۲/۱۴/۱۳۹۳

گاز و برتری‌نژاد!




طی چند روزی که از صحنة اینترنت دور بودیم مسائل قابل‌توجهی پیش آمده که مهم‌ترین‌شان رخدادهای اوکراین است.   به موازات تحولات اوکراین،  شاهد «هیجانات» دولتی و مخالف‌نمایان جمکران پیرامون پدیده‌های «درون‌حکومتی» نیز هستیم.  هیاهوی  «فرهنگی» جمکرانیان در داخل و خارج پیرامون کتاب،  فرهنگ،  و خصوصاً «فرهیختگان» و هنرمندان بخشی است از این هیاهو.   هیاهوئی که در پی شایعه‌پراکنی پیرامون 350 زندانی اوین پای به منصة‌ظهور گذارد،   و کار را بجائی کشاند که جلاد «شناسنامه‌دار» حکومت جمکران،  میرحسین موسوی که خود 7 هزار اعدام بدون محاکمه در کارنامه‌اش دارد،   از وضعیت نامناسب زندانیان در اوین زبان به گلایه گشود!   

ولی از آنجا که سیاست چارچوب اقتصادی دارد،   پیش از گشودن دفتر «بازی‌های» ملایان در زمینة «فرهنگ» و افتتاح دکان نوین جهت داغ‌تر کردن تنور «مخالف‌نمایان» مقام معظم، نگاهی خواهیم داشت به «اقتصاد نفتی» نظام اسلامی.   سپس به صورت شتابزده می‌پردازیم به  پیامدهای بحران اوکراین در معادلات سیاست داخلی ایران.   پس ابتدا برویم به سراغ «اقتصاد نفت!»

طی چند روز گذشته،   مسئلة نوسانات در نرخ برابری ارز در ایران به صراحت نشان داد که حکومت اسلامی بر اقتصاد و امور مالی کشور هیچ کنترلی ندارد.   اقتصاد ایران،  حداقل به صورتیکه باند کودتای 22 بهمن 57،   یا همان «صدرنشینان» انقلاب اسلامی پایه‌ریزی کرده‌اند،   از مرتبة چرخ شکستة گاری اقتصاد غرب فراتر نرفته و نخواهد رفت.  و در این راستا واشنگتن و لندن هر چه بخواهند به ایرانیان تحمیل می‌کنند.   35 سال حکومت «علی‌وار» لات‌ولوت‌های حوزه و بازار،  ایران را به نقطه‌ای رسانده که جهت رتق‌وفتق امور روزانه،  دولت می‌باید دست گدائی جلوی یانکی‌ها دراز کند.   ادعای برخی رسانه‌ها در اینکه دولت روحانی در بهبود شرایط اقتصادی «شکست» خورده،   به همان اندازه مسخره و بی‌پایه است که ادعاهای دولت پیرامون موفقیت‌های اقتصادی‌اش.   بی‌رودربایستی بگوئیم،   دولتی که اختیار امور مالی و اقتصادی کشور را ندارد،  یک دولت پوشالی و «مطلق» است که  نه شکست می‌خورد،  و نه پیروز می‌شود.   در نتیجه،   ادعای «رادیوفردا» مبنی بر «ناکامی دولت روحانی»،  جز مزخرف‌بافی نیست:   

«[...] حسینیان٬  نماینده مجلس دوم[...] گرانی نرخ ارز در ایران را نشانه ناکامی دولت عنوان کرد[ واعلام داشت]‌برخلاف قانون٬  هنوز ارزی از ارزهای بلوکه شده به حساب بانک مرکزی واریز نشده بود که دولت به بانک مرکزی دستور داد ۴.۱ میلیارد را که هنوز وصول نشده بود٬ وصول شده تلقی کند»[...] رئیس بانک مرکزی ایران روز چهارشنبه بار دیگر بر دریافت سه قسط از دارائی‌های بلوکه شده ایران تاکید کرد.[...]»
منبع:  رادیوفردا،  4 اردیبهشت‌ماه 1393

از کنار این شعارهای سیاسی «درجه دوم» که چندی پیش در رسانه‌های خارج و حتی برخی انواع «داخلی‌» نیز منعکس ‌شد،   اکثر «تحلیل‌گران» پرحرارت و باریک‌بین با سعةصدر عبور کردند؛   به صراحت بگوئیم،  احدی نپرسید:  ده‌ها میلیار دلار پول ملت ایران تحت کنترل آمریکائی‌ها چه می‌کند؟  مگر ما 35 سال نیست که با اینان به اصطلاح «قطع رابطه» کرده‌ایم؟  پس به چه دلیل هنوز شبکة اقتصادی ایران در ید اقتدار اینان باقی مانده؟  اگر شبکة اقتصادی حکومت اسلامی را آمریکا کنترل می‌کند،   پس بر خلاف ادعای ملایان و اربابان آتلانتیست‌شان هیچ قطع‌رابطه‌ای در میان نبوده،   فقط «ادعای» قطع رابطه در بوق گذاشته شده.   خلاصه،   اگر دانه‌چینی در کف یانکی‌جماعت نشان اقتدار و استقلال حکومت اسلامی است،   پس نوکری،  خودفروختگی و دست‌نشاندگی را می‌باید از نو «تعریف» کنیم.   اگر در قاموس «مخالف و موافق»،   موفقیت دولت،   در باز پس گرفتن قسمتی از ثروت‌های ملت از بانک‌های آمریکائی خلاصه می‌شود،  منطقاً شکست دولت نیز به معنای باقی ماندن همین ثروت‌ها در دست همان بانک‌ها خواهد بود!  گویا محور تبلیغات این است که «اگر آمریکا پول ما ملت را پس بدهد، پیروز شده‌ایم،  اگر هم ندهد شکست‌ خورده‌ایم!»   و در اینکه با این پول چه خواهد شد نیز دچار سردرگمی نشویم.   این پول را دولت قدرقدرت و ضدامپریالیست جمکران به خرید کالاهای مصرفی در حوزة «یورو ـ دلار» به چندین برابر قیمت واقعی‌شان اختصاص خواهد داد؛   نهایت امر تلاش دولت جمکران برای «پیروزی» در واقع نوعی بازاریابی برای تولیدات کشورهای حوزة ناتو است!   

این سیاست نیست؛  خیانت است!   و باید دید چه افراد و گروه‌هائی شرایطی ایجاد کرده‌اند که چنین وضعیت اسف‌باری بر روابط بین‌المللی ایران حاکم شود؟   این افراد خائن به منافع ملت‌اند؛   و اگر دولت ادعای عمل اساسی دارد می‌باید نخست اینان را شناسائی کرده و محاکمه‌شان کند؛  پیروزی و شکست پیش‌کش‌اش!    

در هر حال،   قرار دادن یک ملت در چنین مهلکة مالی و اقتصادی‌ای،  یعنی سپردن اختیار ثروت‌های ملی به بیگانه،  فقط و فقط می‌تواند یک «شکست» تلقی شود.  خصوصاً از جانب حکومتی که ادعاهای دهان‌پرکن‌اش پیرامون استقلال‌ در زمینه‌های مالی،  اقتصادی،  فرهنگی و حتی نظامی و «هسته‌ای» گوش‌فلک را کر کرده.    

ولی اگر هیچیک از به اصطلاح «مسئولان» دولتی حاضر نیست این مسئله را مطرح کند،  ما در همینجا می‌پرسیم که به چه دلیل کشور ایران می‌باید امور اقتصادی و مالی‌‌اش توسط کشوری اداره شود که 10 هزارکیلومتر آنطرف‌تر در یک قارة دیگر قرار گرفته؟   البته پر واضح است که پاسخی برای این پرسش نخواهیم داشت.   آنچه در این مقطع به عنوان پرسش مطرح کرده‌ایم،   در عمل خود «پاسخ» خواهد شد.   پاسخی به این سئوال آزاردهنده که چگونه می‌توان ملتی را چاپید؛   او را به مسلخ فرستاد؛   سرکوب‌اش کرد؛   فرهیختگان‌اش را فراری داد؛   قلم‌های‌اش را شکست؛   زبان‌‌اش را برید؛   و همزمان به همان‌هائی که چنین جنایاتی را مرتکب شده‌اند،  تریبون داد تا به عنوان ناجیان ملت اراجیف ببافند،   نقد کنند،  و عملیات‌شان را هم تحت عنوان مبارزه با امپریالیسم توجیه نمایند؟ 

بارها و بارها گفته بودیم که دولت آمریکا با مذاکرات هسته‌ای مخالفت اصولی و پایه‌ای دارد؛   دلائل آن را نیز علناً عنوان کرده بودیم.   امروز به صراحت می‌بینیم، ‌ حکومت آمریکا فقط به این دلیل با «مذاکرات هسته‌ای» مخالفت می‌کرد که این مذاکرات نهایت امر هم‌سوئی و ارتباط اندام‌وار دولت‌های آمریکا و حکومت اسلامی را علنی خواهد کرد.  خلاصه بگوئیم،  واشنگتن اگر با عربدة طرفداری از «حقوق‌بشر»،  قصد سرنگونی ملایان را داشت فقط برای این بود که در خرتوخر تهاجم نظامی،   انقلاب و کودتا جهت استقرار دولت‌های «بهاری»،  این پرسش به ذهن کسی خطور نکند که چرا حکومتی که 35 سال است ادعا می‌کند به نبرد با آمریکا مشغول شده،‌   پول‌های‌اش را به بانک‌های آمریکائی می‌سپارد؟   ولی خوشبختانه،  سناریوهای سازمان سیا در انواع «اصلاح‌طلب»،  «مهرورزی» و «سبز» و غیره شکست خورد و در این میانه،   هم دست یانکی‌جماعت رو شد،   هم دست آن‌هائی که در داخل و خارج کشور همزمان با چکمه‌بوسی‌های آشکار و پنهان در دستگاه سرکوبگر ایالات متحد،  برای ما ملت ژست «آزادیخواهی» گرفته بودند.   

بهترین نمایة این «رسوائی محفلی» را می‌توان در بحران «سیاسی ـ امنیتی» اوکراین دید.   البته این بحران در سطح بین‌المللی تحلیل‌های جالب توجهی خواهد داشت،  ولی از منظر یک تحلیل‌گر ایرانی،  تا آنجا که به عکس‌العمل‌ جناح‌های مختلف در دولت جمکران و شبکة «مخالف‌نمایان» آن،   یعنی اعضای محفل کودتای 22 بهمن 57 مرتبط می‌شود بسیار جالب‌ توجه‌تر است.  

درگیرودار تلاطمات سیاسی اوکراین شاهد بودیم که شمار قابل توجهی از «آزادیخواهان» حرفه‌ای که عوامل کودتای 22 بهمن نیز در میان‌شان کم نبودند،   دست به «حمایت» معنوی از «مردم» اوکراین زدند!   کم نبود «مقاله» و اظهارنظر که پیروی از «الگوی» اوکراین را جهت پیروزی بر علی خامنه‌ای به ملت ایران «توصیه» می‌کرد!   خلاصه بگوئیم،  همچون 28 مرداد و 22 بهمن،   عوامل کودتاهای آمریکائی دل‌شان برای حکومت خیابانی و ماشاالله قصاب‌ها حسابی لک زده بود.   حتی بعضی‌ها با پیامک به یکدیگر پیروزی «مردم» اوکراین را هم «تبریک» گفتند!

ولی پرده از چهرة واقعی عملیات اوکراین برداشته شده؛  این عملیات یک کودتا بود از نوع کودتای 22 بهمن در ایران.  کودتائی که با تکیه بر باندهای سازمان یافتة وابسته به غرب،  «شرایط ویژه» را بر ساکنان سرزمین اوکراین حاکم کرده و دست ملت را در معادلات بین‌المللی در پوست گردو انداخته.   اوکراینی‌ها هم در این میانه خلع سلاح شده و حرفی برای گفتن ندارند.  و شاهدیم که نقش‌شان در دولت «انقلاب میدان» در پائین‌ترین سطح ممکن،  یعنی ایفای نقش «گوشت دم توپ» خلاصه می‌شود.   دولت «میدان» نه برنامه‌ای برای آبادی و سازندگی کشور در دست دارد،   و نه در ارتباط با واقعیات استراتژیک که نهایت امر اوکراینی از آن‌ گریزی نخواهد داشت راه‌حلی ارائه می‌دهد.   

در ظاهر امر،   برنامة «دولت میدان»،  حداقل در روزی‌نامه‌های آتلانتیست کاملاً «روشن» شده!   پیوستن به ارابة سازمان ناتو و دل‌بستن به وعده‌ و ‌وعیدهای سرخرمن اتحادیة اروپا!   اتحادیه‌ای که امروز یک‌سوم فرانسوی‌ها،  یعنی مهم‌ترین ملت بنیانگزار این اتحادیه،   خواهان خروج از آن هستند!   ولی در عمل قضیه متفاوت است.   برنامة جماعت «میدان» در واقع تبدیل ساکنان سرزمین اوکراین به سپر بلای آتلانتیسم در برابر روسیه است.   باشد که در  مسیر این خوش‌رقصی‌ها برای استراتژ‌های کاخ‌سفید،   راهکار و شاهراهی جهت به قدرت رسیدن برخی «محافل» در اینکشور فراهم آید!   خلاصه بگوئیم،  اینان ملت را با قول‌وقرارهای مسخره سوار قطاری کرده‌اند که هنوز ریل‌اش را هم نگذاشته‌اند،   قطاری که ظاهراً قرار است ملت را به «بهشت» برساند،   ولی بی‌تردید جملگی را در «دوزخ» فرو خواهد انداخت.    

جالب‌ اینجاست که کودتای اوکراین شباهت‌ عجیبی به غائلة ملایان و اوباش شهری در 22 بهمن 57 دارد!  و از این نظر می‌تواند تداومی برای طرح برژینسکی در تقابل با منطقة اوراسیا باشد.  باری،   آن روزها کسی نمی‌پرسید،  یا بهتر بگوئیم حق نداشت بپرسد که چه شده آمریکا به یک‌باره زیر پای محمدرضا شاه را می‌کشد؟  کسی نمی‌پرسید،  و اگر هم می‌پرسید به عنوان ضدانقلاب،   طاغوتی و غیره مورد خطاب و عتاب همین به اصطلاح «انقلابیون» قرار می‌گرفت،  چرا؟  چون قرار بود مشتی ملا و توله‌ملا رااز نجف و کربلا و لندن و پاریس و ینگه دنیا بیاورند تا «حکومت اسلامی» برقرار کنند!  و می‌بینیم که سازمان سیا دقیقاً شرایط ایران را در اوکراین بازتولید کرده.   در اوکراین هم کسی نمی‌داند مملکت به کجا خواهد رفت؛   فقط شعار است و وعده‌های گنگ و پوچ و تکیه بر توهمات و اوهام و باورهای جمع.   کسی هم از مقاصد اصلی آتلانتیسم،  یعنی میدان دادن به تقابل‌های «سیاسی ـ نظامی» در مرزهای روسیه سخن به میان نمی‌آورد،   این مسائل زیر سبیل نداشته خانم مرکل،  صدراعظم آلمان پنهان شده!   کشوری که از دوران پهلوی اول،  به پشتیبانی از «اسلام اجتماعی» مشغول بوده و همچنان به این مهم ادامه می‌دهد.         

بی‌دلیل نیست که برای آشوب‌های اوکراین ماشاالله قصاب‌های فرنگی‌ماب جمکرانی اینقدر آب از لب‌ولوچه‌شان به راه افتاده بود،   و رِنگ «مردم،  مردم» گرفته بودند.   بله،  فراموش نکنیم،   اینان «بهشت‌فروشان» آنگلوساکسون‌ها هستند؛   هر گاه که چند رأس لات به دستور لندن و واشنگتن سطل آ‌شغالی در کوچه‌ها آتش بزنند،   آناً «بوی انقلاب» به مشام‌ اینان می‌رسد،  و فریاد «زنده باد انقلاب» سر می‌دهند!  حمایت‌های اینان از اوباش سبز،  و بهارعرب را نیز قبلاً دیده بودیم،  ولی الحق که میدانداری‌شان در مسئلة اوکراین تماشائی‌تر از این‌هاست.   

از سوی دیگر،  در داخل مرزهای ایران نیز بحران اوکراین افتضاحات فراوان به بار آورد و قربانیان متعدد گرفت.   نوچه‌های عراقی سایمون گاس،   سفیرکبیر ابدمدت دربار انگلستان در ایران،  یعنی قبیلة لاریجانی‌ها از جمله مهم‌ترین قربانیان رخدادهای اوکراین بودند!   اینان در این بحران سریعاً اعلام «بی‌طرفی» کردند!   تو گوئی،  برای یک دولت دست‌نشانده در مرزهای فدراسیون روسیه رخدادهائی از این دست می‌بایست «کم‌‌ارزش» تلقی می‌شد!   روزنامة کیهان نیز به دلیل نفرت عظیمی که در جامعه پیرامون فعالیت‌های «ضد‌مطبوعاتی‌اش» به راه انداخته،   به سرعت تبدیل شد به «حامی» سیاست روسیه در اوکراین!  به این ترتیب شبکة سازمان سیا مطمئن شد که به دلیل حمایت کیهان از روسیه،   نفرت عمومی از مسکو در ایران دامنگیر همگان خواهد شد!   

ولی چند روز بعد سر خر از زیر لحاف کرسی مقام معظم به در آمد؛  و ایشان سریعاً سفرة «مست بودم،  اگر گهی خوردم» را از سوی امامان جمعه «پهن» کردند.  بله،   دقیقاً پس از سفر «غیرمنتظره» و یک روزة سایمون گاس و سرتاج‌ عزیز،   نوکر ساواکی پاکستانی بریتانیا به ایران بود که ملاها یادشان افتاد،  آمریکا در اوکراین خیلی «جنایات» کرده! 

ولی از قربانیان فرنگی افتضاح اوکراین هم کمی بگوئیم.   در همین گیرودار بود که،  روز 21 ماه مارس سالجاری،  سایت خنک و مضحک «دویچه‌وله» گزارش جالبی به عنوان «عیدی» برای مسلمین جمکران به چاپ رساند و در آن با تکیه بر اظهارات گروهی از «متخصصین» آلمانی به این نتیجة جالب رسید که،  «اگر در گیرودار بحران اوکراین حکومت اسلامی دست بالا بزند،   خواهد توانست بازار گاز اروپا را از کنترل روسیه خارج کرده به زیر نگین ملایان تهران بیاندازد»:

«[...] اکنون به قول این کارشناسان بهترین فرصت برای صنایع گازی ایران پدید آمده است تا ایران به "غول گازی منطقه" تبدیل شود و انحصار گازی روسیه به بازار اروپا را بشکند[...]»
منبع: دویچه‌وله،  21 مارس 2014

بله،  فرانسوی‌ها از قدیم گفته‌اند،   دوزخ آنجاست که انگلیسی آشپز باشد،  فرانسوی مهندس،   و آلمانی سیاستمدار!   برای آن‌ها که دستپخت انگلیسی نوش‌جان کرده‌اند،   و یا با سیستم‌های فنی فرانسه سروکار داشته‌اند،   این مسائل از واضحات است،   ولی «اقتصاد سیاسی» آلمانی را هم نباید فراموش کرد.   این آلمانی‌ها که یک‌بار با هیتلر «روشن‌ضمیرشان» فرصت یافتند تا حرف دل‌شان را آنطور که می‌خواستند بزنند،  گویا هنوز هم دست بردار نیستند!   فقط همین مانده بود که در مرزهای روسیه،  دولت جمکران با چند رأس ملا و پاسدار و گلاب‌پاش و خاک‌تربت «اصل»،   به کمک تفاله‌های دستگاه هیتلر نان کرملین را آجر کند،   و اهرم‌های سیاستگزاری مسکو را در اروپا از کار بیاندازد!   این طرح «سرشار از نبوغ»،   الحق که طرح‌های «انقلابی» آدولف ‌هیتلر «برتری‌نژاد» را تداعی می‌کند.  یادمان نرود که،   «برتری‌نژاد» می‌خواست روس‌ها کارگران ملاکان آلمانی در سراسر سیبری بشوند!   می‌بینیم که نخبگان «نژادبرتر»،  اینک که ملاج برتری‌طلبی‌شان به سندان تاریخ خورده،  چه نسخه‌های «مولدی» برای دیگر ملت‌ها در چنته گذاشته‌اند.   کسی نمی‌گوید،   شما مفت‌خورها بجای بازاریابی برای گاز ایران،  و نسخه نوشتن برای مبارزة شرکت گاز ایران با غول‌های هیدروکربور روسیه،   پول همان نفت‌هائی را که دهه‌هاست چپاول می‌کنید بپردازید؛  تا ما با این حرف‌ها خون «حسن فوتبال فریدون» را هم بیش از این‌ها کثیف نکنیم!   

ولی در ارتباط با تحلیل‌های «استراتژیک» صدای هیتلر،  دست شبکة گسترده‌ای از سایت‌های داخلی،  مخالف‌نما و نوچه‌گان آشکار و نهان جمکران هم بخوبی رو شد!   بله،   اینان یک به یک «خبر» سرنوشت‌ساز فوق را با آب و تاب در بوق انداختند،  و مژده پشت مژده که،   «کجا نشسته‌اید،  وقت آن رسیده گاز ایران بازار اروپا را از دست روسیه به در آورد!» 

ولی این حرف‌ها پشیزی ارزش ندارد.  مسائل کلان اقتصادی نه بر اساس گزارشات شکمی دویچه‌وله که در چارچوب‌های استراتژی جهانی حل‌وفصل می‌شود،  و این مهم را «کارشناسان» زرنگ رادیو هیتلر بخوبی می‌دانند.  مسئله اینجاست که از طریق تکرار این مزخرفات و به راه انداختن هیاهو پیرامون این چرندیات،   شبکة اطلاعاتی آتلانتیست درجة فهم ‌و درک روزنامه‌چی‌ها،  سایت‌چی‌ها،  فارسی‌زبان و خوانندگان‌شان را «محک» می‌زند.   البته ما هم با مطالعة این رخدادها می‌توانیم به درجة نوکری این حضرات در محضر اربابا‌ن‌شان بیشتر پی ببریم.  

حال نگاهی بیاندازیم به زمینه‌های «فرهنگی»‌ در حکومت جمکران.   می‌دانیم که از منظر آخوند «فرهنگ» خیلی اهمیت دارد؛   البته فرهنگی که اینان به آن اقتداء می‌کنند با فرهنگ انسانی تفاوت‌های عمده دارد.   مثلاً مهم‌ترین لایة فرهنگی برای آخوند بجا آوردن واجباتی از قماش نماز،  روزه،   مالیدن خاک تربت اصل به پیشانی و گلاب‌پاشیدن قبل از جماع «حلال» است.   فضولی در کار همسایه و دخالت به لباس و سر و وضع دیگران نیز پایه‌های «اجتماعی ـ عقیدتی» این قماش فرهنگ به شمار می‌رود.  ولی اگر به مجموعة این مراسم «فرهنگی»،   ورد خوانی،   قرآئت چند آیه و زیارت‌نامه،  و طواف به دور تسبیح «هزاردانه» و گفتن یاعلی،  یامرتضی را هم اضافه کنیم دیگر «فعالیت‌های فرهنگی» به اوج خود ‌رسیده و  آخوندها برای خلاقیت‌های فرهنگی کاملاً آماده شده‌اند!

تعجب ما از به راه افتادن مباحث «فرهنگی» در ایران امروز،  از اینجا ناشی می‌شود که بعضی به اصطلاح «فرهیختگان»،   از آخوند انتظار دارند تا همچون تولستوی و راسل و کپرنیک و اینشتین با فرهنگ برخوردی انسان‌محور و «آشنا» داشته باشد.   این «فرهیختگان» که به حق خود از جمله پس‌افتاده‌ترین عناصر اجتماعی‌اند،  سعی دارند با دادوفریاد پیرامون «چرائی‌های» سانسور کتاب در حکومت اسلامی،  از آخوند بخواهند تا مثلاً به «آزادی بیان» احترام بگذارد!   سربسته بگوئیم،  آخوندی که به آزادی بیان احترام بگذارد دیگر آخوند نیست؛  و از قضای روزگار،  آنان که انتظار دارند آخوند چنین احترامی برای «آزادی بیان» قائل شود نیز نمی‌توانند در زمرة «فرهیختگان» باشند.  اصل اساسی در فرهیختگی به دست دادن شناخت منطقی از جامعه و بنیادهای فکری،  تاریخی و اجتماعی درکشور است؛   نه بازخوانی طوطی‌وار بودلر،  راسل و مارکس.  کسانیکه به اصطلاح «جامعه شناس»،  مورخ و نویسنده و پژوهش‌گر شده‌اند،   ولی قادر به ارائة یک تصویر مشخص تاریخی از نقش اجتماعی و خصوصاً «فونکسیون» آخوند شیعی در جامعة ایران نیستند،   اگر کودن و ابله‌ نباشند،‌  مسلماً جیره‌خوار استعمارند و برای حفظ منافع «پدر معنوی»،   از خودفروشی هم ابائی نخواهند داشت.            

در مطالب پیشین این وبلاگ،   از نقش «پدرستائی» در فرهنگ‌های سنتی تا حدودی سخن گفته‌ایم.  در کمال تأسف گشودن این فصل به طور کامل در وبلاگ امکانپذیر نیست،  ولی به طور خلاصه بگوئیم،   فردی که اسیر پروسة بیمارگونة «پدرستائی» است،  جدائی از سایة پدر را نمی‌پذیرد و نمی‌تواند نگرشی از آن خود داشته باشد.   این ناهنجاری روانی به سرعت می‌تواند فراگیر ‌شود.  و در اینصورت افراد جامعه بجای گام برداشتن در مسیر رشد و شکوفائی  علمی،  هنری،  فرهنگی و ... و به پشت سر خیره می‌مانند و با چسبیدن به «تصویر پدر»،  سعی می‌کنند انتظارات‌شان را با این تصویر برونی و موهوم هماهنگ نمایند.   این پروسة اجتماعی مخرب در کمال تأسف در اوج غائلة 22 بهمن 57،  با به قدرت رسیدن ملایان تشدید شد،  و دنباله‌روی برخی «فرهیختگان» از این موجودات قرون‌وسطائی را فقط می‌توان عارضه‌ای سیاسی از این بیماری اجتماعی تحلیل کرد. 

در کمال تأسف هنوز هم این داستان ادامه دارد.   هنوز هم بعضی‌ها می‌پندارند که باید از آخوند خواست تا به ادبیات احترام بگذارد؛   به موسیقی عشق بورزد؛   نقاشی را ارزشمند بداند؛  و تئاتر و سینما را هم مورد تشویق قرار دهد!   البته بعضی آخوندها جهت گنده‌گوزی در این بازار مسگرها چند گوزی هم نثار ریش حضرات «فرهیختگان» می‌کنند؛   سخنرانی‌های «فرهنگی» خامنه‌ای و خاتمی از جمله همین گوزهاست.    

شاید بهتر باشد حضرات «فرهیختگان» بجای اظهار فضل پیرامون «فعالیت‌های وزارت ارشاد»،  آب پاکی روی دست‌شان بریزند و بپذیرند که «آخوند با فرهنگ» نداریم.   چرا که «فرهنگ» آخوند،  همچون فرهنگ کشیش و خاخام و موبد و ... با فرهنگ انسان هم‌سوئی ندارد؛  این «فرهنگ» متعلق به دورة دیگری از موجودیت اجتماعی بشر است.   خلاصه بگوئیم،  این حضرات روان‌پریش نه تنها نمی‌توانند آخوند را به «پدر نمونة» نداشته‌شان تبدیل کنند،  که با پای فشردن در این مسیر موهوم کل جامعه را به بی‌راهه می‌کشند.   ما برای این جماعت ‌پدر گم کرده که عمری دربه‌در به دنبال باباجان‌شان له له زده‌اند خبر بدی آورده‌ایم؛   باباتون مرده،  صد کفن هم پوسانده!    بهتر است بپذیرید که منبعد می‌باید بی‌پدر زندگی کرد،   شاید از این مفر طی چند صباحی که از عمر بی‌ثمرتان باقی مانده اثری قابل توجه خلق کنید.       

به استنباط ما،   اصولاً پای گذاردن به مباحث فرهنگی در حکومتی از نوع جمکران در شأن یک فرد بافرهنگ نیست؛  چه رسد به اینکه بعضی‌ از این به اصطلاح «فرهیختگان» ادعای به دست آوردن پیشرفت‌هائی در زمینة سانسور هم داشته باشند!   البته حکومت اسلامی برای این مباحث همانطور که می‌توان حدس زد هیچ ارزشی قائل نیست.  گشودن «فصل» نقش انقلابی و ضدانقلابی «وزارت ارشاد» و کتاب و سانسور و فرهیختگان و ... در بیانات عملة این حکومت از ریاست‌جمهور گرفته تا رهبر و فرماندهان سپاه و اراذل و اوباش اهداف دیگری دنبال می‌کند.  این حضرات به دنبال راه خروج از بحران سیاست داخلی می‌گردند؛  کاری با «فرهنگ» ندارند.   اینان واژة «فرهنگ» را به ابزار فرهنگ‌ستیزی و به ویژه توجیه سرکوب اجتماعی و اقتصادی تبدیل کرده‌اند.   به همین دلیل،   و از قضای روزگار،   به محض ورود سایمون‌گاس به تهران،   تمام مسائل به «فرهنگ» مرتبط شد.   ابتدا علی خامنه‌ای ـ  فارس نیوز، ‌ مورخ 10 اردیبهشت‌ماه 1393 ـ  تاکید کردکه رشد اقتصادی،  بدون فرهنگ مفید نیست!  سپس نوبت به حسن فریدون رسید که پوزی به علف اهدائی ارباب بزند و اهل قلم را نشانه بگیرد:‌

«روحانی:  امسال،  سال فرهنگ و اقتصاد است نه سال دروغ و تخریب / حرمت اهل قلم را نگه داریم[...].»    
منبع: سایت خبری جماران، 09/02/1393

به دنبال این موضع‌گیری «انقلابی»،   معاون فرهنگی سپاه پاسداران «لقمه» را از دهان حسن روحانی می‌رباید و به بازنشخوار تبلیغات ارباب می‌نشیند:

«[...] اظهارات روحانی مبنی بر بی‌نیازی اهل فرهنگ به گشت ارشاد را حرف عناصر منحرف خواند.  [...] نیروی انتظامی بر سر وجود گشت ارشاد با هیچ کس بحثی ندارد.»
منبع:  دویچه‌وله، 02.05.2014

از همین دو نمونه می‌توان به کل سناریو پی برد.   این سپاه پاسداران همان تشکیلاتی است که وقتی احمدی‌نژاد گفت،  «بنا نداریم به اسم مبارزه با بدحجابی هر روز کشور را بعضی‌ها به آشوب بکشانند» خفقان گرفته بود و سرش را از توی سوراخ بیرون نمی‌آورد.   حال چه پیش آمده،  پاسداری که حقوق ماهیانه‌اش را از دست همین دولت می‌گیرد برای رئیس‌جمهور الدورم،  بلدروم به راه انداخته و عملاً  او را تهدید می‌کند؟   در ثانی،  آقای حسن فوتبال فریدون که در لباس «روحانی» از حرمت اهل قلم «دفاع» به عمل می‌آورند بهتر است «اهل قلم» را هم در چارچوب چرندیات قرآن و نهج‌البلاغه و مفاتیح و زیارت‌نامه‌ها برای ما «تعریف» کنند تا بدانیم مقصود ایشان و هم‌پالکی‌های‌شان از «اهل قلم» اصولاً کیست و چیست؟  خلاصه همانطور که در مقدمه نیز گفتیم،   این دعوا «درون حکومتی» است و ارتباطی با ایرانیان ندارد.   مشتی لات به جان مشتی دیگر افتاده‌اند؛   و می‌خواهند با جنگ زرگری‌ زمینة‌ گسترش سرکوب فرهنگی و اجتماعی ملت ایران را فراهم آورند.  همان سناریوی مهوعی که در دوران اصلاح‌طلبی آخوند ممد خاتمی به صحنه آوردند.      

بله،  حکومت اسلامی همچون دوران ملاممد در یک بن‌بست استراتژیک دست و پا می‌زند.   مذاکرات هسته‌ای «اجباری»،‌   اینان را به محافل الهام‌بخش‌شان،  یعنی سازمان ناتو و سیا نزدیک و نزدیک‌تر کرده،   و امکان گریز از علنی شدن روابط‌ حکومت دست‌نشاندة اسلامی با «شیطان بزرگ» دیگر وجود ندارد.   از سوی دیگر،   فشار خردکنندة روسیه بر محورهای چین،  هند و خصوصاً اروپای شرقی ـ   فشار در این محور با بحران اوکراین شدت گرفته ـ  به حکومت اسلامی دیگر اجازه نمی‌دهد که همچون دوران خاتمی شیاد جهت گریز از قبول فروپاشی سیاست‌های دینی در داخل،  به دامان چین مائوئیست پناه ببرد.   ولی ملایان خرتر از آن‌اند که این‌ مسائل را درک کنند،   همچون پشکی که از ماتحت سازمان سیا فرومی‌افتد،   اینان همچنان راه ته چاه،  یعنی مسیر گریز  از رویاروئی با نیازهای جامعه را دنبال خواهند کرد.   و اینبار فرارشان را با بحث پیرامون «فرهنگ» پوشش می‌دهند.   راستش را بخواهیم،   این فرار بزدلانه هم یکی دیگر از ویژگی‌های ملا در مذهب شیعة اثنی‌عشری و فونکسیون‌های اجتماعی این قشر انگل‌صفت است.   برای «پدرجویان» خبر بد دیگری هم داریم،    باباتون نه فقط مرده و هزار کفن پوسانده؛   فراری هم شده،   و با سرعت به ته چاه خلا پیش می‌تازد! 



 



    

هیچ نظری موجود نیست: