۵/۱۵/۱۳۸۹

بنی و اوبی!



باید قبول کرد که بعضی‌ها اصولاً آدم بشو نیستند. یعنی هر چه عمر بگذرانند و مصیبت ببینند و به قولی سرد و گرم روزگار بچشند، کنتورشان آنطور که باید و شاید به راه نمی‌افتد. یکی از همین بعضی‌ها جناب طارق عزیز، دولت‌مرد دوران صدام حسین هستند. ایشان که چندسالی است در کنف حمایت واتیکان و نیروهای نظامی مغرب زمین، مسلماً به دلیل مسیحی بودن در سلولی زندانی شده‌ و هنوز زنده مانده‌‌اند، هر چند قرار است به مجازات «جنایات‌شان» نیز برسند، از فرصت استفاده کرده با روزنامة گاردین مصاحبه فرموده‌اند!

شاهدیم که ارسال خبر و عکس و تفصیلات از آنچه در عراق و افغانستان، تحت اشغال یانکی‌ها و شاشوهای انگلستان به راه افتاده «غیرقانونی» است. یعنی «غیرقانونی» نیست ولی اگر خبرنگاری از این غلط‌ها بکند ممکن است القاعده او را بدزدد، به سوراخی برده و سرش را ببرد! به همین سادگی! القاعده از احدی دستور نمی‌گیرد جز از کاخ‌سفید. هر وقت می‌خواهند مزاحمی را از سر راه بردارند تلفن می‌کنند به مستر بن‌لادن ابن‌سعود! تلفن مخصوص بن‌لادن در یکی از غارهای افغانستان زنگ می‌زند و خط مستقیم کاخ‌سفید «وصل» می‌شود:

ـ هلو! بنی؟ خودتی!
ـ اهلاً و سهلاً! هلو به روی ماهت، توئی یا اوبی؟! حالت چطوره؟

خلاصه پس از چند دقیقه تکه‌وپاره کردن تعارفات و خوش و بش و چاق سلامتی، «اوبی» مشکل خود را با «بنی» در میان می‌گذارد و قرار می‌شود چند خبرنگار فضول که اهداف انسانی و الهی و دمکراسی و آزادی و غیره را که آمریکا و انگلستان در عراق و افغانستان دنبال می‌کنند به خطر انداخته‌اند، مجازات شوند. دستورالعمل روشن است. عوامل بنی و اوبی آن‌ها را می‌دزدند و می‌گذارند به حساب سبعیت و خشونت و سازش‌ناپذیری «القاعده» و به همه تفهیم می‌کنندکه اگر خبرنگاری این دور و برها پیدایش شود بر او همان خواهد رفت که بر این فضولان. اینچنین است که همه در نظام‌های رسانه‌ای ماست‌ها را کیسه کرده‌ و گوش به فرمان حضرات «اوبی» و «بنی» مانده‌اند و کسی دست از پا خطا نخواهد کرد.

بله، این داستان که در کمال تأسف بر خلاف بسیاری داستان‌های دیگر واقعیت هم دارد، از جمله مسائلی است که امروز سرنوشت نظام رسانه‌ای جهان را رقم می‌زند، و خلاصه پس از 80 سال مبارزة خبرنگاران و ارباب جراید و اتحادیه‌های مختلف کارگری و روشنفکری و هنری و غیره در سراسر جهان، خصوصاً در غرب، همه چیز در جای خود یخ زده! در چنین شرایطی، آنان که در برابر زیاده‌خواهی‌ها و سرکوب‌های گستردة تشکیلات دولتی حتی در هنگامه‌ای همچون جنگ ویتنام قد علم کرده بودند، اینک بیش از یک دهه است که در سکوت کامل فرو رفته و «خبررسانی» و حرفة خبرنگاری، به دلیل سکوت‌شان یکصدسال به عقب برگشته و اگر نجنبیم، یعنی اگر بعضی‌ها که دست‌شان در این میان به «دمب گاوی» وصل است نجنبند، دیری نخواهد گذشت که پای به دوران پیش از «گوتنبرگ» بگذاریم؛ البته به صورت «دیجتیال»!

در جهانی که چندین جنگ منطقه‌ای، چه به صورت اعلام شده و چه در خفا سال‌هاست به جریان افتاده، دست‌هائی «ناشناس» فضای دیجیتال را پر کرده‌اند از عکس‌های مکش‌مرگمای «ننه‌دگم» و «حاجیه مگم»! خلاصه دگوری و مگوری دست در دست هم به قول علی خامنه‌ای «حضوری پررنگ» پیدا کرده‌اند. البته رهبر معظم، اهل دگوری و مگوری نیستند، ایشان دگورالله و مگورالله دارند، آنهم با چادرسیاه، مگر اینکه برای خبرچینی و مبارزه با «دشمن» اینان را با مینی‌ژوپ به مجالس شمال شهر فرستاده باشند. که آنهم خود از مأموریت‌های کلام‌الله است و ژوپ‌الله و مینی‌جندالله «پررنگی‌‌شان» برای جلای اسلام است، نه زبان‌مان لال جهت «حظ نفس» و کفر. این خود داستانی است پرماجرا که می‌بایست از دهان سعید امامی می‌شنیدیم ولی سیدخندان و موسوی او را خفه کردند! در نتیجه نشنیدیم، ایشان هم عمرشان را دادند به شما! خلاصه اگر در این میانه متوجه شدید که چند روزی به عمرتان اضافه شده بدانید و آگاه باشید که از سهمیة سعید امامی به حسابتان عمر واریز کرده‌اند.

بله، البته در فضای «لیبرال ـ دیجیتال» فعلی چند رأس فیلسوف دولتی هم داریم. و از آنجا که جهان دیگر «دهکده» شده، و کدخدای‌اش هم همین «اوبی» خوب و دوست‌داشتنی است، این به اصطلاح «فلاسفه» با اینکه هر کدام از یک دولت حق‌وحساب دریافت می‌کنند و برایش «منبر» می‌روند مجبور خواهند بود که همسایگی یکدیگر را هم قبول بفرمایند. خلاصه اگر آب به لانة بعضی‌ مورچگان افتاده، بعضی دیگر هنوز بسترشان عین کبریت توکلی تبریز خشک خشک است. و طارق عزیز که خیلی هم باید «عزیز» باشد، از همان کبریت‌هاست. این فیلسوف گرانقدر در مصاحبة خود مطالب بسیار آموزنده‌ای بیان کرده‌اند. مثلاً می‌فرمایند:

«همة ما قربانیان آمریکا و بریتانیا هستیم. آن‌ها کشور ما را نابود کردند. وقتى شما مرتکب اشتباهى شدید، باید آن اشتباه را جبران کنید، نه اینکه عراق را ترک کنید تا نابود شود».

منبع: رادیوفردا، 15 مردادماه 1389

البته مقصود این «عزیز» از «همه» مشخص نیست. ما این احتمال را می‌دهیم که مقصود «عزیز» از «همه» شامل حال خبرنگار گاردین نیز می‌شود. خلاصه وقتی می‌گوئید «همه»، همه را مخاطب قرار داده‌اید. حتماً مدیران محترم روزنامة گاردین به خبرنگار گفته بودند که اگر زیادی «سئوال و جواب» بکند در راه بازگشت از سفر بغداد ممکن است القاعده او را بدزدد. ایشان هم با گریه و اشک و آه سر به دامان «طارق» بسیار عزیز گذاشتند و ماوقع را شرح دادند. طارق هم بادی در غبغب انداخته گفت، «یا اخی! لاضجتون، یا نو ضجتن! الاحمق فی سبیل‌الله!» مقصودشان این بوده که، «ای برادر! در راه خدا گریه و زاری مکن که اشک به هدر می‌دهی! ما هم خیلی گریه کردیم و فایده نداشت.» خلاصه به زبان بی‌زبانی گوشزد می‌فرمایند که اگر زیادی گریه و مویه کنی خودم به «اوبی» گزارش می‌دهم تا ترتیب کارت را با القاعده بدهد!‌ اینجا بود که طارق چشمکی هم به خبرنگار زد و او دریافت که طارق از خودشان است، و چه بهتر که ضجه و مویه را به فرصت دیگری موکول کند.

پس طارق چنین ادامه ‌داد، «همة ما نوکران آمریکا و انگلستان هستیم، اگر عراق را نابود کردند فدای سرشان!‌ ولی اگر مجبور به ترک عراق بشوند تکلیف من بیچاره چه خواهد شد که به دست اوباش آمریکا می‌افتم؟!» بله، ممکن است طارق را هم عین صدام حسین اعدام کنند!‌ برای طارق خیلی بد می‌شود، باید فکری کرد. شاید بهتر باشد که ایشان را با خودشان ببرند به زندان کالیفرنیا و همان‌جا از او نگهداری کنند. اگر طارق در عراق بماند اشتباه پشت اشتباه می‌شود، به این که نمی‌گویند آمریکا. چه خوب بود آن‌روزهای خوش که آمریکا حتی یک «اشتباه» نمی‌کرد.

دیدیم که صدام حسین هم هزار سال در عراق حکومت کرد و احدی اشتباه نکرده بود، اشتباه از بقیه بود، از ملت عراق و شاید از ملت ایران! ولی اشتباهات آمریکا از روزی شروع شد که این شوروی گوربه‌گور شده «دیوارش» افتاد. همه چیز خراب شد، عراق نابود شد و حالا هم می‌خواهند بگذارند و بروند تا باز هم اینکشور نابود شود. اینکه نشد کار!

آقای گاردین از این سخنان بسیار نگران شده سر به جیب تفکر فرومی‌برند‌! ولی طارق بسیار عزیز که به این سادگی دست بردار نیست، پس دنبالة سخن را اینچنین می‌گیرد:

«زمانى که باراک اوباما به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد، خیلى امیدوار شدم [...] اما اوباما ریاکار است. او عراق را به دست گرگ‌ها مى‌سپارد».

دیدید چه شد؟!‌ حال این عراق را گرگ‌ها پاره پاره می‌کنند، به بره‌ و گوسفند حامله هم رحم نخواهند کرد، چه رسد به این «عزیز»! می‌خواهند عراق را بدهند به دست مقتدی‌صدر و سیستانی تا تحت فرمان احمدی‌نژاد و موسوی اداره‌اش کنند، درست مثل ایران. آخوند و بچه‌آخوند، به همراه لباس‌شخصی و اوباش دست در دست «امام زمان» آباد کنند این کشور را و بدینسان آبروی یانکی‌ محفوظ ماند. خلاصه قرار شده بمب بیاندازند برای مخالفان، چاقو بکشند برای منافقان، چوبه‌دار برپا کنند برای متجاسران، تیرباران کنند اشتراکیان، و خلعت ‌دهند به جاکشان و متقلبان و متنعمان و قوادان از قبیل دکتر سروش!‌ که این را گویند سیاست عموسام در جهان اسلام. قربان‌اش بروم خیلی سیاست‌اش خوب است. ما که 60 سالی است از قبل این سیاست مترقی در نعمت و ناز و بی‌نیازی دست و پا می‌زنیم، و هر چه نفت‌مان گران‌تر شد باج‌مان سنگین‌تر و دیه‌مان طاقت‌فرساتر،‌ و اینهمه کاملاً منطقی است! چرا که این عموسام ملتی را نشانده به جنده‌خانه! جندگان هر چه بیشتر همخوابگی کرده و کام مشتریان بدهند، دیه‌شان به ارباب خانه بیشتر و بیشتر خواهد شد، چرا که منطق «جنده خانه‌ای» اینچنین بر باورها و اعتقادات و تمایلات و منویات تکیه کرده و عموسام نیز بر همین باور است!

اصولاً شناخت «منطق» عموسام آنقدرها که طارق ابن‌عزیز در بغداد ادعا کرده مشکل و طاقت‌فرسا نیست. زمانیکه به «تیارت» عموسامی مشرف می‌شوید و نمایشاتی از قبیل آنچه «قابوئی» می‌خوانند می‌بینید، منطق را هم خواهیم دید. تیارت عموسامی هم آن است که قدما «سیم‌نوما» یا «سیم‌ونامه» و برخی «سینما» خوانند، و در آن اوباش عموسامی را می‌بینیم که پیوسته در چند مکان «مقدس» گام برمی‌دارند: زندان، دادگاه، قتل‌گاه و جنده‌خانه!

در این قماش تیارت‌ اوباش و لبا‌س‌شخصی‌های عموسام را می‌بینیم که «قابوی» خوانده می‌شوند و با توطئه و تقلب، آدم می‌کشند و غارت می‌کنند و مرتب پول به پای جنده‌خانه می‌ریزند. و اینچنین بود که امام راحل نیز راه زندگانی و سیاست و کیاست از همین انواع فیلم‌های «قابوئی» فراگرفت و جندگان را به زر و زیور رسانده، رهبری به کف مأبونان سپرد و خود به مهتری نشست و شد «امام زمان»! که امامت از قدیم در همین مسیر افتاده بود و به همین دلیل «قابوئی» معاویه نام خلافت از دست اینان کشید و نان به تنور خود چسباند و گفت: «بروید گم شوید!»

لغتنامة علی‌اکبر دهخدا جنده‌خانه را چنین تعریف کرده:

« جائی که زنان بدکار در آن زیست کنند و مردان را نزد خویش بپذیرند.»

بله، زنان در هر کجا «زیست» کنند بدکاره‌اند که اصولاً‌ «زیست» کردن در اسلام حرام افتاده، خصوصاً جهت نسوان! از آن بدتر اینکه این زنان که «زیست» هم کرده‌اند، مردان نزد خود بپذیرند و این کار در اسلام، یعنی پذیرش مرد از سوی زن نیز حرام افتاد و این مرد است که باید پاسخ مرد بدهد. متخلصین و متقلبین جمیعاً بر این رأی اوفتاده‌اند که اصولاً نزد مسلمین نسوان مشوش‌الافکار و منقض‌العیش‌اند، خلاصه نبودشان نیز به ز بودشان! به همین دلیل «مهرورزی» نیز «اوبی» را چندی پیش چنین پیام داد که همچو «دو مرد» با یکدیگر به گفتگو بنشینیم! و اگر مهرورزی خواستار ملاقات با میشل، «خانة» اوبی ‌شده بود جملگی امور بر وفق مراد می‌افتاد که «میشل» را همگان می‌شناسیم. همان پیل‌پیکر براق و مشکی است که اگر از سر مهر یک پستان بر سر مهرورزی بکوبد، انچوچک به زیر این بار گران دست و پائی زده، در دم خفه خواهد شد. و مشکلات جهان اسلام و کروبی و موسوی و خامنه‌ای نیز با مرگ وی محلول!‌ که سعدی شیرین سخن شیرازی‌مان از قدیم فرموده:

جز عهد و وفای تو که محلول نگردد
هر عهد که بستم هوسی بود و هوائی

ولی خوب چنین نشد و مهرورزی را از در «اوبی» براندند و گفتند، «چخه!» و حال که «قمر در عقرب نشسته» چاره نیست جز گرفتن گریبان طارق ابن‌عزیز و کشاندن‌اش به میدان مصاحبه‌های دل‌نشین:

«ایران هم اکنون برنامة ساخت جنگ‌افزارهاى هسته‌اى را دنبال می‌کند. همه این را مى‌دانند و هیچ کس هم کارى نمی‌کند. چرا؟»

به این گویند مرده‌ای که به کفن همی ‌گوزد! خلاصه یا گاردین گوزیده و گذاشته به حساب «میخائیل یوحنا»، و یا یوحنا چسیده و چسبانده به زیر سبیل گاردین؛ چندان تفاوت ندارد و باز هم از قدیم گفته‌اند، «آنکه بسیار چسد یوحنا نامی میخائیل نسب باشد!» و او را سبیل‌بندی همچون «تنبان» آوردند و سبیل در آن نهادند تا شکل خود حفظ کرده و از قیافه به در نرود. از قرار معلوم یوحنا را ارباب گاردین با همان «سبیل‌بند» فراخوانده و فرموده‌اند، به نام نامی گاردین‌ اجل‌الله تعالی فرجه، فرمان حمله به ملک مجوسان و گبران صادر نموده ملتی را رهین منت خود کن! ایشان هم آناً پاسخ دادند، «این سر فدای آن تن!» و جان‌فدا جملگی را به حرب بر علیه این مجوسان فراخواند، باشد که از شر وجود اینان راحت شده، در سایة عموسام عزیز دمی آرام گیریم و یونجه و گندم بجوریم که می‌فرمایند:

خوشه چینم به وقت کشت و درو
ارزن و باقلی و گندم و جو
سال تا سال از آن بود نانم
تا نگوئی که من تن آسانم

و گاردین نیز روی چون ماه یوحنا ببوسید و او را بشارت داد به دیدار یل‌ پیلواری براق و مشکی در ملک عموسام و گفت، اگر زنده از بند بغدادیان جستی، در ینگه‌دنیا بر این فیل سوارت کنیم و به دور ایالات و ولایات بچرخانیم‌ات که هم «اوبی» بس سپاسگزار تو باشد و هم ملت «اوبی» دعاگوی تو.







هیچ نظری موجود نیست: