۸/۱۱/۱۳۸۵

اسقف، آخوند و سنگسار!


مؤسسة «تحقیقاتی» چتم‌هاوس، در روز چهارشنبه اول ماه نوامبر امسال، میزبان سیدمحمد خاتمی بوده. در مورد این مؤسسه، پیشتر در یک وبلاگ، مفصلاً سخن گفته‌ام، و شاید گشودن پروندة چنین سازمان‌هائی که تحت عنوان «مؤسسات تحقیقاتی»، وظیفة اصلی‌شان در واقع تبدیل سیاست‌گذاری‌ دولت‌های متبوع‌شان به «نظریه‌پردازی‌هائی» ظاهراً «علمی» است، نمی‌باید آنقدرها برای خوانندة فارسی زبان از اهمیت برخوردار باشد. چرا که این مسائل آنقدر مطرح شده، و از زوایای مختلف آنچنان به تحلیل کشید شده، که به قول معروف، «در خانه اگر کس است ـ یک حرف بس است!» تحقیقات این مؤسسات در امور اجتماعی تا به آنجا به «افتضاح» کشیده شد، که سال‌ها پیش نوام چامسکی در یکی از کتاب‌های معروف خود، اوج‌گیری نظریه‌های علمی در علوم اجتماعی را مستقیماً بازتاب منافع سیاست‌های حاکم بر کشورهای غربی معرفی کرد، و در اینمورد بحثی بسیار جنجال‌بر‌انگیز و اساسی میان چامسکی و طرفدارانش از یک سو، و از سوی دیگر گروه‌هائی که «علمی‌گرائی» را گویا در امور اجتماعی، حتی با به زیر پای گذاشتن «آزادی» و «حق‌انتخاب» بشر، مورد «تأئید» بی‌چون و چرا قرار می‌دادند، در گرفت.

البته می‌باید یک امر را قبول کرد، و آن اینکه برخوردهای این سازمان‌ها، با در نظر گرفتن حال و هوا، و «نیازهای» زمانه متغیر‌ است، و به طور مثال، نمی‌باید پیوسته، امثال «چتم‌هاوس» را در میان گروهی از انجمن‌های «تحقیقاتی» قرار داد که مبلغان بی‌قید و شرط «علمی‌گرائی» باشند. مواضع اینان، «گر حکم شود»، می‌تواند در حمایت از برخی موضع‌گیری‌های کاملاً «غیرعلمی» و حتی «ضدعلمی» نیز تبلور یابد. شاید بهتر است با بازگشتی دوباره به نظرات نوام چامسکی، عنوان کنیم که، حتی «علمی‌گرائی‌هائی» که این مؤسسات مبلغان آن‌اند، اصولاً با «علم» در مقام متعارف کلمه، نمی‌تواند ارتباط زیادی داشته باشد؛ مگر آنکه «علم» داد و ستد مالی، علم حق‌حساب‌گیری، علم پرونده سازی و ... را نیز منظور کنیم!

همانطور که گفتیم، این مؤسسة به اصطلاح تحقیقاتی، در روز اول ماه نوامبر امسال، میزبان یکی از نمایندگان حکومت «قرون‌وسطائی» کشور ایران شده! بله، شاهدیم که فردی به نام محمدخاتمی، سرپرست سابق روزنامة «کیهان‌اسلامی»، کسی که 10 سال بر پست وزارت ارشاد در این حاکمیت تکیه زد، و فردی که دوبار با تأئید علی‌خامنه‌ای، و تأئید شورای نگهبان از صندوق‌های رأی‌گیری این حاکمیت، تحت عنوان رئیس جمهور اسلامی بیرون کشیده شده، اینک در «چتم‌هاوس» تشریف دارند! جهت شناخت ریشه‌ها و تمایلات چنین «سازمان‌هائی»، این «مشت» همان نمونه‌ای است که انسان آزاده را کفایت «خروار» خواهد کرد!

آیا ما ملت ایران حق نداریم از «چتم‌هاوس» جویا شویم که میزبانی چنین فردی را به چه دلیل قبول کرده؟ آیا نباید پرسید، فردی که سرکوب سازماندهی شده، سانسور و خفقان دولتی، شکنجه، فقر، سنگسار، نکبت و ادبار یک حاکمیت قرون وسطائی را سال‌ها در کشور ایران و بر ملت ایران حاکم کرده؛ کسی که همکار و همگام آن‌هائی بوده و هست که ده‌ها انسان را هنوز در سیاه‌چال‌های این رژیم در زیر شکنجه به قتل می‌رسانند، چرا می‌باید به چتم‌هاوس «دعوت» شود؟

پاسخ، هم‌ می‌تواند ساده باشد، و هم بسیار پیچیده! ولی با وجود تمامی پیچیدگی‌ها، آن‌ها که سعی در جدا کردن این «فرد بخصوص»، از حاکمیت استعماری ایران را دارند، موفق به اینکار نخواهند شد؛ این عمل «فریبی» بیش نیست و به حکم تاریخ هر«فریبی» محکوم به شکست است. خاتمی به همان اندازه در جنایات رژیم ایران شریک بوده که دیگران. اگر حکم بر آن باشد که «عدالتی» بنیانگذاری کنیم، چه کسانی جز مشتی «وطن ‌فروش» پیشنهاد خواهند کرد که سنگ نخست این «عدالت» باید بر پیکر هزاران جوان به خون خفته، هزاران انسان شکنجه‌شده، و میلیون‌ها جوان آواره این کشور استوار شود؟ در منطق کسانی که امروز، مجیزگویان این مردک آدمکش شده‌اند، مسئولان این جنایات، گویا قرار نیست «جوابگو» باشند!

بلی، امروز سال‌ها از فروپاشی اتحادشوروی می‌گذرد؛ سخندانان این ملت، نویسندگان، صاحب‌نظران، و خلاصه بگوئیم کسانی که هنوز نام «ایرانی» می‌توان بر آنان اطلاق کرد، شاید یک «واقعیت» را فراموش کرده باشند؛ یادآوری کنیم: یک واقعیت در منطق «مجیزگویان» امثال خاتمی جای دارد، که در کلام ما غایب است. این «واقعیت» که فراموش شده، همان است که بر اساس «امورات‌ مهم» جنگ سرد شکل گرفته بود؛ ایران نه یک کشور، ملت ایران نه یک ملت؛ ایران، «پادگانی» جهت مبارزه با بولشویسم، و ایرانی، سرباز جان بر کف در راه منافع سرمایه‌داری جهانی به شمار می‌رفت. در چارچوب این «واقعیت»، آنچه بر ایران ما گذشت، آنچه بر ما تحمیل شد، ظلمی که بر یک منطقة وسیع جغرافیائی ـ نمونه‌هایش هنوز در عراق و افغانستان حی و حاضرند ـ روا داشته شد، «جنایت» نیست، «سیاستی» است ناگزیر، که ارباب جنگ و سرمایه از آن «پیروی» کرده! بله، به همین سادگی!

اینجاست که کلام «انسان‌ها» و «انسان‌نماها» در تقابل با یکدیگر قرار می‌گیرد. اینجاست که سرکار خانم مهرانگیزکار، حقوقدان و فعال سیاسی باید بفرمایند، «روزنامه‌نگاران ما برای آنکه بدانند میان خبرنگاری و براندازی تفاوت‌ وجود دارد سال‌ها زمان نیاز دارند!» در این جملة «جادوئی» است که ایرانی می‌تواند حکم «ارباب» را به خوبی «قرائت» ‌کند: ای ایرانی! در جملاتی از این دست خواهی خواند که «مجرم واقعی»، آنکه این شرایط نفرت‌انگیز را ایجاد کرده، از نظر و منظر «اربابان» سرمایه و امثال «مهرانگیزکار»، خود تو هستی! در این جمله بخوان که تو در بطن حاکمیتی که یک «روسری» و یک «چادر» را «حکم الهی» و بنیان «حکومت» تعریف کرده، خبرنگارت می‌باید «بنویسید»، بدون آنکه حاکم «نگران» شود! بله، خانم مهرانگیزکار! مشکل شما کاملاً قابل درک است؛ در واقع یکی از مشکلاتی که نان‌خوردن از دست استعمار ایجاد می‌کند، همان «اعتیاد» است؛ شما نیز به همین «مرض» گرفتار آمده‌اید. ولی بدانید که ما می‌دانیم: ایرانی مجرم نیست، نه خبرنگارش، نه نویسنده‌اش، و نه ... مجرم آن‌هائی هستند که این سرزمین را جبهة جنگ منافع خود می‌پنداشته‌اند.

از قضای روزگار، حال که یک آخوند، «چتم‌هاوس» را به قدوم خود مزین کرده، حال که «حقوقدانی» ملت ایران را در برابر «منطق» آمریکائیان «محکوم» کرده، در همین لحظات انسان‌هائی در انتظار حکم سنگسار‌اند! همان حکمی که در چارچوب «اسلام حکومتی» و در تداوم «پادگان‌سازی» سرمایه‌داری جهانی، از سال‌ها پیش بر ملت ما تحمیل شده. مسلم است که نه خاتمی مزدور، نه «حقوقدان» نمونة ما، و نه خانم شیرین‌عبادی که امروز یک «لژیون دنور» هم به «افتخارات» شخصی خود اضافه کردند، از این سیه‌روزانی که به دلیل «همخوابگی»، «تمایلات جنسی» و یا حتی «جرم»، در انتظار حکم «سنگسار» هستند، سخن به میان نمی‌آورند. بله، این مسائل از اهمیت برخوردار نیست؛ همانطور که برخی می‌گویند، «چپ‌گرائی» نکنیم! ولی نمی‌دانیم آنان که امروز اینهمه از «چپ‌گرائی» بد می‌گویند، یک بار در زندگانی‌شان از «راست‌گرائی» هم سخنی به میان آورده‌اند؟ حتی طالقانی، در بحرانی که بر سر «سعادتی» نامی به راه افتاد، و در آغاز بلوای 22 بهمن گفت: «نمی‌دانم چرا در اینکشور همیشه جاسوس شوروی می‌گیرند، چرا کسی تا بحال جاسوس آمریکا نگرفته؟»

در پایان این وبلاگ، از آن دسته از خوانندگانی که قادرند به سایت زیر مراجعه کنند تقاضا دارم که با ثبت نام خود در کنار دیگر مخالفان «سنگسار»، و دیگر جرائم «دین مبین اسلام»، «سهم» خود را در راه مبارزه برای بقای انسانیت ادا کنند.
وبلاگ پیشین که به چتم‌هاوس اختصاص یافته در آدرس زیر قرار دارد:

هیچ نظری موجود نیست: