مطلب امروز را به بررسی شتابزدۀ چند
موضوع مهم اختصاص میدهیم. نخست نیمنگاهی
به اطلاعیۀ «ائتلاف پنج حزب و سازمان جمهوریخواه ایرانی» میاندازیم. سپس
میپردازیم به بحرانسازیهای حکومت ملایان در داخل مرزها که اخیراً با «کاسۀ
ماست» پای به مرحلۀ استراتژیک و سرنوشتسازی گذارده. و در آخر،
دکترین نوین رژیم روسیه را تجزیه و تحلیل خواهیم کرد. پس نخست
برویم به سراغ اطلاعیۀ جمهوریخواهان وطنی!
همانطور که انتظار میرفت، پس از اعلام مواضع سلطنتطلبان نوبت به اطلاعیۀ
جمهوریخواهان رسید. تشکلهای پنجگانهای که خود را جمهوریخواه مینامند، عموماً فقط از دو لایۀ سیاسی برخاستهاند. لایۀ بازاری، متعلق به بازماندگان، ناراضیان و یا «خوارج» جبهۀ ملی ایران، و لایۀ به اصطلاح دمکراتیک که وابسته به چپ
سابقاً رادیکال و امروزه «سوسیالدمکرات»،
یعنی فدائیان شاخۀ اقلیت است.
در کمال تأسف بررسی اطلاعیۀ اینان آنقدرها از اهمیت برخوردار نیست، چرا که نوعی کپیبرداری از اطلاعیۀ سلطنتطلبان
به شمار میرود. حتی واژگانی که در
اطلاعیۀ اینان دیده میشود طابقالنعلبالنعل همان است که در اطلاعیۀ سلطنتطلبان
به کار گرفته شده! تنها موضوعی که ایندو جریان را از یکدیگر مجزا
میکند، «عنوان» حکومت آیندۀ ایران است؛ سلطنت یا جمهوری، به عبارت دیگر هیچ! مسلماً
اگر اوضاع به همین منوال پیش رود، تا چند
صباح دیگر شاهد اطلاعیههای مشابهی با استفاده از همین واژگان از سوی سازمان
مجاهدین خلق و جنبشیهای سبز و نهضت آزادی و حتی فدائیان اسلام نیز خواهیم بود!
ولی در این میان موضوع قابل
بررسی، مسائلی است که اطلاعیۀ
جمهوریخواهان به آنها اشاره ندارد. نخست
اینکه، از منظر تاریخی، شبکۀ جبهۀ ملی ایران، از
جمله تشکلهای سیاسی «ضددمکراسی» و هوادار «حکومت اسلامی» به شمار میرود. حمایت از تحمیل نماد بردگی به زن ایرانی، رأی
مثبت به جمهوری اسلامی، شرکت فعال در
انتخابات مجلس خبرگان، رأی مثبت به قانون
اساسی ولایتفقیه، شرکت فعال در انتخاباتی
که حکومت بعدها به راه انداخت، و ... در کارنامۀ «درخشان» جبهۀ ملی محفوظ است. اینان نه فقط در دولت موقت حضور بسیار فعال
داشتند، که حتی پس از علنی شدن مواضع
ارتجاعی، پوپولیستی و واپسگرایانۀ خمینی
همچنان تلاش کردند تا در درون ساختار «دولت انقلاب» جای پائی برای خود حفظ کنند. حال چه پیش آمده که حکومت مورد نظرشان را
اینهمه مورد خطابوعتاب قرار میدهند؟!
از سوی دیگر، سازمان فدائیان خلق، که پیشتر خود را تشکلی رادیکال و طرفدار
براندازی مسلحانه معرفی میکرد، امروز
گویا خواستار «دمکراسی» شده است. اینان
همانطور که میدانیم با تحمیل نماد بردگی به زن ایرانی هیچ مخالفتی نداشتند، آن را «روبنائی» میخواندند، هر چند از شرکت در رفراندوم «جمهوری اسلامی» سر
باز زدند. خارج از اینکه برداشت چنین سازمانی از «دمکراسی»
چهها میتواند باشد، اوراق زرین تاریخ که
امثال این سازمانها خیلی به آن مینازند،
به صراحت نشان میدهد که فدائیان خلق تا زیر مژگان به سیاستهای پوپولیستی
ملایان آلودهاند. این سازمان با تکیه بر چه استدلالی خواهد توانست
طرفداری خود را از غائلۀ خمینی و کودتای 22 بهمن 57، دخالتهای
علنی کاخسفید در سیاست داخلی ایران، و گربهرقصانیهای
عوامل سازمان سیا در بساط جاسوسگیری در سفارت آمریکا در ایران، و ... که تماماً تحرکاتی در حمایت از خزعبلات و مزخرفبافیهای
ملایان بوده، به عنوان موضعگیری مترقی به خورد طرفداراناش
دهد؟!
یادآور شویم که این سازمان پس از آنکه
از «آبقنات» روحالله تشنهلب بازگشت، در
مسیر توجیه مواضع سیاسیاش صدها ورقپاره نیز به نگارش درآورده و چرندیاتش را
پیرامون حمایت «موضعی» از ملایان، و مواضع ضدامپریالیستی «امام» خمینی منتشر کرده
است. ولی نمیباید راه دور رفت، این «حرفها» لاپوشانی است؛ امروز موضعگیری این سازمان در ارتباط با جنگ
اوکراین به صراحت نشان میدهد که ریشۀ مصلحتاندیشیهای ایدئولوژیک این تشکیلات را
میباید بیشتر در وابستگیشان به سیاستهای منطقهای آمریکا جستجو کرد، تا ملاحظات ایدئولوژیک. از
سوی دیگر، واقعیت را بگوئیم، روحالله خمینی در هیچ مقطعی از حیات زالوصفتانهاش
موضعی مترقی نداشته که کسی بتواند آن را به «ارزش» بگذارد. فدائیان خلق اقلیت، همچون
بسیاری سازمانهای «رادیکال» و حتی دمکرات،
با نگرشی ماکیاولیستی و ضدبشری،
پای در توجیه یک غائلۀ ضدایرانی گذاردند،
و آنچه امروز بر ایران و ایرانی میرود تا حد زیادی نتیجۀ اوباشگری و
پیروی اینان از امیال و اهداف فرصتطلبانهشان است. اینان در نخستین روزهای «پیروزی» کودتای 22
بهمن خواهان اعدام دستجمعی و بدون محاکمۀ «ضدانقلاب» بودند، حال
امروز چگونه میخواهند طرفدار دمکراسی،
جمهوریت و یا حتی کشور ایران و ایرانی باشند. پایه و
اساس دمکراسی انسان و حاکمیت قوانین انسانمحور است؛ امثال
این تشکلها نه به انسان احترام میگذارند،
و نه اصولاً با قوانین انسانمحور هماهنگی دارند.
واژگان دمکراسی، سکولاریسم و لائیسیته تعاریف مشخصی دارد. ولی از آنجا که امروز این واژگان باب دندان
شبکههای خبرسازی غرب شده، احدی سعی در
کنکاش و بررسی تعاریفشان نمیکند. این
واژگان در کف هر ننهقمری کاربرد «شعارگونه» یافته، و تمامی تشکلهای خلقالساعه با تاریخچههائی
از قماش جبهۀ ملی و فدائیان خلق اقلیت،
خود را در پس پردۀ حمایت شبکههای غربی،
پیامبران این «واژگان» جا زدهاند!
ولی راه دور نرویم، چرا که حکومت
اسلامی در درون مرزها نیز در توجیه مواضع ظاهراً مشخص، ولی در
واقع «مبهم» این گروها، از سلطنتچی گرفته
تا جمهوریخواهنما بیکار ننشسته.
همباد با اعلامیههای پرطمطراق این
دستجات، ملایان قم و کاشان از طریق بحرانسازی، اسیدپاشی به صورت زنان، میدان دادن به اوباش در تعرض به زن در سطح
جامعه، مسمومیت دانشآموزان در مدارس و
... و اخیراً خالی کردن کاسۀ ماست بر سر یک زن،
دست اوباش وابسته به خود را باز
گذاردهاند تا برای تبلیغات گروههای وابسته به غرب بازاریابی کنند. بیدلیل نبود که از قدیم میگفتند «یک دست صدا
ندارد!» عروتیز لاتهای حکومت ملائی در داخل میباید بیانیههای
توخالی اوپوزیسیونچیها را در خارج به ارزش بگذارد. اینکه حکومت آخوندها پیرامون حملۀ اوباش به
شهروندان و تهدید «صلحاجتماعی» نه فقط سکوت اختیار کرده، که
توجیهکننده و مشوق این وحشیگریها و تنشزائیهای اجتماعی نیز میشود، فقط یک دلیل میتواند داشته باشد؛ بیگانگی
این حکومت با منافع ملی؛ نوکرصفتی و ابرازبندگی
به همانها که در پایتختهایشان پرچم اوپوزیسیونی دروغین و جفنگباف را برافراشتهاند.
حکومت ملایان و لاتهای خیابانیاش و
اوپوزیسیونی که در خارج از مرزها با حمایت دولتهای غربی به راه افتاده، همه و همه سر در یک آخور دارند؛ آخور سرکوب و تاراج ملت ایران و به ارزش گذاردن
اوهام و تصورات خام و بیآینده.
سلطنتچیها که امروز در کنار امثال
پرویز ثابتی دست به راهپیمائی سیاسی میزنند،
هوادار حقوق زن شدهاند؟ کدام زن و
کدام حقوق؟! همان زن که حکومت آریامهر او را از حق خروج از
کشور، گشودن حساب پسانداز برای فرزند، بهرهمندی
از حق ارث و انتخاب همسر محروم کرده بود؟! محض
اطلاع آنها که فراموشی گرفتهاند بگوئیم در شرایطی که یک صد سال پیش در شمال
آفریقا، حبیب بورقیبه، در کشور تونس تعدد زوجات را غیرقانونی اعلام
کرده بود، پهلوی دوم را میدیدیم که با
هایوهوی و عروتیز و ادعا دست به تدوین قانون «حمایت از خانواده» میزند، و به رسم
و رسوم قرونوسطائی تعدد زوجات وجاهت قانونی نیز اعطاء میکند! این
جماعت واپسگرا و متحجر که امروز در کوچهپسکوچههای لوسآنجلس پابهپای امثال
ثابتی حامی حقوق زن شده، طی دههها حکومت حتی کودکهمسری را هم بر اساس
قانون جزا محکوم نکرده بود! آیا جز احمق و فرصتطلب کسی میتواند ادعاهای
پوچ اینان را باور کند؟
خلاصه به صراحت میبینیم که دست
«اعلیحضرت» و «جمهوری خواهان سکولار» با ملایان قم و کاشان و لشکر اراذل و اوباش
خیابانی در یک کاسه قرار گرفته؛ جملگی بر
سر داروندار ملت ایران به اجماع رسیده و در انتظار نوبت چپاولاند. ولی خوشبختانه
اینان آب در هاون میکوبند؛ نوبت کذا از
راه نخواهد رسید؛ شرایط تغییر کرده است. دکترین
اعلام شدۀ مسکو پیرامون سیاستهای جهانی عملاً دست اربابان این حضرات را در حنا
انداخته، و انتشار هولهولکی بیانیههای جمهوریخواه و
سلطنتطلب و غیره به صراحت نشان میدهد
که ولینعمت اینان، یعنی هیئتحاکمۀ
آمریکا دست پیشگرفته تا به خیال خود پس نیفتد!
اعلام دکترین رسمی دولت روسیه از اهمیتی
جهانی برخوردار است. چرا که علیرغم تمامی
هایوهوئی که شبکههای غربی بر سر «قدرت چین» به راه انداختهاند، روسیه تنها کشوری است که میتواند غرب را در
تمامی ابعاد ممکن سرجایاش بنشاند. و
موضعگیری رسمی مسکو در برابر غرب که در دکترین جدید پوتین اعلام شده، آغازگر مجموعه سیاستهائی است که در عمل
سرنوشت جهان را رقم خواهد زد.
بازخوانی جزئیات این دکترین در وبلاگ
امکانپذیر نیست، ولی به طور خلاصه بگوئیم، در متن
آن عبارت «همزیستی مسالمتآمیز» جای «همکاری با غرب» را گرفته. به عبارت دیگر، روسیه به طور کامل از دوران یلتسین پای بیرون
گذارده، و خود را در مقام «یکی از مراکز مستقل توسعۀ
جهانی» معرفی میکند. عبارت فوق از منظر اقتصادی، ژئوپولیتیک و مالی معانی فراگیری دارد که
نشاندهندۀ خروج کامل روسیه از نظام حاکم بر غرب خواهد بود. از سوی دیگر، برخلاف نسخۀ سال 2016، که به «ادیان»
اشاره داشت، در دکترین جدید از ارزشهای اخلاقی و معنوی سخن به میان آمده. و این
خود فینفسه نمایهای است از تحول رابطۀ روسیه با کشورهای دیگر، خصوصاً
کشورهای مسلماننشین!
مسئلۀ مهم دیگری که در دکترین نوین
مطرح شده، منطقۀ اوراسیاست. چرا که روسیه اعلام داشته علاقمند است اوراسیا
از طریق شاهرگهای ارتباطی به منطقهای جهت گسترش صلح و شکوفائی اقتصادی تبدیل
گردد. و اینکه مسکو با تکیه بر قدرت نظامی خود در
برابر انقلابهای رنگین مقاومت میکند، و از حضور نظامی کشورهای غیردوست ـ بخوانیم همانها
که نازیها را در اوکراین مسلح کردهاند ـ جلوگیری به عمل خواهد آورد.
خلاصۀ کلام، با نگرشی شتابزده به این دکترین به صراحت میتوان
دلائل بحرانسازیهای اجتماعی و سیاسی غرب را در ایران شناسائی کرد. چرا که با ورود «اجباری» و نه اختیاری حکومت
ملایان به پیمان شانگهای و گسترش خطوط ارتباطات «شمال ـ جنوب»، و خصوصاً تجدید حیات «خط لولۀ صلح»، دست آمریکا عملاً از منطقه بریده میشود. آمریکا
طی دههها تلاش داشت تا با به راه انداختن انقلابهای رنگین، کودتاسازی،
هیاهو و بحران و آشوب در برابر سیاستهای مسکو به حساب خود سدی نفوذناپذیر
به وجود آورد. و دیدیم که این سیاستها که
از دوران شیاد اردکان، محمد خاتمی آغاز شده بود جملگی به زبالهدان
تاریخ اوفتاد.
از سوی دیگر، با علنیشدن موضعگیری «غیردینی» روسیه در مورد
مسائل اجتماعی و اخلاقی، پرواضح است که
دکان نوکران آمریکا، یعنی ملایان و
اسلامگرایان، نه صرفاً در ایران که در کل
منطقۀ خاورمیانه و آسیای مرکزی به صورت جدی مورد تهدید قرار میگیرد. در نتیجه، تلاشهای واشنگتن جهت احیای دوبارۀ ملابازی
ـ اینبار با تکیه بر بازگشت سلطنت،
جمهوریخواهی بازاریان، و ... و احیاناً
حتی تجدید حیات مجاهدین خلق ـ کاملاً قابل
درک خواهد بود. به همین دلیل نیز بالاتر گفتیم که دست اینان
جملگی در یک کاسه قرار گرفته.
جالب اینجاست که سیاستبازان آمریکائی
که از 44 سال پیش در برابر سرکوب زن در ایران و دیگر جوامع مسلماننشین خفقان
گرفته بودند، امروز قصد دارند تضعیف
اسلامگرائی در ایران را که جدیداً منجر به نوعی کشف حجاب و برقراری آزادیهای
«قطرهای» اجتماعی شده به حساب سیاستهای غرب بنویسند! و دلیل حمایت پرسروصدای سلطنتطلبان از «آزادی
زن» در واقع انعکاس دادن به همین نیازهای ارباب است. دیدیم که رژیم ملائی در ادامۀ این مردمفریبیها، حتی از اعزام هنرپیشه و فوتبالیست و پرستوهایاش
به دکان رضاپهلوی ابائی نداشته. در ذهنیت عوامالناس، حضور این
«بانوان» و سلبریتیها در کنار رضا پهلوی، همزمان با حمایت «ظاهری» شبکههای خبرسازی غرب
از آزادی زن، به معنای تأئیدات عالیۀ دولتهای
غرب از آزادی زن در ایران میباید تلقی شود.
ولی چه بگوئیم که این موضعگیری نمایشی دیگر کفگیرش به ته دیگ خورده؛ خصوصیتهای
ضددمکراسی در این جریانات به صراحت قابل رویت است. و همانطور که بالاتر گفتیم، ادعای حمایت از لائیسیته و سکولاریسم از سوی
جریاناتی که طی دوران موجودیتشان پیوسته با دمکراسی سر ستیز داشتهاند، به تدریج تبدیل به یک مضحکۀ خیابانی شده است.
به استنباط ما، تحولات سیاسی و اجتماعی در داخل مرزهای ایران در
کوتاه مدت شدت خواهد گرفت. ولی غرب به
دلیل وابستگی تاموتمام تشکلهایاش به مراکز ملهم از جریان شیعه اثنیعشری در این
تحولات قادر به ایفای نقشی تعیینکننده نخواهد بود. در
چارچوب این تحولات عوامل و مراکز وابسته به غرب در حکومت ملائی، هر چند متعدد و قدرتمند، روز به روز محدودتر و ابتر میشوند. و نتیجتاً وابستگی حکومت ولایتفقیه به مراکز
تصمیمگیری غرب ضرباتی جبران ناپذیر متحمل خواهد شد. در داخل کشور تلاشهای عناصر وابسته به غرب در
صور حمله به زنان در سطح جامعه، تعرض به
روزنامهنگاران، سرکوب اهل هنر و فن و
موسیقی و ... به تدریج تضعیف شده، حاکمیت ملایان،
هر چند در ظاهر باقی میماند، در
باطن از ریشه و اساس پوکوتهی خواهد شد. این شرایط در صورت تحقق به ملت ایران امکان
خواهد داد تا پوستۀ قرونوسطائیای که شبکۀ استعماری از دیرباز بر روابط
سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور حاکم کرده
فروپاشاند.