۸/۲۰/۱۳۸۸

جایگاه «خوب»!




امروز برخورد «رادیو فردا» در مقام سخنگوی نیمه‌رسمی سازمان ‌سیا با مسئلة هسته‌ای حکومت اسلامی، به صراحت بعد دیگری از این بحران بین‌المللی را نمایان ساخت. «رادیوفردا»، مورخ 10 نوامبر 2009 از قول اوباما می‌نویسد:

«[...] بی‌ثباتی سیاسی در ایران کار رسیدن به توافق بر سر مبادلة سوخت اتمی میان جمهوری اسلامی و قدرت‌های جهانی را بغرنج‌تر می‌کند.»


البته مستأجر کاخ ‌سفید جهت توجیه مواضع جهانی ایالات متحد آنقدرها نیازمند توضیح و تفسیر شرایط سیاسی از منظر جمکرانی‌ها نیست؛ روی سخن با «دیگران» است! هر چند حکومت اسلامی همچون دیگر بزنگاه‌ها در تبلیغات رسانه‌ها تبدیل به کیسه بوکس سیاست‌بازان جهانی شده باشد. بر پایة «تفسیری» که رادیوفردا ارائه می‌دهد، اشارة اوباما به توافق «اصولی‌ای» است که گویا در 9 مهرماه سال‌جاری در ژنو میان حکومت اسلامی و سیاست‌های تعیین‌کنندة جهانی حاصل شده و پس از این توافق «اصولی» ظاهراً حکومت اسلامی جوابی در خور به این «توافق‌نامه» نداده است!‌

برای شناخت بهتر از معنا و مفهوم سیاسی موضع‌گیری‌های اوباما شاید بهتر باشد گامی به عقب برداشته، نگاهی به نتایج «انتخابات» در جمکران بیاندازیم. همانطور که دیدیم،‌ طی نمایشات انتخاباتی اخیر تمایل بی‌قید و شرط برخی محافل غربی جهت تأمین یک مشروعیت «مردمی» دوباره برای حکومت اسلامی به صراحت به نمایش گذاشته شد. سیرک «جنبش سبز» در عمل تلاشی بود، هر چند مزبوحانه، جهت احیای توجیهات فرضی‌ای که در تبلیغات سه دهة گذشته، استقرار حکومت اسلامی در ایران را در ترادف با خواست عمومی معرفی ‌کرد! می‌دانیم که بر اساس نوعی فلسفه‌‌بافی استعماری، از آنجا که اکثریت مردم در ایران مسلمان‌زاده هستند، پس استقرار حکومت اسلامی در کشورمان یک روند کاملاً طبیعی می‌باید تلقی شود! این نوع برخورد استعماری و مستهجن در کمال تأسف طی دهه‌ها نه تنها از طرف بلندگوهای حکومت استعماری در تهران، که از طرف بوق‌های برخی محافل «مخالف‌نما»، حتی در خارج از مرزها آنقدر به صدا در آمد که برخی خلق‌الله نهایت امر «تسلیم» این «استدلال» هم شده‌اند! ولی بهتر است بگوئیم چنین استدلالی از پایه و اساس مزخرفات است، و فقط ساخته و پرداخته محافلی است که در پس این دکان «دین ‌فروشی» کیسه‌های‌شان را از غارت اموال ما ملت پر می‌کنند. بر اساس این استدلالات حتماً در کشور چین هم باید یک فاشیسم بودائی و در ایالات متحد یک فاشیسم قرون‌وسطائی و مسیحی داشته باشیم!‌

خلاصة کلام، مسلمان‌زاده بودن اکثریت مردم ایران در هیچ معنا و مفهومی نمی‌تواند توجیه‌کنندة‌ استقرار یک فاشیسم اسلامی و سرکوبگر باشد. خصوصاً که این دستگاه یک بساط استعماری و دست‌نشانده نیز از آب درآمده. با اینهمه به دلائلی که توضیح آن از حوصلة مطلب امروز فراتر می‌رود، تأمین مشروعیت تمام و کمال و به اصطلاح «مردمی» برای حکومت آخوند در ایران، پس از انتخاب اوباما به ریاست جمهوری آمریکا تبدیل به یکی از شاه‌کلیدهای سیاست‌های «حزب دمکرات»، در مقام حزب حاکم ایالات متحد شد!‌ با این وجود آمریکا بر اساس توافقاتی که می‌توان آن‌ها را نیز در همینجا «اصولی» معرفی کرد، بخوبی می‌دانست که احمدی‌نژاد می‌باید در چارچوب سیاست‌های جاری برای بار دوم به ریاست قوة مجریه «منصوب» شود! در عمل برخورد خونسردانه و بسیار «خشک» مسکو در قبال هیجانات انتخاباتی ایران بخوبی نشان داد که ورود به عرصة هیجانات از طرف کرملین فقط به معنای دمیدن در بوق آمریکا، و نهایت امر عملی است بی‌ثمر!

عربدة «خط امام» و اصلاح‌طلبان و نمایشات مضحک و فداکاری‌های «مردمی» حزب‌توده و مجاهد و فدائی و غیره و ذلک، اهدافی جز این «انتخابات» را نشانه رفته بود، اهدافی که مسائل جنبی دیگری را مدنظر داشت!‌ هر چند تا به حال در مورد این «اهداف» در این وبلاگ مطلبی ننوشته‌ایم،‌ با در نظر گرفتن بن‌بستی که ظاهراً ایالات متحد پای در آن می‌گذارد شاید بهتر باشد این اهداف را هر چند به صورت شتابزده مطرح کنیم. فضاسازی‌ها، فریادها و همراهی‌های رادیوها و سایت‌ها و روزی‌نامه‌ها نیز نه برای میرحسین موسوی که برای مراسمی بود که چهار سال بعد می‌باید پای به منصة ظهور بگذارد!‌

در این راستا نخست در مورد شخص موسوی سخن می‌گوئیم. بارها گفته‌ایم، اینبار نیز تکرار می‌کنیم، تبدیل میرحسین موسوی به یک شخصیت سیاسی جهانی، به دلیل پروندة قتل‌عام زندانیان سیاسی، قتل‌عامی که فقط به تابستان 67 نیز محدود نمی‌ماند، اگر نگوئیم غیرممکن، عملی بسیار مشکل خواهد بود. یکی از دلائلی که برخی «چپ‌نمایان» در داخل و خارج سعی تمام دارند تا در حد امکان در آستین این فرد جنایتکار بدمند، همین است! صورتبندی ساده‌تر از آن است که می‌نماید، چرا که با تبدیل میرحسین موسوی به نامزد «برگزیده»، اگر نگوئیم «منحصربه‌فرد» از طرف جریان اصلاح‌طلبی، عملاً ابتکار عمل در سطوح مختلف بین‌المللی از اصلاح‌طلبان سلب خواهد شد، و این جریان به دلیل حضور موسوی کارآئی خود را نیز از دست می‌دهد. این شیوة عمل را «استخوانی کردن» یک جریان سیاسی یا سلب پویائی از آن می‌نامند. عملی که در کشورهای دمکراتیک به کرات در مورد سازمان‌ها، تشکیلات و گروه‌های سیاسی صورت می‌گیرد.

نتیجة عدم کارآئی یک جریان سیاسی کاملاً روشن است، حمایت محافل مختلف جهانی از اصلاح‌طلبان در ایران تبدیل به یک موضع‌گیری عبث و بیهوده خواهد شد. حمایت از اصلاح‌طلبان صورت یک سرمایه‌گزاری کلان را پیدا می‌کند که به هیچ و پوچ خواهد رسید. و در شرایط فعلی برای به بن‌بست کشاندن حکومت اسلامی چه بهتر از این! در نتیجه، امروز کسانیکه فریاد «میرحسین، میرحسین» سرداده‌اند الزاماً نه طرفدار حکومت اسلامی‌اند و نه اصلاح‌طلب!‌ این «خلاصه» نشان می‌دهد که مسائل سیاسی آنقدرها که برخی می‌پندارند از نوع مسائل کودکستانی نیست.

در وبلاگ پیشین اشارة کوتاهی به مسئلة فوق داشتیم. گفتیم که هجومی گسترده به سوی خیمة «اصلاح‌طلبی» از طرف گروه‌ها و «مستقل‌ها» قابل پیش‌بینی خواهد بود، چرا که محافل داخلی به این صرافت افتاده‌اند تا «موج فعلی» در حمایت از اصلاح‌طلبی را که در سطح جهانی و رسانه‌ای به راه افتاده، هر یک به هر ترتیب ممکن به نفع خود مصادره کند!‌ ولی همزمان این مطلب را نیز مورد تأئید قرار دادیم که موج کذا روی به ساحل «مرگ» گذاشته. و از قضای روزگار آمریکا نیز در همین مقطع گرفتار آمده!

خلاصة کلام، یک بار دیگر آمریکا همان‌جائی دمش به تله افتاده که فکر می‌کرد «برندة اعظم» است!‌ همانطور که گفتیم، با به قدرت رسیدن اوباما، در استراتژی‌های منطقه‌ای ایالات متحد «تجدید حیات» اسطورة آیت‌الله خمینی و مضحکة «امام‌بازی» از موقعیت بسیار مستحکمی برخوردار شد. محافل غرب با انتخاب یک رنگین‌پوست مسلمان‌زاده به ریاست جمهوری آمریکا، بر این باور بودند که با یک چرخش کوچک می‌توان هم منطقه را به زیر نگین انگشتری محافل «اسلام‌پناه» درآورد، هم مرزهای روسیه و هند را با «ارتش اسلام‌باوران» مورد تهدید قرار داده، از مسکو و دهلی‌نو باج‌خواهی کرد، و هم نهایت امر رئیس جمهور ایالات متحد می‌تواند تبدیل به رئیس‌ جمهور «دوفاکتوی» اتحاد جماهیر کشورهای مسلمان و رنگین‌پوست و جهان سومی و بدبخت و بیچاره شود! دلیل سفر کاملاً «اسلامی» اوباما به منطقه، و سخنرانی‌ مضحک وی در مصر، که در چند گامی اهرام ثلاثه ایراد شد، بدون آنکه کوچکترین اشاره‌ای به مصر باستان داشته باشد، فقط بازتاب همین توهم شیرین بود. خلاصه لقمه‌ای آماده کرده بودند که هم خیلی چرب بود و هم خیلی نرم، با یک اشکال عمده: استخوانی گلوگیر و کشنده و مرگ‌آور درست در مرکز آن جاسازی شده بود به نام میرحسین موسوی!‌

امروز برای ایالات متحد پای گذاشتن در روند «میرحسین زدائی» از جریان اصلاح‌طلبی کار بسیار مشکلی شده. فریادهای اخیر کروبی بر علیه موسوی نشان می‌دهد که بن‌بست کذا را بعضی‌ها از هم اینک بخوبی دیده‌اند!‌ از طرف دیگر، در شرایط اجتماعی و سیاسی‌ای که دولت احمدی‌نژاد بر کشور حاکم کرده، فراهم آوردن زمینة فعالیت‌های سیاسی گسترده عملاً غیرممکن است، در نتیجه میرحسین موسوی را در این شرایط نمی‌توان با مهرة دیگری جایگزین کرد، مهره‌ای که بتواند شانس بیشتری داشته باشد. همانطور که در مطلب پیشین نیز گفتیم اصولگرائی هم به طور کامل در موضع تدافعی است، و احمدی‌نژاد که نمایندة اصلی آن به شمار می‌رود حرفی برای گفتن نخواهد داشت. اگر جهت حفظ موجودیت حکومت اسلامی چشم امید آمریکا به اصلاح‌طلبان بود، دیدیم که این برداشت نیز تا چه حد خوش‌بینانه، اگر نگوئیم کودکانه بوده. اینجاست که مشکل اصلی خود را نشان می‌دهد و در گزارش «رادیوفردا» از زبان اوباما «بی‌ثباتی سیاسی» در ایران با بحران هسته‌ای «پیوند» می‌خورد!‌

ابعاد مختلف این به اصطلاح «بحران هسته‌ای» را پیشتر شکافته‌ایم. آنچه تحت عنوان بحران هسته‌ای ایران در رسانه‌ها مطرح می‌شود ارتباط زیادی نه با ایران دارد و نه با بمب‌ هسته‌ای حکومت اسلامی. این یک درگیری استراتژیک و بسیار دامنه‌دار است که مسکو و واشنگتن را در ‌آسیای مرکزی و خاورمیانه، اگر نخواهیم برخی مناطق اروپای شرقی را نیز منظور کنیم، در برابر یکدیگر قرار داده. ولی در قلب این درگیری استراتژیک اطمینان خاطر ایالات متحد از محفوظ ماندن «کارآئی» حکومت اسلامی در ایران بسیار بااهمیت تلقی می‌شود.

فراموش نکنیم که به قدرت رسیدن آخوندها در ایران در واقع سرآغازی بر یک سلسله حوادثی شد که نهایت امر پس از گذشت سه دهه در بسیاری مناطق مسلمان‌نشین کار را به استقرار حکومت‌های اسلامی کشانده. این سلسله روابط بخوبی نشان می‌دهد که ریشة بحران «اسلام‌گرائی» دقیقاً در ایران نهفته است. اگر این ریشه تضعیف شود تمامی استراتژی‌های اسلام‌گرایانة واشنگتن در آسیای مرکزی و خاورمیانه پای در تزلزل خواهد گذاشت. در نتیجه «بی‌ثباتی سیاسی» در سخنان آقای اوباما، فراتر از مرزهای ایران می‌رود، هر چند تحت حکومت اسلامی همانطور که پیشتر هم گفته‌ایم کشور ایران تبدیل به کیسه بوکس قدرت‌های جهانی شده. اینان درگیری‌ها میان منافع و مواضع خود را در سطح جهانی تحت عنوان «مخالفت» با سیاست‌های ایران مطرح می‌کنند! در ادامة همین خبر «رادیوفردا» از قول اوباما می‌نویسد:

«گر چه تا به حال پاسخ مثبتی را که از ایران انتظار داریم ندیده‌ایم، برای متحد ساختن جامعة بین‌الملل در جهت برنامة خود در جایگاه خوبی قرار داریم.»



این جملات در عمل تهدیدی است بر علیه کسانیکه «تزلزل سیاسی» مورد نظر را در سطوح مختلف حکومت اسلامی ایجاد کرده‌اند. هر چند آقای اوباما «اتحاد جامعة بین‌الملل» را در مسیر برنامه‌های ایالات متحد از موضع خوبی برخوردار می‌بینند، به استنباط ما به تأخیر افتادن تأئید نهائی جمکران از پروژة پیشنهادی فقط یک دلیل می‌تواند داشته باشد: ایالات متحد از آیندة حکومت اسلامی بیمناک شده! اگر سرنگونی این حکومت و جایگزینی یک‌شبة آن با یک ساختار تازه‌نفس و فوق‌العاده سرکوبگر نتواند در دستورکار ایالات متحد قرار گیرد ـ این تجربه در عمل بارها و بارها شکست خورد و پس از روی کار آمدن خاتمی کودتاهای بسیاری ناکام ماند ـ دولت متزلزل احمدی‌نژاد که روز به روز نیز متزلزل‌تر خواهد شد مسلماً نه در افغانستان و نه در منطقه قادر به ایفای نقشی در مسیر سیاست مورد نظر آمریکا نخواهد بود.

روزگاری بود که آمریکا از تحمیل انزوای سیاسی بین‌المللی بر ایران حمایت می‌کرد و دست اوباش این حکومت را نیز جهت هیاهوئی که «نبرد با آمریکا» نام گرفته بود در میانة میدان‌ها باز می‌گذاشت تا زمینة سرکوب ملت ایران و ایجاد خفقان مورد نیاز در داخل کشور فراهم آید. امروز بازگشت به شرایط گذشته دیگر امکانپذیر نیست، هر چند واشنگتن هنوز می‌تواند با تکیه بر متحدان‌اش در سراسر جهان ایران را تا حدودی از نظر سیاسی منزوی کند. ولی این حکومت در داخل دیگر از نفس افتاده و قادر نیست سرکوب گستردة داخلی را به صورت گذشته ادامه دهد. با این وجود روابط زیرزمینی گسترده‌ای که حکومت اسلامی را با منافع منطقه‌ای واشنگتن پیوند داده، هنوز نیازمند یک ساختار قدرتمند و بسیار «مردمی» در داخل جهت سرکوب عمومی،‌ و ایجاد یک انزوای گستردة بین‌المللی در ارتباط با خارج باقی مانده! سئوال اینجاست: آیا این شرایط را آقای اوباما می‌توانند در کشور ایران بازتولید کنند؟ پاسخ به این سئوال منفی است. ایشان حتی با معلق نگاه داشتن آنچه «توافقات هسته‌ای ایران» می‌نامند، نخواهند توانست به اهداف مورد نظر دست یابند. در عمل دیدیم که امید واشنگتن به هیاهوی خط‌امام و اصلاح‌طلبی، حتی در میعاد چهارسال آینده نیز «توزرد» از آب درآمد!

در ثانی، با نیم‌نگاهی به وضعیت دلار، افزایش قیمت طلا و نفت، و موضع‌گیری‌های دولت آلمان در قبال صنایع «اوپل» و ... می‌بینیم که حتی آنچه آقای اوباما «متحد ساختن جامعة بین‌الملل در جهت برنامة خود» معرفی کرده‌اند، بی‌نهایت خوش‌بینانه تحلیل شده. البته جامعة بین‌الملل به تدریج متحد می‌شود، ولی این اتحاد بر خلاف آنچه اوباما می‌گوید، نه در جهت «برنامه‌های» واشنگتن که در مسیری دقیقاً مخالف این برنامه شکل‌ می‌گیرد.








۱ نظر:

ناشناس گفت...

به قول فرانسوی‌ها، شما اول خرس را شکار بفرمائید، بعد پوستش را بفروشید!


به قول فردوسی
در داستان خاقان چین
فرستاده گفت ای خداوند رخش
بدشت آهوی ناگرفته مبخش