
مدتهاست که در مطالب این وبلاگ عنوان کردهایم، برنامة «شخصیتسازی» از سوی سیاستهای نوین غرب در ایران آغاز شده. و در راستای همین برنامه همه روزه شاهدیم که افراد و «شخصیتهائی» از درون خمرنگرزی عمو سام بیرون کشیده میشوند تا تحت عناوین «دهانپرکن» و گاه مضحک به ملت ایران حقنه شوند. البته ما ملت با این روند آشنائی کامل داریم. یادمان نرفته زمانی را که در تهران بر سر دیپلماسی زیرکانة «مثلث بیق» ـ این عنوانی بود که به سه تفنگدار «نظریهپرداز» روحالله خمینی، یعنی بنیصدر و یزدی و قطبزاده داده بودند ـ توجیهگران هیاهوی امام سیزدهم چه نظریاتی تحویل ملت از همهجابیخبر میدادند. زمانیکه فریاد برمیآوردیم، این هیاهو مزخرفبافی است یا چرا این پیرمرد پریشانگو را علم کردهاید، جواب میدادند، شما نمیدانید، پشت صحنه بنیصدر، قطبزاده و یزدی همهکارهاند!
خلاصه بگوئیم، این یکی از اصول پروپاگاند است. زمانیکه نمیتوانید پاسخی منطقی به پرسشی اصولی ارائه دهید، «پارامترهای» جدیدی وارد بحث میکنید! اینها الفبای علم کلام و منطق جاری است و مسلماً گوسالهفریبانی که عمری در راه خدمت به اجنبی عرق جبین ریختهاند با این «حداقلها» آشنائی دارند. بله، به این صورت مشکل متعدد میشد، و میبایست بجای تعیینتکلیف امام سیزدهم، میدیدیم که «مثلث بیق» اصولاً چیست؛ بجای حل مسئله میبایست پرتقالفروش را پیدا میکردیم!
امروز نیز در کمال تأسف «در بر همین پاشنه میچرخد»، و شخصیتهای ساخته و پرداختة شبکة تبلیغاتی سازمان سیا همگی در حد اعضاء همان «مثلث بیق» هستند، با یک تفاوت کلی: امروز دیگر دامن زدن به «فضائل فرضی» این نخبگان، و پنهان نگاه داشتن واقعیتها همچون گذشته امکانپذیر نیست، و دیر یا زود پتة حضرات به آب خواهد افتاد. چرا که گسترش ارتباطات که نهایت امر اطلاعات و اخبار را از صیقل افکارعمومی عبور خواهد داد میدان عملیاتی و جفتکاندازی برای این حضرات را بسیار محدود میکند. با این وجود، چپاول ملتها آنقدر به مذاق عموسام خوش آمده که دستبردار نیست و «هر دم از این باغ بری میرسد!»
جدیدترین «بر» از این بوستان متعفن استعماری فردی است به نام «استاد» حسین بشیریه! مدتی است که «رادیوفردا» با استفاده از چراغهای نئون و چشمکزن، عین دکان شربتیهای کشور گل و بلبل نظر بینندگان و خوانندگان محترم سایت را به چهرة نورانی ایشان «به شدت» جلب میکند. این رادیو که در عمل خود را یکی از «مخالفان» سرسخت حکومت اسلامی جا زده، با توسل به هر تخته پارهای سعی دارد که منافع خود را در چارچوب برنامههای سیاسی ایالات متحد بر آیندة ملت ایران تحمیل کند. آقای بشیریه هم یکی از همین تختهپارهها تشریف دارند. البته از آنجا که «بازارگرمی» برای اجناس بنجل یکی از سیاستهای اصلی گردانندگان پروپاگاند است، «رادیوفردا» نیز جنس بنجل جدید را اینچنین به خریداران معرفی میکند:
«حسين بشيريه يکی از متفکران سياسی مهم ايران بعد از انقلاب است و نشرية لوگوس از وی به عنوان پدر جامعه شناسی سياسی در ايران نام برده است. دکتر بشيريه با نوشته های متعدد خود و نيز تدريس علوم سياسی در دانشگاه تهران به مدت 24 سال [...].»
میبینیم که «جنس» خیلی مرغوب است! عین آبانارهای ساوة خودمان میماند، شیرین، خوشخوراک و گوارا! اصلاً آدم هوس میکند فریاد بزند، «آقا! یک لیوان بشیریه بدین! یخ هم نندازین که مزهاش خراب میشه!» البته نشریة لوگوس اگر اشتباه نکنیم باید همان مجلهای باشد که تحت نظر هنرکدة «سیتروس» بر روی خطوط اینترنت گذاشته میشود. این هنرکده نیز از نظر علمی در حد دبیرستانهای ایران است! حال باید پرسید در چنین «فضای آکادمیک و پویائی» معرفی یک نظریهپرداز جامعهشناسی سیاسی آنهم به عنوان پدر این «علم» در کشور ایران چه معنائی دارد؟ مسلم بدانیم معلمهای این هنرکدة کذا نمیدانند اصلاً ایران در کدام قاره واقع شده. دیدی چه شد؟ با اینکار تغوط کردند توی لیوان آبانارمان.
ولی نگران نباشیم! اگر این «رادیوفردا» همان باشد که ما فکر میکنیم دوباره یک لیوان دیگر برایمان پر میکند. اما پیش از آنکه لیوان را دوباره پر کنند و در گام بعدی در آن فضله بیاندازند بهتر است برای آشنائی بهتر با این «فرهیختة» دوآتشه به سایت حسین حاج فرجدباغ، یا همان «استاد» سروش سری بزنیم:
« نسبت عبدالکريم سروش با جنبش اصلاحات ايران نسبت قابل تاملي است، اگرچه او بارها عنوان کرده پدرخوانده اصلاح طلبان نيست و خود را يکي از سرنشينان کشتي اصلاح ميداند و نه ناخداي آن، اما بسياري او و حسين بشريه [بشیریه] را از جمله معماران اصلاح طلبي معاصر ايران ميدانند و در شرايط کنوني براي گشوده شدن کار فروبسته اصلاحات انتظار ويژهيي از آنان دارند.»
سایت عبدالکریم سروش، بیژن مومیوند، اسفندماه 1387
خلاصة کلام جناب بشیریه از همپالکیهای استاد سروش هستند! و امروز که کفگیر «اصلاحات» و دیگر اوباشپروریها به ته دیگ خورده، سعی دارند همچون رفیق شفیق خود، همراهیها با حکومت انسانستیز و دستنشانده را زیرسبیل مبارکشان در کرده، در دکان شربتیهای «رادیوفردا» ردای «آزادیخواهی» بر قامت خود بیاندازند. البته مسئلة امثال بشیریه بیش از اینها روشن است که تصور میشود. نیمنگاهی به گذشتة پرافتخار ایشان کافی است که قضیه برملا شود.
آقای بشیریه در سال 1953 چشم به جهان گشودند، و با در نظر گرفتن مسیر تحصیلاتشان به احتمال زیاد پس از «انقلاب» امام سیزدهم و در شرایطی که اعزام دانشجو به خارج از طرف دولت ممنوع شده بود، جهت «ادامة تحصیل» به انگلستان اعزام میشوند! ایشان در سن 30 سالگی نهایتاً یک برنامة 5 سالة تحصیلی را به پایان میرسانند و به سرعت به تهران بازگشته در جمع «فضلا» جا و مکانی برای خود میجویند. بازگوئی این امر که به تأئید بسیاری مراکز اطلاعاتی و اخباری آقای بشیریه همکاری نزدیک با محافل ارتجاعی تدریس «ایدئولوژی شیعیمسلکان» داشته شاید در این مختصر بیدلیل بنماید ولی شرکت فعال ایشان در مراکزی از قماش «مؤسسه آموزش عالى باقرالعلوم قم»، تحت ریاست حجتالاسلام محمدتقی مصباح یزدی، و «دانشگاه امام صادق» یا همان دفترودستکی که در برنامة آموزشی خود صریحاً تبدیل مبانی دین اسلام و فقه شیعة اثنیعشری را به «ایدئولوژی سیاسی» مورد تأئید قرار میدهد، دیگر قابل پنهان داشتن نیست. موسسههای بالا نه تنها خود را رسماً و در سطح جهانی مبلغین اصل «ولایت فقیه» معرفی میکنند که علیرغم تحمیل مخارج هنگفت بر ملت ایران، حتی از دولت و سیاستهای آموزشعالی کشور نیز «برائت» طلبیده، «مستقل» عمل میفرمایند، و معلوم نیست مسئولیت آموزشی در این تشکیلات، بر پایة قوانینی که میباید تحت نظر مجلس شورای اسلامی تنظیم شود، بر عهدة چه ارگانهائی قرار گرفته! به صراحت بگوئیم، اینها همان «محافلاند» که در پوشش «دانشگاه» عملاً به امر مقدس عقیدهسازی و سربازگیری و زمینهسازی جهت سرکوب ملت ایران اشتغال دارند. اینکه آقای بشیریه در این اماکن تا این حد فعال مایشاء باشند نشان میدهد که ایشان، خصوصاً پس از مراجعت از کشور علیاحضرت ملکه، از کدام پستانها شیر میل میفرمودهاند.
جالب این است که امثال سعید حجاریان، البته نه در دوران پس از «شهادت»، بلکه در آن روزها که برای استخدام اوباش و چاقوکش از قماش سعید امامی در وزارت اطلاعات مشغول «یارگیری» و ضمانتنامه نویسی بود، خود را از شاگردان و «نزدیکان» بشیریه معرفی میکنند! حال که کمی با این «شخصیت» سرنوشتساز آشنا شدیم، ببینیم اصولاً دردشان چیست، و چرا پس از سه دهه جویدن نان حکومت ولایت فقیه و همکاری با اوباش و چاقوکشهای وزارت اطلاعات، امروز در فضای مجازی دست به جفتکاندازیهای «نظریهپردازانه» هم زدهاند؟ ورای اینهمه، شاید ببینیم چرا سازمان سیا از طریق دکان شربتی «رادیوفردا» یک عکس تمام نئون از حضرت ایشان جهت آگهیهای تجارتی «تظاهرات 16 آذر» در افق دید همگان قرار داده.
جهت بررسی افاضات حضرت بشیریه نمیباید وقت زیادی تلف کرد. در مصاحبهای که وی با رادیوفردا صورت داده، یک اصل کلی در نظر گرفته شده، البته بدون آنکه در بارة آن سخنی به میان آید. این اصل کلی تقریباً 90 درصد اظهارات ایشان را در بر میگیرد و نهایت امر این مصاحبه را بر پایة «توجیه» یک براندازی سیاسی متمرکز میکند! البته همچون دیگر «براندازان» حرفهای، بشیریه نیز در پس این براندازی، هیچ نوع برخوردی با ساختارها، یا بهتر بگوئیم، هیچ برخوردی با مسائل کشور در شرایطی که ساختاری عملاً وجود ندارد، نخواهد کرد. بر اساس اظهارات ایشان، کشور میباید از یک ساختار دولتی و سرکوبگر صرفاً با تکیه بر آنچه «فروپاشی اسطورههای جمهوری اسلامی» لقب دادهاند، پای به مرحلة فرسایش شدید حاکمیت، و نهایت امر «دمکراتیزه» کردن روابط بگذارد! میدانیم که مسائل فقط میتواند در خیال و اوهام در چنین مسیری حرکت کند. تجربیات یک سده مبارزات آزادیخواهانه در ایران به صراحت ثابت کرده که خلاء سیاسی به هیچ عنوان نمیتواند پس از فروپاشی توسط آنچه نه نامی دارد و نه محتوائی و نه ساختاری، به صورتی خودبهخود پر شده، فضای کشور را نه تنها بر اساس اظهارات آقای بشیریه از حکومت اسلامی بزداید که روابط اجتماعی را نیز «دمکراتیزه» کند! این جفنگیات مسلماً از اختراعات دانشمند بزرگ دکان شربتی است که سعی در ارائة بهترین و نزدیکترین میانبر بین دیکتاتوری مذهبی فرسوده و دیکتاتوری تازهنفس دارند! بقیة مسائلی که در اظهارات ایشان میبینیم، از هر قبیل، فقط نسخهبرداری کلمه به کلمه از متن همان کتاب و دفترچههاست که در مکتبخانهها به خورد دانشجو جماعت میدهند. البته مزخرفاتی است مکتبخانهای مخلوط با نوعی «آکادمیکنمائی» و عالمنمائی که بالاجبار سخنگو را پیوسته به مرحلة انتخاب واژگان وارداتی و «اختراعی» میکشاند. به طور مثال در اظهارات ایشان و در رد هر گونه برخورد گزینشی با تحولات اجتماعی به اینجا میرسیم که:
«[...] غفلت خام انديشان بويژه در بين اپوزيسيون خارج از کشور [...] اين است که در شرايط فرسايش ساختار اقتدار، مسئلة اصلی کارکرد و فايده و نقش افراد، گروهها و احزاب در فرايند فرسايش است نه ماهيت عقايد و ايدئولوژی و يا حتی تعلقات گذشته آنها با حکومت!»
تو گوئی ایشان از درد شخص خود مینالند و سخن میرانند. ولی در همینجا خدمت حضرت بشیریه عرض کنیم که اگر امثال شما دیگر کارتان در آن مملکت تمام است، کاملاً در مسیر مخالف با افاضاتتان، آنچه برای آزادیخواهان واقعی از اهمیت برخوردار میشود، نه فرسایش یک حکومت فاشیست و دستنشانده، که ماهیت تحولاتی خواهد بود که در آینده به عنوان گزینههای واقعی و ملموس در برابر ملت ایران قرار میگیرد. بین نظریهپردازی استعماری و براندازانه، یا همان کاری که شما در «رادیوفردا» برعهده گرفتهاید و تودهایها در سایتهایشان، و امثال پاسدار محسن سازگارا در «مرکز تحقیقاتشان» به آن اشتغال دارند، و برخورد مسئولانه با مسائل یک کشور تفاوتهائی وجود دارد که مسلماً از زبان آنها که «حقیقت الهی» را سه دهه است در خشتک حجتالاسلامهای قم و کاشان میجویند، و یا در آغوش استالین میبویند و سر بر آستان «بازگشت سلطنت استبدادی» میسایند، قابل لمس نخواهد بود.
فرسایش حکومت اسلامی، برخلاف ترهات و افاضاتی که شما ردیف کردهاید به هیچ عنوان «فرایند ویژهای» نیست؛ ارتباط زیادی هم با فروپاشی اتحاد شوروی ندارد. آنچه در کشور پیش آمده، فرسایش محتومی است که فاشیسمهای استعماری بدون نیاز به «ملا نقطی» بازیهای جنابعالی و استاد سروشتان دیر یا زود در همة کشورها متحمل میشوند. همانکه برای پهلوی اول و دوم نیز از راه رسید و مسلم بدانید نهایت امر بنیان حکومت اسلامی را نیز بر خواهد انداخت.
سرکار خیلی ناپختهتر از آنکه مینمائید، سخن گفتهاید، چرا که برخلاف آنچه میگوئید دلیل حضور امثال شما در غرب همان اهمیتی است که غربیها برای آیندة منافعشان در سیاستهای برخاسته از سقوط حکومت اسلامی قائلاند. اگر این اهمیت وجود خارجی نمیداشت پروژة خاتمی شیاد با «مانع» برخورد نمیکرد. جنابعالی هم آناً میتوانستید به دکان جدید اسبابکشی کرده، در میان حواریون سیدخندان یک صندلی مرصع جهت ترهاتبافی در اختیار بگیرید.
اینکه یک آخوندپرست و نظریهپرداز «اسلامی ـ آمریکائی» پس از سه دهه نان خوردن در کف امثال مصباح یزدی یکشبه نظریهپرداز «دمکراسی سیاسی» بشود خود از آن معجزاتی است که فقط در آستان «رادیوفردا» به منصة ظهور میرسد. برای آزادیخواهان این کشور تکرار تجربیات هولناک گذار از فاشیسم به فاشیسم میباید به پایان برسد؛ اگر هضم این مسئله که مسلماً به معنای حذف اوباشی از قبیل سرکار و استاد سروشتان از صحنة نظریهپردازی سیاسی کشور است، برای شما و دوستانتان سنگین مینماید چه غم! در همان آمریکا بمانید و برای اربابانتان در محل نظریهپردازی کنید.
گفتیم که برخلاف اظهارات شما، فرایند دمکراتیک در یک جامعه به هیچ عنوان پدیدهای «خود به خود» و «طبیعی» نیست و نمیتواند صرفاً به دلیل «فرسایش» یک فاشیسم به منصة ظهور برسد! دمکراسی سیاسی را میباید نظریهپردازی کرد و با توجه به امکانات اجتماعی آن را سازماندهی نمود. اگر این «مختصر» را نمیدانید بهتر است در همان کالجها مشق شب بچهها را تصحیح کنید، و پای به میدانی نگذارید که بررسی و تحلیل مسائلاش هم حسن نیت لازم دارد و هم شناخت. مسائل این میدان را با هیاهوی رادیوئی و سواد فرمایشی نمیتوان حل کرد!
در کمال تأسف، برای اجتناب از اطالة کلام ناچاریم از بررسی دیگر ابعاد افاضات بشیریه صرفنظر کنیم. ولی این خلاصه را اضافه میکنیم که برخلاف ترهاتبافیهای محافل وابسته به ایالات متحد، حکومت اسلامی به دلائلی که تشریح آن از حوصلة این مطلب فراتر میرود با بنبستی ساختاری، نه در داخل، که در ارتباط با حامیان خارجی خود رو در رو شده. این حامیان که مسلماً مهمترینشان را میباید در واشنگتن و لندن جستجو کرد، از طریق بحرانسازی قصد تحمیل الزامات و مطالبات غرب را بر ملت ایران دارند. حضور امثال بشیریه و سروش در بارگاه «دانشگاههای» این ممالک به صراحت وابستگی بنیادین نظریهپردازان سرکوب حکومت اسلامی را به غرب به اثبات میرساند. در این میان همکاری صمیمانة تمامی جناحهای حاضر در حکومت اسلامی با پروژة براندازی به صراحت به نمایش گذاشته شده. هر چند تبلیغات رسانهای جهت هماهنگ کردن روند چپاول ملت ایران که ارتباطی تنگاتنگ با استبداد سیاسی و بیمسئولیتی حاکمیتها در کشور برقرار کرده در هر بزنگاه سعی در ایجاد یک فضای مصنوعی و «دو قطبی» دارند. باید از آقای بشیریه پرسید، کدام دو قطب؟ آمریکا و آمریکا:
«تحول سياسی در شرايط فرسايش نيازمند ائتلاف نيروها و نهايتاً دو قطبی شدن جامعة سياسی است.»
ما هم در اینجا میگوئیم که تقابل قطبها در کشور ایران ارتباطی با «تقابل کاذب» میرحسین موسوی و احمدینژاد ندارد؛ این تقابل در واقع بین حاکمیت وابسته به استعمار و ملت ایران است. تقابل میان ایندو قطب، فرسایش حاکمیت استعماری را به ارمغان آورده، و برخلاف ترهات نانخورهای سازمان سیا این تقابل نوین نیست بلکه همزاد حکومتهای استعماری در ایران است. ما «شورش» یک قسمت از حاکمیت استعماری را بر علیه قسمت دیگر «دو قطبی» شدن جامعه نمیدانیم، این قطبسازی تماماً کاذب است و طی دوران مختلف از مصدق و خمینی گرفته تا میرپنج و قوام این نمایشات مضحک مرتباً تحت عنوان «سیاست روز» به خورد ملت ایران داده شده. برخلاف افاضات سرکار آنچه میباید فرسایش بپذیرد حاکمیت استعماری و محافل وابسته به غرب در کشور است، نه اصولگرایان در حکومت اسلامی که بخشی از همین حاکمیت و ثمرهای است از همین ارتباطات.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر