۲/۰۷/۱۳۸۹

میرپنج‌الله!




پس از طی بحران‌های «درون‌ساختاری» در قلب حکومت اسلامی، بحران‌هائی که گویا به مناسبت «نتایج» انتخابات به راه افتاده بود، به تدریج شاهدیم که خطوط «کلان» دولت، خصوصاً در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی خود را نمایان می‌کند. اگر فراموش نکرده باشیم طی نخستین دورة مبارزات انتخاباتی احمدی‌نژاد، پوستر‌های تبلیغاتی حامیان «فرضی» وی که در ملاءعام نیز به نمایش گذاشته می‌شد، برخی اوقات شامل تصاویر زنانی بود که به زعم دست‌اندرکاران حکومت اسلامی «بدحجاب» معرفی می‌شوند. این «پوسترهای» تبلیغاتی در دوره‌ای به در و دیوار کوچه و خیابان‌ها «چسبانده» می‌شد که خیمة احمدی‌نژاد را «همگان» منسوب به حامیان خط تندروی مذهبیون معرفی می‌کردند! امروز با موضع‌گیری‌های جدید نیروهای انتظامی در تخالف با سیاست‌های رایج «سرکوب خیابانی زنان و جوانان» می‌باید بازبینی‌ای هر چند شتابزده از شکل‌گیری روابط سیاسی در قلب حکومت اسلامی داشته باشیم. چرا که از همان نخستین روزهای آغاز دولت احمدی‌نژاد، نگرشی از منظر اجتماعی و سیاسی پای به مرحلة «عینیت» گذاشت که به دلیل شباهت‌اش به سیاست‌های کلنل رضاخان، توسط نویسندة همین وبلاگ «میرپنج‌ایسم» خوانده شد. مطلب امروز در عمل تحلیلی است از همین سیاست.

بارها در مطالب‌ این وبلاگ‌ها عنوان کرده‌ایم که تشکیلات دولت احمدی‌نژاد، تشکیلاتی که به هیچ عنوان در ساختار وزارتخانه‌ها و دستگاه‌های اجرائی و حتی پاسدارجماعت و بسیجی‌ها نمی‌باید به دنبال «اجزاء» کلیدی آن گشت، به صراحت در مسیر مخالف سنت‌گرایان خیمة حکومت اسلامی نشسته. البته خطوط شکل دهنده به این «تقابل درون‌ساختاری» به دلائل بسیار پیچیده، به هیچ عنوان روشن و صریح در برابر چشم ناظر قرار نخواهد گرفت. ولی از نخستین روزهائی که بر صندوق‌های «رأی» برای اولین بار به اسم احمدی‌نژاد «قفل» زدند، فریادهای «آزادیخواهی» از حلقوم اوباشی از قماش رفسنجانی، خاتمی، بهزاد نبوی، و ... به آسمان برخاست! اخیراً این فریادها را از میر حسین موسوی و کروبی نیز می‌شنویم، ولی نمی‌باید فراموش کرد که این «قضیه» برای آنان که طی سه دهه ملت ایران را قربانی «آقائی‌های» خودشان کرده‌اند سرش خیلی گشاد است. برای آندسته از ایرانیانی که مسائل کشورشان را نه در آینة تبلیغات سایت‌های وابسته به سازمان سیا که در عمق نگرشی سیاسی و تاریخی دنبال می‌کنند، توجیه نقش افرادی از قماش موسوی و کروبی در روند تحمیل‌ جنایات هولناکی که طی سه دهة اخیر بر ملت ایران روا داشته شد عملاً غیرممکن است. تا آنجا که به آیندة ما ملت مربوط می‌شود، این افراد فقط مشتی جنایتکارند و می‌باید در دادگاه‌های صالحه، و در چارچوب قوانین پاسخگوی اعمال‌شان باشد. همین و بس!

در واقع فریادی که امروز از حلقوم این جنایتکاران به گوش می‌رسد، مجموعه مشکلاتی است که غرب جهت خروج از بن‌بستی به نام حکومت اسلامی در ایران با آن روبرو شده. این بن‌بست نتیجة تحمیل سیاست‌های «میانمدت» واشنگتن و لندن بر منطقة خاورمیانه طی دوران «جنگ‌سرد» بود، و امروز همین پایتخت‌ها سعی دارند با بیرون کشیدن مهره‌های مفتضح خود و آب و رنگ زدن به آنان، به خیال خام خود پای از بن‌بست بیرون گذارند! به قول ظریفی، «سی سال پیش از نجف برای‌مان امام انگلیسی آوردند، امروز می‌خواهند از نیویورک امام آمریکائی وارد کنند!» در همینجا بگوئیم، چنین خیالی نقش بر آب است؛ نه مسائل منطقه‌ای و جهانی چنین خروجی از بن‌بست را برای واشنگتن و لندن فراهم آورده، و نه شرایط اجتماعی و داخلی چنین فرصتی به اینان خواهد داد. این را در همینجا با اطمینان کامل اعلام می‌‌داریم؛ خروج «افتخارآفرین» از بن‌بست حکومت اسلامی برای غرب در منطقة خاورمیانه غیرقابل تصور است. غرب می‌باید از منظر تاریخی و اجتماعی تاوان حمایت خود از جنایتکاران «دین‌خو» را در این منطقه بپردازد؛ مطمئن باشیم که این چرخه از حرکت نخواهد ایستاد.

ولی غرب تلاش خود را خواهد نمود، هر چند گزینه‌های‌اش در برابر این «بن‌بست» کاملاً محدود باشد. نخست اینکه سخن‌گویان و صحنه‌آرایان این جریان خارج از وابستگان به باندهای جنایتکاری که پس از کودتای «میرپنج» عملاً بر سرنوشت ملت ایران حاکم شده‌اند، افراد و گروه‌های دیگر را نمی‌توانند به صحنه‌آرائی‌ «دعوت» کنند. می‌بینیم که در این میان وظیفة فلسفه‌بافی بر عهدة همان‌ها افتاده که امروز در «دانشگاه‌های» غرب به روشنفکرنمائی مشغول‌اند: سروش، جهانبگلو، کدیور، پاسداراکبر، و ... از جمله همین گل‌های سرسبد حکومت اسلامی در هجرت‌ می‌باید به شمار آیند! فریادهای اینان فقط یک «معنا» دارد: توجیه بازگشت به «صدر» کودتای 22 بهمن و ایجاد سنگری نوین جهت نظریه‌پردازی پیرامون «اسلام حکومتی»! باید اذعان داشت که در شرایط فعلی این فریاد «دیرهنگام» مشکل می‌تواند در کشور گوش شنوائی بیابد؛ عمر اسلام حکومتی دیگر سپری شده!

ولی «بازیگرانی» که در صحنه‌های داخلی فریاد «وا مسلمانا! یا اسلاما!» به هوا بلند کرده‌اند، به صراحت مشکلات دیگری دارند. از منظر این محافل، مسئلة اصلی همان تأمین «منافع» و خطوط سوءاستفاده‌هائی است که تشکیلات جدید و وابسته به خط احمدی‌نژاد دیگر خود را موظف به رعایت‌شان نمی‌بیند!‌ و در همین راستا ما خط مخالف احمدی‌نژاد را برخلاف آنچه در «باورهای» عمومی توصیف شده، به هیچ عنوان در مسیر حمایت از «دمکراسی» و «آزادیخواهی» و ... قرار نمی‌دهیم؛ پیروان حکومتی «خط مخالفت» با احمدی‌نژاد فقط خواستار بازگشت به دورة «خط امام‌» هستند. همان روزگاری که سیاست اجنبی جهت تحمیل پیش‌فرض‌های یک فاشیسم اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بر ملت ایران دست‌ اینان را «باز» گذاشته بود. فریاد رهبران جنبش‌سبز به دلیل از دست دادن «میدان» عمل و «امتیازاتی» است که طی سه دهه حاکمیت فاشیسم بر ملت ایران توسط این محافل «تحصیل» شده.

در این میان شاهدیم که بسیاری ازگروه‌های مخالف و مخالف‌نما پای در همین هیهات گذاشته‌اند! از سلطنت‌طلبان «مک‌کارتیست‌» گرفته تا «فاشیست‌ ـ مسلمان‌ها» و چپ‌نمایان و چپ‌گرایان و استالینیست‌ها و مائوئیست‌ها و غیره هر کدام موضعی ‌در این میانه اتخاذ کرده‌اند. البته اینکه گروه‌های سیاسی تحولات کشور را از نزدیک دنبال کنند مسئلة غیر‌عادی‌ای نمی‌نماید؛ مشکل زمانی آغاز می‌شود که «تحلیل‌های» ارائه شده از رخدادها با واقعیات زوایائی تند و غیرطبیعی ایجاد ‌کند. مشکل از آنجا آغاز می‌شود که گروه‌ها و تشکیلات مدعی آزادیخواهی، دمکراسی، مردم‌سالاری و حتی «سوسیالیسم» در کنار بساط «خط‌امامی‌ها» یعنی همان اوباشی قرار می‌گیرند که بساط «جاسوس‌خانه»، جنگ‌ 8 ساله و حکومت سرداران سازندگی را بر ملت ایران تحمیل کرده بودند؛ اینهمه تحت عنوان مخالفت با احمدی‌نژاد!

باید قبول کرد، و بر این امر تأکیدی دوباره داشت که مخالفت با احمدی‌نژاد به هیچ عنوان ارزش همکاری و همراهی با امثال میرحسین موسوی و کروبی را ندارد. این گروه‌ها، «شخصیت‌ها» و جریانات که امروز از «سبزها» حمایت می‌کنند، بجای صدور اطلاعیه‌های مضحک و مسخره، بهتر است تعارفات را کنار گذاشته صریحاً در برابر ملت ایران ابراز دارند که وابستگی‌های‌شان به محافلی که طی سه دهة گذشته بر سرنوشت ملت ایران حاکم بوده‌اند چیست، و از چه رو امروز یک مک‌کارتیست دوآتشه، دست در دست توده‌ای‌های کت‌وشلواری در کنار موجودی به نام میرحسین موسوی می‌نشیند؟ خلاصه بگوئیم، ما ملت حق داریم این را بپرسیم، و این گروه‌ها و شخصیت‌ها و تشکیلات وظیفه دارند مواضع خود را روشن کنند.

این گروه‌ها و تشکیلات می‌باید چشم‌های‌شان را بیش از این‌ها باز کنند. دوران ساخت‌وپاخت‌های زیرجلکی و پشت‌پستوئی که اینان طبق «عادت» روابط سیاسی می‌خواندند دیگر گذشته. چشمان‌تان را باز کنید و ببینید که به طور مثال، در شاهرگ منافع مالی و استراتژیک ایالات متحد در آسیای جنوبی که همان کشور تایلند باشد امروز چه می‌گذرد! این همان تایلندی است که فقط چند سال پیش بدون کوچک‌ترین عکس‌العملی در سطح داخلی و جهانی پای به یک کودتای نظامی گذاشت، و تحولات این کشور حتی در سطح تیترهای درشت روزی‌نامه‌های غرب نیز مورد اعتنا قرار نگرفت! هر چند که در چارچوب آنچه در این سرزمین می‌گذرد غربی‌ها سالانه صدها میلیارد دلار منافع مالی کسب می‌کردند! خلاصه بگوئیم، اگر تغییرات را امروز در تایلند به چشم می‌بینید، باید بدانید و آگاه باشید که دوران جدید مردان و زنان جدید و خصوصاً برخوردهای جدید می‌طلبد، اگر «مرد میدان» نیستید از هم اینک تکلیف‌تان را با ملت ایران روشن کنید.

همانطور که بالاتر گفتیم غرب در مسیر خروج «فرضی» از بن‌بست حکومت اسلامی در منطقه چند گزینة محدود در اختیار دارد. مسئلة پوچ‌گوئی‌های «فیلسوف‌نمایانه» در دانشگاه‌های غرب را مطرح کردیم؛ مسئلة «بغرنج» و «دردناک» منافع محافل در داخل را نیز به صراحت نشان دادیم؛ بن‌بست نظری و عملی «خارج‌نشستگان» را نیز از نظر گذراندیم، می‌ماند مجموعه‌ای که غرب با استفاده از تمامی این «اجزاء» قصد دارد در 4 سال آینده تحت عنوان «انتخابات» ریاست جمهوری و تکیه بر «محبوبیت» فرضی «خط امام» به خورد ملت ایران بدهد! باید گفت که این «مجموعه» از هم اینک گندش بدجور به در آمده، مشکل می‌توان امیدی به بهروزی آن داشت.

با این وجود، در همینجا عنوان کنیم که ما اهداف و شیوه‌های شبکة «میرپنج‌ایسم» در قلب حکومت اسلامی را در مقام یک گزینة معتبر سیاسی و تشکیلاتی مردود می‌دانیم. «میرپنج‌ایسم» به عنوان یک برخورد اجتماعی، تشکیلاتی، فلسفی، هنری و ... بن‌بست‌هایش را پیشتر بخوبی نشان داده،‌ و از منظر سیاسی به عقیدة ما محکوم است. این نوع نظریة تشکیلاتی در عمل ثمر و نتیجه‌ای جز ایجاد حاشیة امن جهت محافل واپس‌گرا نداشته و به استنباط ما امروز نیز نتیجه‌ای جز این نخواهد داشت. به طور مثال نگاهی به «تقابل» فعلی دولت احمدی‌نژاد با آخوندهای دولتی در مورد مزاحمت نیروهای انتظامی برای زنان و جوانان در کوچه و خیابان می‌اندازیم.

نخست اینکه آنچه امروز دولت احمدی‌نژاد مطرح می‌کند، به نوبة خود فقط می‌باید تلاشی جهت فراهم آوردن زمینة خروج از بن‌بست برای حکومت دینی در کشور تلقی شود. خلاصة کلام، احمدی‌نژاد فلسفة بنیادین این حکومت را به هیچ عنوان به زیر سئوال نمی‌برد. نه شخص ایشان و نه محافلی که حامیان وی به شمار می‌روند، دل‌مشغولی‌ای به نام حقوق انسان‌ها، خصوصاً آنچه «حقوق شهروندی» در یک جامعة دمکراتیک می‌خوانیم ندارند. مسئلة فعلی دقیقاً باز می‌گردد به دوران لات‌بازی‌های «میرپنج» در برابر الزامات آخوند؛ آیا میرپنج که خود چهار زن عقدی داشت به «آزادی زن» در جامعه معتقد بود؟ این ادعا که تعدد زوجات آنزمان «رسم» بوده جنفگیات است، چرا که پدربزرگ‌ها و اجداد ما هم آنزمان در قید حیات بودند، و هیچکدام 4 زن عقدی در اندرون نیانداخته بودند! این سئوالات را آنان که 8 مارس را می‌خواهند با 17 دی‌ماه طاق بزنند بهتر است از هم امروز پاسخ گویند.

در ثانی، همانطور که تجربة میرپنج‌ایسم نشان داده، این روش کار فقط به ایجاد حاشیة امن برای دین‌خوئی منجر خواهد شد! کافی است که نارضایتی از احمدی‌نژاد شدت گیرد و غرب شاخک‌های اسلام‌پناه‌اش را تحت عنوان مبارزه با «احمدی‌نژاد» بر محور اسلام خوب و ربانی و رحمانی و غیره بار دیگر به جان ملت و مملکت بیاندازد. هنگام کشف حجاب، مسلماً میرپنج و دستگاه شهربانی‌اش در احوالات و تحولات فکری «فمینیسم» اروپائی و آمریکائی مکاشفه‌ای نکرده بودند. احمدی‌نژاد نیز در تقابل با آخوندک‌ها عمل‌اش نه بر پایة یک تفکر ریشه‌ای و فلسفی که صرفاً در یک چارچوب سیاسی شکل‌ گرفته. ما در همینجا برخورد دولت با شهروند را در چارچوب یک سیاست منطقه‌ای به طور کلی محکوم می‌دانیم. چرا که این سیاست می‌تواند یک‌شبه از مسیر خود منحرف شده، در جهتی کاملاً مخالف شروع به رشد و نمو کند. حکومت در کشور ایران می‌باید موضع خود را در قبال رفتار حاکمیت با انسان‌ها، در چارچوب قوانین روشن کند. این «ابهام» مزمن که دولت و یا «ارباب دین» به خود حق دهد که با تکیه بر آنچه «حقانیت دینی»، شرع و نیازهای دولتی و حکومتی می‌خواند، در زندگی خصوصی و اجتماعی افراد دخالت نابجا و غیرقانونی صورت دهد می‌باید یک بار و برای همیشه در چارچوب قوانین و با حمایت کامل ضابطین قوة قضائیه پایان گیرد.

ملت ایران خواستار ارتباط «قانونی» است و آن را با بده‌بستان‌های «بین‌المحافل» جایگزین نخواهد کرد. می‌باید در چارچوب قوانین حمایت‌های علنی ضابطین قوة قضائیه از تحکیم آزادی‌های اجتماعی و انسانی به منصة ظهور برسد. اینرا نهایتاً بگوئیم که ملت ایران حاضر نیست یک بار دیگر پای در ورطة میرپنج‌ایسم، سازشکاری و حرام‌زادگی آخوند و آخوندپرست بگذارد؛ دورة اینگونه سازش‌ها نیز دیگر سپری شده.




هیچ نظری موجود نیست: