  به صورتی که تعداد رأی‌دهندگان «عظمی» به دونالد رامپ،  به صورتی غیرعادی از شمار سیصد نیز فزونی گرفته!‌  و در این میانه،   ساکنان سرزمین «یانکی‌ها‌» که برای این انتخابات مدت‌های مدیدی بادبادک و بادکنک هوا می‌کردند؛  جیغ‌ویغ به راه می‌انداختند،   اینک شاد و سرخوش از ثمرۀ تلاش‌های‌شان به سر کار و زندگی‌ بازگشته‌اند!  ولی به استنباط ما این پیروزی «قاطعانه» بیشتر به معنای چک سفید امضاء هیئت حاکمۀ ایالات متحد به ترامپ جهت حل‌وفصل امور خارجی آمریکا باشد.   و همانطور که همیشه شاهد بوده‌ایم، ‌  ابعاد پیروزی عجیب ترامپ از نظر عوام‌الناس کاملاً به دور اوفتاده است.  خلاصۀ کلام،   احدی نمی‌پرسد که در قفای این «پیروزی»،  که در تاریخ ایالات‌متحد کم‌سابقه،  و شاید بی‌سابقه باشد،  چه‌ها می‌تواند پنهان باشد؟    چه سیاستی در مراکز حساس «تصمیم‌گیری» نظام سرمایه‌داری آمریکا روی میز اوفتاده،  تا حزب جمهوری‌خواه با چنین «مشروعیت» غیرقابل انکاری پای به قدرت اجرائی،  مقننه و خصوصاً قضائیه بگذارد؟    بله،  همچون دیگر میعادها در دنیای سیاست،  اینبار نیز عوام از «اصل کار» دور اوفتاده‌اند؛   با فرع «سرخوش‌اند‌!»  و هرچند ایالات متحد را به هیچ عنوان نمی‌توان با کشور استعمار‌زدۀ  ایران مقایسه کرد،‌   اوضاع امروز ینگه‌دنیا،  یادآور شور و هیجان هالوها هنگام استقبال از روح‌الله خمینی است.  از اینرو،   در مطلب امروز تلاش خواهیم داشت تا در حد امکان «اصل‌کار» را بشکافیم!  و به همین دلیل نیز می‌رویم به سراغ مسائل ژئواستراتژیک آمریکا.  

 

مسائل استراتژیک امروز جهان از چند لایه برخوردار است،   و لایۀ نخست مسلماً به جنگ اوکراین مربوط می‌شود.   همانطور که می‌دانیم،   چند سالی پس ازکودتای «میدان»،   قدرت‌های صنعتی اروپا،   متحدان جهانی آمریکا،   و خصوصاً دولت‌های مستقر در واشنگتن زمینه را جهت بلعیدن اوکراین مساعد تشخیص داده‌ بودند.   البته «اوکراین دوستی» و دمکراسی و آراء مردمی و ...  جملگی بهانه است؛   مسئلۀ اصلی غرب در اوکراین کنترل دریای سیاه،  بهره‌برداری از زمین‌های حاصلخیز اینکشور و خصوصاً تهدید نظامی روسیه توسط ناتو از طریق کشیدن خط قرمزی در غرب اینکشور بود.   و این «اهداف»،  همانطور که می‌توان حدس زد از منظر روسیه غیرقابل قبول است.   به همین دلیل نیز پیش از علنی شدن مطالبات ژئواستراتژیک غرب در اوکراین،   دولت روسیه تلاش‌های سازمان سیا جهت کنترل گرجستان ـ  این  کشور  ساحل گسترد‌ه‌ای با دریای سیاه دارد ـ  را با شکست روبرو کرد،  و چند سال بعد نیز،   بر تلاش‌های کودتائی سازمان آتلانتیک شمالی در ترکیه نقطۀ پایان گذارد.  و نتیجۀ شکست غرب در عملیات گرجستان و ترکیه روشن بود؛   تمامی تلاش‌ها به اعمال کنترل بر اوکراین متمرکز شد.

 

نهایت امر در تاریخ 24 فوریه 2022،   ارتش روسیه جهت کنترل اوکراین و بیرون راندن شبکه‌های «شبه نظامیان» غرب به اینکشور حمله‌ور می‌شود.   آمریکائی‌ها،  حتی پیش از حملۀ ارتش روسیه از این جنگ آگاه بودند،   و رئیس‌جمهور آمریکا،  جو بایدن چند روز پیش از حمله به آمریکائی‌ها توصیه کرده بود که از برابر ارتش روسیه گریخته و هر چه زودتر اوکراین را ترک کنند!   در هرحال شاهدیم که این جنگ نتیجۀ ملموسی برای طراحان آمریکائی‌اش به همراه نیاورد.  چرا که فشار گستردۀ نظامی روسیه،   اوکراین را از نظر اقتصادی،  اجتماعی و حتی ژئوپولیتیک متزلزل کرده؛   پیش‌بینی‌ غرب در مورد فروپاشی اقتصادی روسیه و تجزیۀ اینکشور غلط از آب درآمده؛   آشفتگی‌ در روابط جهانی روسیه نه تنها پیش نیامده،  که شرایط به نفع روسیه و به ضرر غرب متحول شده،  و ... و نتیجتاً در چارچوب منافع عالیۀ ایالات‌متحد،   ادامۀ این شرایط برای چهار سال دیگر غیرممکن می‌نمود.   می‌بایست هر چه زودتر «خروجی» جنگ اوکراین روی میز طراحی قرار می‌گرفت.    و از آنجا که دست هیئت‌دولت دمکرات در واشنگتن به دلیل وابستگی‌های‌اش جهت تنظیم این برنامه از پشت بسته شده بود،   این مهم را به دونالد ترامپ،  «دشمن خونخوار» حزب دمکرات واگزار کرده‌اند.  در این صحنه،   ترامپ ظاهراً جهت حمایت از منافع عالیۀ آمریکا،   ولی در واقع برای گره‌گشائی،  رتق‌وفتق امور و حفظ آبروی حاکمیت ایالات‌متحد پای به میدان گذارده است.  

 

ترامپ با بهره‌گیری از چماق «مشروعیت» عظیمی که گویا رأی‌دهندگان آمریکائی‌ به وی و حزب جمهوریخواه داده‌اند،  می‌باید صدای مخالفان صلح ـ  شرکت‌های تولیدکننده و صادرکنندۀ تسلیحات،   شبکه‌های بانکی حامی اینان در آمریکا و اروپای غربی،  شبکه‌های تروریستی و منتفعان از قاچاق اسلحه،  مواد مخدر،  انسان و ...  ـ  را در دم خاموش سازد.   و از سوی دیگر،  این عملیات می‌باید با لاپوشانی شکست مفتضحانۀ غرب در اوکراین،   زمینه را جهت برقراری «روابطی نوین» با روسیه مهیا نماید.   باید اذعان داشت که دست‌یازیدن به چنین عملیاتی مسلماً نیازمند «مشروعیتی» بس عظیم بوده است! 

 

ولی مسائل ژئوپولیتیک صرفاً به کشور اوکراین و روابط «آمریکا ـ روسیه» پیرامون آیندۀ اینکشور محدود نمی‌شود؛  خاورمیانۀ عربی،  اروپا،  چین و کرۀ شمالی و خصوصاً ایران نیز در صف نشسته‌اند!   پس نخست سری به خاورمیانۀ عربی بزنیم.   بیش از یک‌سال است که کشور اسرائیل و فلسطینی‌ها در جنگی خونین درگیر شده‌اند.  جنگی که به تدریج به لبنان و دیگر مناطق نیز سرایت کرده.  آمریکا در چارچوب تبلیغات جهانی‌اش پیوسته برچسب حامی بی‌قیدوشرط دولت اسرائیل را به پیشانی زده است،   ولی اینکه ترامپ در شرایط فعلی چه مواضعی اتخاذ خواهد کرد آنقدرها روشن نیست.   چرا که بر خلاف وی،  دولت نتانیاهو فاقد مشروعیت دمکراتیک است؛   به سختی تشکیل کابینه داده،   و به دلیل سیاست‌های جنگاورانه‌اش پیوسته توسط افکارعمومی در اسرائیل و حتی در میان متحدان اروپائی آمریکا مورد حمله قرار می‌‌گیرد.  این اینرو،   مشکل بتوان قبول کرد که ترامپ حملات نظامی دولت اسرائیل در منطقه را مورد «تأئید» قرار دهد.   

 

حال که سخن از متحدان اروپائی ایالات‌متحد به میان آمد چه بهتر که در افق قدرت‌یابی ترامپ،  سری هم به اینان بزنیم.   می‌دانیم که پس از فروپاشی دیوار برلن،   نقش اقتصادی و مالی ایالات‌متحد در حمایت سنتی از رژیم‌های حاکم بر اروپای غربی،   در عمل تبدیل به حمایت نظامی از تمامی کشورهای اروپا جز روسیه و روسیه سفید شده است.   و هزینۀ کلان این حمایت‌ها بیش از دیگر تشکل‌های سیاسی توسط اعضای حزب جمهوری‌خواه آمریکا مورد انتقاد قرار می‌گیرد.  استدلال منتقدان بر این پایه تکیه دارد که اینکشورها یا می‌باید خود رأساً از منافع‌شان در برابر بلوک «روسیه ـ چین ـ هند» دفاع کنند،   یا اینکه هزینۀ این حمایت را به دولت آمریکا بپردازند!  

 

البته،  واقعیت جز این است؛   تبلیغات تا حدود زیادی گزافه‌گوئی است.  کاخ‌سفید به صراحت می‌داند که هر گونه تزلزلی در روند سیاسی،  نظامی و مالی اروپا ـ  چه مرکزی و چه غربی ـ  ضربه‌ای مهلک خواهد بود بر کلان منافع آمریکا.   چرا که نتیجه‌ای جز نزدیک‌تر شدن اینکشورها به مواضع روسیه در پی‌ نخواهد آورد.   ولی آمریکا از یک سو با فشار بر دولت‌های «دوست» در اروپا،   از نزدیک شدن‌شان به مواضع روسیه جلوگیری می‌کند،   و از سوی دیگر با کوبیدن بر طبل «خطر روسیه»،   بیش از پیش جیب شرکای اروپائی خودش را می‌زند.  این است دلیل بلبل‌زبانی‌های کاخ‌سفید و سخن‌گویان آشکار و پنهان‌اش در شبکه‌های تلویزیونی،  رادیوئی،  نشریات و ...  پیرامون خطرات روسیه در اروپا!   و در این چارچوب می‌باید دید برنامۀ «مذاکرات» ترامپ با روسیه پیرامون آیندۀ اروپای مرکزی و غربی به کجاها کشیده خواهد شد.

 

در این میانه نیم‌نگاهی به چین و مسائل آسیای شرقی در افق سیاست‌های ترامپ نیز خارج از لطف نیست.   می‌دانیم که «ترامپ 1» در آغاز کار شمشیرش را برای چین از رو بست!    اظهارات تند و برخوردهای غیردیپلماتیک و درشت‌گوئی‌های ترامپ بر علیه دولت و دولتمردان چین هنوز در دست است.    البته این اظهارات نیز همچون عروتیز بر علیه اروپائی‌ها بیشتر صحنه‌گردانی بود تا موضع‌گیری واقعی؛   ایوانکا ترامپ،  دختر نازپروردۀ ترامپ،  با کارخانۀ تولیدی کفش در چین،   در واقع یکی از طرف‌های معامله با بازرگانان و صنعتگران چینی است.   نتیجتاً دادوفریادهای چین‌ستیزی «ترامپ 1» همچون خطرات فرضی روسیه برای اروپائیان ابزاری در دست دولت آمریکا جهت جیب‌بری به شمار می‌رود؛   مخالفت و مبارزه‌ای با چین در میان نیست.   ولی در شرایط فعلی،  و در مورد چین دست‌های ترامپ بیش از گذشته بسته شده؛    با شکل‌گیری و قدرت‌گیری بریکس،  ابزار باج‌خواهی آمریکا از چین به شدت تضعیف شده است. 

 

ورای آن،   اینک شاهدیم که ارتش کرۀ شمالی نیز رأساً در جنگ اوکراین به نفع روسیه پای به میدان نبرد گذارده.   به عبارت ساده‌تر،  حضور ارتش کرۀ شمالی در اوکراین به باند جمهوری‌خواهان و شخص ترامپ چند نکتۀ باریک ترازمو را یادآوری می‌کند؛  دوران باج‌خواهی از چین سپری شده،  خطرات روسیه در اروپا می‌تواند به خطرات آسیا در اروپا بیانجامد،  و نهایت امر اصرار بر باج‌خواهی خواهد توانست ابزاری جهت اخراج آمریکا از اقیانوس آرام را نیز فراهم آورد. 

 

در پایان مطلب امروز،  و در افق ریاست‌جمهوری ترامپ بر ایالات‌متحد،   نیم‌نگاهی به افغانستان و اسلامگرائی در منطقه نیز الزامی می‌شود.   در گام نخست فراموش نکنیم که خروج ارتش آمریکا از افغانستان پس از بیست ‌سال اشغال نظامی،‌  در دوران دونالد ترامپ برنامه‌ریزی شده بود.   از اینرو برخلاف تمامی اظهارات تبلیغاتی،  این دولت ترامپ بود که کشور افغانستان را تحویل طالبان و اسلامگرایان داد.   در نتیجه ضدیت «فرضی» دونالد ترامپ با اسلامگرائی که توسط بسیاری از هم‌میهنان‌مان در بوق نیز اوفتاده آنقدرها که به نظر می‌رسد واقع‌گرایانه نیست.   برخی از ایرانیان تصور می‌کنند که فی‌المثل به دلیل انتساب قتل سردار سلیمانی به دونالد ترامپ ـ  صحت این انتساب نیز آنقدرها قابل تحقیق و راستی‌آزمانی نیست ـ   با قدرت‌گیری ترامپ به قول خودشان «کار خامنه‌ای دیگر تمام است!»   متأسفانه از اینگونه اظهارنظرها بیشتر رایحۀ ناپختگی و نادانی به مشام می‌رسد تا تحلیل‌ سیاسی. 

 

در گام نخست،   همانطور که پیشتر نیز گفتیم نقش دولت ترامپ در ترور سلیمانی به هیچ عنوان روشن نیست؛  در ثانی حتی اگر چنین نقشی قابل تصور نیز باشد،   اهداف واقعی از چنین عملیاتی الزاماً آن نیست که بعضی افراد در بوق انداخته‌اند.  سلیمانی می‌تواند به هزاران دلیل ترور شود.   همانطور که مطهری،  قره‌نی‌ و بسیاری نظامی‌ها،  کلاهی‌ها و معمم‌های دیگر طی دوران حکومت ملایان در مقاطع متفاوت ترور شده‌اند!  در ثانی،  ترامپ به صراحت می‌داند که هر گونه تعرض جدی بر علیه حکومت ملایان نتیجه‌ای جز نزدیک‌تر کردن تهران به مواضع مسکو در پی نخواهد آورد.  و در این راستا پذیرش مسئولیت ترور سردار سلیمانی می‌تواند هدیه‌ای باشد به مسکو!   شاید با این ایده که روسیه نیز به نوبۀ خود،  و در پاسخ به این سخاوتمندی،  حق واشنگتن را در مقاطعی مشخص منظور دارد! 

 

به هر تقدیر در چارچوب روابطی که اینک در حال شکل‌گیری است،   مشکل بتوان تصور کرد که ترامپ بر علیه دولت ملایان دست به عملیات سرنوشت‌سازی بزند.  از یک‌سو،  همانطور که گفتیم،  این عملیات نتیجه‌ای جز نزدیک‌تر کردن تهران به مواضع مسکو در پی نخواهد آورد.   و از سوی دیگر،  تمایل واشنگتن در هم‌نوائی و همراهی با مسکو که در رأس برنامه‌های ترامپ اعلام شده،‌  می‌تواند در چارچوب چنین تحرکاتی به شدت متزلزل شود.    تنها در یک مورد می‌توان انتظار عکس‌العمل تند از سوی ترامپ در برابر دولت ملایان را داشت.   و آن اینکه،   جهت اعمال نظارت بر اسلامگرائی در کل منطقه و خصوصاً قرار دادن کنترل دولت ملایان در ید کامل مسکو،‌   بین روسیه و آمریکا هماهنگی و تبانی کاملی صورت گیرد.   در اینصورت شاهد خروج گام‌به‌گام ملایان از مواضع «اسلام راستین» و هماهنگی هر چه بیشترشان با فضای «مالی ـ اقتصادی» بریکس خواهیم بود.  ولی بررسی صحت و سُقم این شق،  فقط با گذشت زمان و طی ماه‌های آینده قابل بررسی است.      

 

 

 

    

 

         

 

 

        

 

 

     

 


هیچ نظری موجود نیست: