۸/۱۶/۱۳۸۸

گزافه در کفن!



از مدت‌ها پیش، با آغاز دورة حکومت شیاد اردکان یا همان سیدخندان، و همزمان با شکست پروژه‌های کودتائی که غربی‌ها در قلب حکومت اسلامی سازماندهی ‌کرده بودند، برنامه‌های دیگری پای به میانة میدان گذاشته. جای بحث و گفتگو نیست ولی می‌باید قبول کنیم که «تاریخ‌ مصرف» حکومت اسلامی گذشته، و محافلی که طی سه دهة اخیر با تکیه بر عملکرد این تشکیلات که نام «حکومت انقلابی» نیز بر آن گذاشته بودند به لفت‌ولیس و چپاول اموال ملت ایران مشغول بوده‌اند، جهت امتداد برنامه‌های‌شان می‌باید ترفند جدیدی بیابند. با این وجود اگر در این مقطع «ترفندها» را جدید می‌خوانیم به این معنا نیست که از پایه و اساس نگرشی نوین بر چند و چون آنان حاکم باشد؛ به هیچ عنوان! این نگرش‌ها علیرغم رنگ و لعاب نو و تازه همگی در همان مسیر گذشته‌ها حرکت خواهد کرد، خلاصه می‌کنیم، نوعی نوآوری است از طریق «بازیافت» زباله‌های «احیا» شده!‌

استراتژی احیاء منافع غرب از طریق بازیافت زباله‌های سیاسی در شرایط فعلی در چندین مسیر مختلف در سطح جامعة ایران در حال تکوین است. نخستین و عمده‌ترین این جریانات همان «جنبش سبز» می‌باید به شمار آید. «جنبشی» که در رأس آن رسماً گروه‌های چماق‌کش وابسته به ولایت فقیه و «خط امام» و غیره ایستاده‌اند. اینان که همگی از دولتمداران و آدم‌خواران بنام و صاحب جلال و جبروت دوران حکومت ملایان‌اند، امروز قصد دارند که با تکیه بر حمایت پیوسته و بی‌وقفة بلندگوهای تبلیغاتی غرب و خصوصاً سایت‌ها و رادیوهای وابسته به پنتاگون حکومت مورد نظر خود را با الهامات و الزامات جدید ملت ایران کاملاً «هماهنگ» نشان دهند! البته این گیوه گشادتر از آن است که انسان دانا و فهمیده را بفریبد؛ این الگوی فرسوده آنقدر رسوا و مسخره‌ است که فقط مهجوران را شیفتة‌ خود می‌کند، ‌ و مغرضان را دلبسته.

طی بلوائی که دولت احمدی‌نژاد دست در دست اوباش «امنیتی ـ نظامی» تحت عنوان گرامیداشت «سالروز تسخیر لانة جاسوسی» به راه انداخت گروهی از هم‌میهنان‌مان نیز فرصت را غنیمت شمرده جهت ابراز مخالفت با این حکومت به خیابان‌ها آمدند؛ ولی اگر این استراتژی که از نظر ما به هیچ عنوان مورد قبول نمی‌تواند باشد، همانطور که حدس می‌زدیم به نتیجه‌ای ملموس نیز منتهی نشد، به صورتی کاملاً «اتفاقی» نتیجة عجیبی به همراه آورد. به این ترتیب که قبیلة مهدی کروبی، که «رهبری» یکی از شاخه‌های آتش‌بیاری در مخالفت ظاهری با دولت احمدی‌نژاد را بر عهده دارد، رسماً میرحسین موسوی را به دلیل عدم حضور در این تظاهرات به عافیت‌طلبی و ترسوئی متهم کرد!

می‌دانیم که این «اوباش»، خصوصاً میرحسین موسوی که در حکومت سابق ایران با تأئید رسمی ساواک آریامهری به مقام «استادیاری» دانشگاه ملی «منصوب» شده بود، همگی از «مبارزان» هستند! ترسوئی، بزدلی و عافیت‌طلبی به ردای اینان که آمادة شهادت‌اند نمی‌چسبد! به هر تقدیر دستاورد تجربة جاری قابل بحث است. به عبارت دیگر زمانیکه فضاسازی‌های استعماری پای در گرداب تحولات واقعی اجتماعی بگذارد، و استعمار نتواند با تکیه بر یک یا چند روز فضاسازی، نوعی حاکمیت را در اذهان عمومی به نحوی بزک کند که تمامی چهره‌های آن «آزادیخواه» و «مبارز» و غیره جلوه نمایند، مشکل می‌توان در فرصت بعدی اینان را به جان ملت انداخت چرا که نهایت امر دست اوباش وابسته به استعمار در برابر مردم رو شده. این همان بلائی بود که پس از شکست پروژة کودتای «روزنامة سلام» بر سر سیدمحمد خاتمی آمد، و امروز نیز نوبت به میرحسین موسوی، قلاده‌دار و ارباب خاتمی رسیده، تا برندة خوش‌اقبال آتی چه کسی باشد!‌

البته از آنجا که دیوار حاشا در حکومت اسلامی خیلی بلند است، ترسوئی و بزدلی موسوی آناً مورد تردید و تکذیب قرار گرفت، و کار بجائی رسید که ایرنا، خبرگزاری رسمی دولت اعلام کرد در صورت به زیر سئوال بردن ادعای حسین کروبی نوار صوتی وی که رسماً به عنوان سخنگوی این جنبش با ایرنا مصاحبه کرده بر روی خطوط اینترنت قرار خواهد گرفت! این است یکی از فواید فروپاشی فضاهای امنیتی «جنگ‌سرد». مسلماً در مورد مصدق، فاطمی، خمینی، خامنه‌ای، منتظری، و دیگر «اوباش» این حکومت‌های دست‌نشاندة استعماری که از دیرباز ملک ایران را شکارگاه استعمار کرده‌اند، از این نوع «نوارها» فراوان در دست است؛ مسئله این بود که دست‌هائی قصد داشتند از اینان «اسطوره» بسازند و بعدها چه اینان و چه اجسادشان را به جان مردمان اندازند؛ امروز گویا دیگر از این شکرخوری‌ها نمی‌توان کرد. بله، یکی از فواید شکستن قلم‌ها و تحدید و تعطیل مطبوعات و صنعت چاپ در کشور همین است؛ واقعی نمایاندن «سکة قلب!»

این تجربة استعماری نشان داد بحرانی که ایالات متحد با کمک اوباش خود در کشور پای در آن گذاشته راه بجائی نخواهد برد. به همین دلیل امروز می‌باید نگاهی هر چند گذرا به «چپ‌پروری» در افق دید امپریالیسم آمریکا در ایران بیاندازیم. می‌دانیم که اکنون، خصوصاً پس از فروپاشی کامل «اردوگاه سوسیالیسم»، چپ و جنبش‌های چپ برای آمریکا آنقدرها مشکل‌آفرین جلوه نخواهد کرد. از برخی ابعاد یانکی‌ها حتی چپ‌نمایان را بر راستگرایان ترجیح می‌دهند چرا که همچون نمونة «اسلامی» در ایران جهت حفظ قلادة اینان دلیلی بر ایجاد روابط مستقیم دیپلماتیک و محظورات سیاسی و استراتژیک نیز وجود نخواهد داشت. نمونه‌های چپ‌نمائی از قبیل دولت لولا در برزیل، و کلنل کودتاچی و نوکر آمریکا در ونزوئلا یعنی همان «چاوز» بخوبی این ابعاد جدید را به نمایش می‌گذارد.

با این وجود تاریخچة «چپ‌پروری» آمریکا در ایران به هیچ عنوان از نظر زمانی ارتباطی با فروپاشی اردوگاه شرق ندارد. در مطالبی که چند سال پیش در تحلیل مواضع چپ در ایران در همین وبلاگ نوشته‌ایم بزنگاه چپ‌پروری ایالات متحد در ایران را هنگامة قدرت یابی «چپ مستقل از شوروی» معرفی کردیم. این همان «چپی» بود که فرضاً از اتحادشوروی و خصوصاً مواضع عملیاتی حزب‌توده «آزاد» می‌شد، و مهم‌ترین وظیفه‌اش در چارچوب استراتژی‌های حاکم در هنگامة «جنگ‌سرد» باز نمودن جبهة نوینی جهت مانورهای سیاسی واشنگتن در محافل روشنفکری، دانشگاهی و حتی کارگری بود.

بی‌دلیل نیست که نهایت امر از قلب همین چپ به اصطلاح «مستقل» شاهد سر برآوردن گروه راستگرا و مذهبی مجاهدین خلق نیز می‌شویم. یک گروه کاملاً «راستگرا» که چپ‌نمائی را در قلب یک نظریة متعلق به راست‌افراطی به یک شبه ایدئولوژی مسخره تبدیل می‌کند. از این «روند» خنده‌دار یک اسلام «حق‌پرستانه» از نوع صدر اسلام تولید می‌شود، مخصوص تزریق در کلة پوک اوباش شهری و ساده‌لوحان! مجاهدین خلق اگر امروز به دلائلی مغضوب حکومت اسلامی است، نه از نظر ایدئولوژیک با این حکومت اختلافی دارد و نه عملکردهای مستبدانه و شخصیت‌پرستی‌ها و اعتقادات ابلهانة اوباش این حکومت را به هیچ عنوان به زیر سئوال خواهد برد.

ولی از نظر تاریخی مأموریت این سازمان در تاریخ معاصر کشور به مراتب فراتر از این‌ها رفت، چرا که علیرغم غیبت فعلی اینان در قلب حکومت اسلامی، می‌باید قبول کرد که یکی از مهم‌ترین تشکیلاتی که توانست نیروهای چپ را در‌ ایران نهایت امر در دام حکومت آخوندی فرو انداخته و تصویری کاملاً غیرواقعی از نظریة «حکومت دین» تحت تبلیغات احمقانة اوباشی از قماش شریعتی به خورد جوانان ایران زمین بدهد، همین سازمان مجاهدین خلق بود. سازمانی که هنوز علیرغم تغییرات پایه‌ای که در طرز تفکر ایرانیان به وجود آمده مبلغ همان دگم‌هائی باقی مانده که در بهترین روند ممکن می‌توان آن‌ها را متعلق به حکومت دیوانه‌ای همچون کلنل قذافی و یا «مگالومنی» چون حافظ اسد دانست. خلاصه می‌کنیم ایرانیان برای دستیابی به نمونه‌هائی از انسان‌محوری، قانونیت، آزادی‌های انسانی و اجتماعی و فرهنگی، دمکراسی و نهایت امر برخورداری از یک حاکمیت مسئول بهتر است در دفتر و دستک این تشکیلات به دنبال خط ‌فکری نباشند. ولی در شرایط فعلی، حتی با شعبدة عموسام نیز نمی‌توان آخوند جنایتکار عمامه‌دار را با آخوند بی‌عمامة مجاهد جایگزین کرد؛ جامعة ایران نسبت به ویروس مزمن و کشندة «دین‌پرستی» حداقل تا چند صباح مصونیت یافته. در نتیجه مجاهدین خلق در حال حاضر جای خود را به همان «چپ مستقلی» داده‌اند که سال‌ها پیش از درون آن کودتا کرده، به بیرون خزیده بودند!‌

ولی خط بحران‌سازی غرب در ایران به این دو مورد محدود نمی‌ماند. دیدیم که خارج از تصفیة حاکمیت فاشیست و ضد بشری جمکرانی‌ها، و تلاش جهت بیرون کشیدن زباله‌هائی از قماش خاتمی و کروبی و موسوی، «خلق» یک جریان چپ «قابل معاشرت» نیز در دستور کار سازمان سیا قرار گرفته. ولی بعد دیگری در این بحران‌سازی نیز وجود دارد که نمی‌باید آنرا نادیده گرفت: بازگشت به نظریة پرسود و چرب‌ونرم سلطنت کودتائی و استبدادی! مسلماً این «شق» آب فراوان به دهان بسیاری از لردهای محترم مجلس اعیان انگلستان و سناتورهای مادام‌العمر واشنگتن‌نشین خواهد انداخت. نانی که اینان طی 57 سال از قبل حکومت استبدادی و فاشیسم «سلطنت‌نما» در ایران میل فرموده‌اند، آنقدر گوشت به تن‌شان آورده که مجالی برای فراموشی باقی نگذارده.

با این وجود صحنة سیاست ایران در مسیری کاملاً مخالف خواست‌های لندن و واشنگتن در حال تحول است. در نماز فرمایشی‌ای که امروز جمعه، 15 آبان‌ماه 1388، در چمن دانشگاه اشغال شدة تهران توسط اوباش حکومت برگزار شد، سخنران پیش از خطبه‌ها، علاءالدین بروجردی می‌فرمایند:

«امروز سياست تقابل آمريکا و هم‌پيمانان آن در برابر ايران اسلامي به دليل پايداري ما به سياست تعامل تبديل شده است.»

این همان بزنگاه معروفی است که «مرده هم به کفن خود می‌گوزد!» یک حکومت دست‌نشانده که تحت عنوان یک «نبرد» دروغین و خیالی با آمریکا تمامی سیاست‌های ضد مردمی خود را طی سه دهه، حتی نزد نان‌خورها و اوباش وابسته‌اش «توجیه» کرده، امروز که در ارتباط با ملت ایران چماق «نبرد با آمریکا» از دست‌اش فرو می‌افتد، بوسیدن چکمه‌های خون‌آلود نظامیان آمریکائی در مرزهای کشور را نشانة «تعامل» آمریکا با حکومت اسلامی معرفی می‌کند! و حتماً به دلیل همین پیروزی بزرگ جمکران بر ایالات متحد است که دولت دست‌نشاندة پاکستان «عبدالمالک ریگی» فرماندة فرضی گروه تروریستی ریگی را بجای تحویل به دولت جمکران «آزاد» می‌کند!‌ اصلاً آقای «بروجردی» خوب بود می‌فرمودند که دولت آمریکا در برابر جمکران تسلیم «بلاشرط» شده، و قرار گذاشته‌اند منطقة واشنگتن و توابع و قصبات آن را پشت قبالة زینب و فاطمه بیاندازند!

البته همانطور که می‌‌دانیم «بروجردی» ابله، اینهمه را فقط نشانه‌ای از پایداری «ما» معرفی می‌کند! البته مقصودشان از پایداری «ما» حتماً پایداری میرحسین موسوی «سلحشور» و علی خامنه‌ای «جنگجو» است! ولی هفته‌ها پیش، زمانیکه احمدی‌نژاد را با بی‌آبروئی و افتضاحی که بعدها دقیقاً در «انتخابات» ریاست جمهوری افغانستان نیز تکرار شد همچون یک «روسپی» بین‌المللی بر مسند ریاست جمهوری جمکران «نشاندند»، در همین وبلاگ‌ گفتیم که نه تنها آمریکا مجبور خواهد شد حضور احمدی‌نژاد بی‌آبرو را در حکومت دست‌نشانده‌اش در ایران «بپذیرد» که در برابر جهانیان با این موجود متقلب، اوباش و بی‌حیثیت بر سر میز مذاکره نیز خواهد نشست. دیدیم که گزافه نگفته بودیم. در واقع اینکه «تعامل» از آن کیست آنقدرها مهم نخواهد بود، مهم چماقی است که بر فرق حاکمیت 80 سالة محافل غرب فرود می‌آید، ضربتی که مزة شیرین چپاول 8 دهه را از زیر دندان‌شان بیرون خواهد ‌کشید.

با این وجود مشکل آمریکای امروز به هیچ عنوان به مسائل خاورمیانه‌ای و آسیای مرکزی محدود نمی‌شود، به قولی «هر که بامش بیش، برفش بیشتر!» خبر می‌رسد که یک دکتر روانپزشک ارتش ایالات متحد، در بزرگ‌ترین پادگان نظامی این کشور به روی دیگر نظامیان آتش گشوده! گویا تعداد قابل ملاحظه‌ای از این «کبوتران صلح جهانی» را به قتل رسانده و مجروح کرده. برادر آقای دکتر، که گویا فلسطینی‌تبار است به خبرنگاران اظهار داشته که جناب دکتر تحت فشارهای «نژادپرستانه» قرار گرفته بودند!‌ این نوع «انفجارات» در قلب کشوری که خود را به دروغ مأمن مهاجران معرفی می‌کند بخوبی نشان می‌دهد که صلح اجتماعی در ایالات متحد بسیار متزلزل‌تر از آن است که تبلیغات دولتی و شبه‌دولتی وانمود می‌کند. از نظر اقتصادی ایالات متحد امروز پای در مخمصه‌ای گذاشته که مهم‌ترین دلیل آن از دست رفتن زمینة مساعد چپاول ملت‌های خاورمیانه و آسیای مرکزی است.

در چنین شرایطی مرده‌ریگ نژادپرستی که مهم‌ترین سنگ‌بنای «تمدن» ایالات متحد است، علیرغم نمایشاتی که حضور یک رنگین‌پوست در کاخ‌سفید به همراه آورده، مسلماً بیش از این‌ها امکان ظهور و بروز می‌یابد. امروز وزارت کار ایالات متحد درصد بیکاران در این کشور را بیش از 10 درصد کل نیروی کار اعلام داشت، این منجلابی است که ایالات متحد فقط طی بحران‌های گستردة مالی در 1983 در آن گرفتار شده بود! ولی دهة رونالد ریگان و جنگ‌های نان و آب‌دار «ایران ـ عراق» کجا، هزارة سوم و هزینه‌های بی‌پایان نظامی و شکست‌ها در عراق و افغانستان کجا؟







نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...

هیچ نظری موجود نیست: