۱۱/۱۰/۱۳۸۹

عصای شکسته!




تحولات چند روز گذشته در مصر مجموعه‌ای از واقعیات،‌ از جمله افلاس محافل مدافع «دین ضد استبداد» در کشورهای مسلمان نشین را آشکار کرد. وبلاگ امروز را به بررسی اجمالی اجزاء مختلف این مجموعه واقعیات اختصاص می‌دهیم.

نخست اینکه دکان اسلام‌فروشی، حتی در مراکز پراهمیت دینی از قبیل قاهره و «امان» دیگر خریداری ندارد. به عبارت دیگر، محافلی که طی سه دهه در آستین آخوند و مفتی و دین‌فروش و اسلام‌گرا فوت کرده بودند، یا از نفس افتاده‌اند، یا در شرایط فعلی ترجیح می‌دهند سروصدای حمایت‌های‌شان از دکان دین‌فروشان بیش از این‌ها به آسمان نرود. در نتیجه جنبش‌های تونس، مصر، و به احتمال زیاد جنبشی که یمن و اردن هاشمی را نیز در می‌نوردد، اعتنای چندانی به «اصول اسلامی» و دین‌فروشی که توسط برخی محافل در کشورهای مسلمان‌نشین به «مدروز» تبدیل شده بود، ندارند. و بر خلاف ادعای حاکمان جمکرانی، جنبش‌ ملت‌ها، حداقل تا این لحظه کاری با اسلام و مسلمانی نداشته. این بی‌اعتنائی «کوچه و خیابان» به اسلام‌ سیاسی، شاید نقطة عطفی باشد در شرایط استراتژیک منطقة خاورمیانه و شمال آفریقا. این مناطق را پس از غائلة 22 بهمن 57 به ویروس مهلک اسلام سیاسی آلوده کرده بودند.

به طور مثال محمد البرادعی، نوچة محفل نوبل و پادوی آنگلوساکسون‌ها که هنگام ورود به مصر با تکیه بر تأئیدات اربابان، خود را «جانشین» بلاشرط حسنی مبارک می‌انگاشت و در برابر دوربین‌ها کراوات از گردن گشوده و در خیابان به‌نماز ایستاد، با قاطعیت فراوان از صحنة سیاست مصر به بیرون پرتاب شده. امروز مشکل می‌توان در مصر برای امثال البرادعی آیندة سیاسی پیش‌بینی نمود. پیشتر نیز ارتباطات گستردة وی با اخوان‌المسلمین و اوباش «اسلام‌گرا» زمینة انتقادات بسیاری را فراهم آورده بود و امروز البرادعی می‌رود تا در قاهره میوة زهرآگین و مرگبار وابستگی‌های‌اش به محفل «اخوان‌المسلمین» را از درخت نوکری انگلستان بچیند.

از طرف دیگر، با بی‌اعتباری گستردة حسنی ‌مبارک در سطح جهانی، این واقعیت علنی شد که جهت جایگزینی دیکتاتور‌های پوسیده‌ای که امروز در حال فروریختن‌اند، استراتژی‌های نوین اهداف دیگری جز آنچه تاکنون دیدیم و شنیدیم و به آن عادت کرده‌ایم دنبال می‌کنند. به عبارت دیگر، امروز نه دیکتاتوری را می‌توان با یک کودتای درون‌ساختاری از گزند گذشت روزگار محفوظ نگاه داشت، و نه می‌توان همچون نمونه‌های ایران و افغانستان و پاکستان استبداد را به دیکتاتوری مردمی یا «حکومت خیابانی» تبدیل نمود. پوپولیسم، دیکتاتوری نظامی و کودتای «درون‌ساختاری» از گزینه‌های مطلوب استراتژیک بین‌الملل به سرعت خارج می‌شود تا زمینه را جهت حضور جنبش‌های دمکراتیک و در نتیجه مسئول‌ فراهم آورد، و این است بحران اصلی بسیاری از محافل سرمایه‌داری غرب در مناطق مسلمان‌نشین.

به طور مثال، در مصر رژیم پوسیده و کودتائی حسنی‌مبارک که در آن همچون انتخابات جمکران، «رئیس» با بیش از 90 درصد آراء از صندوق‌ها بیرون ‌کشیده می‌شد، در تقابل با خیزش‌ عمومی، نخست به سوی الگوهای متداول دوید. الگوهائی متکی بر سازماندهی نیروهای «لباس‌شخصی» جهت حمله به منازل، موزه‌ها، ادارات و خصوصاً آنچه نماد‌های «رژیم سیاسی» تلقی می‌شود. این نیروها که همچون اسکادران‌های «جاوید شاه» و «حزب‌الله» در دوران خمینی دجال میدان را از پلیس و ارتش تحویل می‌گیرند، فقط یک وظیفه دارند: تخریب و گسترش آشوب در سطوح مختلف کشور جهت توجیه شدت عمل رژیم در برابر آنچه درهم ریختن نظم امنیت عمومی معرفی می‌شود! نیازی به توضیح نیست که افراد عادی هیچگاه برای تاراج و تخریب به «موزه» حمله نمی‌کنند؛ این عوامل حکومت‌اند که دست به این وحشی‌گری‌ها می‌زنند، و با توسل به همین ترفند و با حمایت نیروهای نظامی و انتظامی زمینة ناامنی و وحشت عمومی را فراهم می‌آورند. دستگاه بلاهت حسنی مبارک نیز آنچنان با شتاب به سوی الگوهای پیشین دوید که با سر به اعماق چاه افتاد.

در شامگاه 8 بهمن‌ماه 1389، پس از به آتش کشیدن ساختمان مرکزی حزب حاکم و غارت اموال آن توسط آنچه «تظاهرکنندگان» معرفی شدند، مبارک بی‌نوا می‌پنداشت که جهانیان برای یک ضدحمله و سرکوب همه‌جانبه به او «چک سفید امضاء» خواهند داد؛ دیدیم که به هیچ عنوان چنین نشد. اوباما در رأس دولت آمریکا، دولتی که نخستین حامی بودجه‌های نظامی دولت «مستقل» مصر به شمار می‌رود، به صراحت از حسنی مبارک درخواست کرد، «به خشونت‌ بر علیه معترضین» پایان دهد! این حرامزاده‌ها زبان یکدیگر را خوب می‌فهمند؛ حسنی مبارک که در رویا به جای حافظ اسد نشسته بود و می‌خواست تا یکصد سالگی در قدرت باقی مانده، بعد هم توله‌اش را به «ریاست جمهوری» برساند، با سخنان صریح اوباما، یک‌باره از خواب خوش سی ساله پرید!

جالب‌تر اینجاست که همزمان، مسکو نیز از طریق وزارت امور خارجة روسیه دقیقاً خواستار احترام به حقوق شهروندی و پایان دادن به خشونت‌ها شد! و از آنجا که گفتمان سیاسی همچون بیماری «واگیردار» به دیگران سرایت می‌کند، روز گذشته، لندن، پاریس و برلین نیز از خواب بیدار شده، همین سخنان جادوئی را تکرار کردند! اینان تلویحاً به حسنی مبارک پیام دادند که، قلادة چاقوکشان حرفه‌ای حاکمیت را که شب پیش با حمایت پلیس به موزه‌ها و ادارات و رادیو و تلویزیون حمله‌ور شده بودند، محکم‌تر از این‌ها در دست نگاه دارد. حسنی مبارک که با سخنرانی مضحک تلویزیونی‌اش دقیقاً پای جای پای محمدرضا پهلوی در بحران 13 آبان 1357 گذاشته بود، و پس از آتش زدن قاهره قصد داشت یک حکومت نظامی خوب و خوش‌خوراک برای ملت مصر فراهم آورد، بالاجبار یک گام به عقب ‌نشست.

اگر عقب‌نشینی در قاموس محمدرضا شاه قرار دادن دولت نظامی در چنگال یک ارتشبد مافنگی با دندان عاریه بود، عقب‌نشینی مبارک در معرفی یک «معاون رئیس جمهور» خلاصه شد! عملی که فی‌نفسه بسیار مهم است؛ مبارک به دلیل آنکه قصد داشت تولة محبوب‌اش را به رسم «سلطنت» جانشین خود کند، حتی از معرفی معاون رئیس جمهور نیز طی سالیان دراز سر باز می‌زد، چرا که احتمال داشت برای آیندة «آقازاده» اشکالاتی ایجاد شود!

ولی در این شرایط دیگر جائی برای «آقازادگی» باقی نمانده؛ آقازاده‌ها دیروز دست در دست «مامان‌جان» به لندن گریختند، و به احتمال زیاد دیری نخواهد گذشت که یا حسنی مبارک قالب تهی ‌کند، یا عربستان سعودی به توصیة «باکینگهام پالاس» در کنار چادر بن‌علی یک خیمه هم برای «حسنی‌جان» در صحرای حجاز بر پا نماید.

ولی تشدید بحران در سرزمینی که «جهان عرب» نام گرفته، مشکل دیگری را نیز در سطوح جهانی علنی کرد؛ ملت ایران از تحولات دمکراتیک جهان عرب عقب مانده! بله، امروز به صراحت می‌باید گفت، کشوری که سال‌ها و سال‌ها در پس هیاهوی «اسلام‌سالاری» ادعای رهبری تحولات دینی، فرهنگی و سیاسی در خاورمیانه را در ظاهر امر «یدک» می‌کشید، اینک می‌باید نفس نفس زنان به دنبال تحولات سیاسی در مصر، تونس و احتمالاً اردن‌هاشمی و یمن بدود، باشد که جهت تجهیز خیزش‌های «لائیک» و رهائی از چنگال مرده‌شویان شیعی‌مسلک بتواند از تجربیات این ملت‌ها استفاده کند! از منظر منطقه‌ای، آنچه امروز پیش آمده برای ملت ایران بی‌نهایت مهم و سرنوشت‌ساز تلقی می‌شود. بی‌دلیل نیست که آدمکش محبوب امام «راحل»، میرحسین موسوی نیز از پستوی خانه‌های امنیتی در خیابان پاستور برای «ملت مسلمان» ایران پیام می‌فرستد که چه نشسته‌اید، «منطقة خاورمیانة عربی و شمال آفریقا»، فقط به دلیل مخالفت بنده و زهراخانوم با رأی‌شماری احمدی‌نژاد، «آتش» گرفته! حضرت موسوی «دامت‌افاضات» می‌فرمایند:

«فراعنه معمولاً زمانی صدای ملت را می‌شنوند که بسیار دیر شده است.»

رادیوفردا، 10 بهمن‌ماه 1389

نخست باید گفت که تحولات شمال آفریقا و خاورمیانه هنوز گنگ‌تر از آن است که محافل شناخته شده بتوانند در برابرشان موضع‌گیری عملی کنند. هنوز مهره‌ها به درستی بر صفحة استراتژی منطقه‌ای چیده نشده و مشکل می‌توان ‌آیندة سیاسی منطقه را با صراحت ترسیم کرد. در نتیجه، ‌اظهارات «هول‌هولکی» محفل موسوی و کروبی، از تحرکات گنگ و نامفهومی که در منطقة فوق در جریان افتاده، و استفادة تبلیغاتی بی‌بی‌سی و رادیوفردا از این اظهارات خام، فقط یک دلیل می‌تواند داشته باشد: هراس حکومت جمکران و اسلامگرایان سبز و به ویژه وحشت اربابان‌شان.

این تحولات، حکومت اسلامی و حامیان علنی و پشت‌پردة آن را به وحشت انداخته. در نتیجه حضرات تلاش می‌کنند تا مهره‌های شناخته شدة محفل کودتا از قماش موسوی، کروبی و دیگر ریش‌پهن‌های «حزب‌الله» و پیشخدمت‌های «امام‌راحل» را به عنوان پیشگامان «جنبش» سیاسی ایران از هم اینک به ملت حقنه کنند، تا اگر در ایران نیز تحرکاتی تحت تأثیر خیزش‌های دمکراتیک پیش آید، بتوانند آنرا به نام میمون و مبارک آقای موسوی مصادره فرمایند!

ولی اگر «دور گردون» دیگر بر وفق مراد «آقازاده‌های» حسنی مبارک نمی‌چرخد، چگونه می‌توان انتظار داشت که مشتی آدمکش «پرونده‌دار» و دژخیم و زندانبان شناخته شده، در قیام انسان‌هائی که حقوق شهروندی‌شان را می‌طلبند، از پنجة عدالت همین «دور گردون» به دور مانده و از قاعدة کلی مستثنی شوند؟ حضرات که تحت عنوان «جنبش سبز»، صرفاً جهت استمرار حکومت اوباش‌پرور «جمهوری» اسلامی، همان لات‌ولوت‌های‌ سه دهة پیش را با چوب و چماق به جان ملت ایران انداختند، اینک قصد مصادرة «خیزش‌» دیگر ملت‌های منطقه را نیز دارند! باید قبول کرد که اینان اگر خودفروخته و لات‌ و بی‌سروپای‌اند، حداقل اشتهای‌شان خیلی «صاف» است!

ولی خواهیم دید که «جنبش سبز» و زرت و ‌زیبیل‌های «ملی ـ مذهبی»، اصلاح‌طلب و «مجاهدین انقلاب» در آیندة سیاسی ایران نقشی نخواهند داشت. همکاران پنهان اینان در جناح «اصولگرا» نیز بی‌جهت پستان برای «مقام معظم» به تنور «قانون اساسی» نچسبانند؛ مقام معظمی در کار نخواهد بود. دیری نخواهد گذشت که خشم ملت ایران امثال موسوی و کروبی را دست در دست دیگر اوباش حکومت اسلامی و باند کودتای 22 بهمن 57، به چادری در همسایگی خیمه‌وخرگاه بن‌علی زیر سایة شیخ عبدالله بفرستد. آنجا هر چه دل‌ تنگ‌شان خواست می‌توانند نماز بخوانند، به بغل‌دستی‌ها اسلام بفروشند، و در دعای کمیل از همکاران‌شان «پیشی» گیرند؛ خلاصه کنیم، سرزمین ایران دیگر جای این قماش اوباش و آدمکش حرفه‌ای و محفلی و «دولتی» نیست.

ما در این مهم تردید نداریم که صحنة سیاسی در ایران دقیقاً در مسیر خلاف آنچه بلندگوهای حکومت اسلامی و حامیان ینگه‌دنیائی‌شان در بوق انداخته‌اند شکل خواهد گرفت. بر خلاف آنچه اینان اعلام می‌دارند، نه تنها ساختار سیاسی آینده در منطقه از تجربیات ایران الهام نخواهد گرفت، که در تحولات منطقه، جای «اسلام ناب محمدی» و عدل و عدالت «اسلامی» با سرعت هر چه تمامتر با مفاهیمی صریح، ‌ انسان محور و دمکراتیک‌ پر خواهد شد. این دروغ بی‌شرمانه که جنبش مناطق مسلمان‌نشین خاورمیانه و شمال آفریقا تحت الهاماتی قرار گرفته که تظاهرات مضحک «رأی من کو؟» به وجود آورده، فقط به این معناست که محفل ورشکستة «رأی من کو؟» احساس خطر می‌کند.

خلاصه می‌گوئیم! ما، رأی ملت را برای منافع ملت می‌خواهیم، برای آسایش، رفاه و امنیت و تحکیم ضوابط قانونی که در خدمت شهروند ایرانی باشد، نه برای «سربلندی» رسانه‌ای و تبلیغاتی آن‌هائی که سه دهه است در خانه‌های «امن» وزارت اطلاعات با محافظین مسلح در برابر ملت ایران «سنگر» گرفته‌اند.

امروز به صراحت می‌بینیم که تحرکات خاورمیانة عربی و شمال آفریقا به سوی دمکراسی می‌رود و برخلاف تمامی ادعاهای جمکران و سخنگویان آشکار و پنهان ملاسالاری، و علیرغم تزریق شیخ‌ و شیخک‌ها و مفتی‌های ساکن لندن و نیویورک و ... به درون این جنبش‌ها مشکل می‌توان سخنی از اسلام در این هیهات به زبان آورد. در مصر اخوان‌المسلمین به طور کامل از صحنه به دور افتاده، و هواداران‌اش نیز دقیقاً همچون میرحسین موسوی و دولت مهرورزی به دنبال این تحولات «می‌دوند» و با صدور بیانیه‌های مضحک این جنبش را دنبالیچة قرآن و شریعت معرفی می‌کنند! اسلام‌گرایان تونس نیز در برابر استراتژی فرانسه ابتر شدند و خلاء شخصیت کلیدی، عصای موسی را از دست‌شان گرفت، چرا که «فرعون‌شان» به عربستان فرار کرده بود!

همانطور که بالاتر گفتیم، با ارسال چند شیخ و ملا به این مناطق نمی‌توان جنبش دمکراتیک ملت‌ها را به ویروس مهلک اسلام‌ سیاسی و پوپولیسم ننگین ملائی آلوده کرد؛ اینبار در شرایط استراتژیک منطقه‌ای، ساختارهای سیاسی، انتظامی و نظامی در برابر اسلام‌گرائی خواهند ایستاد، و همراهی نیروهای مسلح با «اسلامگرایان» نمی‌تواند موضوعیت داشته باشد، چرا که ملت‌های منطقه به دلیل تجربة سهمگین آلترناتیو مذهبی در کشور ایران،‌ در برابر اوج‌گیری توهم حکومت مذهبی واکسینه شده‌اند.

ما اطمینان داریم که در فردای این تحولات ایرانیان نیز دجالان و دین‌فروشان را به حاشیه رانده، و به این ترتیب «فرعون‌های» وارداتی تولید غرب را در امواج خروشان مطالبات دمکراتیک‌شان غرق خواهند کرد. فرعون‌هائی که امروز صورتک آزادیخواهی بر چهرة پلیدشان زده‌اند و تنها دلنگرانی‌شان تداوم قدرت پوپولیسم و فاشیسم اسلامی در کف «خودی‌ها» و حفظ آن از «گزند» مطالبات دمکراتیک ملت‌هاست.




هیچ نظری موجود نیست: