۶/۲۶/۱۳۸۸

بحران‌گرایان!



همانطورکه پیشتر هم عنوان کردیم و از ظواهر امر نیز استنباط می‌شود، فضای سیاست داخلی جمکران به شدت ملتهب شده. دولت و برخی گروه‌ها در درون حاکمیت، هر یک برای پیش بردن مقاصد ضدایرانی خود به جان یکدیگر افتاده‌اند. تشکیلاتی که خود را وابسته به احمدی‌نژاد معرفی می‌کند سعی دارد با تکیه بر آنچه «اصولگرائی» تعریف کرده، مخالفان را عقب براند، تا با تکیه بر «مشروعیت» فرضی ناشی از شرکت همان 40 میلیون رأی‌دهنده مالک‌الرقاب صحنة سیاست کشور شود. از طرف دیگر گروه‌های صاحب‌نفوذ در بطن حاکمیت که خود را در جمع احمدی‌نژاد نمی‌بینند، به هر ترتیب سعی دارند دولت را بی‌اعتبار کرده و همزمان، تا حد ممکن خود و عملکردهای‌شان را در افکارعمومی از روند جریانات ضدمردمی سی‌سال اخیر دور بنمایانند. این شیوه‌های تخریب که پیش از شبه‌انتخابات مسخرة جمکران به راه افتاده بود، اینک با حمایت برخی محافل بین‌المللی در بطن حکومت اسلامی به جریان افتاده و نتیجه‌اش بازی موش‌وگربه‌ای است که در حال حاضر فضای سیاست کشور را اشباع کرده.

طی این تحرکات تخریبی که نهایت امر تخریب را به بطن این حاکمیت «شترگاوپلنگ» خواهد کشاند، نوک حملة «اصولگرایان» نخست متوجة هیاهوسالاری‌های خط‌امامی‌ها و لیبرال‌منشی‌های «فرضی» دارودستة رفسنجانی شده بود. نخست راه و روش «خط‌امامی‌ها»، خصوصاً لات‌بازی‌ اینان در «تسخیر» سفارت و ندانم‌کاری‌هائی که نتیجة این عمل نابخردانه شده بود بر روی پلاکارد‌های اصولگرائی شروع به «درخشیدن» کرد! کانال‌های هم‌ساز با این تبلیغات حتی «اشارات» احمدی‌نژاد به تسخیر سفارت شوروی را در آنروزها نشانة برائت کامل وی از عملیات خط‌امامی‌ها در تسخیر سفارت آمریکا معرفی کردند! در حالیکه به صراحت می‌دانیم در روند اوج‌گیری فاشیسم اسلامی در ایران مرحلة «تسخیر» سفارت و هیاهوئی که در اطراف دستگیری چند ماشین‌نویس و تلفنچی، تحت عنوان «کادرهای» سفارت به راه افتاده بود، از نظر سمبلیک نقشی بسیار کلیدی ایفا می‌کرد. مغناطیسم ضدایرانی‌ای که با بهره‌گیری از «چپ‌نمائی» در اطراف این عمل احمقانه و لات‌بازی‌های بعدی ایجاد شده بود آنروزها نه تنها از طرف چاقوکش‌هائی از قماش احمدی‌نژاد که حتی از سوی افراد بسیار «والامقام‌تر» از وی در بطن نظام نمی‌توانست به زیر سئوال برده شود.

تسخیر سفارت آمریکا در بطن پای‌گیری و امتداد نظریة فاشیسم اسلامی از چنان اهمیتی برخوردار است که عنوان کردن موضوعاتی از قبیل «مخالفت» احمدی‌نژاد با این اعمال امروز بیشتر به یک شوخی خنک می‌ماند. در عمل، ما به دلیل اهمیتی که این جریان در بطن شکل‌گیری فاشیسم در تاریخ معاصر ایران بازی کرد، از همان روزها این عمل را منسوب به کادرهای سازمان سیا در داخل ایران کردیم؛ تحلیلی که تحولات بعدی در کشور صحت آنرا به اثبات رساند.

برنامة حذف «خط‌امامی‌ها» از حاکمیت که در اواخر دورة دوم ریاست جمهوری خاتمی آغاز شده بود نهایت امر در سال‌های «مهرورزی» از نظر کارشناسان ساواک و سیا کامل شد! «اصولگرایان» به این صرافت افتادند که با تکمیل این «برنامه» تمامی هزینة سنگین و خانمان‌برانداز «تسخیر سفارت» به گردن خط‌امامی‌ها افتاده، و موج‌سواری امثال احمدی‌نژاد و خامنه‌ای و ... که دقیقاً به اندازة دیگران از این نمایشات ضدایرانی منتفع شده بودند با گرفتن انگشت اتهام به سوی «خط‌امامی‌ها» به پشت پرده منتقل شده است! سئوال این بود: سفارت را چه کسانی گرفتند؟ جواب هم در پس صحنه‌سازی‌های مهرورزی و دولت «زحمت‌کش» کاملاً روشن: «خط‌امامی‌ها»!‌ البته اینان نمی‌گویند که روح‌الله خمینی و خامنه‌ای خودشان از همین اوباش «خط‌امامی» بودند!‌

در گام بعدی شاهد حملات شدید «اصولگرائی» به فساد مالی در حکومت اسلامی هستیم! این خیمه‌شب‌بازی که با اظهارات آگاهانه و یا ناآگاهانة عبدالله شهبازی آغاز شده بود، به مزخرفات عباس پالیزدار منجر شد و عملاً مقامات طراز اول حکومت اسلامی را دزد و غارتگر اموال «بیت‌المال» معرفی کرد! ولی‌ ملت ایران سال‌هاست که اعمال ضدایرانی این اوباش را از نزدیک شاهد است؛ نیازی به تحلیل و تفسیرهای «دولتی» و پامنبری‌های عمال حکومت از فساد این حکام نداریم. با این وجود اینبار نیز هیاهو برای آن به راه افتاده بود که نقش دولت احمدی‌نژاد در فساد مالی کاملاً «ماست‌مالی» شود؛ تو گوئی اصولگرایان و حامیان دولت احمدی‌نژاد از روز نخست با روند رشد فساد مالی در حکومت اسلامی هیچ ارتباطی نداشته‌اند! حتی یک مورد از کلاشی‌ها و لات‌بازی‌های اصولگرایان در این «افشاگری» مطرح نمی‌شود!‌ البته این بار نوک حمله متوجه «خط‌امامی‌ها» نبود، هر چند که خط‌امامی‌ها هم درست به اندازة دیگران در فساد مالی حکومت اسلامی شریک‌‌اند. «حمله» روی به دارودستة سردار اکبر بهرمانی و نخاله‌های اطراف وی از قماش ناطق‌نوری و دیگر آخوندها و بچه‌آخوندهای کلاش حکومت اسلامی داشت.

اینبار نیز هدف تبلیغاتی از پیش کاملاً روشن شده بود. سئوال این است: دزدها چه کسانی‌ هستند؟ جواب هم روشن: دارودستة رفسنجانی! در همین جوسازی‌ها بود که دولت مهرورزی، ملت ایران را با کمک اوپوزیسیون خودفروختة خارج از کشور به پای صندوق‌های رأی‌گیری جمکران فرستاد. اینکه در واقع چه درصدی از مردم کشور در این نمایشات ضدایرانی شرکت کرده‌اند، به همان اندازه از «واضحات» و «مبرهنات» است که رأی بالای آقای احمدی‌نژاد! خلاصه می‌گوئیم این «انتخابات» از اول تا آخر یک تقلب بود. نه مردم ایران در مقیاسی که ادعا می‌شود در این «انتخابات» شرکت کردند و نه فردی به نام احمدی‌نژاد می‌تواند از صندوق‌های رأی به نام ملت ایران بیرون کشیده شود. ولی در تبلیغات همة این «واضحات» وجود داشت! هم شرکت مردم میلیونی بود، و هم احمدی‌نژاد برنده!

پس از پایان گرفتن نمایشات «انتخابات»، شاهد درگیری‌های خیابانی نیز هستیم! اینبار هم مسیر تبلیغات کاملاً قابل‌پیش‌بینی بود؛ تو گوئی ملت ایران مجنون و دیوانه است و برای پیروزی فردی در خیابان‌ها به درگیری با پلیس و نیروهای انتظامی می‌پردازد که سیاه‌ترین کارنامه‌ها در سرکوب ملت و جنبش‌های آزادیخواهانة مردم ایران را طی دوران فاشیسم اسلامی از آن خود کرده!‌ سئوال اینبار نیز روشن بود: آزادیخواه کیست؟ جواب هم از پیش آماده و مهیا: میرحسین موسوی! در همینجا بگوئیم که آزادیخواهی میرحسین موسوی یکی از سرگرم‌کننده‌ترین و جالب‌ترین اختراعات سازمان سیا در جامعة ایران می‌باید تلقی شود. اینکه در تابستان 1367 نزدیک به 5 هزار زندانی سیاسی، بدون محاکمه و تفهیم اتهام ـ چرا که اصولاً جرمی وجود نداشت ـ در زندان‌های تحت نظر همین آقای موسوی اعدام شده‌اند، مسلماً فقط قسمتی از ابعاد «جاودانة» آزادیخواهی این موجود ضدبشر است. شاهدیم که آقای احمدی‌نژاد فقط برای خودشان لقمه نمی‌گیرند؛ به دستور ارباب برای میرحسین هم لقمة چرب‌ونرمی سر طاقچه گذاشته‌اند! لقمة «آزادیخواه» بزرگ و فرهیختة ایران‌زمین.

ولی طی چند روز گذشته «بحران‌سازی» دمکراتیک‌منشانه و «طوفان در لیوان» که توسط اوباش جمکران به راه افتاده، به یک‌باره شدت بیشتری به خود می‌گیرد. دلیل نیز کاملاً روشن است. غرب دیگر نمی‌تواند با تکیه بر بحران‌سازی در اطراف «خطر هسته‌ای»، ایران را به صورت سمبلیک مورد «تهاجم» دیپلماتیک قرار دهد. البته ابعاد مختلفی که در این جملة کوتاه مشاهده می‌کنیم، مفاهیم گسترده‌ای در زمینة استراتژیک دارد.

نخست اینکه «خطر» هسته‌ای ایران یک «دروغ بزرگ» است. دروغی که توسط آژانس‌های وابسته به سازمان سیا در بوق و کرنا گذاشته ‌شده. اگر در شرایط استراتژیک کشور ایران، روسیه فناوری هسته‌ای در اختیار تهران نگذارد تنها کانالی که قادر خواهد بود سیاست روسیه را در این زمینه «دور» بزند، آمریکاست. به عبارت دیگر اگر فناوری نظامی هسته‌ای را روسیه به ایران نمی‌دهد، این آمریکاست که چنین کاری می‌کند. در نتیجه بساط هیاهو بر سر «بمب آیت‌الله‌ها» را سازمان سیا جهت باجگیری از کرملین به راه انداخته.

و دقیقاً در مسیر الزامات همین هیاهوی سیاسی است که ما ایرانیان نمی‌باید از حق زندگی تحت قوانین یک دولت انسان‌محور بهرهمند شویم. کدام دولت دمکراتیک و کدام هیئت حاکمة منطقی‌ای حاضر خواهد بود کشور ایران را در راه مطالبات سازمان سیا و کاخ‌سفید اینچنین که طی سه دهه شاهد بودیم تبدیل به مخروبه‌ کند؟ تنها کسانی از قماش احمدی‌نژاد و خامنه‌ای و رفسنجانی حاضرند با ملت و میهن خود چنین معامله‌ای صورت دهند، چرا که اینان نه تنها بی‌وطن و بی‌شخصیت‌اند، که از طریق خودفروشی و کاسه‌لیسی زباله‌دان‌ها را ترک کرده در کاخ‌ها مستقر شده‌اند. این جانوران می‌پندارند که تا ابد می‌توان با مزدوری و کاسه‌لیسی ملت‌ ایران را قربانی منافع فردی و گروهی کرد. بله، معجزة دولت دست‌نشانده همین است؛ این است «معجزة» دوام حکومت اسلامی در شرایطی که حتی یک نفر در این مملکت حاضر به تحمل وجود چنین حکومتی نیست.

با این وجود همانطور که در مقدمه گفتیم بحران‌سازی میان جناح‌های «خانگی» حکومت اسلامی شدت گرفته. امروز، خبرگزاری حکومت اسلامی، ایرنا مطلب بلندی در مورد سوءقصد در دفتر نخست‌وزیری به چاپ می‌رساند. بدون آنکه پای به تحلیل مسائل مختلف در این مطلب بگذاریم، به صورت شتابزده می‌باید عنوان کرد که در تاریخ 8 شهریورماه 1360 دفتر نخست‌وزیری حکومت اسلامی منفجر می‌شود و رئیس جمهور حکومت اسلامی، محمدعلی رجائی و نخست وزیر وقت، باهنر در این انفجار به قتل می‌رسند. لازم به یادآوری است که این عملیات پس از کودتای روح‌الله خمینی بر علیه ابوالحسن بنی‌صدر و غیرقانونی اعلام کردن گروه‌ها و تشکیلات متعددی از قبیل سازمان مجاهدین خلق، فدائیان خلق اقلیت و ... صورت گرفته. و درست چند هفته پیش از آن در تیرماه همان‌سال مرکز حزب جمهوری اسلامی نیز به همین سرنوشت دچار شده بود.

اینکه درست پس از کودتائی علنی بر علیه گروهی از بازیگران اصلی حکومت اسلامی، ده‌ها نفر از سردمداران همین حکومت با انفجار بمب، خصوصاً در مراکزی «حفاظت‌‌شده» و از نظر امنیتی «حساس» قتل‌عام می‌‌شوند، بیش از آنچه انگشت اتهام را به سوی گروه‌های خارج از طیف حکومت از قماش مجاهدین و دیگران منحرف کند، اتهامی است مستقیم بر سردمداران حکومت اسلامی و رهبران کودتای کذا. در واقع این بمب‌ها پیش‌درآمد کشتاری شد که رهبران کودتا چه در زندان‌ها و چه در میادین درگیری‌های قومی و خیابانی و منطقه‌ای از مخالفان حکومت صورت دادند. اگر امثال بهشتی و باهنر در قید حیات می‌بودند، وضعیت آقای خمینی و رفسنجانی پس از این کودتا، مسلماً با آنچه شد بسیار تفاوت می‌کرد. اینهمه فقط برای اینکه بگوئیم، اتهام سردمداران کودتا برای انتساب قتل‌عام‌های حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست‌وزیری به بنی‌صدر از دیرباز زبانزد خاص و عام بوده و به هیچ عنوان مطلب جدیدی نیست.

با این وجود دولت احمدی‌نژاد درست با همان ترفندی که به اصطلاح «مبارزه با فساد» و مبارزه با «دانشجویان خط امام» را آغاز کرده، اینبار نیز قصد دارد از یک رخداد کاملاً مشخص و نخ‌نما در تاریخ کشور بهره‌برداری سیاسی ویژه‌ای به نفع دکان «اصولگرائی» خود صورت دهد. این «سند» که با کد خبر: 684729، در تاریخ 25 شهریور ماه 1388 در ایرنا منعکس شده به صورتی تلویحی، همچون نمونة «مفسدان مالی در حکومت اسلامی» تلاش دارد که به نحوی از انحاء اوباش سرشناس این حکومت از قماش محسن سازگارا، بهزاد نبوی، تاج‌زاده، خاتمی و ... را به بمب‌گزاری در نخست‌وزیری مرتبط کند! اگر می‌گوئیم همانطور که در مورد «مفسدان مالی» و «دانشجویان خط‌امام» دیدیم، بی‌دلیل نیست. اینبار نیز دولت احمدی‌نژاد و اوباش اصولگرای اطراف وی، از هر گونه خدشه و اتهام به دوراند! قبلاً هم گفتیم که اصولگرایان نه با مفسده‌های مالی در این حکومت کاری دارند، نه از طریق هیاهوی اوباش «خط‌امام» به دولت و دفتر و دستک رسیده‌اند، و نه از طریق قتل‌عام شخصیت‌های برجستة این حکومت است که امثال احمدی‌نژاد و «مهندس» باهنر و توکلی و لاریجانی و غیره به آب و نان رسیده‌اند. این است پیام واقعی این به اصطلاح «سند» که امروز در ایرنا منتشر شده.

در همینجا بگوئیم که تشدید بحران‌سازی‌های خانگی در حکومت اسلامی به هیچ عنوان نشانه‌ای از سلامت سیاسی در این دولت و حکومت نیست. اگر روند حرکت مسائل استراتژیک را دنبال کنیم خط آمریکا را درست در قلب این «بحران‌سازی‌ها» مشاهده خواهیم کرد. امروز «رادیوفردا» از زبان «دنیس بلر»، مدیر ادارة اطلاعات ملی آمریکا، ایران را در کنار روسیه، چین و کرة شمالی تهدیدی در راه منافع کشور آمریکا معرفی می‌کند!‌ اینکه رادیو فردا یک‌باره از خواب خرگوشی بیدار شده، و درست پس از پایان یافتن خط «بحران هسته‌ای»، از زبان آقای «بلر» در شرایطی که دیگر امیدی به بحران‌سازی نیست، ایران را در کنار روسیه قرار می‌دهد مسلماً بی‌دلیل نیست. نخست اینکه دولت دست‌نشاندة آخوندها در ایران نوکر آمریکاست، نه وابسته به مسکو. دوماً شاهدیم که «خط بحران» اینک از مسیر سلاح هسته‌ای منحرف شده، ایران را در مقام یک «قدرت‌ جهانی» در برابر سیاستگزاری‌های ایالات متحد قرار می‌دهد! این نیست جز گزافه‌گوئی که دولت وابستة جمکران را در مقام روسیه و چین، یعنی دولت‌های برخوردار از حق وتو، و قدرت‌های هسته‌ای نظامی بگذارند!‌ با این وجود اگر بحران‌سازی‌ها نتواند از مسیر معمول خود یعنی نظامی، و اینک «استراتژیک» به اهداف آمریکا نائل آید، دامن زدن به بحران داخلی تنها راه‌حل موجود خواهد بود؛ اینجاست که دلیل واقعی انتشار مزخرفات ایرنا معلوم می‌شود. این «مزخرفات» باز هم نوعی توضیح واضحات است در مسیری که تنها مصرف آن گسترش بحران‌سازی داخلی خواهد بود.






...

هیچ نظری موجود نیست: