۳/۲۰/۱۳۹۲

روغن و اردوغان!


 

با از دست شدن مواضع استراتژیک سازمان ناتو در کشور سوریه،  و به دلیل اوج‌گیری بحران ترکیه،  بررسی مسائل منطقه از اهمیت خاصی برخوردار شده.   هر چند «قصه‌های» رسانه‌ای طی سالیان دراز سوریه و رژیم بعث حاکم بر آن را مجموعه‌ای «ضدغربی» معرفی می‌کرد،   نقش دو بازیگر وابسته به انگلستان در منطقه،  یعنی دولت‌های ترکیه و سوریه در ایجاد «کرویدور» مناسب جهت پیشبرد سیاست‌های ناتو از دیرباز کلیدی بوده.   به همین دلیل نیز دقیقاً پس از عقب‌نشینی ناتو از مواضع‌اش در سوریه شاهد بحران‌سازی در ترکیه نیز می‌شویم.

 

ولی گذشته از کشور ترکیه،  عقب‌نشینی ناتو در سوریه،‌  زمینه‌ساز تحولات چشمگیری در کشور فرانسه شده.   این تحولات در قالب تلاطم «سیاسی ـ اجتماعی»،   اگر نگوئیم «امنیتی» در اینکشور بروز کرده.  به استنباط ما این تحولات منطقی است.  و فرانسه که به دلیل «نتایج» پایانی جنگ دوم جهانی به پایگاهی جهت پیشبرد سیاست‌های انگلستان در خاورمیانه تبدیل شده بود،  از این عقب‌نشینی شدیدترین ضربه را متحمل خواهد شد. 

 

«حوادث» امنیتی و ضدامنیتی در فرانسه،   و‌ تهاجم گروه‌های «نئونازی» به طرفداران «چپ‌» که اخیراً به قتل یک جوان دانشجو منجر شد،   به هیچ عنوان نمی‌تواند «اتفاقی» باشد.  در عمل،  پیامد منطقی افزایش بحران سازمان ناتو در سوریه،   هم در انگلستان،  و هم در فرانسه چیزی نیست جز دریده شدن پردة محافظ صورتک «حاکمیت»‌ در اینکشورها.  روشن تربگوئیم،  عقب‌نشینی ناتو در جبهة خاورمیانه،   به پاره شدن پردة «مبارزات» رسانه‌ای این حاکمیت‌ها با جریانات «نئونازی» انجامیده.  خلاصه دست حضرات در همکاری‌،  هماهنگی و همگنی‌ با اینگروه‌ها به صراحت رو شده.   لندن و پاریس،  در آینة تغییرات ژئوپولیتکی که فروپاشانی سنگرشان در سوریه به همراه آورده،   دو راه‌ بیشتر در برابر ندارند.  اینان یا با سرکوب گروه‌های «راست افراطی» که در ادبیات ما ایرانیان «لباس‌شخصی‌» خوانده می‌شوند،   با قسمت عمده‌ای از اهرم‌های کنترل اجتماعی‌ خود وداع کرده،   حاکمیت را در برابر مطالبات عمومی صدمه‌پذیرتر می‌نمایند،   و یا «عَلم» همکاری و همیاری «مستقیم» با اینان بر افراشته و رسماً در جایگاه دولت‌های نئونازی خواهند نشست.  گزینه‌ای که در شرایط فعلی کمی دور از ذهن می‌نماید. 

 

خلاصة کلام،  آنچه اکنون در فرانسه در جریان اوفتاده نوعی «کودتای» آرام است.  چرا که،  همزمان با اوج‌گیری مخالفت‌های «اجباری» حاکمیت با گروه‌های «نئونازی» که «آزادی بیان» را به ابزار ستیز با تمدن،  فرهنگ و فعالیت‌های شهروندی تبدیل کرده‌اند،   شاهد افشاگری مقامات «نظامی ـ امنیتی» و  ضداطلاعاتی فرانسه در سایت غیر‌رسمی «کمیته والمی» نیز هستیم.   در تاریخ 9 ژوئن سالجاری،  ‌ این سایت در مطلبی تحت عنوان «سرانجام،  حرف راست در مورد بهار عرب» به یک کاست ویدئو لینک داده که در آن گروهی از مقامات «امنیتی» کشور فرانسه به تحرکات غیرقانونی دولت سرکوزی،  حضور عناصر وابسته به «دولت» جهت آشوب‌آفرینی،‌  خرابکاری و ... در کشور لیبی اشاره می‌کنند!   اگر بخواهیم این «کاست» را در چند جمله خلاصه کنیم،  می‌توان گفت که،  بر اساس اظهارات مقامات امنیتی فرانسه،‌ مدت‌ها پیش از آنکه سازمان ملل دخالت‌های نظامی در لیبی را «توجیه» کند،  دولت نیکولا سرکوزی،‌  با ارسال مزدور،  سلاح،  و لوژیستیک نظامی،  راه بر خرابکاری و آشوب‌آفرینی در اینکشور گشود بود،  به این امید که 35 درصد از منابع نفت و گاز لیبی به شرکت توتال اختصاص یابد.   سهمی که علیرغم موافقت «شورای ملی انتقال» نصیب توتال نشده! 

     

جالب‌تر اینکه،  حدود یک‌هفته پیش از انتشار این «افشاگری‌ها»،  جسد «ایو برتران»،  یکی از مقامات بلندپایة امنیتی فرانسه در خانه‌اش پیدا می‌شود!   «برتران» به ژاک شیراک،  رئیس جمهور سابق فرانسه بسیار نزدیک بود؛   و ‌از  1992 تا 2004 در رأس سازمان اطلاعات کشور فرانسه قرار داشت و طی اینمدت از «افشاگری»‌ پیرامون ارتباطات محافل سیاسی با رشوه،‌ سوءاستفاده مالی و بودجه‌های غیرقانونی «پنهان» کوتاهی نکرد.   به هر تقدیر فروپاشانی استراتژی‌های فرانسه و انگلستان،  چهرة واقعی جنگ استعماری در لیبی را آشکارتر کرده.  و به دلیل همین فروپاشانی است که بحران‌ها به خاک سوریه و نهایت امر به ترکیه رسیده.  ولی ادامة بحث پیرامون فرانسه و انگلستان در لیبی کار را به درازا خواهد کشاند،   و از آنجا که هدف ما از نگارش این وبلاگ بررسی تحولات اروپا نیست،  به منطقه  خاورمیانه و بحران سوریه بازمی‌گردیم.

 

بحران سوریه همانطور که پیشتر نیز گفتیم تبعات مشخصی در کل منطقه خواهد داشت.  در عراق،   جهت حفظ مواضع استراتژیک آمریکا،  جناح‌های «ظاهراً» متخاصم که از درگیری‌شان جهت بهینه کردن منافع واشنگتن بهره‌برداری فراوان صورت می‌گرفت،  سریعاً تحت زعامت یانکی‌ها به «توافق» دست یافته‌اند!   در این راستا،  حداقل چند توافق به مرحلة «رسانه‌ای» رسیده که در میان آن‌ها،‌  توافق دولت عراق با کردها،  و توافق حکیم و مقتدی‌صدر،  دو «آلت» سیاستگزاری غرب در جرگة شیعی‌مسلکان شاید از اهمیت بیشتری برخوردار باشد.  هر چند به طور مثال جدائی «جبهة النصرت» از القاعده در عراق که جدیداً «رسانه‌ای» شده،  به وضوح نشان دهندة ابعاد دیگری از همین «توافقات» است.  به هر تقدیر،   آمریکا تلاش دارد از ورود بحران به عراق به هر ترتیب جلوگیری نماید،  و اینبار از طریق نمایشنامة «توافقات» گروه‌های سیاسی از صدها میلیارد دلار هزینة نظامی‌ای که جهت اشغال غیرقانونی کشور عراق صرف کرده بهره‌برداری نماید.  ولی در ترکیه و لبنان مسئله به این سادگی‌ها نیست. 

 

در ترکیه،   رجب اردوغان،  رئیس دولت اسلامگرا،  چند روز پس از بازگشت از سفر واشنگتن ناگهان با «تظاهرات» مخالفان خود روبرو شده!   تقدم سفر اردوغان به واشنگتن بر تظاهرات «خودجوش»،   همانطور که پیشتر نیز گفتیم به وضوح نشان می‌دهد که بحران کنونی  ترکیه «خواست» آمریکاست.  حال باید دید چرا آمریکا قصد دارد خود را از شر نوکر مخلصی همچون رجب ‌اردوغان خلاص کند؟  مسلماً تغییر موضع غرب در مورد دولت اسلامگرای ترکیه،‌  به تحولات ناخواستة‌ استراتژی‌ها در سوریه ارتباط دارد.   و به همین دلیل نیز ناتو می‌خواهد به «عادت دیرین»،   از طریق بحران سازی در ترکیه دست به «تغییر فراش» بزند،  چرا که موضع‌گیری‌های شداد و غلاظ اردوغان در مورد سوریه ـ ‌ مواضعی که برباد رفته ـ  دیگر برای لندن کارت «معتبری» به شمار نمی‌آید.  

 

در واقع روند منطقی تاریخ چنان کرد که اردوغان دقیقاً پای جای پای بشار اسد بگذارد!   و همانطور که اسد،‌  با زدن نعل‌وارونه قصد به ارزش گذاشتن سیاست‌های لندن را داشت و می‌خواست به هر قیمت ممکن حکومت را به دست «طالبان سوری‌نما» بسپارد،   اردوغان نیز با سخنرانی‌های شداد و غلاظ بر علیه تظاهرکنندگان و امتناع از هر گونه توافق با «خیابان»،   در هر گام روغن بر آتش مخالفت‌ها می‌پاشد!   باشد که از این مفر به تحولات سرعت بخشیده و بجای دولت،  همهمة سیاسی و آشوب و بحران را در ترکیه «حاکم» کند!  ولی به گواهی شکست بهارعرب،  اینگونه سیاستگزاری‌ها که از تخصص‌های دیرینة‌ انگلستان به شمار می‌رود دیگر در منطقه جائی نخواهد داشت.   به عبارت دیگر،   نه اردوغان می‌تواند بر مسند حاکمیت ترکیه «اولدروم بلدورم» راه بیاندازد،   و نه لات‌بازی‌های وی امکان خواهد داد که «اوپوزیسیون» که جز «مخالفت» هیچ وجه مشخصی از خود نشان نداده «قدرت» را قبضه کند.  خلاصه،   جبهه‌ای که اردوغان و آمریکا در ترکیه باز کرده‌اند ویراست دیگری است از همان جبهة «لندن ـ لندن»،  ‌یا بهتربگوئیم دعوای محافل مختلف آنگلوساکسون با یکدیگر جهت دزدیدن لحاف ملا!       

 

با این وجود،  شرایط ویژة ترکیه این الزام را پیش می‌آورد که برخورد ما با این تحولات متفاوت باشد.   چرا که،   اگر ما شرکت و فعالیت در جبهة «لندن ـ لندن»‌ را محکوم می‌کنیم،‌  این مسئله را نیز نمی‌باید از نظر دور داشت که سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای ـ روسیه،  چین و هند ـ  در هماهنگی با همین «تحولات» می‌خواهند بر حضور «اسلامگرایان» در حکومت‌ نقطة پایان بگذارند.   به این ترتیب،  منطقاً نتیجة تحولات در ترکیه نیز همان خواهد بود که در سوریه بوده:  ابقاء دولت در ویراستی متفاوت،   که همان ویراست مخالفت مستقیم با اسلامگرائی باشد.  

 

به استنباط ما،  آمریکا و سازمان ناتو از هم‌اکنون امکان فروپاشانی دژهای «مستحکم‌شان» در ترکیه را روی میز مطالعاتی دارند.   و به همین دلیل است که همزمان در دو جبهة دیگر فعال شده‌اند؛ ‌ جبهة طالبان و جبهة «انتخابات جمکران».   شاهدیم که علیرغم بی‌آبروئی امیر قطر و از میان رفتن مواضع‌ مسخرة وی در قبال تحولات منطقه‌ای،  گردهمائی «جهان اسلام و آمریکا» با شرکت هیئت نمایندگی «طالبان» در قطر برگزار خواهد شد!   در واقع،  آمریکا با این عمل و از طریق حمایت از سنگر «جمکران ـ طالبان ـ  قطر» قصد دارد از آخرین خاک‌ریز خود در برابر استراتژی‌های نوین دفاع به عمل آورد.  هر چند ما این تلاش را از پیش محکوم به شکست می‌بینیم.    

 

 از سوی دیگر،  هیاهوسازی در «انتخابات» جمکران که از طریق کانال‌های مشخصی مرتباً پیگیری می‌شود،   این امکان را فراهم خواهد آورد تا حکومت اسلامی همچون بشار اسد به آشوب‌های داخلی دامن بزند.   آشوب‌هائی که نهایت امر در برابر استراتژی‌های بزرگ منطقه‌ای تبدیل به سپر حامی منافع ناتو خواهد شد.   باد انداختن در آستین این «نامزد» و آن «نامزد»،  چه اصلاح‌طلب و چه «اصولگرا» جملگی در راستای همین سیاست معنا می‌گیرد.   همه می‌دانند که در این حکومت،  ریاست قوه مجریه یک مقام فرمایشی است،‌  رئیس جمهور نه قدرت تصمیم‌گیری دارد و نه صحنه‌ای جهت سیاستگزاری.  پس اگر بر سر این «انتخابات» هیاهو به راه می‌اندازند،  مسئله تعیین رئیس‌جمهور نیست،  ایجاد «هیاهو» و غوغاست که هدف اصلی به شمار می‌رود.   ولی اینجا نیز اطمینان داریم که نمایشنامة «اصلاح‌طلبی» و هیاهوسالاری پوچی که ملایان حوزه‌های علمیه را یک‌شبه به فلاسفة «انسان‌محور» تبدیل کرده محلی از اعراب نخواهد داشت.  و همانطور که تصفیة اخیر در صفوف «حزب‌الله» لبنان به صراحت نشان داد،  این نقش‌آفرینی‌ها نیز همچون نمونه‌های بشار اسد،  اردوغان و ... محکوم به ناکامی است؛   نقش محافل وابسته به انگلستان در منطقه،  و در رأس آنان نقش حوزه‌های شیعی‌مسلکی در سیاست‌های خاورمیانه دیگر به پایان رسیده. 

 

 

 

 
...
 

 

 

هیچ نظری موجود نیست: