۵/۲۲/۱۳۹۲

اکسیژن استبداد!


 

با آغاز کار دولت ملاحسن روحانی،   جامعة ایران بار دیگر در مقطع مهمی از حیات سیاسی خود قرار گرفته.   با این وجود،‌   آنچه ما در اینجا «مقطع مهم» می‌خوانیم می‌باید تشریح شده،  مورد بررسی قرار گیرد.  چرا که اکثریت تشکیلات و سازمان‌های سیاسی،  چه درون‌مرزی و چه برون‌مرزی،  در تحلیل‌هائی که از دستیابی حسن فریدون و باند وی به قدرت اجرائی ارائه کرده‌اند اشکالات نظری و عملی فراوان دارند.   متأسفانه تشکیلات سیاسی ایران نه پیرامون پروسة «انتخاب» این فرد به مقام ریاست قوة مجریه تحلیل معتبری ارائه کرده،‌   و نه فرایندی را که نهایت امر تبعات گستردة این «انتخاب» می‌تواند در جامعه به همراه آورد مورد توجه و مداقة نظر قرار داده.  جای تعجب هم نیست،   چرا که به «عادت» مرضیه،   همچون دیگر میعادها،  برخورد «بَه،  بَه!»  و یا «اَه،  اَه»‌ ـ  مدح و نفی ـ  بر تحلیل‌های سیاسی حضرات سایه افکنده. 

 

ولی ما،  ‌ دولت حسن فریدون را نه در چارچوب کاغذ‌بازی‌هائی که تحت عنوان «برنامة وزارتخانه‌ها» به مجلس فرمایشی ارائه می‌شود،   که در آینة کنکاش در چگونگی عملکرد «قدرت» تحلیل می‌کنیم.   چرا که،   ارائة تحلیل پیرامون نظریه‌ای که در سایة آن دولت «ملا فریدون» قرار شده حداقل طی 4 سال آینده بر اریکة قدرت اجرائی کشور تکیه زند،   نه تنها ضروری است که هر گونه موضع‌گیری در مسیر تحرکات این دولت می‌باید با تکیه بر این نوع «تحلیل‌های پایه‌ای» صورت گیرد،  نه بر اساس هیاهوی رسانه‌ای.   

 

پیش از ادامة ‌مطلب موضع خود را در برابر دولت فعلی یک‌بار دیگر مشخص می‌کنیم.   به قدرت رسیدن «ظاهری» حسن فرویدون را ما به هیچ عنوان نه یک پروسة دمکراتیک ارزیابی می‌کنیم،  و نه از این تحرکات در مسیر دمکراتیک‌ شدن روابط اجتماعی،  سیاسی و فرهنگی و نهایت امر تثبیت حقوق‌شهروندی چشمداشتی داریم.   از نظر ما دولت روحانی،  همچون نمونه‌های پیشین،  که مهم‌ترین‌شان دولت 8 سالة ملاممد خاتمی است نوعی «انبساط» در قلب یک رژیم فاشیست می‌تواند و می‌باید تحلیل شود و بس!  نه سرآغازی بر یک دمکراسی انسان‌محور،  و یا تلاشی جهت بازیافت ارزش‌های انسانی در جامعة ایران.

 

حکومت اسلامی که در سایة کودتای 22 بهمن 57 با سرنیزة ارتش شاهنشاهی و شبکة ساواک به قدرت رسید،  از نخستین روزهای دست‌یابی به اهرم‌های قدرت پای در پروسه‌ای گذارد که ما آن را روند «انقباض و انبساط» رژیم می‌خوانیم.   و طی نخستین روزهای «شورانقلابی»، کم نبودند «خوش‌خیال‌ها» و خام‌فکرانی که شرایط ظاهراً دمکراتیک روزهای نخست کودتای خمینی را نتیجة «انقلاب شکوهمند ملت ایران» تلقی می‌کردند!  هنوز هم پس از گذشت بیش از سه دهه از این کودتا، ‌ حزب توده «شبه‌تحلیل‌های» خود را با هیاهو و «اهن‌وتلپ‌های» سنتی‌اش جهت فروش همین «انقلاب شکوهمند» ارائه می‌کند.   در صورتیکه،   اگر به پروسة فروپاشانی رژیم پهلوی در سایة فعالیت‌های فرادولتی و درون‌ساختاری ارتش و ساواک با دقت بیشتری بنگریم،   در قلب این «انقلاب»،   به صراحت حضور مرکزیت تصمیم‌گیری سرمایه‌داری آتلانتیست را در نیروهای نظامی و انتظامی و خصوصاً کمیتة مشترک ضدخرابکاری شهربانی بازخواهیم شناخت.   این همان «جزئیاتی» است که هم رژیم و هم مدعیان «مخالفت با استبداد» سعی دارند به هر ترتیب ممکن از برخورد با آن و تحلیل‌اش پیشگیری کنند،   چرا که چنین تحلیلی نخستین نتیجه‌اش فروپاشانی مواضع «غلط‌انداز» هم اینان خواهد شد. 

 

به طور مثال پیرامون جنایات دهة‌ شصت در ایران اظهارات مشعشعانه کم نیست،  در هر سایت فارسی‌زبان می‌توان چند نمونه از آن‌‌ها را یافت.   ولی هیچیک از این مقالات و عربده‌جوئی‌های رسانه‌ای و حق‌طلبی‌های به اصطلاح انساندوستانه این نکته را در نظر نمی‌آورد که کمیتة مشترک ضدخرابکاری «شهربانی و ساواک» اکثر اعدامی‌های دهة شصت را هفته‌ها پیش از خروج بنی‌صدر از ایران شناسائی و دستگیر کرده بود.   در عمل،  قربانیان اعدام‌های دهة شصت هیچ ارتباطی با کودتای آخوندها بر علیه بنی‌صدر نداشتند.   بله،  کسانیکه توسط حکومت اسلامی بازداشت و بعدها اعدام شدند،  پیش از اعلام «رسمی» و رسانه‌ای کودتای آخوندها بر علیه سازمان مجاهدین‌خلق و بنی‌صدر «منتخب» شناسائی و دستگیر شده بودند.   و هم اینان را پس از تشکیل دولت «رجائی ـ  باهنر» به تدریج در زندان‌های کشور اعدام ‌کردند.  در کمال تأسف نمونه‌ها فراوان است،   و شاید مهم‌ترین‌شان «سعادتی» عضو شناخته شدة همین سازمان مجاهدین خلق بود.   حال آنکه اکثر کسانی که در ارتباط با تحولات خلع‌ بنی‌صدر به زندان افتاده بودند،‌   پس از «عفو» از بند آزاد شدند و بسیاری از آن‌ها در کانادا لنگر انداخته‌اند.     

 

در نتیجه،  ما پروسة «انقباض و انبساط» رژیم فاشیست را فقط محدود به دورة خاتمی و ملاحسن و غیره نمی‌کنیم،   این پروسه حتی برای فروپاشانی سلطنت پهلوی و به قدرت رساندن ملایان نیز در جریان بوده.  در این پروسه که به دلیل منفعت‌رسانی‌های عظیم به قدرت‌های استعماری می‌باید به طور حتم ریشه‌های‌اش را در مراکز تصمیم‌گیری پایتخت‌های غرب جستجو کرد،   تغییر «ظاهری» رژیم و یا حتی رفرم‌ها و غوغاسالاری‌ها و ... به صورتی انجام می‌پذیرد که اهرم‌های تصمیم‌گیری از قبیل حاکمیت محافل،   روابط اقتصادی حاکم،  و خصوصاً روابط بین‌الملل دست‌نخورده باقی بماند.

 

به اینصورت،  به طور مثال،   در بررسی رخدادهای متفاوت در حیات محفل «شیخ‌وشاه» در ایران با دو نوع «انبساط» برخورد می‌کنیم؛   انبساط درون و برون رژیمی.   دوران محمد مصدق،  انقلاب سفید،   و دورة ملاممد خاتمی نمونه‌هائی است از «انبساط» در داخل رژیم.   و کودتای 22 بهمن 57 گویاترین نمونة انبساط برون‌رژیمی به شمار می‌رود،  هر چند این انبساط به نوبة خود در درون حلقة محدود «شیخ‌وشاه» صورت گرفته.    ولی همانطور که قوانین فیزیک به ما یادآوری می‌کند،   زمانیکه مادة اصلی و شرایط حاکم دست‌نخورده باقی مانده،  بازتاب هر «انبساط» چیزی نخواهد بود جز یک «انقباض!»  در همین راستا،  شاهد بودیم که به طور مثال،‌  «انبساط» دوران مصدق و امینی به «انقباض» کودتای 28 مرداد و دوران هویدا رسید،   و «انبساط» دوران خاتمی نیز «انقباض» 8 سالة احمدی‌نژاد را به همراه آورد.   جالب اینکه،   «انبساط» خارج از رژیم نیز که به دلیل فروپاشانی پهلوی‌ها رخ داد،  نتیجه‌ای جز «انقباض» دوران میرحسین موسوی به بار نیاورد.       

 

و جالب‌تر اینکه،   اکثرسازمان‌ها و «شخصیت‌هائی» که در ساختارهای سیاسی و عقیدتی‌شان انسان‌محوری،   فردیت‌ها و روابط دمکراتیک اجتماعی فاقد‌ ارزش و اعتبار است،   در میعادهای متفاوت به تناوب در کنار همین پروسه‌های «انقباض و انبساط» قرار گرفته و حتی برخی اوقات از این پروسه‌ها حمایت نیز به عمل آورده‌اند.   و مشکل اصلی در ساختار تفکر سیاسی ایران در این مسئله خلاصه می‌شود که این تشکیلات و «شخصیت‌ها» ساختار،  طبیعت و ریشة حاکمیت فاشیست را آنقدرها به ‌زیر سئوال نمی‌برند.  چرا که،   جائی در نگرش‌ سیاسی‌شان به دنبال مسیری‌ می‌گردند تا فاشیسم «مطلوب» و استبداد دلخواه‌شان را مستقر کنند.   خلاصه بگوئیم،  به زبان غیرفلسفی،   این گروه‌ها،   دیکتاتوری «خوب و بد» می‌شناسند؛   دیکتاتوری «خوب» نیز طبیعتاً همان است که به آن «اعتقاد» دارند. 

 

همینجاست که بین طرفدار دمکراسی سیاسی،   و هوادار استبداد خط قرمز و مرز غیرقابل عبور ترسیم می‌شود.  طرفدار استبداد همانطور که می‌توان حدس زد با فلسفة استبداد سیاسی مخالفتی ندارد،   «استبداد خوب» و مطلوب خود را‌ می‌خواهد.   در صورتیکه دمکرات‌ها فلسفة وجودی استبداد را محکوم می‌کنند.   در اینجا،  بدون آنکه قصد ورود به بررسی چند و چون این دو نوع برخورد داشته باشیم،  باید اضافه کنیم که تفاوت بین دمکرات و مستبد در میعادهائی علنی‌تر می‌شود که رژیم‌های استبدادی پای در روند «انبساط» طبیعی خود می‌گذارند.   چرا که،  در این معیادها،  ‌ طرفداران استبداد جز همراهی با روند «انبساط» هیچ موضع دیگری نخواهند گرفت.   اینان بجای به زیر سئوال بردن فلسفة وجودی استبداد،‌  تمامی تلاش خود را برای تزئین،   تزهیب و آراستن روند استبدادی به کار می‌برند،   در صورتیکه دمکرات‌ها از پای گذاشتن در «بازی‌های» بیهوده و دورباطل استبداد که نمی‌تواند خواست‌ها و نیازهای دمکراتیک را برآورده کند به هر ترتیب ممکن اجتناب خواهند کرد.   با این وجود،  می‌باید این اصل را نیز در نظر داشت که هر گونه مخالفت با «روند انقباض و انبساط» در یک رژیم استبدادی فی‌نفسه به معنای مخالفت با استبداد نمی‌تواند تلقی شود.   اینجاست که به طور مثال در مورد ایران تحلیل تحرکات «شیخ‌وشاه» را نیز می‌باید مورد بررسی و نقد ساختاری قرار داد.   مطلبی که از چارچوب وبلاگ امروز به مراتب فراتر می‌رود.

 

اینک که با حضور رئیس‌جمهور انتصابی در برابر یک مجلس فرمایشی،   رژیم فاشیست و تمامیت‌خواه اسلامی پای در یک روند «انبساط» جدید می‌گذارد،   شاید خارج از موضوع نباشد که در چند و چون این «انبساط» مداقه‌ای هر چند شتابزده داشته باشیم. 

 

خصوصیت اصلی این نوع «انبساط‌ها» پررنگ‌تر شدن حضور عوامل رنگارنگ رژیم است که در قلب هیاهوسالاری‌هائی که خطوط قرمزشان توسط نیروهای نگاهبان رژیم مشخص شده،   دست به «صحنه‌سازی» می‌زنند و جنجال به راه می‌اندازند.  چرا که نمی‌باید فراموش کرد،   انبساط فاشیسم به هیچ عنوان به عوامل خارج از رژیم امکان حضور نخواهد داد.   و آنچه در این میعاد،  در ادبیات آخوندی «دمکراسی» و خصوصاً «مردم‌سالاری» خوانده می‌شود بیشتر به این معناست که عوامل شناخته شدة رژیم استبدادی زمینة گسترده‌تری جهت عربده جوئی و عرض‌اندام خواهند یافت!    این است «دمکراسی و چندصدائی» از منظر استبداد در مرحلة «انبساط.» 

 

به عنوان مثال می‌توان به واکنش مجلس فرمایشی جمکران به معرفی دولت روحانی نگاهی انداخت.   اعضای این مجلس رسوا که توسط دولت دوم احمدی‌نژاد و لات‌ولوت‌های سپاه پاسداران از صندوق‌های بی‌اعتبار «انتخابات» حکومت اسلامی بیرون کشیده شده‌اند،  این روزها چنان در مخالفت با وزرای پیشنهادی و یا تجلیل از اینان از یکدیگر پیشی می‌گیرند که تو گوئی هر یک ده‌ها سال تجربة نمایندگی مجلس قانونگزاری ایران را داشته‌اند‌!   «فوق‌فعال» شدن این حضرات فقط به این دلیل است که استبداد حاکم پای در روند طبیعی «انبساط» گذارده؛  همچون دوران شریف امامی و یا هیاهوسالاری‌های اوائل انقلاب اسلامی به اینان میدان داده‌اند تا به نقش‌آفرینی‌های «جایز» و حکومتی مشغول شوند.   ولی همین «نمایندگان از جان گذشته» که گویا از صبح تا شبانگاه برای ملت ایران «یقه می‌درند»،   نه تنها در برابر شرایط غیرانسانی حاکم بر مطبوعات،  فرهنگ،  احزاب،  سندیکاها،  و ... سکوت اختیار کرده‌اند،  که حتی از استیضاح وزرای نیرو،  راه و ... به دلیل سقوط پی‌درپی اتوبوس‌ها در رودخانه‌های مصنوعی و کشتار جمعی زنان و کودکان در جنوب کشور اجتناب می‌کنند! 

 

البته نمونه ها فراوان است ولی همینجا می‌توان دریافت که بین روند «انبساط» رژیم استبدادی با آنچه بازسازی و فضای باز سیاسی می‌خوانیم تفاوت چشمگیری وجود دارد.   رژیم مستبد با ایجاد «انبساط» جریانات خودی و درونی را در مسیرهای مطلوب «فعال‌تر» می‌کند،   ولی عوامل دیگر،   حتی در درون رژیم از این دست‌ودل‌بازی‌ها بهره‌مند نخواهند شد.  و این روزها سکوت «مرگ‌بار» باند احمدی‌نژاد بخوبی نشان می‌دهد که کدام «جناح»‌ روند «انبساط» را می‌باید به پیش ‌راند،   و کدامیک قرار است به «انقباض» بپردازد.   در صورتیکه «بازسازی» فضای سیاسی فی‌نفسه مستقیم و بی‌واسطه‌ است؛   خارج از محظورات و مطالبات و نیازهای رژیم صورت می‌گیرد،   و تبعات‌اش نیز بازتابی خواهد بود از نیازهای کشور و افکارعمومی،  نه مطالبات رژیم.    

     

به هر تقدیر،  نتیجة «انبساط» رژیم استبدادی،  حداقل در  حال حاضر روشن است.  در نمونة دولت ملاحسن که اینک در برابر ما قرار گرفته،‌   استبداد حاکم حتی برای تحرکات «مطلوب» خود نیز هیچ برنامه‌ای برای مجلس و یا «فعالان» درون رژیم پیش‌بینی نکرده.  قرار نیست حزبی به راه افتد و یا سندیکائی تشکیل شود؛   «انتخابات» آینده نیز قرار نیست از روند فرمایشی و استبدادی‌اش خارج شود.  از همه‌ مهم‌تر،   در ساختارهای پوسیده،  فاسد و ناکارآمد دولتی هم قرار نیست رفرم و تغییری پیش ‌آید.   همه چیز همانجا که پیش از آغاز روند «انبساط» قرار داشته در جا خواهد زد؛  با این تفاوت که رژیم با خروج مقطعی از «بن‌بستی» که دستگاه احمدی‌نژاد به راه انداخته بود،   به «اکسیژن لازم» جهت ادامة حیات خود دست می‌یابد.

 

و جهت دستیابی به این «اکسیژن» حیات‌بخش،   ‌رژیم می‌باید هر چه بیشتر به پدیدة «جذب و دفع» در ابعاد «درون‌ساختاری» میدان دهد.   اینجاست که همزمان با فعال شدن محافل «جایز» و سکوت محافل «پنهان»،   شبکة بازسازی فضای عوامفریبی و نمایشات نوین «سیاسی ـ عقیدتی» به میدان می‌آید.   شبکة مردمفریبی،  با تکیه بر هیاهوی محافل «مجاز»،   از درون ساختار استبداد آدمک‌های «فرشتگان» خوش‌نیت و «ابلیسان» بدسرشت را یکی پس از دیگری بیرون کشیده،   اینان را در برابر چشمان متعجب ملت به رقص درمی‌آورد.   

 

به طور مثال،  در مقطع فعلی شاهدیم که حضور فردی به نام پورمحمدی در کابینة ملاحسن «خبرساز» شده!   چنین عنوان می‌شود که وی فرمان «اعدام» فراوان صادر کرده و به همین دلیل نمی‌باید در کابینة حسن روحانی وزیر باشد!  تو گوئی روحانی در این اعدام‌ها نقشی نداشته!   خارج از پورمحمدی،   طی روزهای اخیر شاهد جنگ «زرگری» پیرامون ارتباطات زنگنه،  وزیر نفت پیشنهادی روحانی،  با خانوادة رفسنجانی هستیم.  خانواده‌ای که کارنامه‌اش مفتضح‌تر از آن است که قابل دفاع باشد،   و «زنگنه‌ای» که از سال 1359 تا به امروز در ده‌ها پست و مقام دولتی حضور به هم رسانده و بسیاری قراردادهای «ایران بر باد ده» به امضاء ایشان است!  حال این سئوال مطرح می‌شود که اگر زنگنه «اشکالی» دارد چرا پس ازگذشت سه دهه به آن رسیدگی می‌شود؟   در همین راستا خبر می‌رسد که آقای شمس‌الواعظین،  نویسندة «بزرگ»‌ انقلاب امام خمینی نیز قصد دارند با «برادران همفکر و دینی» روزنامه‌ای در قطع «متروئی» منتشر کنند!   باید پرسید این حضرت آقای روزنامه‌نگار که طی 8 سال گذشته به دلیل وابستگی به محفل خط‌امام و خاتمی «مغضوب» ‌شده بود،   این 8 ساله درآمد مالی‌شان از کجا تأمین می‌شده؟   در کشوری که نان خوردن عادی نوعی «هفت خوان رستم» به شمار می‌رود،   ایشان در انزوای‌شان چگونه ارتزاق ‌فرمودند که اینک با «سرمایة» کافی جهت بنیانگزاری یک «روزنامه»،  آنهم در قطع متروئی پیشگام شده‌اند؟   البته در حال حاضر سپیدنمائی در انحصار خط‌امامی‌هاست،   و سیاه‌نمائی سهم احمدی‌نژاد و سعید جلیلی.   ولی در سیاست جبهة سیاه و سپید وجود ندارد،   رنگ‌ها جابجا می‌شود.   همین آقای جلیلی که تا چند روز پیش بی‌بی‌سی تحت عنوان «رئیس هیئت مذاکره کننده» با 6 قدرت جهانی فوت در بادبان‌شان می‌انداخت،   چه شده که به یک‌باره همچون امام زمان «غیب» شده‌اند؟  مگر یک رژیم که فرضاً «مستقل» هم هست هر ننه قمری را برای مذاکرات کلیدی با 6 قدرت جهانی اینور و آنور می‌فرستد؟   چه محافلی پشت سر ایشان ایستاده بودند،  و به چه دلیل امروز «سکوت» کرده‌اند؟   این‌هاست سئوال‌هائی که تحلیل‌گران به خود «زحمت» بررسی‌شان را نمی‌دهند،  تا روند ابلیس‌سازی مخدوش نشود.

 

این نوع «ابلیس‌سازی‌ها» کار استعمار را راحت می‌کند،  چرا که،‌  اینان با تکیه بر هیاهو و غوغا پیرامون «آدمک» پورمحمدی،   هم او  را در نظر «تندروها»‌ به اسب شاهوار «تندروی» و اصولگرائی تبدیل می‌کنند،‌   هم با تمرکز بر وحشیگری‌های وی دیگر وزرای پیشنهادی ملاحسن را که هر یک اگر از پورمحمدی کارنامة وحشت‌بارتری نداشته باشند،   چیزی از او کم ندارند،  تطهیر کرده در قافلة «فرشتگان خوش‌طینت» جا می‌اندازند.   به عبارت دیگر،  در پس این هیاهوی مهوعی که در حال گسترش است نوعی تقسیم دوبارة کارت‌های «سیاسی ـ محفلی» پنهان شده.   

 

این تقسیم کارت،  پورمحمدی را به تدریج به عنصر «استوار و پابرجا» در مبارزه با «منافقین» تبدیل خواهد کرد و به طور مثال نجفی،   دیگر وزیر پیشنهادی  را ـ‌  به دلیل مخالفت تند اصولگرایان مجلس با وی ـ  در جایگاه یک اصلاح‌طلب دمکرات‌منش می‌نشاند.   به صراحت بگوئیم،  ملایان ‌همین «بازی» مزورانه را پیشتر با مهره‌هائی نظیر ملاممد خاتمی،  میرحسین موسوی و مهدی کروبی پیش برده‌اند.   و دیدیم که این جنایتکاران شناخته شده که پرونده‌های سنگینی در زمینة سانسور،  سرکوب و حتی قتل‌عام ایرانیان دارند چگونه با این ترفندها از زباله‌دان رژیم استبدادی بیرون آمده و پای‌شان به ویترین‌های پرنور و مشعشع غرب و شرق باز شده.  کار بجائی رسید که امروز دیگر از این موجودات وحشی کسی به عنوان همکار جنایات رژیم نام نمی‌برد؛   اینان با صحنه‌سازی وغ‌وغ‌ساهاب‌های آتلانتیست‌ها تبدیل شده‌اند به «بنیادهای» دمکراتیک کشور ایران!   بنیادهائی که همچون خیارشور باسمنج شناور در آب نمک بانکه‌های استعمار غرب خوابیده‌اند،  تا در فرصت مناسب «صبح دولت‌شان بدمد» و قیام کنند!

   

فراموش نکنیم که در یک استبداد سیاسی،   پروسة «شخصیت‌سازی» یکی از مهم‌ترین و حیاتی‌ترین روندهای حفظ موجودیت به شمار می‌رود.   در قفای همین پروسه‌ها بود که دیوانگانی همچون هیتلر و موسولینی ناجیان ملت‌های آلمان و ایتالیا شده بودند.   در ایران نیز تاریخ معاصر ما آکنده است از همین «شخصیت‌سازی‌ها!»   یادمان نرفته که یک آخوند نیمه‌وحشی و غارنشین که «هِـ را از بِ» تشخیص نمی‌داد چگونه با تکیه بر همین «شخصیت‌سازی‌ها» تبدیل شد به خمینی بت‌شکن،  فیلسوف بزرگ و استراتژ ضدامپریالیست!  

 

پر واضح است که سیاسیون و دمکرات‌هائی که طرفداران بی‌قید و شرط دمکراسی سیاسی‌اند،  جهت تنویر افکار عمومی ایرانیان در برابر پروسة نکبت‌بار شخصیت‌سازی به هر ترتیب ممکن مقاومت به خرج خواهند داد.   ولی جای تعجب دارد که بسیاری از تشکل‌های سیاسی، ‌ و قلم‌به‌دست‌هائی که اگر هم اعتنائی به انسان و مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌بشر ندارند،  حداقل دم از حمایت از این «اهداف» می‌زنند،  در این هیهات تبدیل شده‌اند به تون‌تاب‌های استبداد آخوندی.

 

روی سخن در اینجا با آندسته از این افراد نیست که رسماً جیره‌خوار استبدادند.   ولی به آن‌هائی‌ که در این میانه به قولی «سوراخ دعا را گم کرده‌اند»،   و هولهولکی برای آقای رئیس جمهور «منتخب» عرض‌حال نوشته،‌  خود را غمخوار «ملت ایران» جا می‌زنند و برنامه پیشنهاد می‌کنند،   می‌گوئیم که در فرآیند «انبساط» فاشیسم،  به هیچ عنوان نمی‌توان از طریق گسترش طیف فعالیت‌ گروه‌های «خودی»،   فاشیسم را به دمکراسی تبدیل کرد.  خلاصة کلام،   چنین دگردیسی‌ای تا به حال پیش نیامده،  و هیچیک از نظریه‌پردازان پدیده‌شناسی‌های اجتماعی چنین الگوئی ارائه نداده‌.   در نتیجه،  بجای خودشیرینی و نان‌قرض دادن به آقای ریاست‌جمهور «منتخب» بهتر است پیش از هر چیز تکلیف‌تان را با استبداد و دمکراسی مشخص کنید. 

 

خلاصه بگوئیم،   شیوه‌های برخورد یک دمکرات و یک طرفدار استبداد با روندهای رایج در یک استبداد سیاسی متفاوت است.  و روند دستیابی به دمکراسی سیاسی با آنچه در حال حاضر در کشور در جریان اوفتاده زمین تا آسمان فاصله دارد.   چه بهتر که ما از هم‌امروز تکلیف‌مان را با استبداد روشن کنیم،   نه با «برنامه‌ها» و نام وزرای پیشنهادی ملاحسن فریدون!   نتیجة محتوم چند صباح مضحکه‌های ملاحسن چیزی جز آغاز دوران جدیدی از «انقباض» سیاسی نخواهد بود.  آن‌ها که امروز خود را دانسته یا ندانسته در میدان بازی‌های استبداد آخوندی و شبکة «شیخ‌وشاه» انداخته‌اند،  بدانند که در پیامدهای شوم این روند شریک‌ خواهند بود.             

 

 
..
 

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست: