۱/۰۴/۱۳۸۸

پنیر و انتخابات!




با خروج محمد خاتمی از مسابقات انتخاباتی، چند لایه از سیاست‌های داخلی و خارجی حکومت اسلامی نیز علنی می‌شود. همانطور که می‌دانیم شبکة تبلیغاتی غرب بر پایة ریاست جمهور خاتمی کیسة بسیار گشادی برای ملت ایران دوخته بود. خاتمی می‌توانست عیناً به شیوة 8 سال ریاست جمهوری پیشین خود، هم زمینة سرکوب در داخل را افزایش دهد، و هم با ارائة لبخندهای شیرین در برابر دوربین خبرنگاران خارجی معصومیت خود را به تأئید اربابان غربی رسانده، به شهادت گزارشات مجلات و روزنامه‌ها تصویر دلپذیری نیز از حکومت اسلامی در خارج به نمایش بگذارد. و در شرایط حساس استراتژیک فعلی چنین تصویرسازی‌هائی برای غرب می‌توانست بسیار کارساز باشد. غرب که در آغاز دورة جرج بوش شمشیر خود را ظاهراً برای مبارزه با اصولگرایان اسلامی و در واقع جهت فراهم آوردن زمینة تهاجم نظامی به ایران و اشغال مناطق مرزی روسیه، از رو بسته بود، امروز که دیگر زمینة قلندری را از دست داده مسلماً ترجیح می‌دهد روابط در حد امکان «دوستانه»‌ باشد!

دلیل ارسال تبریکات گرم و صمیمانة بسیاری از دولت‌مردان غرب و حتی اسرائیل در آغاز سال نوی ایرانی، جستجوی همین روابط «دوستانه» می‌باید تلقی گردد. با این وجود دستگاه استعماری دولت در ایران ـ این دستگاه عملاً امتدادی بر کودتای «میرپنج» است ـ در چارچوب سیاست حاکم بر منطقه بالاجبار روی به شرق برگردانده. ولی همانطور که می‌دانیم وابستگی پایه‌ای این حکومت به آمریکا و سیاست‌ شرکت‌های نفتی امکان بهره‌برداری از همجواری‌های جغرافیائی را به این دولت و دستگاه نخواهد داد. اینان همانطور که نمونة سیدمحمد خاتمی نشان داد، در هر بزنگاه مترصد‌اند تا با بازی کردن کارت‌های مورد نیاز آمریکا نظر مساعد واشنگتن را تأمین کنند؛ البته این «نظر مساعد»، بر خلاف تبلیغاتی که به راه افتاده به هیچ عنوان ارتباطی با بهبود شرایط اقتصادی، مالی و اجتماعی و فرهنگی در داخل کشور نخواهد داشت. آنان که ارتباط علنی و نزدیک دیپلماتیک با واشنگتن را با مسائل بالا در ارتباط مستقیم قرار می‌دهند به عمد فراموش می‌کنند که بنیانگذار حکومت اسلامی در کشور ایران محفل جیمی کارتر و برژینسکی بوده‌؛ آنچه «دکترین» حکومت اسلامی می‌نامیم از چنتة آمریکا بیرون آمده و نیازهای همین کشور را نیز می‌باید تأمین کند.

کناره گیری خاتمی از انتخابات این امکان را از آمریکا دریغ کرد که بتواند قوة مجریه را در حکومت اسلامی از مسئولیت‌های اجرائی مبری نگاه دارد. به عبارت دیگر، خاتمی در شرایطی بود که با تکیه بر نظریة خلاق «تدارکات‌چی» بودن ریاست جمهور،‌ در برابر آنچه «توطئة»‌ تندروها به رهبری خامنه‌ای معرفی می‌شد، می‌توانست بار دیگر مسئولیت واقعی دستگاه اجرائی کشور را طی مدت ریاست جمهوری خود به طور کامل لوث کند. تحت حاکمیت دولت خاتمی کشور ایران گام در همان خلاء سیاسی و اجتماعی‌ای می‌گذاشت که طی 8 سال اصلاحات شاهد بودیم.

ولی نمی‌باید فراموش کرد که این خلاء از نظر آمریکا در شرایط فعلی می‌توانست بسیار کارساز باشد. چرا که بازگشت اوباش شهری به قدرت، حضور دوبارة لباس‌شخصی‌ها در سطح شهرها، فراهم آوردن زمینة فعالیت گروه‌های غیرمسئول از قبیل «دفاتر دفاع از حقوق بشر»، «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه»، «سندیکاهای مبهم و بی‌نام و نشان» و ... می‌توانست به اغتشاش اجتماعی هر چه بیشتر دامن زده، زمینة فروپاشی را فراهم آورد. و می‌دانیم که فروپاشی تحت چنین شرایطی همان است که کودتای 28 مرداد و 22 بهمن بود: به قدرت رسیدن شاخة دیگری از محافل استعماری در کشور! و امروز، این طرح با عقب‌نشینی خاتمی، حداقل طی چند سال آینده مسکوت گذاشته شده.

از طرف دیگر، ادامة سیاست‌های دولت احمدی‌نژاد نیز مشکلات زیادی به همراه خواهد آورد. این دولت توسط آمریکا برای فراهم آوردن زمینة تهاجم نظامی بر علیه ایران به قدرت رسید، ولی تحت تأثیر سیاست‌های حاکم بر منطقه به سرعت از «اهداف» اولیه دور شد و پای در مسیر نزدیکی به مسکو و دهلی‌نو گذاشته. در چنین شرایطی باقی ماندن احمدی‌نژاد در قدرت برای غرب مشکل‌آفرین خواهد بود. و پایتخت‌های غربی به احتمال زیاد از نامزدی میرحسین موسوی حمایت خواهند کرد، هر چند موسوی نیز از نظر سیاسی مهره‌ای کاملاً سوخته و باطل است! در عمل، آندسته از اصولگرایان که با خروج خاتمی شادی ‌کردند و خصوصاً با آمدن میرحسین موسوی اصولگرائی را در رابطة «برد، برد» ‌دیدند از پایه و اساس در اشتباه‌اند؛ اصولگرائی در این شرایط در رابطة «باخت، باخت» قرار گرفته. از یک طرف ادامة وضعیت احمدی‌نژاد برای غرب دیگر منفعتی ندارد، در نتیجه حمایت غرب شامل حال اصولگرائی‌های وی نخواهد شد. و از طرف دیگر حمایت از موسوی در فضای داخلی و خارجی تحت عنوان یک دولت مسئول کار بسیار مشکلی خواهد بود. موسوی از آندسته سیاست‌بازان است که فقط مصرف داخلی دارند؛ حضور کارساز وی در صحنة بین‌المللی کاملاً منتفی است.

حال می‌باید دید که در صورت موفقیت میرحسین موسوی در «تسخیر» مسند ریاست جمهوری جمکران چه پیش خواهد آمد؟ می‌دانیم که صدراعظم «محبوب» شخص امام، به علی‌ خامنه‌ای حسابی پس نخواهد داد. فضاسازی‌ای که غربی‌ها بر محور علی خامنه‌ای ایجاد کرده‌اند، و بر اساس آن شخص وی تصمیم‌گیرندة نهائی در تمامی امور کشور معرفی می‌شود،‌ در دم با حضور رسمی موسوی فرو خواهد پاشید. زمانیکه شخص خمینی در قید حیات بود، میرحسین موسوی پست‌هائی به مراتب شاخص‌تر و پرمسئولیت‌تر از علی خامنه‌ای را اشغال کرده بود. رابطة خاتمی و احمدی‌نژاد با خامنه‌ای نمی‌تواند به رابطة موسوی با خامنه‌ای امتداد یابد. در نتیجه هرم مشروعیت‌ها در حکومت جمکران با حضور موسوی در مقام رئیس جمهور «منتخب» به صورتی پایه‌ای فرو خواهد پاشید، و مسلماً غرب از این بزنگاه کاملاً آگاه است.

از طرف دیگر محافل مختلف حکومت اسلامی تحت تأثیر دو عامل متفاوت پای در فروپاشی تدریجی می‌گذارند. نخست همانطور که گفتیم هرم مشروعیت در این حکومت از رأس ترک بر خواهد داشت؛ خامنه‌ای در برابر موسوی از وزنة کافی برخوردار نیست. ولی مسئله به این «مختصر» محدود نخواهد شد! محافل و گروه‌های گسترده‌ای که خود را «اصلاح‌طلب» معرفی می‌کرده‌اند، به دلیل عدم وجود یک آلترناتیو سیاسی در بطن حکومت ـ آلترناتیوی که به اینان در حد امکان نزدیک باشد، عملاً و بالاجبار به جرگة مخالفان حکومت اسلامی خواهند پیوست، هر چند که صریحاً این تغییر موضع را ابراز نکنند. در عمل، راه دیگری برای اینان وجود ندارد.

این شرایط از چشم عمال حکومت اسلامی، چه در داخل و چه در خارج دور نمانده. چند روز پیش حسین شریعتمداری، سرپرست روزنامة کیهان از میرحسین موسوی شدیداً انتقاد به عمل آورده گفت موسوی در سخنان‌اش هیچگونه اشاره‌ای به مقام رهبری نمی‌کند!‌ بله، همانطور که گفتیم، الوهیت مقام معظم اگر برای امثال احمدی‌نژاد و خاتمی «فرض» باشد، این مسئله شامل حال موسوی نخواهد شد. از طرف دیگر فروپاشی آلترناتیو سیاسی «اصلاح طلبی» عملاً هم فضای سیاست کشور را باریک‌تر کرده، و هم تقابل میان «شخصیت‌های» به اصطلاح اصولگرا را شدت خواهد بخشید. این تلاقی و تصادم شامل حال روابط موسوی و خامنه‌ای نیز می‌شود.

ولی به اعتقاد ما از زمانیکه علی لاریجانی را در شرایطی که شاهد بودیم، بدون کوچک‌ترین مقاومتی از جانب دیگر جناح‌ها به ریاست مجلس شورای اسلامی منصوب کردند، اینروزها در دستورکار حکومت قرار گرفته بود؛ بازگشت به شرایط «گذشته!»‌ مقاومت در برابر گزینة احمدی‌نژاد از همان روزها به دلیل تلاقی‌های تند و شتابزده‌ای که بین رئیس مجلس و رئیس جمهور آغاز شد کاملاً علنی بود. فقط می‌ماند بررسی عناصر این به اصطلاح «گذشتة» افتخارآفرین!

این همان «گذشته‌ای» است که در آن نه «کارگزاران سازندگی» قدرت در دست داشتند، و نه اصلاح‌طلبی در کار بوده. شرایطی است که اگر ولایت فقیه در آن قابل اجرا معرفی می‌شد، فقط ردائی بوده بر اندام روح‌الله خمینی! در نتیجه، امثال علی خامنه‌ای در ساختار این ولایت جائی نخواهند داشت. و این همان بازگشت به ریشه‌ها و اصول انقلاب است که مرتباً در سخنرانی‌های میرحسین موسوی تکرار می‌شود.

با این وجود تعیین نوع و مسیر حاکمیت در ایران، منوط به مسائلی خواهد بود که سرنوشت کل منطقه را رقم می‌زند. همانطور که می‌بینیم مدت‌هاست تکلیف دولت اسرائیل روشن نشده! نتانیاهو در این شرایط به احتمال زیاد می‌باید با راستگرایان افراطی دولت تشکیل دهد!‌ راستگرایانی که دولت آمریکا از همکاری به آنان اجتناب می‌کرد. این «اتحاد اجباری» که هیچ ارتباطی با دولت «اتحاد ملی»، مورد نظر واشنگتن نمی‌تواند داشته باشد، آمریکا را به طور مستقیم مسئول از میان بردن محافل اسلام‌گرا در مناطق مختلف فلسطین، لبنان، مصر، سوریه و اردن خواهد کرد. سیاستی که منطقاً‌ می‌بایست توسط دولتی وابسته به جناح «لیونی» اعمال می‌شد، ولی در این شرایط لیونی آلترناتیوی قدرتمند در برابر همین دولت خواهد بود! به این می‌گویند شرایط «برد، برد»!

ولی همزمان می‌باید دید تغییرات سیاسی در عراق، افغانستان و خصوصاً ترکیه و پاکستان به کجا می‌انجامد. عقب‌نشینی باراک اوباما از مواضع جنگاورانة آمریکا در افغانستان، قتل یکی از شخصیت‌های «امنیتی ـ نظامی» وابسته به «الفتح» در لبنان ـ الفتح در عمل یکی از مخالفان حماس به شمار می‌رود ـ و ابراز تمایل واشنگتن جهت استفاده از خطوط ارتباطی چین برای ارسال جنگ‌افزار و تجهیزات به افغانستان، نشان می‌دهد که مقاومت آمریکا نیز در برابر روسیه تشدید شده.

می‌دانیم که امروز عقب‌نشینی ناتو از افغانستان، فقط تهدیدی بر علیه مسکو خواهد بود. چرا که خلاء سیاسی و نظامی در اینکشور می‌تواند روسیه را درگیر جنگ در این منطقه ‌کند. از طرف دیگر باز گذاشتن دست چین در افغانستان، آنهم به صورت علنی، باز هم نوعی تهدید بر علیه مسکو است. و فراتر از این‌ها ارتباطات سنتی «الفتح» با اتحادشوروی سابق و روسیه از چشم ناظران پوشیده نمی‌ماند.

در عمل، مجموعه‌ای از این نوع «تهدیدات» و پاسخ‌‌هائی که طرف مقابل به آن‌ها خواهد داد، نهایت امر تکلیف انتخابات ریاست جمهوری را نیز در ایران روشن می‌کند. با این وجود نتیجة این «برنامه» هر چه باشد چند اصل کلی غیرقابل تردید خواهد بود، و در رأس این اصول باریک‌تر شدن طیف سیاسی حکومت اسلامی و سقوط چشم‌گیر مشروعیت این حکومت قرار دارد. می‌باید دید جناح‌های اصلاح‌طلب تا چه حد می‌توانند مردم را به سراب «میرحسین» دل‌خوش کنند. و یا اینکه اصولگرایان تا کجا خواهند توانست در شرایطی که دیگر آمریکا از احمدی‌نژاد حمایت نمی‌کند او را در قدرت نگاه دارند، هر چند دیگر احمدی‌نژاد هم نظیر میرحسین تبدیل به مهره‌ای سوخته شده باشد!



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

هیچ نظری موجود نیست: