در روزهای اخیر شاهد شکلگیری نوعی «دیپلماسی جدید» بر محور مسائل خاورمیانه هستیم. در واقع، ورود قریبالوقوع روسیه به سازمان تجارت جهانی، نشان از سازشهای وسیع روسها با ایالات متحد دارد، ولی این سازشها را نباید در جهت پیشبرد سیاستهای واشنگتن در منطقه بررسی کرد! و در همین راستا نمیباید، برای اروپای غربی نیز در این میان، نقشی تعیین کننده قائل شد؛ همانطور که پیشتر در همین وبلاگ عنوان کردیم، سازش وسیع ایالات متحد با روسیه، به نوبة خود نشان خواهد داد که، بازندة اصلی در این میانه، اروپای غربی است که در این جنگ رهبری خود را به هیئت حاکمة انگلستان واگذار کرد. چرا که پایة هر گونه سازشی، در حال حاضر بر اساس جستجوی مفری جهت خروج ایالات متحد از بحران عراق و افغانستان خواهد بود. مسائل دیگر، مسلماً مطرح خواهد شد، ولی در آینده مورد بررسی قرار میگیرد. اما، «مفری» که ایالات متحد میجوید، به دلیل وسعت بیسابقة جبهة این جنگ هر لحظه نقش و نگاری ویژه خواهد یافت، و درست اینجاست که، حاکمیت روسیه در هر گذر سعی بر تحمیل نظریات خود بر دولتهای غربی خواهد داشت. آمریکا به احتمال زیاد جلب «رضایت خاطر» روسها را نه به بهای عقب نشینی از مواضع مالی و اقتصادی خود، که از جیب «اروپای غربی» تأمین خواهد کرد!
در واقع، نامهای که اخیراً در ظاهر امر، از طرف احمدینژاد به رومانو پرودی، رئیس دولت ایتالیا ارسال شده، از قضای روزگار درست زمانی به دست ایشان رسید که روز پیش از آن، دولت ایتالیا رسماً تمایل خود را جهت ایفای نقش میانجی نزد فلسطینیها و اسرائیلیها جهت «پایان» دادن به بحران خاورمیانه اعلام داشته بود! میدانیم که رومانو پرودی، یک دیپلمات کهنهکار است؛ دمکراتی است «چپنما»، و بر خلاف تمامی وعدههای انتخاباتی، خروج ارتش ایتالیا از عراق را به هر وسیلهای که توانسته، تا به امروز به تأخیر انداخته. با در نظر گرفتن این مسائل، دلیلی وجود ندارد که ورود ایتالیا به بحثی که عملاً چند روز پیش از طرف تونی بلر، و خصوصاً از «موضع ضعف کامل» اعلام شد، از طرف برخی «صاحبنظران» در مقام یک «دیپلماسی جدید» منطقهای مورد ارزیابی قرار گیرد؛ یک «دیپلماسی جدید» در حال شکلگیری است، ولی نه در جبهة ایتالیای شکست خورده، که در جبهة روسیه، هند و چین. و همزمان این سه کشوراند که بر اساس آخرین ارزیابیهای محافل بانکی در فرانسه ـ محافلی که پایگاه اصلی «کلوپ پاریس» به شمار میآیند ـ اعتبارات بانکی و اعتبارات سرمایهگذاریشان از «افزایشی» بسیار چشمگیر نیز برخوردار میشود!
اگر دولت احمدینژاد را، دولتی وابسته به سیاست غرب معرفی میکنیم، گزافه نگفتهایم. همانطور که ملاحظه شد، آمریکا در منطقه در حال عقبنشینی است. روسیه، هند و چین مواضع خود را مستحکم میکنند؛ بلر در عقبنشینی خود سعی دارد شکست ارتش انگلستان را پنهان کرده، بار دیگر مسئلة «فلسطین» را «کلیدی» عنوان کند. رومانو پرودی، که از نخستین روز انتخابات وعدههای خروج ایتالیا از عراق را پشت گوش انداخته، پس از موضعگیری بلر، آناً دست به کار شده، این «موضع» را به نوبة خود «کلیدی» نشان میدهد و رسماً اعلام میکند که حاضر به بررسی مسئلة «فلسطین» است. و نقش دولت مهرورزی نیز در این «تئاتر» مضحک، کامل کردن «دور باطل» دیپلماتیک شکست خوردگان جنگ عراق میشود؛ «ارسال» یک نامه حضور همین رومانو پرودی، نامهای که از قضای روزگار دقیقاً حاوی تمام خواستههای هیئتهای حاکمة انگلستان، ایتالیا و آمریکا، یعنی بازگشت به مهرة کلیدی «فلسطین» در منطقه است. از این برخورد «آمریکائیتر» در این منطقه امکانپذیر نمیبود؛ برخوردی که از جانب حکومت اسلامی صورت گرفت و علناً همگان شاهد آن هستیم.
بنگاه سخنپراکنی «امپراتوری» انگلستان، بیبیسی، سریعاً از طریق «تحلیلهای علمی» به این نتیجه میرسد، که تلاشهای ایران و ایتالیا جهت پایان دادن به این بحران نمیتواند مؤثر واقع شود! البته این «موضعگیری»، به مثابه «شیره را خوردن و گفتن که شیرین است»، بسیار هم خندهدار است. نخست آنکه، یک دولت «دستنشانده» و بیاختیار به همراه یک دولت «دنبالهرو» و به همان اندازه بیاختیار، مسلماً قادر به حل مشکل فلسطین و اسرائیل نخواهند بود، اگر چشماندازی جهت حل «معجزهآسای» این بحران کهن پیش روی میبود، مسلماً آقای بلر خواستار «خدمات» پرودی و احمدینژاد نمیشدند؛ شخصاً، جهت کسب اندک اعتباری برای دولت «کارگری»، گامی بر میداشتند. ولی میبینیم که این «گام»، نه در راه خاموش کردن آتش جنگ فلسطین و اسرائیل، که در راه همکاری با دولت دمشق از طرف ایشان برداشته میشود! آقای بلر، تا چندی دیگر، گویا در راه ملاقات با «خاندان» اسد به دمشق تشریف خواهند برد. و یادمان نرفته که از میان برداشتن دولت اسدها در سوریه، یکی از «راهکارهای» ارائه شده جهت رسیدن به صلح و ثبات در همین خاورمیانه، توسط همین آقای بلر بود!
در جبهة مخالفنمایان حکومت اسلامی نیز شاهدیم که، «آب در لانة مورچه افتاده». چپهای پادگانی، که پس از حمایتهای کلان از مواضع «ضدامپریالیستی» حاجروحالله، اعتبارشان در افکار عمومی ایرانیان به شدت ضربه خورده، سعی دارند که با پیروی از مثل «کم گوی و گزیده گوی چون در»، هر چه میتوانند کمتر حرف بزنند! زبان در کام کشیدهاند، خود را «وقف» مسائل کارگری «نشان» میدهند، تو گوئی اصولاً در این منطقه هیچ تغییری در حال شکلگیری نیست! چپنماها، بنیصدریها و «مجاهدین خلق»، یعنی تمامی آنان که، در کودتای 1360 با اشک و آه و نالة فراوان، از همکاری با حاجروحالله «محروم» شدند، از جانب محافل سرمایهداری غرب به سرعت مورد حمایت قرار گرفتهاند؛ حمایتی که مسلماً نتیجهای نخواهد داشت، هر چند که شاهدیم، در همین گیرودار، آناً یک «جایزه» هم جهت نگارش یک کتاب «علمی»، از طرف آکادمیهای سوئد خدمت آقای بنیصدر ارائه میشود! در این میان، «اصلاحطلبان» و دارودستة خاتمی که گویا دیگر نمیتوانند هیچ نقشی بر عهده داشته باشند، «رهبری» خود را در «انتخابات» آیندة خبرگان به هاشمی رفسنجانی واگذار میکنند! و خندهدارتر از همه اینکه، اینک هاشمی رفسنجانی نقش رهبر «اصلاحطلبان» بر عهده میگیرد! فضای سیاسی ایران در شرایط فعلی به «تفکر هنری» دوران باروک اروپائی شباهت پیدا کرده، هر لحظه، و از هر زاویه، «عمارت سیاسی ایران»، به نقشی و رنگی متفاوت مینشیند.
در واقع، این نیست جز آنکه «مخالفنمایان» خارجنشین، عملاً از گود سیاست خارج شدهاند، و «جنبش» اصلاحطلبی حکومتی نیز به طور کلی از میان رفته! دیگر نه میتوان امیدی به این «جنبش» داشت، و نه آنانکه این حرکت را روز اول از غرب «فرمان» میراندند، دیگر در راه آن سرمایهگذاری خواهند کرد. ولی مسلماً سوختن کارتهای «مخالفنمائی» و «اصلاحطلبی»، به منزلة خاتمة بازی سیاسی در ایران نیست. هر چند حمایت غرب از مهرههای وابسته به خود در این بازی روز به روز تضعیف خواهد شد، برخی از همین مهرههای «دستنشانده» ـ معمم یا کلاهی ـ همانطور که تجربههای افغانستان و عراق نشان میدهد، از طرف سیاستهای رو به رشد در منطقه، که در عمل به دنبال «مرکب بیصاحب» میگردند، استخدام خواهند شد. در این میان افکار عمومی در ایران میباید «تغییرات» سریع و شدید سیاسی، در مواضع این «مستخدمهای جدید» را با دقت دنبال کند، و این تغییرات را نه به عنوان «تغییر» در سیاستهای اعلام شدة آنان، که در مقام «تغییر» در اهرمهای فرماندهی و راهبریشان مورد بررسی و نقد قرار دهد.