۱۲/۰۴/۱۳۸۸

گاه آشتی!




سئوالی که امروز می‌باید مطرح کرد این است که آیا حکومت اسلامی به عنوان یک رژیم سیاسی می‌تواند آینده‌ای در برابر خود داشته باشد یا خیر؟ البته فراموش نکنیم که این سئوال را می‌باید از جنبه‌های مختلف بررسی نمود، تا بتوان جنبه‌های تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و غیره را در یک نظام حکومتی مورد تجزیه و تحلیل قرار ‌داد. به طور مثال، از نظر تاریخی به هیچ عنوان نمی‌توان حکومت اسلامی را در مقام یک شیوة حکومت «میانمدت» مورد بررسی قرار داد؛ این حکومت فاقد شیوة تولید «ویژه» است، در نتیجه در بهترین صورت ممکن رژیمی «کوتاه ‌مدت» می‌تواند تحلیل شود. از طرف دیگر، فرهنگ و ابعاد فرهنگی این رژیم سیاسی نمی‌تواند در چارچوبی مستقل از تحولات اقتصادی، مالی و فناورانة جهان غرب مورد نظر قرار گیرد. به عبارت ساده‌تر حکومت اسلامی نه تنها فاقد «شیوة تولید» ویژه و از آن خود است، که از نظر فرهنگی نیز به تحولات جهانی وابستگی مطلق دارد و بر خلاف ادعاهای سران رژیم، این حکومت نتوانسته یک گشتاور فرهنگی به صورت مستقل ایجاد کند. «فرهنگ» حکومت اسلامی ـ اگر بتوان این پدیدة فرهنگ‌ستیز را فرهنگ نامید ـ در بهترین بررسی ممکن نوعی واکنش به فرهنگ سرمایه‌داری بین‌المللی به شمار خواهد رفت، و پرواضح است زمانیکه قدرت انطباق و هماهنگی «فرهنگ دولتی» با سیاست‌های کلان، به هر دلیل از دست برود، حکومت اسلامی در انزوای فرهنگی قرار گرفته و نهایت امر پای به مرحلة‌ فروپاشانی خواهد گذاشت.

از آنچه در بالا عنوان کردیم یک نتیجة صریح می‌گیریم: اگر سخن از «آینده» برای حکومت اسلامی به میان می‌آوریم نمی‌باید آنرا در چارچوب یک نگرش تاریخی مورد عنایت قرار داد؛ سخن از یک یا دو دهة آینده است! به عبارت دیگر این نوع حکومت از نظر تاریخی فاقد آینده خواهد بود.

با در نظر گرفتن حوادثی که پس از «شبه انتخابات» اخیر به راه افتاد برداشت کلی آن است که حکومت اسلامی از میان به دو نیم شده. هر چند می‌باید قبول کرد که هر نیمة این حکومت به یک حد از وحشیگری، ضدیت با حقوق انسانی، وابستگی به محافل فرامرزی و تکیه بر سرکوب توده‌های مردم در مقام «سیاستگزاری» برخوردار است. یک گروه از اوباش حکومت خود را به جریانی به نام «احمدی‌نژاد» متصل کرده‌اند، گروه دیگری از همین اوباش تحت عنوان «اصلاح‌طلبی» و یا حمایت از «جنبش سبز» در اطراف شخصیت‌های دیگری به همان اندازه منفور و ضدمردمی گرد آمده‌اند. در عمل هیچ یک از ایندو جریان برنامه‌ای نیز جهت ادارة امور کشور در دستورکار ندارد. همانطور که بالاتر گفتیم اهرم اصلی در سیاستگزاری و مملکت‌داری در این حکومت «سرکوب» است. بر پایة همین عامل سرکوب «مشروعیت» خلق می‌شود، و همزمان با تکیه بر سانسور، «اخبار حکومتی» نیز تولید خواهد شد، و بر پایة «تحمیق» توده‌ها، حمایت‌های مردمی به نمایش گذاشته می‌شود!

بهترین نمونه از این «نمایشات» را طی تظاهرات 22 بهمن اخیر مشاهده کردیم. خوشبختانه اینترنت امروز این امکان را فراهم آورده تا ملت ایران بتواند ده‌ها کیلومتر صف اتوبوس‌های دولتی را ببیند، اتوبوس‌هائی که «تظاهرکنندگان» را از تمامی مناطق اطراف به پایتخت آورد. این نوع «نمایشات» را رژیم سیاسی حاکم «حمایت‌های مردمی» می‌خواند، و جالب اینجاست که هم اصلاح‌طلبان و هم دارودستة احمدی‌نژاد به یکسان قصد «مصادرة» همین «حمایت‌ها» را به نفع خیمة و خرگاه خود دارند.

اینکه در 22 بهمن اخیر، «جمعیت کذا» را از کجا به تهران آورده‌اند تا جیغ‌وفریاد‌شان در برابر دوربین خبرنگاران خارجی تأئیدی بر «مردمی» بودن حکومت اسلامی شود، به هیچ عنوان از اهمیت برخوردار نیست؛ مهم این است که جمعیت تهرانی‌ها، جمعیتی که بالغ بر بیش از 10 میلیون نفر می‌شود در این تظاهرات غایب اصلی بوده. به جرأت بگوئیم، حکومت اسلامی تمامی پایه‌های حامی خود در سطح شهرهای بزرگ را از دست داده. بی‌دلیل نیست که به گفتة فرماندهان نیروهای انتظامی اینک این نیروها تحت نظارت و مدیریت قرارگاه «ثارالله» عمل می‌کنند!

«[...] سردار رجب زاده [...] افزود که بعد از انتخابات، پلیس تمام امکانات خود را در اختیار قرارگاه ثارالله سپاه قرار داده و این قرارگاه مسئول امنیت تهران بود.»

سایت کلمه، سوم اسفندماه 1388

باید پرسید چرا؟ مگر پس از این به اصطلاح «انتخابات» چه مسائلی پیش آمده که پلیس در سطح پایتخت با «ارتش» جایگزین می‌شود؟ در نتیجه در ادامة بررسی‌های بالا، یعنی تحلیل «آیندة این رژیم» می‌باید اضافه کرد، تا کجا و تا کی محافل حاکم بر کشور ایران ـ این محافل همان‌ها هستند که پس از کودتای میرپنج اهرم‌های قدرت را در دست گرفتند ـ خواهند توانست سپاه پاسداران را نیز بر مردم ایران حاکم نگاه دارند؟ تا کی این محافل می‌توانند با فرستادن اتوبوس به اطراف و اکناف و جمع کردن مردم برای حکومت اسلامی در مراکز شهری «سیاهی لشکر» درست کنند؟ و تا کی می‌توان یک حکومت نظامی و دست‌نشانده را تحت عنوان حکومتی برآمده از یک «انقلاب مردمی» به ملت ایران و افکارعمومی جهان حقنه کرد؟

در همین راستاست که جهت تأمین امتدادی بر موجودیت این حکومت جریانی به نام «مخالفان خارج از کشور» نیز توسط شبکة رسانه‌ای وابسته به غرب به راه افتاده. مأموریت اصلی این جریان قرار دادن پروژة «حکومت اسلامی» خارج از روند سیاست‌های فعلی و حاکم است! به عبارت دیگر، این شبکه مدعی‌ می‌شود که «حکومت اسلامی» خیلی خوب است، آنچه می‌باید «بد» تلقی شود فقط به شخص خامنه‌ای و احمدی‌نژاد محدود می‌ماند!‌ البته می‌باید اذعان داشت که این عملیات نوعی «شعبدة» سیاسی است، چرا که ناظر بی‌طرف و بی‌غرض تفاوت عمده‌ای بین احمدی‌نژاد و میرحسین موسوی نخواهد دید. آنان که این «تفاوت‌های» نامرئی را می‌بینند و در بوق و کرنا می‌گذارند هدفی جز تأمین اعتبار برای حکومت اسلامی دنبال نمی‌کنند.

به عبارت دیگر، گروه‌هائی از میان صاحبان نفوذ و منتفعان از حکومت اسلامی طی چند سال گذشته به تدریج از کشور خارج شده، در ارتباط با برخی محافل داخلی، نوعی حکومت اسلامی در هجرت پایه‌گزاری کرده‌اند! اینان با توسل به تمامی شیوه‌های رایج در داخل کشور، یعنی سانسور، تهدید، برچسب‌زدن، برخورداری از حمایت‌های مالی و محفلی و جناحی، قصد دارند فضای متحجر فکری خود را بر فضای مجازی و رسانه‌ای در خارج از کشور نیز حاکم کنند. اینان به عبارت ساده‌تر خود را در مقام «آلترناتیو» حکومت اسلامی می‌بینند؛ حرف آخرشان نیز روشن است: حکومت اسلامی بله، احمدی‌نژاد و خامنه‌ای نه!‌

باید گفت پس از سه دهه حاکمیت یک نظام متحجر و واپس‌گرا، اگر گروهی با ماسک‌های مختلف از «دمکراسی‌خواهی» گرفته تا «سوسیالیسم» بخواهند با چنین گزافه‌هائی یک مجموعة استعماری و سرکوبگر را از زیر ضربة افکار عمومی ملت ایران بیرون بکشند، عملیات‌شان را نمی‌توان یک فعالیت سیاسی سازنده به شمار آورد. در نتیجه باز هم در مورد آیندة حکومت اسلامی با یک لایة دیگر مواجه خواهیم شد: آیا مخالف‌نمایانی که توسط حکومت اسلامی و حامیان خارجی آن در فضای فرامرزی فعال شده‌اند قادر خواهند بود امتداد این حکومت را نیز در عمل تأمین کنند؟ و اگر پاسخ مثبت است، اینان تا کی می‌توانند بر این طبل بکوبند و حکومت را در قدرت نگاه دارند؟

بارها در همین وبلاگ‌ها گفته‌ایم که غرب علیرغم تمامی ادعاهای دروغین دست از حکومت اسلامی و «دین‌بازی»، آنهم در ویراست «دیکتاتوری اسلامی» در ایران نخواهد شست. دلائل نیز بسیار گسترده است، و می‌باید در ارتباط با مسائل پیچیدة استراتژیک مورد بررسی قرار گیرد. ولی در شرایطی که دولت روسیه رسماً از زبان «روگزین»، نمایندة این کشور در سازمان ناتو، عنوان می‌کند که حضور نظامی روسیه در افغانستان غیر قابل تصور است، می‌باید قبول کرد که تنها هنری که روسیه در این بازی «کلان ـ استراتژیک» به خرج داده، انداختن جناح‌‌های مختلف غرب در منطقه به جان یکدیگر بوده.

حضور نظامی روسیه در افغانستان حتی اگر به صورت زیرجلکی هم وجود داشته باشد، تا زمانیکه اهرم‌های سیاستگزاری به مسکو امکان دهد، روسیه به صورت علنی از پای گذاشتن در درگیری‌های نظامی، منطقه‌ای و ... اجتناب خواهد کرد. و از آنجا که ایران همسایة روسیه است، و سیاست‌های جاری در یک کشور نمی‌تواند بدون تأثیر بر سیاست‌های همسایگان باشد، باز هم می‌باید به موضوع «آیندة حکومت اسلامی» بعد جدیدی اضافه کرد: دولت روسیه تا کی خواهد توانست بدون درگیری مستقیم با مسئله‌ای به نام دیکتاتوری «حکومت اسلامی» به غرب اجازه دهد که در مرزهایش دست به «صحنه‌سازی» و خیمه‌شب‌بازی‌های نمایشی از قبیل انتخابات کذا و به اصطلاح جنبش‌های اجتماعی «کنترل شده» بزند؟ و نهایت امر در پایان این بررسی به بعد دیگری خواهیم رسید: وضعیت اوپوزیسیون سیاسی در ایران!

می‌دانیم که بی‌بته بودن اوپوزیسیون در عمل یکی از مهم‌ترین دلائل دیرپائی حکومت اسلامی شده. البته در اینجا مقصود از اوپوزیسیون «مخالف‌نمایان» نیستند، سخن از گروه‌ها، تشکیلات، احزاب و دیگر سازمان‌هاست که خواهان برچیده‌ شدن بساط دولت اسلامی‌اند. در این میان نیز بالاجبار می‌باید چند نکته را مد نظر قرار داد. نخست اینکه در فضای سیاسی فعلی، در شرایطی که روسیه فعالیت‌های خود را آنچنان که شاهدیم به حداقل ‌رسانده تا حیطة مسئولیت‌های منطقه‌ای و حتی جهانی را به شدت تحت کنترل کرملین قرار دهد، اوپوزیسیون در معنای واقعی کلمه فقط زمانی می‌تواند شکل گیرد که غرب دست از حکومت اسلامی بشوید؛ پیشتر گفتیم که این مطلب در شرایط فعلی غیرقابل انتظار است! در نتیجه، پرسش دیگری به فهرست پرسش‌های قبل افزوده خواهد شد: تا کی و تا کجا سازمان‌ها و تشکیلات سیاسی خارج از کشور حاضرند منتظر تصمیمات محافل غربی باقی بمانند و در زمینة جایگزینی رژیم سیاسی ایران «فلج عمومی» را تبدیل به شیوة رفتار سیاسی کنند؟

همانطور که می‌بینیم جواب به این سئوالات و سئوالاتی بسیار گسترده‌تر، زمانیکه کار را به تحلیل و بررسی بکشانیم مشکل می‌تواند از صراحت برخوردار شود. ولی هر چند نمی‌توان انتظار داشت که حکومت اسلامی یک‌شبه شرش را از سر ملت و مملکت کم کند،‌ این امید می‌رود که فضای سیاسی در داخل کشور به تدریج پای در فروپاشانی بگذارد؛ حیطة عمل سازمان‌های نظامی و انتظامی محدود شود، و دولت نهایت امر بالاجبار پای در مسیر گشودن مفری جهت خروج از بحران نظامی بگذارد. این همان مسیری است که امروز تحت عنوان بازبینی قوانین حاکم بر روند «انتخابات» در حکومت اسلامی آغاز شده. به عبارت دیگر، زمانیکه غرب دریافت دیگر نمی‌تواند همچون گذشته‌ها با تکیه بر هیاهوی خیابانی و «نهضت» و آشوب و درگیری در کشور سیاستگزاری کند، و اگر پای به چنین میدانی گذاشت نتیجه‌ای جز تضعیف عواملش به همراه نخواهد داشت، به محافل داخل کشور دستور داد که به هر ترتیب ممکن زمینة درگیری‌ها را «تخفیف» دهند! اینکه چه کسانی پای به مجلس شورای اسلامی می‌گذارند آنقدرها برای ملت ایران تفاوت نخواهد کرد؛ تفاوت در این است که پشت این گروه‌ها چه محافلی به طرف‌های غربی «باج» خواهند داد، و چه باج‌هائی پرداخت خواهد شد. در نتیجه اکنون که غرب می‌خواهد روابط در قلب محافل نوکرا‌ن ایرانی‌نمای‌اش «صلح‌آمیز» باشد،‌ آقای موسوی، روحانی، بهرمانی و ... طرح‌هائی جهت «خروج از بحران» در مجمع تشخیص مصلحت ارائه می‌دهند! هر چند بعضی‌ها در بولتن‌هائی که نام «روزنامه‌» بر خود گذاشته به شدت از این عمل انتقاد کنند!

این «طرح‌ها» که تحت عنوان «خروج از بحران» مطرح می‌شود، فقط یک هدف کلی را دنبال می‌کند: چگونه به غرب امکان دهیم که بدون دست زدن به فروپاشانی‌های سیاسی و ساختاری، همچون گذشته به صور «دوستانه» منافع خود را در سیاست و اقتصاد و امور مالی کشور محفوظ و دست‌نخورده نگاه دارد؟ چگونه غرب می‌تواند تغییرات «کلان‌ ـ سیاسی» مورد نظر را در منطقه، و حتی در سطح جهانی بدون ایجاد گسست سازمانی، حقوقی و تشکیلاتی در کشور ایران «سازماندهی» کند؟ این سئوالات اهمیت بسیار دارد. آنان که روند تحولات سیاسی، خصوصاً در مورد کشور ایران را به دقت دنبال کرده‌اند بخوبی می‌دانند مقصود ما از «تغییرات» کلان سیاسی چیست.

به طور مثال نگاهی به شرایط حاکم بر تجارت نفت‌خام خواهیم داشت. اگر امروز دولت‌های سرمایه‌داری غرب که به شدت نیازمند واردات نفت‌خام هستند می‌توانند این ماده را به بهای هر بشکه 80 دلار ابتیاع کنند، در فردائی که چنین تجارتی دیگر بازتاب منافع کلان‌شان نشود، جهت خروج از بحران دست به چه عملیاتی خواهند زد؟ تجربة اینان طی بحران‌سازی‌های اخیر در ایران ثابت کرد که دیگر در کشورمان به دلیل مسئلة «همجواری‌ها» نمی‌توان دست به فروپاشانی برق‌آسا زد. در نتیجه می‌باید به دنبال راه‌حل دیگری باشند. و همین جستجوی راه‌حل‌های دیگر است که امروز تبدیل به «تجدیدنظر در امر انتخابات» جمکران می‌شود!

البته در پایان می‌باید به یک نکتة قابل توجه اشاره داشت. پیشتر گفته بودیم که روسیه قصد دارد به هر ترتیب ممکن از پای گذاشتن در درگیری‌های جهانی اجتناب کند، ولی به استنباط ما این «عملیات» بر پیش‌فرضی متکی است که ایجاب می‌کند در شرایط اقتصادی و مالی جهانی هیچ بن‌بستی پیش نیاید! عنوان اینکه روسیه «متحد» غرب است، نمی‌تواند در اصول ناظر و حاکم بر تجارت جهانی تغییر عمده‌ای اعمال کند. غرب از اینکه خود پای در فروپاشانی گذارد و همزمان از «اتحاد» خود با روسیه حمایت به عمل آورد مسلماً آنقدرها خوشحال و راضی نخواهد بود. این بده‌بستان‌ها بین مسکو و واشنگتن تا کی و تا کجا می‌تواند ادامه یابد؟ البته بحث اقتصادی در این میان فقط به نفت و یا مواد خام محدود نیست. روسیه در تمامی زمینه‌ها بیش از آنچه «متحد» غرب تلقی شود، رقیب غرب است و «داده‌ها» را تحت فشار رسانه‌ای نمی‌توان «تقلیل» داد یا ماهیت‌شان را دچار تغییر کرد.

همانطور که شاهدیم با در نظر گرفتن تحلیل‌های بالا روند تحمیل شده بر حکومت اسلامی از جانب غرب، روندی که کار را به «تجدیدنظر» در روند انتخابات می‌رساند می‌باید به طور کلی یک تحول «مثبت» ارزیابی کرد. چرا که «صلح» در میان محافل دست‌نشاندة غرب در کشور الزاماً به معنای تأمین حاکمیت منحصربه‌فرد اینان بر سرنوشت ایران نخواهد بود. چه بسا که طی این همنشینی صلح‌آمیز فلسفة وجودی بسیاری از این محافل اوباش‌پروری از ریشه و پایه از جانب حامیان فرامرزی‌شان به زیر سئوال رود، و اینجاست که سازماندهی یک اوپوزیسیون سیاسی و یا چندین و چند تشکیلات اوپوزیسیون سیاسی می‌تواند در عمل آغاز شود.










هیچ نظری موجود نیست: