
امروز چهارشنبه 28 اکتبر 2008، علی خامنهای، رهبر حکومت اسلامی در جمع گروهی از اوباش حکومتی که خبرگزاریها آنان را نخبگان «فرهنگی ـ علمی» معرفی کردهاند مطالب جدیدی در مورد خیمهشببازی «انتخابات» به زبان آورده. پر واضح است که این مطالب «جدید» با در نظر گرفتن بحران رو به گسترش سیاسی در بطن حکومت اسلامی، و بنبستی که اربابان و پایهگذاران اجنبی این تشکیلات در سطح منطقه با آن روبرو شدهاند در رأس مسائل سیاسی جمکران قرار گیرد. در نتیجه سعی در ارائة یک بررسی مجمل از این «مطالب» خواهیم داشت.
یکی از مهمترین نکاتی که در مورد رفتار ناهنجار سیاسی علی خامنهای طی بحران دستساز «انتخابات» مطرح میشود سکوت طولانی وی در برابر تحرکات مخالفان فرضی است. طی یک هفته، میرحسین موسوی و کروبی بدون هیچگونه دلیلی از مردم کوچه و خیابان تقاضا میکردند که در راهپیمائیهای «غیرقانونی» شرکت کرده به تقلبات انتخاباتی پاسخ دندانشکن بدهند! در شرایطی که نتیجة انتخابات هنوز توسط شورای نگهبان به رسمیت شناخته نشده بود! آیا در یک حکومت استبدادی و سرکوبگر، حکومتی که همین آقای میرحسین موسوی زمانیکه در رأس امور آن قرار داشت صدها نفر را صرفاً به جرم «راهپیمائی غیرمجاز» دستگیر کرد و طی چند ماه به دار آویخت، میتوان این رفتار را از سوی «نامزدهای انتخاباتی» که از صافیهای «امنیتی ـ عقیدتی» تشکیلات نیز گذشتهاند توجیه نمود؟ اینکه چند عنصر وابسته به رأس هرم حاکمیت یک شبه، علناً دست به اغتشاش میزنند فقط یک دلیل میتواند داشته باشد: این اغتشاشات همچون نمونة بحرانسازیهای مصدق و خمینی و نهایت امر کودتاهای 28 مرداد و 22 بهمن از رأس هرم تشکیلات «امنیتی ـ نظامی» رهبری میشود. این اعمال توسط همان مردهریگ نفرتانگیزی صورت میگیرد که در این وبلاگ بارها از آن به نام «محافل استعماری» در کشور یاد کردهایم.
از «سکوت» پرمعنای حضرت رهبر فقط یک برداشت اساسی میتوان ارائه داد؛ خامنهای، احمدینژاد و دیگر اوباش در رأس این حکومت، در مسیر تأئید آشوبهای دستسازی که پس از برگزاری این «انتخابات» نمایشی به راه افتاده بود همگی دست در دست میرحسین موسوی و باند «خطامام» داشتند. این جناحها امیدوار بودند که پس از این نمایشات با روی کار آوردن میرحسین موسوی هم بتوانند سیرک «دولت مردمی» را از نو به صحنه آورند، و هم در قفای این هیاهوی «مردمی» برنامة درگیریها و کتککاریهای متداول با لباسشخصیها را تبدیل به معضل اصلی کشور ایران و برنامهریزی حکومت ایران زمین کنند. آرزوئی که نهایت امر بر باد رفت!
این پروژه در واقع همان لاتبازیای بود که طی دوران 8 سالة خاتمی به راه افتاد؛ و بر اساس تجربه میباید اذعان داشت که استعمار بیشتر دوست دارد از مسیرهای شناخته شده بر علیه ملتها توطئه کند. با این وجود، بحرانی که عمداً و با استفاده از تمامی اهرمهای دولتی و تشکیلاتی به راه افتاده بود به دلائلی نتوانست به اهداف مورد نظر دست یابد. یکی از مهمترین دلائل همان است که شخص خامنهای در سخنان امروز خود به آن اشاره دارد:
«در همان ساعات اول به [کروبی، موسوی، و ...] پیغام خصوصی دادم که شما در حال شروع برخی مسائل هستید، اما دیگران از آنها سوءاستفاده میکنند و شما نمیتوانید ماجرا را کنترل کنید و همان طور هم شد».
بیبیسی، 28 اکتبر 2009
البته بیانات بالا خصوصاً زمانیکه سخن از «سوءاستفادة» دیگران به میان میآید قسمتی از واقعیات جامعة امروز کشور را بازتاب داده، ولی آقای خامنهای در این مقطع اگر مستمعین مستقیم خود را در این به اصطلاح «نشست» به حق «احمق» به شمار آوردهاند، بهتر است این نتیجهگیری را به تمامی ایرانیان تعمیم ندهند. عنوان اینکه «در همان ساعات اول» ایشان به اغتشاشگران «پیغام خصوصی» دادهاند، در شرایط فعلی فقط یک دلیل میتواند داشته باشد: تلاش مذبوحانة علی خامنهای جهت تبرئة شخص خود از اتهام همکاری با اغتشاشگران و به «ارزش» گذاشتن این دروغ شاخدار که گویا ایشان با دیگران همدست نبودهاند!
ولی زمانیکه در سخنان علی خامنهای به جملة «شما نمیتوانید ماجرا را کنترل کنید» میرسیم پرده از ابعاد گستردهتری از این توطئه برداشته میشود. اینبار دیگر «مسلم» است که این «ماجرا» در چارچوب یک طرح کلی قرار داشته و گویا بر سر اینکه «تحت کنترل» باقی میماند یا خیر «تشتت آراء» هم پیش آمده! به عبارت دیگر اگر به قول خامنهای این «ماجرا» تحت کنترل قرار میگرفت، گویا ایشان با بحرانسازی و قانونشکنی علنی از طرف موسوی و کروبی، و به زیر سئوال بردن «صحت انتخابات»، عملکرد وزارت کشور و نهاد شورای نگهبان هیچ مشکلی نداشتند! خلاصة کلام ایشان با زبان بیزبانی میفرمایند، گوربابای دولت، وزارت کشور، شورای نگهبان و دیگران، زنده باد استعمار! این سخنان شخص علی خامنهای است که همچون گذشتهها فقط از روی حماقت ذاتی بر زبان آورده شده، و اینچنین است که مشت حکومت دستنشانده و استعماری آخوندی در برابر ملت ایران باز میشود.
ولی ضدونقیضگوئی در کلام علی خامنهای به این مختصر محدود نمیماند. ایشان در ادامة افاضات خود میفرمایند:
«زیر سئوال بردن انتخابات بزرگترین جرم است!»
رادیوفردا، 28 اکتبر 2008
باید از ایشان پرسید از کی تا به حال «رهبر» یک حکومت به خود اجازه میدهد در یک میعاد مهم سیاسی همچون «انتخابات» ـ به فرض آنکه اصولاً انتخاباتی در کار بوده ـ دست مهرههای طراز اول حکومتی را در قانونشکنی بازبگذارد، و در برابر «اعمالی» عقبنشینی کند که امروز رسماً آنرا «بزرگترین جرم» به شمار میآورد؟ مگر شما خودتان نگفتید که بر سر اینکه «دیگران سوءاستفاده» کنند یا خیر «بین دو و سه شک» کردید؟ حال این عمل، یعنی به قول خودتان به زیر سئوال بردن انتخابات فینفسه «بزرگترین جرم» میشود و حضرتعالی به عنوان رهبر حکومت اسلامی یک هفته اجازه میدهید افرادی در سطوح عالی مملکت دست به «بزرگترین جرم» بزنند، بدون آنکه، در مقام فرماندة کل قوا، رسماً از نیروهای انتظامی بخواهید که اینان را سرجایشان بنشانند؟ از این «بیعملی» جز همکاری و همیاری شما با اینان چه نتیجهای میتوان گرفت؟
همانطور که گفتیم سخنان علی خامنهای قسمتی از واقعیات جامعة ایران امروز را نیز بازتاب داده؛ زمانیکه وی میگوید، «دیگران از آنها سوءاستفاده میکنند [...] و همان طور هم شد»! باید پرسید مقصود حضرتشان از «دیگران» چه کسانیاند؟ اگر اشتباهی در کار نباشد، بر اساس آماری که بلندگوهای وابسته به سازمانهای ناتو و پنتاگون، البته با تکیه بر زرادخانههایشان در منطقه، در نظام رسانهای جهانی به صورت «رسمی» اعلام نمودهاند، حکومت اسلامی از حمایت 45 میلیون ایرانی بالغ و عاقل برخوردار است! حال باید از علی خامنهای پرسید این «بقیه» چه کسانی هستند که بخواهند برای چنین رژیم «مردم پسندی» مشکل و معضل درست کنند؟ بالاخره در چارچوب نظام رسانهای معاصر حکومت اسلامی میباید بر سر یک مسئلة کلی با مخاطباناش در سراسر جهان به توافق برسد: آیا شما از 85 درصد حمایتی که ادعا دارید، واقعاً برخوردار هستید یا خیر؟ اگر هستید دیگر نگرانیتان چیست؟ و اگر نیستند بهتر است بجای قمپز در کردن در برابر مشتی اوباش و ایراد سخنرانیهای نمایشی در نشست فرهیختگان «فرهنگی ـ علمی» دهانتان را ببندید. ما برگزاری این نمایشات مهوع را در سطح کشور محکوم میکنیم و در برابر این محکومیت مستدلاتی داریم؛ نمایشات مهوع «فاشیسم سبز» در عمل جهت ایجاد همان اجماع مطلوب استعمار غرب بر محور حکومت اسلامی به راه افتاده، نمایشاتی که پیشتر نیز گفته بودیم نمیتواند تحت هیچ شرایطی به نتایج مورد نظر دست یابد. و بهترین دلیل بر صحت ادعایمان همین سخنرانی احمقانهای است که جنابعالی در مقام رهبر این حکومت پس از حدود 5 ماه از پایان «انتخابات» ایراد میفرمائید.
وقتی «رهبر» میفرمایند، «و همان طور هم شد»! حق دارند! همانطور هم شد و دیدیم که فقط پس از گذشت یکهفته، مخالفت واقعی مردم کشور با این تشکیلات اجنبیپرست چه ابعادی به خود گرفت. اینجاست که حضرت رهبر دست به دامان «قانونگرائی» میشوند و در تضاد با عملکرد خود در آغاز این غائله، و برخلاف همان توافقات محفلی، پای به نماز چمنزار دانشگاه سابق تهران گذاشته عربدة «هلمنمبارزطلبی» و قانونگرائی سر میدهند! البته باید اذعان داشت که «قانونگرائی» کذا جهت حضور در سخنرانیهای رهبر حکومت اسلامی سه دهه در سردخانه منتظر ایستاده بود! این حکومتی است که ریشه و پوست و استخواناش بر اساس قانونستیزی شکل گرفته و هیچکدام از مفاد همان قانون اساسی مفتضح و بیسروتهی را که مشتی بچهآخوند و نوکراستعمار تحت عنوان قانون اساسی «جمهوری» اسلامی نوشتهاند تاکنون به مورد اجرا نگذاشته. در چنین شرایطی فریاد «قانونگرائی» از حلقوم کسی بیرون میآید که طی سه دهه با قانونشکنی، زورگوئی، جنایت و آدمکشی خود را از موضع و مقام اجتماعی روضه خوانی به مقام رهبری شیعیان جهان رسانده:
«ابتدا پیغام خصوصی و نصیحت لازم داده شد اما وقتی انسان ناچار میشود، برخی مسائل را علناً نیز ابراز میکند».
همان منبع
البته دلیل «ناچاری» علی خامنهای در ابراز «برخی مسائل» هنوز روشن نیست. حتماً فردا اوباش و بلندگوهای مقام معظم در بوق خواهند انداخت که ناچاری ایشان جهت «حفظ نظام مقدس» بوده! ولی به استنباط ما اربابان ایشان دریافتند، «مسجد جای گو...یدن نیست». و اگر در شرایط فعلی میخواهند یک حکومت «اسلامی» آنهم بر اساس آراء عمومی و به قول خبرگزاریها «85 درصدی»، به ملت ایران و خصوصاً ملتهای منطقه بچپانند، تا از این رهگذر سیاستهای معلقماندهشان را در کل منطقه کامل کنند، ممکن است این کاکتوس «هزار شاخ» تا دسته به ماتحت خودشان برود! اینجا بود که دامان «خط امام» را رها کرده، به چماق شناخته شده، مقبول و دوستداشتنی «مهرورزی» قناعت فرمودند. ولی از آنجا که هر عقبنشینیای را میباید در افکارعمومی به نوعی «آرایش» و بزک کرد، در این مقطع نیز «حاجعلی» را جهت رنگ و رونق بساط جدید روانة چمن «نماز جمعه» کردند!
بله، «اجبار» کذا از همین نکتة پیش پا افتاده ناشی شده! هر چند در ابعاد داخلی میتوان به این «اجبار» زوایای دیگری نیز افزود. به طور مثال، آقای خامنهای گویا بخوبی دریافتهاند که خط سیاسی «امام و اسلام»، یعنی همان مزخرفاتی که توسط بلندگوهای استعماری در غائلة 22 بهمن 57 تبلیغ میشد اینک واقعاً به خطر افتاده. در اینکه چگونه این «خط استعماری» با خطر فروپاشی روبروست چندین مطلب نوشتهایم، ولی مهمترین این دلائل را به احتمال زیاد میباید در استیصال فزایندة دولتهای غربی در مسیر حمایت از اسلامگرائی در منطقه جستجو کرد. امروز هیلاری کلینتن، وزیر امورخارجة ایالات متحد در پاکستان است، و به احتمال زیاد این دیدار نیز آنچه ایشان در پیاش افتادهاند، یعنی زمینهسازی جهت استقرار یک ساختار قابلاتکاء مذهبی برای پیشبرد سیاستهای منطقهای واشنگتن، در تضاد با روسیه، هند و حتی چین عملی نخواهد شد. قرارداد همکاریهای امنیتی که میان سه کشور مذکور به امضاء رسیده، و نزدیک کردن حکومت اسلامی به ساختارهای فروریخته و از هم پاشیدهای همچون «پیمان سنتو» نه برای آمریکا نان و آبی دارد، و نه میتواند برای علی خامنهای و محافل مفتضح اسلامی لانهای جهت پنهان ماندن از خشم مردم فراهم کند.
در همین نشست با «فرهیختگان»، خامنهای با اشاره به مخالفتهای مردم با شعارهائی از قبیل «مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل» میپرسد:
«معناى واقعى اين مسائل چيست؟»
باید خدمتشان عرض کنیم، معنای این «مسائل» این است که دنیای کوچک و بستة «خطامام» به پایان رسیده. امروز چه «جنبش سبز»، که به استنباط ما تماماً جهت سرکوب ملت ایران سازماندهی شده، پیروز شود، و چه دولت احمدینژاد بتواند میخ خود را محکم کند، هر دو فقط میخی نهائی خواهند بود بر تابوت پدیدهای استعماری و نفرتانگیز که تحت عنوان «حکومت اسلامی» سه دهة تمام بر این مملکت خاک مرگ پاشید. این است معنای آنچه امروز زندگی میکنید ولی بیشعورتر از آنید که محتوای واقعی آنرا دریابید.
بله، آقای خامنهای ترجیح میدادند در این روز و روزگار «پیری و کوری» بجای افتادن به زیر لگد «باند» اوباش مهرورزی، دست در زلفان میرحسین و اوباشان «آشنای» خود داشته باشند. ولی ایشان که پایان جریان «خط امام» را بو کشیدهاند میپندارند جهت حفظ موجودیت منفور خود میتوانند اصلاحطلبان و خطامامیها را فدای قد و قامتشان کرده، اینان را به زیر تیغ بیدریغ مهرورزی بیاندازند. به همین دلیل هم مرتباً تکرار میفرمایند، «ما نصیحت کردیم»! گویا ایشان برای «نصیحت کردن» رهبر یک حکومت شدهاند! این حکومت نه قانون لازم دارد، نه قاعده و نه چارچوب؛ همة امور بر اساس نصایح «پدرخواندگان» میباید به مورد اجراء درآید. ولی امروز بگوئیم که انداختن کروبی و موسوی در دهان گرگ نه خامنهای را نجات میدهد، نه دولت مهرورزی را از بیبرنامگی و فروهشتگی و گدائی بر درگاه سیاستهای بینالمللی آزاد میکند، و نه قادر است به سیاستهای بازندة کاخ سفید در خاورمیانه و آسیای مرکزی جان و توانی دوباره ارزانی دارد.
«تجدیدنظر» کلی در سیاستهای خاورمیانهای به احتمال زیاد تنها راه باقی مانده برای کاخ سفید طی چند ماه آینده خواهد بود. تنها راه باقی مانده، پیش از آنکه شکست همه جانبه در جبهههای افغانستان و عراق صورتی رسمی، علنی و تاریخی به خود بگیرد. هر چند این «تجدیدنظر» ابعاد عظیمی دارد و بررسی آن در یک وبلاگ عملی گزافه است، در رأس آنها میباید از به زیر سئوال بردن «پروژة آمریکائی حکومت اسلامی» سخن به میان آورد؛ چه در ایران و چه در دیگر کشورهای مسلماننشین منطقه. و میدانیم که «اصل» حمایت از حکومتهای مذهبی از دیرباز در رأس سیاستهای کاخ سفید قرار داشته، شاید در چارچوب تلاشی هر چند مذبوحانه در راه دوام و بقاء همین «خط سیاسی» است که امروز هیلاری کلینتن سراسیمه پای به پاکستان میگذارد.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر