۸/۲۷/۱۴۰۱

سه‌پایۀ صفوی!

 

 

طی چند هفته‌ای که گذشت،   برخورد حکومت ملایان با تحولات اجتماعی مواضع واقعی حکومت در برابر ملت ایران را علنی کرده،  مواضعی واپس‌گرایانه و مالیخولیائی.  حکومت ملایان به دلیل سکوت مرگباری که سرکوب‌های گسترده‌اش در جامعه به همراه آورده،  به این توهم دچار شده که قشرهای وسیعی از «مردم»،  گویا با سیاست‌های اقتصادی،  اجتماعی و حتی اخلاقی و مذهبی‌اش از پایه و اساس همراه‌اند!   در این زمینه،  آمار و ارقامی نیز در نمازهای جمعه و یا نشست‌های دولتی ارائه می‌شود،  که همچون دیگر ادعاهای این رژیم امکان بررسی صحت و سقم‌شان عملاً وجود ندارد.   ولی می‌توان به صراحت گفت که امواج خودبزرگ‌بینی و غرور حزب‌الهی‌ها ناشی از سیلاب «انقلابی‌ای» است که کودتاچیان 22 بهمن 57 در کشور به راه انداختند.  طی سال‌هائی که از کودتای 22 بهمن گذشته،  آندسته افراد که دل به این «سیلاب» سپردند،   این «باور» را نیز بارور کرده‌اند که برخورد متکبرانه و مستبدانه با جامعه و مطالبات‌اش «حق مسلم» حکومت «انقلابی» است!  خواست انقلاب و مطالبات انقلابی به شمار می‌رود!  پر واضح است که در این میانه،  ملای شیعه به دلائل فراوان خود را در رأس این سیلاب ببیند.

 

ولی این خودبزرگ‌بینی نیز همچون دیگر نمونه‌های‌ تاریخی‌اش محدودیت‌هائی از آن خود دارد.   به عبارت ساده‌تر،   اگر مبتلایان به این ناهنجاری روانی،  عظمت خیالی‌شان را بی‌حدومرز و جاودان می‌بینند،   در عمل به هیچ عنوان چنین نیست.  و خیزش عمومی ملت ایران،  که اینک پژواک‌اش در تمامی شهرها،  محلات و کوچه‌ها طنین‌افکن شده،   به صراحت نشان می‌دهد که بر خلاف پیش‌فرض‌های حکومت،  ملت به هیچ عنوان یک‌پارچه از ملا حمایت نمی‌کند.  مسلماً دیری نخواهد گذشت که این حکومت با ندانم‌کاری‌های‌اش،  به دست خود زمینه‌ای فراهم آورد تا ارکان حاکمیت‌اش به زیر گام‌های مصمم ملت لگدکوب شود،   و به این ترتیب ملایان برای همیشه چشم بر مالیخولیای «اتحاد جماهیر اسلامی» ببندند.    ولی فراموش نکنیم،‌  فقط در هنگامۀ ‌آغاز سقوط است که حاکمان مستبد از خواب خرگوشی بیدار شده،   به یاد می‌آورند که صاحبان واقعی مملکت نیستند.

 

حال نیم‌نگاهی به زیرساخت این حکومت بیاندازیم.  روز 22 بهمن 57،   ملایان با کمک افسران ارتش شاهنشاهی و کارمندان ساواک آریامهری حاکمیت‌ را تصاحب کردند،  و از آن زمان تا به امروز حکومت‌شان بر سه پایۀ تبلیغاتی و پوپولیستی تکیه داشته است.   نخستین پایۀ تبلیغاتی این حکومت تابلو کردن شعار «نبرد ملا با آمریکا» است!   چرا که این شعار در دوران «جنگ سرد» به حکومت نوپا امکان می‌داد تا چپ را به نفع حکومت اسلامی به طور کلی از صحنۀ سیاست کشور بیرون براند؛   پیش‌قراول جنگ با امپریالیسم بین‌الملل شود؛   تئوری‌های توطئه را به نفع خود مصادره کند؛   بسیج عمومی به راه بیاندازد و ...  

 

پایۀ دوم تبلیغات حکومتی تکیه بر «اسلام شیعه» است.  این شاخه از اسلام که برخی مورخان آن را صرفاً عارضه‌ای انگلیسی خوانده‌اند،   ویژگی‌هائی دارد که در ساختار هشل‌هف حکومت ملائی کارساز بسیاری مسائل می‌شود.   شاخۀ شیعی دین اسلام،   بیش از دیگر شاخه‌ها بی‌‌ریشه و بی‌پایه است.   مذهبی است سراسر ساخته و پرداختۀ تخیلات و قصه‌های فولکلور و باورهای عوام‌الناس.  در نتیجه الهامات‌اش نیز به باورهای عوام نزدیک‌تر از دیگر شاخه‌های اسلام خواهد بود.  از سوی دیگر،  مرجعیت تاریخی و تاریخچۀ شناخته شدۀ این مذهب که از دربار صفویان آغاز شده،  در همان دربار نیز جان به جان‌آفرین تسلیم کرده است.  به صراحت بگوئیم،  امتدادی تاریخی به صورت ساختاری،   هم‌تراز با شاخه‌های متفاوت مسیحیت و حتی فرق دیگر اسلامی برای تشیع نمی‌یابیم.  در نتیجه نبود ساختار تاریخی ـ بی‌ریشه بودن ـ  قدرت نوآوری زیادی به تشیع داده است،  نوآوری‌ای که در عرصۀ سیاسی می‌تواند کارساز ماجراجویان شود.   ولی شاید مهم‌ترین‌ ویژگی شیعی‌گری همان تعدد مراجع تقلید باشد؛   این ویژگی به‌ مذهب ساخته و پرداختۀ کوچه‌وخیابان قدرت ارتجاعی بی‌نظیری اعطاء می‌کند،  به صورتی که بتوان هر گونه چرخشی را در زمرۀ «اهداف واقعی» تشیع جاسازی کرد!   

 

ولی سومین پایۀ حکومت اسلامی بر خلاف دو پایۀ دیگر صرفاً تبلیغاتی نیست.  کاملاً بر عکس،  نوعی ساختار اجرائی است که با تکیه بر دو پایۀ نخست شکل گرفته؛  حاکمیت اوباش شهری!   حکومت ملائی با تکیه بر تبلیغات پرسروصدای «ضدآمریکائی» و فولکلور عوام‌پسندی که مرتباً در بوق‌اش می‌دمد،  جوخه‌هائی از اوباش شهری را سازماندهی کرده و آن‌ها را تحت مدیریت مراکز امنیتی رژیم که بیشتر مرده‌ریگ دوران آریامهرند به جان ملت می‌اندازد.   این پروسۀ ضدایرانی و ضدبشری پدیده‌ای ارائه کرده که عوامل حکومت آن را «مردم محوری» و حرکت‌های خودجوش می‌خوانند!   

 

البته فراموش نکنیم که پایۀ کذا به هیچ عنوان اختراع ملایان نیست؛  پروسه‌ای است که دهه‌ها پیش در اروپای شرقی‌،  پس از پایان جنگ اول جهانی توسط دربار انگلستان و سرمایه‌داری آمریکا خلق شده بود،   و نتیجۀ تاریخی آن چیزی نبود جز شکل‌گیری جوخه‌های فاشیست در تمامی کشورهای اروپای شرقی.  این جوخه‌ها در آلمان و ایتالیا حکومت‌های فاشیست برقرار کردند و نهایت امر جهان را به جنگ دوم کشاندند.

 

امروز شاهدیم که وابستگی حکومت اسلامی به این «سه‌پایۀ»،  که ساخته و پرداختۀ روابط استعماری رژیم با قدرت‌های غربی است،  چنان کرده که ملایان به هیچ عنوان قادر نیستند جهت ادارۀ کشور ابتکارعمل به خرج دهند.   این سه‌پایه در عمل تبیین‌کنندۀ برخورد حکومت اسلامی با ناآرامی‌های اجتماعی است.   به این ترتیب که‌ شاخۀ تبلیغاتی رژیم مرتباً در بوق ‌می‌دمد،   و ادعا دارد که ناآرامی‌ها و اعتراضات ملت صرفاً ساخته و پرداختۀ «دشمن اسلام» یعنی آ‌مریکاست!  و همزمان با این ادعا،   از آنجا که تشیع فاقد ساختار و پایه‌واساس است،   شاخۀ دیگری از روحانیون حاکم تبلیغات به راه انداخته خواستار «اصلاح‌» امور و ملاطفت با «مردم» می‌شود!   این «بده بستان‌های» محفلی که دهه‌هاست شاهدش هستیم،  با عملیات اوباش شهری که تحت نظارت پلیس و سازمان‌های امنیتی پای در سرکوب،   قتل و تخریب و تجاوز،   بازداشت و شکنجۀ معترضان می‌گذارند تقارن زمانی دارد!    اینهمه به این امید که «سه پایۀ» کذا،   بتواند هم توجیه‌گر عملکرد حکومت به دلیل «نبرد ملا با آمریکا» باشد،   هم درها را جهت آنچه «ملاطفت با مردم» عنوان می‌شود باز بگذارد،  و هم نهایت امر از طریق سرکوب وحشیانه،  ملت را از ادامۀ مطالبات‌اش منصرف کند.  به این ترتیب در صورت موفقیت،   باتلاق متعفن حکومت اسلامی خواهد توانست در سکون،   تحجر و سرکوب به حیات ضدانسانی‌اش ادامه دهد. 

 

از نخستین روزهای آغاز حکومت ملایان این «سه پایه» در تحمیل حجاب،  سرکوب  مطبوعات،  خفه کردن تلویزیون و رادیو،  و نهایت امر قتل‌عام مخالفان سیاسی و سرکوب هر نوع مخالفت با حکومت عملکرد بسیار «موفقی» داشته،   ولی همانطور که شاهدیم اینبار به نظر می‌رسد که سه پایه کذا فرسوده و ابتر شده باشد.   عدم کارآئی «سه پایه» مذکور دلائل متعددی دارد که در اینجا فقط به ارائۀ مهم‌ترین‌شان بسنده می‌کنیم.   در درجۀ نخست باید اذعان داشت که گسترش ارتباطات جهانی «تابوی» دشمنی آمریکا با اسلام را،  خصوصاً پس از فروریختن امپراتوری شوروی،  نزد عوام‌الناس تا حد زیادی از میان برده.  به صورتی که عوام در ایران دیگر آنقدرها احساسات «ضدآمریکائی‌» ندارند!   از سوی دیگر،  «در باغ سبز» اصلاح‌طلبی در افکار عمومی بکلی بسته شده است؛   دیگر احدی گوش شنوا برای اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان ندارد.   در نتیجه،  از این سه‌پایه فقط یک پایه،   یعنی حاکمیت اوباش باقی مانده است.    حاکمیت کسانی که هنوز به دلیل دست‌ودل‌بازی حکومت در پروار کردن‌شان همچنان فعال‌مایشاءاند.   و دلیل سرکوب‌های شدید و حملات گسترده به مردم در همین مختصر نهفته؛   دو پایۀ دیگر عملاً لق‌لق می زند.

 

حال یک سئوال مطرح می‌شود؛  در شرایطی که هیچ پروژه‌ای از سوی حکومت جهت آرام کردن جامعه روی میز گذاشته نمی‌شود؛  هیچ پیشنهادی ارائه نمی‌شود؛   موضع‌گیری‌ای تغییر نمی‌کند؛  حتی وعده‌ووعیدهای پوچ و صوری نیز به میانۀ میدان نمی‌افتد؛  حکومت تا کی خواهد توانست صرفاً با تکیه بر پایۀ سرکوب به موجودیت‌اش ادامه دهد؟   مسلماً قشری از میان حکومتی‌ها هنوز بر این باورند که همۀ «ماجرا» توطئۀ آمریکاست!‌   گروهی نیز نهایت امر تلاش دارند از طریق ساخت‌وپاخت زیرجلکی با قدرت‌های استعماری همچنان به موجودیت‌شان ادامه دهند.  ولی اگر پایه‌های اصلی تبلیغاتی رژیم ـ   نبرد با آمریکا و اسلام رحمانی ـ  به صورت غیرقابل ترمیم در تفکر اجتماعی متزلزل شده،   دیگر دلیلی برای حمایت خارجی از این رژیم نیز نمی‌توان یافت.   به همین دلیل پاسخ به پرسش بالا کاملاً مشخص است،  یا همچون دوران محمدرضا پهلوی حکومت از برابر معترضان می‌گریزد و عوامل‌اش متواری می‌شوند.  یا در صورتی که حاکمان گزینۀ فرار را به روی خود بسته ببینند،   پای به مصاف مستقیم با ملت گذارده،   آغازگر جنگ مسلحانه می‌شوند.   

 

در هر حال یک مطلب کاملاً روشن است؛   طی بحرانی که شاهد آن هستیم حکومت آنچنان وحشیانه و مفتضحانه عمل کرده که ملت اینبار عقب نخواهد نشست.   ملت‌ها برخلاف قصه‌هائی که شیعیان در باب «حماسۀ» کربلا ساخته‌اند دست به «خودکشی» نمی‌زنند.  ملت فقط زمانی حاضر است در مطالبات‌اش تجدیدنظر کند که حکومت پای عقب گذارده،  راه مصالحه را بگشاید.   اگر راه مصالحه به طور کامل مسدود شود،  عقب‌‌نشینی برای ملت معنائی جز خودکشی نخواهد داشت،  و ملت‌ها،   همانطور که گفتیم هیچگاه خودکشی نمی‌کنند؛  این حکومت است که باید برود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


هیچ نظری موجود نیست: