۶/۱۶/۱۳۹۳

از چی می‌شه، همچی مئ‌شه!




اظهارات اخیر حسن روحانی پیرامون عملکرد اوباش و حملة نیروهای انتظامی به زنان و جوانان در سطح جامعه،   بار دیگر این مسئله را به مرکز توجهات سیاسی بازگردانده که اختیارات دولت چیست،  و تا چه حد می‌توان از عملکرد دولت در تنظیم روابط اجتماعی «حمایت» به عمل آورد.   به عبارت دیگر،   دولت تا کجا و تا چه مرحله «حق» دارد در این روابط دخل‌وتصرف داشته باشد.   این بحث بسیار پیچیده است و بارها در مطالب مختلف گفته‌ایم که معیار انسانی معاصر در برخورد با این مقولات حقوقی فقط و فقط چارچوبی است که «مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر» در اختیار جوامع انسانی قرار داده؛   هیچ نگرش دیگری ـ  چه دینی،  چه بومی و چه ایدئولوژیک ـ  در این میانه نمی‌تواند از «اعتبار حقوقی» برخوردار شود.     

با این وجود،  برخورد روحانی حائز اهمیت است،  چرا که اظهارات اخیر وی علیرغم بسته‌بندی «ظاهرالاصلاح» آن،   در عمل چیزی نیست جز تأئیدیه‌ای بر سرکوب اجتماعی توسط حکومت اسلامی.   روحانی اصل دخالت نیروهای انتظامی و حتی نظامی در سرکوب اجتماعی را به هیچ عنوان به زیر سئوال نبرده، کاملاً بر عکس!   وی با سخنرانی اخیرش  بر امتداد رفتار وحشیانة پیشینان‌اش ـ  محمد خاتمی،  مسجد‌جامعی،  تاج‌زاده، ‌ احمدی‌نژاد  و ... ـ  مهر تأئید زده.  روحانی با اظهارات خود جامعه را در برابر این سرکوب سازمان‌یافته «خلع‌سلاح» می‌کند،  هر چند نهایت امر با همان اصولی در تضاد آشکار قرار می‌گیرد،  که خود را به تزویر و حیله مدافع آن‌ها «جا» ‌زده:  

«روحانی:  با مینی‌بوس و پاسبان حجاب درست نمی‌شود»
منبع:  بی‌بی‌سی،  16 شهریور 1393

سابقاً سوسن ترانه‌ای می‌خواند به نام «نمی‌شه!»  حسن فوتبال هم دوره راه افتاده و ترجیع‌بند نمی‌شه گرفته.  با چماق نمی‌شه،  با مینی‌بوس نمی‌شه،  با سانسور نمی‌شه!  اینهمه برای اینکه نگوید از چه راهی بهتر «می‌شه» سرکوب کرد.   خلاصه نمی‌گوید از «چی می‌شه،  همچی می‌شه؟»  ولی تیتر بی‌بی‌سی در واقع «لب کلام» روحانی را بیرون ‌کشیده!  ما هم خبر خوبی برای «رأی‌دهندگان» روحانی آورده‌ایم؛   ایشان هنوز می‌خواهند حجاب را «درست» کنند!   برخورد روحانی با مسائل اجتماعی دو لایة متمایز دارد:   تأئید بر «اهداف الهی» دولت،   و تأکید بر تحمیل همین اهداف بر جامعة ایران.   دولت «تدبیر و اعتدال» همانطور که می‌بینیم برای خود اهداف «الهی» قائل شده،  و نهایت امر پوشش و رفتار و خوراک و ارتباط افراد جامعه نیز در حیطة «اختیارات» دولت کذا قرار می‌گیرد.   در نتیجه،   این قماش دولت مسلماً «ناهی منکر» نیز خواهد شد!  و رئیس همین دولت تأکید می‌کند که این «اهداف عالیه» را به هر قیمتی که هست بر جامعه حاکم خواهد کرد.   و دقیقاً به همین دلیل است که حسن روحانی از «برادران دینی» خود انتقاد به عمل می‌آورد،  چرا که اینان با برخورد «ناشایست» تحقق این «اهداف عالیه» را با شکست روبرو کرده‌اند!   این است «واقعیت» اظهارات روحانی در مورد مسائل اجتماعی کشور.

ولی جامعة ایران با این قماش گفتمان «مزورانه» آشنائی دارد.   پیش از روحانی،  و به ویژه در دوران «اصلاحات خاتمی» مزدوران دیگری در این صحنة تزویر نقش‌آفرینی کرده بودند و حسن فوتبال فقط راه اسلاف خودفروخته‌اش را ادامه می‌دهد:

«حجاب برای این است که امنیت برای خانم‌ها ایجاد کند،  معلوم است همه امنیت می‌خواهند، شما هم دلت می‌خواهد اگر دختر خانمت بیرون می‌رود تا زمانی که برمی‌گردد امنیت داشته باشد. آن دختر خانم هم دلش می‌خواهد وقتی بیرون می‌رود کسی او را اذیت نکند و این طبیعی است،  منتها راهش چیست؟»
همان منبع

روحانی با این اظهارات ابله‌پسند امنیت زنان را در گرو «حجاب» قرار داده،   و به صراحت آزادی بیان انسان را نفی می‌کند.   حسن فوتبال با ایجاد ترادف میان حجاب و امنیت به زبان بی‌زبانی می‌گوید،  اگر زنانی مورد اذیت و آزار قرار گرفته و امنیت‌شان سلب شده، بی‌حجاب بوده‌اند!   به صراحت بگوئیم،   این ادبیات ارعاب و تهدید با اراجیف گوبلز و هیتلر فاصله‌ای ندارد.   حسن روحانی که در عمل یکی از وحشی‌ترین عمال حکومت اسلامی به شمار می‌رود،  با این اظهارات به صراحت از اراذل و اوباشی که با تهاجم به زنان امنیت اجتماعی را از آنان سلب می‌کنند،  حمایت به عمل آورده.   از منظر این حیوان دوپا،‌   اگر  روال صلح‌آمیز اجتماعی با مشکل روبرو شده،   و اگر امنیت اجتماعی زنان تهدید می‌شود،   تقصیر «قربانی» یعنی زن است!   اینجا هم بار دیگر با نگرش اوباش «دین‌خو» روبرو می‌شویم.  نگرشی که زن را عامل «فریب و  فساد و سقوط اخلاقی» مرد معرفی می‌کند.   بابا آدم را نیز همین «زن» از بهشت خداوند به زیست در «منجلاب» زمینی گرفتار آورده!   اینبار روحانی،  رئیس جمهور حکومت اسلامی است،   که از طریق  بازتولید این قماش  اراجیف،  در  هزارة سوم میلادی‌ انگشت اتهام را به سوی زن می‌گیرد.  

آنچه در بالا آوریم جهت آشنائی هم‌میهنان با کلام ملایان و اوباش اسلامگرا بود.   چرا که،  شاید بعضی‌ها از دریافت ابعاد وحشیگری در اظهارات این ملای بشرستیز عاجز مانده‌اند،   و به  همین دلیل نیز بعضی «سایت‌چی‌ها» دمب این اصغرقاتل معاصر را با مهارت و حماقت در پشقاپ‌های‌شان انداخته‌اند.   ولی فراموش نکنیم که این سخن‌پراکنی‌ها از منظر سیاسی پیامدهائی دارد که هر چند از سطح درک‌وفهم امثال روحانی،   «سایت‌چی‌های»‌ مخالف‌نما،  و دیگر اوباش جیره‌خوار سازمان سیا فراتر می‌رود،‌  قابل بررسی و تحقیق است.   و مسلم بدانیم کم نیستند نظریه‌پردازان «فرامرزی» که برای اینگونه «تبعات» کیسه‌های خوبی می‌دوزند.   در اینجا جهت اطلاع آندسته از هم‌میهنان که در این بررسی با ما همراه خواهند بود بگوئیم،   مطلب امروز به تحلیل «مکانیسم سیاسی کلام» اختصاص دارد.     

جهت روشن شدن موضوع چند نمونه ارائه می‌کنیم.  بلشویکی را در نظر آوریم که در «کلام سیاسی» خود حامی حکومت «زحمتکشان و کارگران» است!   ولی آنچه بر زبان می‌آورد،  فی‌نفسه معنای برونی و ماتریالیستی نخواهد داشت.  به عبارت دیگر،  بلشویک در کلام خود مدعی حمایت از «کارگر و زحمتکش»‌ می‌شود،   و با این ادعا از کارگران و زحمتکشان تقاضای «حمایت» می‌کند.   و اگر حمایت بلشویک از کارگر و زحمتکش «کلامی» است،  در عوض حمایت کارگر از وی کلامی نخواهد بود.   و بر پایة آنچه ما در اینجا «مکانیسم سیاسی کلام» می‌خوانیم،  حمایت کارگر از بلشویک فقط می‌تواند «ماتریالیستی» باشد.     

در نمونه‌ای دیگر،   به سراغ «کلام سیاسی» حامیان سرمایه‌داری می‌‌رویم.   اینان معمولاً در «کلام سیاسی» خود از «آزادی» سخن می‌گویند.   آزادی به این مفهوم که اگر «سرمایه‌داران» به اینان روی خوش نشان دهند،‌   این‌ها نیز به نوبة خود از عملکرد و منافع این قشر حمایت به عمل خواهند آورد.  در نتیجه،   باز با یک پروسة «مکانیسم کلام سیاسی» روبرو هستیم.   سرمایه‌دار به صورت ماتریالیستی از لیبرال حمایت می‌کند،   چرا که سیاست‌مدار لیبرال در «کلام سیاسی» خود از وی این حمایت را درخواست کرده.      

ولی در هر دو مورد،‌  پروسة «مکانیسم کلام سیاسی» محدود به راه‌بندهای اجتماعی،  کارورزانه،  محیط‌زیستی،  فرهنگی و تاریخی نیز خواهد شد.  کارگر قادر نیست جامعه را اداره کند؛   از کسانی حمایت می‌کند،  که «ادعا» دارند جامعه را به نفع کارگر «اداره» خواهند کرد.  سرمایه‌دار نیز قادر نخواهد بود جامعه را با منافع خود بدون به کارگیری «کاتالیزور» سیاست‌مدار لیبرال اداره نماید؛  و نهایت امر برای حفظ منافع خود مجبور خواهد شد پشت سر سیاستمدار لیبرال بایستد. 

می‌بینیم که «مکانیسم کلام سیاسی» در جوامع بهنجار که در دو نمونة بالا ارائه کردیم چگونه عمل می‌کند.  ولی در کمال تأسف ایران یک جامعة بهنجار نیست؛   پایه و اساس این جامعه به دلیل حضور دیرپای ویروس فاشیسم فروریخته.  در این جامعه،   «سیاست» معنای مادی خود را از دست داده،   سیاستمدار در ایران نمی‌تواند مدعی «ادارة امور» در چارچوب اهداف مادی این قشر و یا آن قشر باشد.  سیاستمدار در جامعة ایران عارضه‌ای است که گریبانگیر کل جامعه می‌شود.   این نوع سیاستمدار ادعای جهانشمولیت می‌کند،   چرا که بر مخروبه‌ای ایستاده که فاقد هر گونه زیربنای اقتصادی،  مالی،  فرهنگی و کاربردی است.   کلام سیاستمدار در چنین جوامعی پوچ‌ و بی‌معنا می‌شود،   چرا که این کلام فقط سعی دارد «حضور»‌ و «موجودیت» سیاستمدار را که طی دهه‌ها به تدریج فراگیرتر و جهانشمول‌تر نیز شده «توجیه» نماید.   منافع قشرهای اجتماعی در این میانه اصولاً وجود خارجی ندارد؛   فاشیست نمایندة کل ملت است،  و هر چند ملت او را نخواهد،   نمایندة «اجباری» ملت باقی خواهد ماند.

ولی قرار گرفتن در قلب این نوع بررسی بیشتر به تحقیق آکادمیک منجر خواهد شد،  و کاربرد فاشیسم مذهبی در جامعة ایران را نمی‌کاود.   چرا که فاشیسم شیعی‌مسلک در ایران یک فاشیسم دست‌نشانده نیز هست.   در نتیجه،   تلاش این نوع فاشیسم جلب نظر مساعد ساختارهای فرامرزی است.   اگر بلشویک جهت حفظ قدرت در «کلام سیاسی» خود خواستار نظر مساعد «کارگر» می‌شود،  و اگر سیاستمدار لیبرال در همان «کلام سیاسی» به سرمایه‌داران گوشه‌چشم نشان می‌دهد؛   فاشیست وابسته به ساختارهای فرامرزی «چشمک» می‌زند.   به طور خلاصه،   به این ساختارها نشان می‌دهد که می‌تواند منافع‌شان را تأمین کند،   و به همین دلیل نیز تقاضای «حمایت» می‌کند.

ایالات متحد در تجربیات چپاولگرانة خود در مناطق مسلمان‌نشین با روند مذکور برخوردی چهره‌به‌چهره داشته.   در این جوامع،  گروه‌هائی خصوصاً در میان دین‌خویان و اربابان دین جهت حفظ قدرت خود،  به ساختارهای ایالات‌متحد «چشمک» زده‌اند،   و واشنگتن نیز جهت بهینه کردن چپاول خود گاه از این جریان و گاه از آن یک «حمایت» ماتریالیستی به عمل آورده.  ولی در این میانه «مکانیسم کلام سیاسی» دیگر نمی‌تواند همچون نمونة جوامع بهنجار «ساده» و صریح در برابر چشم ناظران قرار گیرد.   دلیل هم اینکه،   در این نوع روابط،   مسئولیت سیاستمدار متوجه ساختارهای داخلی نیست،   او مسئول ساختاری فرامرزی ‌شده.   و به همین دلیل کاربرد «کلام سیاسی» در مورد رژیم‌های دست‌نشانده که معمولاً فاشیست نیز هستند متفاوت می‌شود.  این همان تفاوتی است که امروز در مورد آن سخن خواهیم گفت.

پس از این مقدمه،‌  به اظهارات اخیر روحانی بازمی‌گردیم تا ببینیم پیام اصلی وی چه می‌تواند باشد؟    همانطور که بالاتر گفتیم،   در «سخنرانی» روحانی،  قربانی خشونت،  «مقصر» شناخته شده و به این ترتیب از عامل خشونت سلب مسئولیت می‌شود.   از سوی دیگر،  اهداف حکومت اسلامی نیز همچون اهدافی که امثال داعش و طالبان و القاعده به ارزش گذارده‌اند،   مورد «حمایت» دولت قرار گرفته!  در نتیجه،  با این نوع «کلام سیاسی»،  دولت روحانی خواستار کسب «حمایت» محافلی شده،   که مدعی است می‌تواند منافع‌شان را تأمین کند.   حال باید پرسید «درباغ‌سبزی» که روحانی با این اظهارات به واشنگتن نشان می‌دهد چیست؟   و در اینجا جهت کشف رمز از «درباغ» کذا،   نگاهی به روند مسائل در جریان فاشیسم مذهبی می‌اندازیم. 

برای مطرح کردن این ابعاد می‌باید فرایند «مذهب‌باوری» را در جامعه بررسی کرد.   نخست بگوئیم،  زمانیکه از «مسلمانی» سخن به میان می‌آید،   مشکل می‌توان مسلمان بودن را با «انتخاب و آگاهی و شناخت» در ترادف قرار داد.   مسلمانی، ‌ خصوصاً نوع سیاسی آن،‌  پدیده‌ای است متعلق به «عوام‌‌الناس.»   مسلمانی نمی‌تواند از آن «خواص» باشد،   و مقصود از «خواص» در این مقطع آن‌هائی هستند که دین را با میدان تظاهر و دکة سوپرمارکت طاق نمی‌زنند،   آن را حیطه‌ای از «حریم خصوصی» خود تلقی می‌کنند.  برای این افراد که ما «خواص» می‌خوانیم،  سخن‌پراکنی برای خوشایند عوام تحت عنوان «دین‌باوری» نیز قابل قبول نیست.   از نظر اینان دین‌فروشان که دینداری افراد را به معیار و میزان می‌کشند مزاحم و اوباش تلقی می‌شوند.   البته در مقطع فعلی امکان بررسی وسیع‌تری از این قشر را نداریم،   ولی باید بگوئیم،   این نوع مسلمانی از منظر سیاسی برای فاشیسم هیچ ارزشی ندارد.  و پر واضح است که غائلة روح‌الله خمینی و لات‌های صدرانقلاب نیز از اینان دل خوشی نداشته باشند.  به همین دلیل نیز اراذل کودتای 22 بهمن 57،   این قشر را مسلمان «متعهد» به حساب نمی‌آوردند!      

از سوی دیگر،   اکثریت قریب‌به‌اتفاق انسان‌ها دین و مذهب پدران‌شان را کسب کرده‌اند؛   در خانواده‌ای چشم به جهان گشوده‌اند،  و دین و مذهب همان خانواده نیز به حساب‌شان نوشته شده.   در نتیجه،   دین‌داری مشکل می‌تواند خارج از یک روند موروثی مورد بررسی قرار گیرد،  و در هر حال قابلیت توجیه «منطقی» ندارد.    در نتیجه،  «دینداری» خود فی‌نفسه عارضه‌ای است که ریشه در سنت‌ها،  تعصب‌ها،  باورها،  و نهایت امر پیشداوری‌‌های خانوادگی،‌  قومی و منطقه‌ای دارد.  خانواده‌ها در چارچوب همین داده‌ها که معمولاً‌ پوسیده و به دور از اعتبارند به کودکان‌شان «دین» داده‌اند.    فراتر از این دین نه می‌توانند بروند،  و نه خواهند رفت،   چرا که چنین تحرکی موجودیت خود خانواده را به زیر سئوال می‌برد.   دین عوام نوعی «تداوم» و سنت است و بس.   و چه بسا که در چارچوب همین «بده‌بستان»،  خانواده‌ها کودکان کنجکاو را به دلیل شکاکیت در مبانی و به زیرسئوال بردن «تداوم» کذا مجازات نیز کرده‌اند.   این واقعیت را نمی‌باید از نظر دور داشت که دین فی‌نفسه پدیده‌ای است تعبدی،  و نه علمی و منطقی.  در نتیجه،  آنزمان که سخن از «اسلام سیاسی» به میان می‌آید،   در هر حال سخن‌از تعصبات به میان خواهد آمد.   و از آنجا که مسلمانی «خواص» که بالاتر به آن اشاره کردیم با عارضة سیاسی و جمعی فاشیسم هماهنگی ندارد،  روی سخن فقط با «عوام» است.    

امثال روحانی در ظاهر تلاش دارند که اسلام را با نوعی «تفکر‌ منطقی» آشتی دهند!   ولی نمی‌باید اشتباه کرد،   این تلاش فقط ظاهری است.   و طی تاریخ معاصر پیشتر توسط اوباشی از قماش شریعتی،   محمد خاتمی،  ابوالحسن بنی‌صدر،   مهدی ‌بازرگان و دیگران این تحرکات صورت گرفته.   و با در نظر گرفتن این واقعیت که مسلمانی به دلیل ارثی بودن،  فقط در صحنة‌ سیاست می‌تواند با تعصبات،  کوردلی،  وحشی‌گری،  زن‌ستیزی و ... هماهنگ و همگام شود،   «مکانیسم کلام سیاسی» در این مقطع به این منجر خواهد شد که با مطرح کردن «دین» به عنوان ایدئولوژی،   وزنة تعصبات و وحشی‌گری‌ها و کوردلی‌ها در جامعه سنگین‌تر گردد.   خلاصه بگوئیم،   هر گونه تلاش جهت ارائة «تصویر دلپذیر» از دین،    آنزمان که در صحنة سیاست و به عنوان نوعی کلام سیاسی در جهت فعال کردن «عوام‌الناس» ارائه می‌شود،   در عمل تلاشی است جهت به ارزش گذاردن همان مجموعه تعصبات و وحشیگری‌هائی که ذهنیت عوام از دین در لایه‌های اعتقادی خود طی دهه‌ها «انباشته.» 

بسیاری از ایرانیان طی تحولات سیاسی اخیر در عراق از خود می‌پرسند،   چگونه عراق پس از سال‌ها حاکمیت لائیک حزب بعث،  و سپس حضور نظامی و به اصطلاح «لیبرالیست» آمریکائیان اینچنین اسیر دست امثال داعش می‌شود؟   پاسخ به این سئوال بسیار روشن است.  در عراق همان جریانی رخ داد که طی دوران ملاممد خاتمی در ایران به وقوع پیوست.   دیدیم که خاتمی چگونه با «خوش‌گوئی» از اسلام و مسلمانی و نشان دادن ابعاد «دوست‌داشتنی» دین مبین راه بر امثال احمدی‌نژاد گشود.   در عراق نیز ارتش اشغالگر و چپاولگر یانکی با مجیزگوئی از مشتی آخوند و به میدان انداختن زنان محجبه و نماز جمعه و شیعی‌گری و سنی‌نمائی،  و ... و خلاصه ارائة «اسلام سیاسی»،   به همان «مکانیسم کلام سیاسی» در جهت توجیه عملیات داعش میدان داده.    در عمل،   داعش و ارتش آمریکا انگشتان یک دست واحد‌اند،   به همان اندازه که اوباش،  چماق‌کشان و موتورسوارهای حکومت اسلامی،  و هیئت دولت روحانی نمایندگان یک جریان واحد فاشیستی به شمار می‌روند. 

تجربة سیاسی سال‌های اخیر،  حداقل در ایران به صراحت نشان داده که «ور» رفتن با اسلام ‌سیاسی،   به دلائلی که بالاتر عنوان کردیم،  صرفاً‌ به کشاندن منجلاب تعصبات به سطح جامعه منجر خواهد شد.   به طور خلاصه بگوئیم،  اسلام سیاسی،   نزد «خواص» جائی ندارد،  عارضه‌ای است متعلق به «عوام»؛   و این «عوام» فقط بر پایة مجموعه‌ای از تعصبات و پیشداوری‌ها که در ذهنیت قومی و بومی و قبیله‌ای‌اش ریشه دوانده،‌  خواهد توانست با پدیدة دین در جامعه برخورد کند.  دین «والا» که قابلیت بررسی علمی و عینی داشته باشد،  ساخته و پرداخته ذهن علیل آن‌هائی است که اصولاً نمی‌دانند نگرش علمی چیست.  در نتیجه،   به استنباط ما،  ارتباط اوباش و ملا،  که پیشتر توسط کسروی مطرح شده بود،  نمی‌باید به هیچ عنوان موجب «تعجب» شود.   حداقل آن‌ها که «تعجب» می‌کنند،  از مسائل اجتماعی و مکانیسم‌های سیاسی بی‌اطلاع‌اند.  

در جامعة ایران راهی جز نفی ایدئولوژی اسلام سیاسی وجود ندارد،  و این «شبه‌ایدئولوژی» از پایه و ریشه می‌باید مردود شناخته شده،   و دین از حیطة سیاست به طور کامل به بیرون رانده شود.  در غیراینصورت نتیجة «ور» رفتن امثال روحانی با «مبانی جامعة دینی» برای ایرانیان جز این نخواهد شد که احمدی‌نژاد دومی جهت تأمین «تداوم» همین نگرش‌های بسیار «دوست‌داشتنی» از راه برسد.  و به استنباط ما این همان است که روحانی،‌   هیئت دولت وی و صاحبکاران فرامرزی‌اش می‌جویند.   







  

هیچ نظری موجود نیست: