«آزادی بیان» در نظریههای اجتماعی،
فلسفی و اخلاقی معاصر به هیچ عنوان قابل اغماض و چشمپوشی نیست. به صراحت میبینیم که حاکمیتها در پیشرفتهترین
جوامع بشری، همانها که در عمل دست به تاراج و چپاول ملتها میزنند، همانها که صنایع و علوم و هنرها را در چارچوب
منافعشان در اختیار گرفتهاند، در یک
مطلب توافق نظر دارند: «آزادی بیان» شرط
اساسی پیشرفت جوامع بشری است. بدون برخورداری از «آزادی بیان» نه انسان به
«خلق» علوم و صنایع قادر خواهد بود، و نه
خواهد توانست در چارچوب منافع انسانها و جامعه از این دستاوردها استفادة بهینه
صورت دهد. به عبارت سادهتر، اگر «آزادی بیان» را از جوامع غرب، و از آندسته جوامع شرق که واپسماندگیها را
به گذشته سپردهاند بازستانیم، این جوامع،
علیرغم تمامی پیشرفتهای مادی، به قرون وسطی سقوط خواهند کرد.
بهترین نمونة الزام وجود «آزادی بیان» را در تاریخچة اتحاد جماهیر شوروی شاهد
بودیم. این «امپراتوری» که خود را در
تبلیغات «کارگری» میخواند، به دلیل نبود
«آزادی بیان» نتوانست از پیشرفتهای عمدة فنی،
صنعتی و علمی خود استفاده به عمل آورد.
اتحاد شوروی در شرایطی از هم فروپاشید که گورباچف بر مسند لنین و تروتسکی تکیه
کرده بود، و تنها آرزویاش داشتن یک
پیتزافروشی در آمریکا بود. مسلم است که اگر در اتحاد شوروی «آزادی بیان»
وجود میداشت فردی با چنین خلقیات «ابتدائی» نمیتوانست به مهمترین مقام «اجرائی
ـ نظامی» در اردوگاه شرق دست یابد.
بارها در مطالب این وبلاگ عنوان کردهایم که خصوصاً در جوامع غرب حاکمیتها
«آزادی بیان» را نه به عنوان سد و راهبند که در مقام ابزاری جهت کسب مشروعیت
قانونی، و اعمال سیاست مورد استفاده قرار
میدهند. با این وجود، این اصل را نیز نمیباید فراموش کرد که «آزادی
بیان» از منظر همین حاکمیتها، خارج از
مرزهایشان عاملی است «مزاحم» که میباید به هر ترتیب در برابر گسترش آن مقاومت به
خرج داد. خلاصة کلام «آزادی بیان» اگر
برای حفظ برتری غرب از نان شب هم «واجبتر» است،
سرکوب آن در جوامع واپسمانده به همان اندازه اهمیت دارد، چرا که این «آزادی» در صورت نهادینه شدن سدی
خواهد شد در برابر زیادهخواهیها، گشادهدستیها، ندانمکاریها و سرکوبهائی که رژیمهای دستنشاندة
غرب بر ملتهایشان اعمال میکنند.
به طور مثال، تصور کنیم که در کشوری
همچون عربستان سعودی «آزادی بیان» در قوالب واقعی و حقوقی آن نهادینه شود. ادامة حکومت شیخهای سعودی در روال کنونیاش
غیر قابل تصور خواهد شد. و به همراه تزلزل
حکومت استبدادی شیخها، منافع غرب در
این منطقه نیز مورد تهدید قرار میگیرد. پس مهمترین عاملی که از گسترش و نهادینه شدن
«آزادی بیان» در کشوری همچون عربستان سعودی ممانعت به عمل میآورد، چیزی نیست جز منافع غرب. و این
صورتبندی، چه در چارچوب منافع غرب و چه در محدودة منافع
مسکو، پکن و ... قابل پیگیری است. اگر
عربستان سعودی نمونهای غربی از سرکوبی «آزادی بیان» به شمار آید، نمونههای روسی آن را در بلاروس و آذربایجان
میبینیم. همچنانکه در کرة شمالی و برمه
با انواع چینی آن برخورد میکنیم.
پس تمامی کسانیکه خواهان تحکیم «آزادی بیان» در جامعة ایران هستند یک مسئله را
باید در نظر داشته باشند: «آزادی بیان» الزاماً در تخالف با منافع خارجی
قرار میگیرد، و دستهای بیگانه، جهت چپاول منابع ایران از کسانی حمایت خواهد کرد
که سعی در ایجاد محدودیت برای «آزادی بیان» دارند. آخوند،
شاهکودتاچی، زورپرستان و خودکامگان، سازمانهای سیاسی «رادیکال»، تقدسفروشان،
دینفروشان و خصوصاً «اخلاق فروشان» و فضیلت نوازان حرفهای همه و همه خواه
ناخواه همدستان سیاست اجنبی در سرکوب،
چپاول و غارت ملت ایراناند. چه
این سیاست از واشنگتن برسد چه از مسکو!
شیوة عمل این «سیاست» بسیار ساده است.
عمال و ایادی اینان در کشورهای تحت نفوذ،
قشرهای مشخصی را که در صورت گسترش «آزادی بیان» متضرر خواهند شد «مشخص» میکنند.
سپس تلاش بر این محور متمرکز میشود که میان منافع مادی و اجتماعی این اقشار
با گروههائی متعدد، خصوصاً در شهرهای
بزرگ «ارتباط» برقرار شود. ولی دچار توهم
نشویم؛ این ارتباط به هیچ عنوان واقعی
نیست؛ در اکثر مواقع مجازی، تبلیغاتی،
بیپایه و بیاساس نیز هست. مخالفتهای
«سخت» و جانانة آریامهر با «جاسوسان شوروی» و کمونیستها، مبارزات پیگیر روحالله خمینی با «اذناب
آمریکا» و «منافقین» و غیره را که فراموش نکردهایم، امروز نیز علی خامنهای، مرتباً در کشور «دشمن» کشف میکند.
هدف اصلی این است که از طریق عوامل و ایادی بیگانه ادبیات «فاشیست»، تودهپرور و مردمنواز، در
کشور رشد و نمو کرده و قشرهای مشخصی را در جامعه به ویروس فاشیسم مبتلا سازد. دامنة این ابتلا هر چه گستردهتر باشد، منافع اجنبی بهتر تأمین خواهد شد. در
عمل، و از دیرباز این «عوعوی سگان» جز پوچگوئی
و چرندبافی نبوده، نه اتحاد شوروی از «خشم» آریامهر میترسید، و نه بر خلاف اظهارات روحالله خمینی «آمریکا
از اسلام سیلی خورده بود!» این پوچسرائیها
اهداف دیگری دنبال میکرد، و نتیجة
عملکرد 80 سالة آن امروز در برابرمان قرار گرفته: ملتی بر فراز بزرگترین حوزههای نفت و
گازطبیعی جهان نشسته، و علیرغم میلیاردها
دلار درآمد «اسمی» نفت، شبها گرسنه سر بر بالین میگذارد. این است هدفی که دنبال میشود.
پر واضح است که در صورت گسترش و نهادینه شدن «آزادی بیان» مسیر پوچبافی به بنبست
منتهی شود. دیگر امثال علی خامنهای نمیتوانند
مخالفان سیاسی خود را «دشمن» قلمداد کنند.
به عبارت دیگر، پروسة تبدیل جامعه
به میدان «جنگ مقدس» متوقف میشود. از
قضای روزگار، این «جنگاوری» مقدس پایه و
اساس حفظ منافع اجنبی است، و جالب اینکه برندگان و بازندگان این «میدان»
ارزشی واحد دارند! شکست و پیروزی علی
خامنهای تفاوتی نمیکند؛ آنچه
از این «میدان» به دست رسد در هر حال،
منافع همانهائی را تأمین میکند که با شناسائی قشرهای مورد نظر و میدان
دادن به آنان این «جنگ مقدس» حق با باطل را به راه میاندازند.
در میدان همین «جنگ مقدس» است که پیامآوران «آزادی بیان» قربانی خواهند
شد، چه به عنوان حامیان «دشمن» و چه در
مقام طرفداران «مستبد.» و زمینه جهت اوجگیری
نقش پوچبافان، سادهلوحان، مجیزگویان و خصوصاً «دشمنان» فراهم میآید. هر که با حاکم مخالف شود، «آزادیخواه» و هر که در کنار او باشد «مستبد»
میشود. یک سیاست سادهلوحانه و کلیشهای بر کشور سایه
میاندازد و تفکر، تحلیل، تحقیق،
نگارش و خلاقیت جای خود را به نسخهبرداری، جعل، مجیزگوئی
و دنبالهروی میدهد. کار بجائی میرسد که
حاکم مستبد در نقش امام حسین، کوروش
هخامنشی، و محمد رسولالله قرار
گرفته، «نوکری» وی از جمله «افتخارات»
دینی و بومی میشود. دیگر اهمیتی ندارد که
حاکم چه میگوید، اگر مخاطب در جمع پیروان
باشد، سخن حاکم «حق» است، و اگر از جمله مخالفان؛ هر آنچه حاکم بگوید «ناحق» خواهد بود.
در واقع در پس این «پروسه»، همان
«گفتمان» اجتماعی است که به بنبست رسیده،
و سیاست خارجی جز این نمیجوید. آنچه
«آزادی بیان» میتواند برای جامعه به ارمغان آورد، خروج از این بنبست است. البته مسائل به مراتب پیچیدهتر از اینهاست، ولی به
طور خلاصه و در حد یک وبلاگ میتوان آن را اینچنین ساده کرد.
حال که از «آزادی بیان» حمایت کردیم،
و جهت خروج از بنبست تحمیل شده بر گفتمان اجتماعی وجود آن را الزامی
دانستیم، باید دید اصولاً این «آزادی
بیان» چیست و چه ویژگیهائی دارد؟
طی چند سالی که از هیاهوی محمد خاتمی در ایران گذشته، شاهدیم که برخی سیاستها این تمایل را از خود نشان میدهند که تحلیلی «متفاوت» با
دوران «جنگ سرد» از فرایند سیاستگزاری داخلی در ایران به دست دهند. البته در گام نخست بگوئیم که این «تمایل» صوری
است، و به دلائلی که بالاتر آوردیم نمیباید
فریفتة آن شد. چرا که، «آزادی بیان» به طور کلی در تضاد با منافع بیگانه
قرار میگیرد، و نمیباید انتظار داشت که
اینان از «آزادی بیان» یعنی از تقلیل منافعشان در ایران «حمایت» کنند؛ چنین کاری نخواهند کرد و ایرانیانی که چنین
انتظاراتی دارند بهتر است در خوشباوریهایشان تجدید نظر کنند. ولی در نظام رسانهای و تبلیغاتی سمپاشی سیاستهای
حاکم جهانی به اینصورت انجام گرفته که گویا اینان «طرفدار آزادی بیان» هستند.
پس بهتر است، «آزادی بیان» مورد نظر اینان را از منظر ایادی و
عوامل خودشان مورد تحلیل قرار دهیم. برای
اینکار، نیمنگاهی به مطالب و مقالاتی که بر روی سایتهای
زنجیرهای «مخالفنما» به چاپ میرسد کفایت خواهد کرد. اغلب این سایتها از طرف دولتهای خارجی تأمین
بودجه میشود، مبالغ مورد نیاز نیز چه مستقیماً
و چه به صورت غیرمستقیم از مسیر سفارتخانههای حکومت اسلامی در غرب در اختیار
اینان قرار میگیرد. همانطور که گفتیم
بازتاب «جنگ مقدس» در هر صورت برای غرب مفید خواهد بود، در نتیجه فحاشیهای رسانهای به علی خامنهای
میتواند با پول ارسالی محافل حکومت اسلامی صورت گیرد، به قول معروف، «ز هر
طرف که کشته شود، سود اسلام است!»
ولی آنچه در این میانه به سود ملت ایران نیست، تحدید «آزادی بیان» با توسل به توجیهات فقهی و
گاه «استراتژیک» است، عملی که نهایت امر
کار را به «توجیه خشونت» بر علیه شیوههای بیان میکشاند. ولی برای توضیح این مواضع نیازمند تفصیل بیشتری
هستیم.
در گام نخست این اصل کلی میباید مد نظر قرار گیرد که «آزادی بیان» به هیچ
صورت محدود به گفتمان و کلام نمیشود.
خلاقیتهای هنری، از سینما گرفته
تا تئاتر و نقاشی و رقص و موسیقی و عکاسی و ... و شیوة «حضور» شهروند در جامعه به
همان اندازه شامل «آزادی بیان» است که نوشتار و گفتار. در ثانی،
اگر «آزادی بیان» هیچگاه در خدمت تقدس نیست، از محصول «آزادی بیان» هم میتوان به نفع «تقدس»
بهرهبرداری کرد، و هم جهت تحریک افکار
عمومی این محصول را به پیراهن عثمان تبدیل نمود. خلاصة کلام،
در عمل، «آزادی بیان» فقط در
حاکمیتی معنا و مفهوم پیدا میکند که حامی بیقید و شرط آن باشد.
به طور مثال، اگر فردی به صورت «آزادانه» از چشماندازهای
کویر لوت کلیشههای عکاسی تهیه کند، «خلاقیت» وی با تقدس ارتباطی ندارد. ولی اگر عکسهای همین فرد را بنیادهای تقدسفروش
از قماش شیعة اثنیعشری، بهائیگری، و یا شیخیهای خانقاه نشین وسیلهای جهت
«تخرخرات» دینی و اثبات عظمت «ذات الهی» قرار دهند، عکسها به عامل ایجاد تقدس تبدیل شده. مهم اینجاست که عکاس «هیچکاره» است! آنچه «تقدس» را در جامعه گسترش داده و به آن
«موضوعیت» بخشیده، هنرمند،
عکاس و یا کلیشهها نیست، این منافع بنیادهاست که چنین بازتاب مییابد. و یا
اگر باز هم به سیاق مثال، فردی در
شعر، طنز و یا مطلب خود برخی «باورها» را
به چالش بکشد، فینفسه عملی بر علیه
«تقدس» صورت نداده، این بنیادها هستند که
جهت ایجاد و گسترش تقدس خود پیرامون آنچه در چارچوب آزادی بیان به وجود میآید
«هیاهو» به راه میاندازند. و با
اینکار هم محدودة منافع خود را با تکیه بر عامل «تقدس» مشخص میکنند، و هم محدودیت «بیان» انسانها را در برابر
منافع خود ترسیم مینمایند. نمونة عربدههای روحالله خمینی بر علیه سلمانرشدی
در برابر ماست. پس از چند ماه تظاهرات
روزانة عوامل انگلیس در پاکستان و افغانستان بر علیه «آیههای شیطانی»، خمینی از فرصت استفاده کرده، بر علیه نویسندة این رمان فتوی صادر کرد. رمانی که نه خودش سواد خواندن آن را داشت، و نه
میدانست چیست! این عمل فقط به این دلیل صورت گرفت که «منافع
بنیاد» شیعة اثنیعشری چنین ایجاب میکرد.
منافع بنیادها، برخلاف آنچه در سطوح مختلف «روشنفکری» ایرانینما
خود را به نمایش گذارده به هیچ عنوان قائم به ذات و «فینفسه»، «تاریخی» و دیرینه نیست؛ جملگی ساختگی،
مصنوعی و هدفمنداند. تهاجم به «تقدس» را همان شبکهای تعریف میکند
که نهایت امر بر اساس همان تقدس «نان» میخورد. به همین
دلیل در این وبلاگ به اظهارات غیرمسئولانه افرادی که پیرامون برهنه شدن یک هنرپیشة
زن هیاهو به راه انداخته بودند، مستقیماً
اعتراض کردیم. اگر فردی به دلیل اینکه
این «برهنگی» را «هنری» تحلیل کرده آن را محکوم نمیکند، به این معناست که نوع دیگر شیوة بیان را به
عنوان «صور قبیحه» محکوم خواهد کرد. «هر
چه بگندد نمکاش میزنند، وای به روزی که بگندد نمک!» وای به حال ملتی که طنزنویس و نویسندهاش
حامیان «سانسور» باشند؛ افتضاح بیش از این
نمیشد!
با بازگشت به موضوع اصلی این وبلاگ در ادامه یادآور شویم که اگر امروز سرمایهداری
جهانی در مرزهای درونی خود با «تقدس» آنقدرها کاری ندارد، فقط به
این دلیل است که بنیاد اقتصادیاش در فرایندهای داخلی دیگر نیازمند توجیه «تقدس»
نیست؛ اگر فردا چنین نیازی پیش آید، همانطور که بالاتر نیز گفتیم، حضرات به قرون وسطی باز خواهند گشت. به همان دورانی که ژاندارک را در آتش سوزاندند
تا «مقدس» شود! حال این سئوال مطرح میشود که علیرغم ایستائی و
واپسماندگی بنیادهای مالی و اقتصادی ایران، چگونه
میتوان صرفاً با تکیه بر نوعی «تجربة دماغی» در عمل از مرز «تقدس» گذشته، «آزادی
بیان» را در سطح جامعه تأمین نمود؟ چرا که
بالاتر گفتیم تا زمانیکه «تقدس»، چه دینی
و چه بومی، چه مأنوس و چه محلی و قومی و
گروهی، چراغ راه بیان و کلام و نوشتار و
صنعت فرهنگی باشد، «آزادی بیان» وجود
خارجی نخواهد داشت، هر کس از چنین «موجودیتی» بگوید سخن به گزافه
رانده. این موضوعی است که جای تأمل
دارد، و آنان که خود را طرفدار اصول و
مبانی «حقوق بشر» جا زدهاند بهتر است نخست تکلیفشان را با تقدسها روشن
کنند؛ چرا که در اعلامیة جهانی حقوق بشر
سخنی از «تقدس» و احترام به «تقدس» به میان نیامده. سئوال این است: چگونه میباید هم به تولیدات فرهنگی ادامه
داد، و هم راه بهرهگیری تقدسفروشان از «آزادی
بیان» را مسدود نمود؟
شاهدیم مدتی است غربیها تحت عنوان «بهار عرب» در مناطق مسلماننشین هیاهو و آشوب
به راه انداختهاند. دلائل این آشوبها
اینک روشن است، هر چند در مطلب امروز به تشریحشان نمیپردازیم. ولی
اینک توجه محافل غرب به این موضوع جلب شده که جهت تأمین منافع بیشتر میباید نظامهای
«تک ساحتی» و روسای جمهور «مادامالعمر» را که همگی از قضای روزگار دستنشاندة خودشان
هم هستند سرنگون کرده، و ملتها را در
برابر «انتخاب آزاد» بین طاعون و وبا قرار داد. این پروسه آنقدرها کاری با «آزادی بیان» ندارد؛
همانطور که گفتیم این ملتها اگر تکلیفشان با
تقدسها روشن نشود به «آزادی بیان» دست نخواهند یافت. به
صراحت بگوئیم، در مصر، لیبی و حتی در کشورهائی همچون تونس که تحولات
با خشونت کمتری صورت گرفت، «آزادی بیان»
از دوران گذشته به مراتب بیشتر مورد تهدید قرار گرفته.
البته شبکهای که در تبلیغاتاش به این «بهار» مرتباً دامن میزند، به فرض اینکه حسنی مبارک را بردهاند و قرار
است فرد دیگری را با «آراء عمومی» جانشین وی کنند، از «آزادی» کم سخن به میان نمیآورد. ولی اینان از عقبنشینی آزادیهای اجتماعی، فرهنگی و خصوصاً تحدید جدی آزادیهای زنان در
این جوامع که پس از سقوط حاکمان سابق به وجود آمده هیچ نمیگویند. «در باغ سبز» را به روی خوشخیالها باز کردهاند،
و
جالب اینکه برخی قلم به مزدهای ایرانینما از این «باغ سبز» برایمان کم تعریف و
تمجید به عمل نمیآورند.
در آخر به صراحت بگوئیم، آنان که در
کلام، نوشتار و گفتار حاضر نیستند گامی
از «تقدسها» فاصله بگیرند مشکل میتوانند خود را حامی «آزادی بیان» معرفی
کنند. امروز این امکان وجود دارد که خارج
از مرز «داشمشتیگریهای» رایج، حداقل از
طریق شبکة اینترنت نوشتار آزاد و بحثهای اجتماعی و فرهنگی مطرح شود. آنانکه بجای استفاده از این فرصتها به بازخوانی
آیة قرآن و سورة کذا و کذا نشستهاند،
و تحت عنوان حمایت از «آزادی»
ایرانیان، «شرعیات» را بر فضای مجازی حاکم کردهاند «آزادی
بیان» نمیخواهند، اینان در پی «بهار
عرب» و کودتای 22 بهمن 57 هستند؛ نهال استعماری که در بستر خون و خزان رشد میکند.
...